حسین عبداللهیفر/ یک فعال سیاسی اواخر مهر ماه در توئیت خود از قدرت گرفتن نواصولگرایان در سال 1400 خبر داد و در یک پیشگویی زودهنگام نوشت: «اگر فرمان سیاست تغییر جهت ندهد، از سال 1400 قدرت مطلقه نواصولگرایان آغاز میشود.»
روزنامههای اصلاحات این ادعا را دستمایه یک سری تحلیل و مصاحبه قرار داده و در جهت نقد آن به قصد زنده نگه داشتن باب این مباحث برآمدهاند. چنانکه آفتاب یزد چهارم دی ماه اظهارنظر یکی از اصلاحطلبان را تیتر یک خود برگزیده و مینویسد: «قدرت گرفتن نواصولگرایان وهم و خیال است.»
این روزنامه از قول علی صوفی، وزیر تعاون دولت اصلاحات مینویسد: «قدرت مطلقه نواصولگرایان در سال 1400 مبنایی ندارد و چیزی جز وهم و خیال نیست؛ زیرا مردم امروز گرفتار مشکلاتی هستند که ریشه در عملکرد اصولگرایان در هشت سال دولت احمدینژاد دارد. بنابراین نواصولگرایان بر چه اساس و دستاوردی میخواهند به مردم وعده دهند؟!»
از برجستهسازی این سخنان در حد تیتر اول و ادله ارائه شده در توهمی بودن قدرتیابی نواصولگرایان که همچنان اصرار دارد هر نوع حرکت اصولگرایانه را به دولت احمدینژاد ارتباط دهد، نشان میدهد به طور اساسی طرح بحث قدرتگیری نواصولگرایان با مقاصد خاصی صورت گرفته که در ادامه به بخشی از آنها اشاره میشود:
۱ـ پایان کار اصولگرایان
پیام نخست طرح قدرتیابی نواصولگرایان، اعلام ضمنی پایان کار اصولگرایی و لزوم بازنگری در این جریان است، چنانکه روزنامه آفتاب یزد در توصیف این جریان مینویسد: «حال سخن از نواصولگرایی است؛ جریانی نواندیش که مفاهیم، ارزشها و رویکرد اصولگرایان را بازتعریف کرده و نگاهی جدید و مطابق با تحولات جامعه نسبت به مطالبات و نیازهای مردم دارد.»
۲ـ تخریب زودهنگام و پیشاپیش بازسازی اصولگرایان
دومین مقصودی که میتوان از طرح ادعای قدرتیابی نواصولگرایان ذکر کرد، تخریب زودهنگام و پیشدستانه آن است؛ چرا که قاعدتاً این بحث باید از سوی جریان اصولگرا طرح میشد، نه از سوی جریان رقیب. اما تعجبانگیز آنجاست که اصلاحطلبان خودشان مدعی این قدرتیابی شده و در نقد آن مدعی توهمی و خیالی بودن آن هستند.
ازاینرو باید گفت، قدرتیابی نواصولگرایان بیش از آنکه خیالپردازی خود آنها باشد، خواب دیدن جریان رقیب و به اصطلاح امروزی سناریونویسی برای آنهاست. کشف قصد تخریبی آنها نیز دشوار نیست؛ چرا که با اقامه استدلال خود در توهمی بودن آن اولاً، با پیش کشیدن موضوع احمدینژادی که نه اصولگرا بوده و نواصولگرا خواهد شد، تلاش کردهاند تصویر نواصولگرایان را در اذهان عمومی تخریب کنند. ثانیاً، میخواهند ناکارآمدی دولت احمدینژاد را حتی به نواصولگرایانی ربط دهند که قرار است در 1400 بیایند.
۳ـ فرار از پاسخگویی به مردم و توجیه ناکارآمدی دولت
درحالی که بزرگترین مشکل اصلاحطلبان گره خوردن ناکارآمدی دولت فعلی با سرنوشت آنها تلقی میشود، برخی از شخصیتهای این جریان با فرافکنی تلاش میکنند همچنان احمدینژاد را عامل اصلی مشکلات کنونی کشور معرفی کنند، غافل از اینکه از دیدگاه مردم، نسبت دادن مشکلات پس از شش سال به دولت گذشته خود بزرگترین دلیل بر ناکارآمدی دولت فعلی دانسته میشود.
۴ـ تحرکبخشی به اصلاحطلبان از طریق اصولگراهراسی
اکنون یکی از مشکلات اصلاحطلبان، ناتوانی در دوقطبیسازی کشور است. دوقطبیای که به وسیله آن بتوانند از طرف مقابل دیوی بسازند تا خود را فرشته معرفی کنند. از آنجا که قطب اصولگرا در چند سال اخیر حضور محسوسی در مسئولیتهای گوناگون ندارد، بنابراین به فکر بزرگنمایی خطری به نام قدرتیابی نواصولگرایان افتادهاند، چنانکه طراح این بحث مدعی شده است که؛ تا سال 1400 رؤسای سه قوه تغییر خواهند کرد. دبیر شورای نگهبان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جایگاه خود را به افراد جدید خواهند داد و این افراد زمینه قدرتگیری نواصولگرایان را فراهم خواهند کرد.