منطقه جنوب غرب آسيا به واسطه حضور طولانيمدت نيروهاي بيگانه و همچنين طيفهاي سياسي خانوادهمحور منطقه كه تنها به تداوم قدرت اهل و عيال خود ميانديشند، دچار شرّي شده است كه در برابر خير موجود به هرگونه اقدامي دست ميزند.
كشورهاي منفعتمحور منطقه كه «خون» تنها عامل برخورداري از قدرت سياسي است، در اتحاد با رژيم صهيونيستي و آمريكا همه وقت و تلاش خود را براي از بين بردن خير موجود ميگذارند. يكي از بارزترين نمونههاي آن بحرين است كه به واسطه تشديد بحران در ديگر كشورها از جمله سوريه و عراق، كمتر در اخبار و رسانهها به آن پرداخته ميشود.
مردم بحرين از سال 2011 و همراه با خيزش بيداري اسلامي در منطقه در اعتراض به نوع حكومت و حاكميت آلخليفه، بدون هيچ خشونتي دست به اعتراضاتي زدهاند كه ميتوان از آنها به اعتراضات مدني ياد كرد؛ اما طي اين مدت همواره با خشونت عريان آلخليفه مواجه بودهاند.
آخرين اقدام ضدمردمي و ضد حقوق بشري مقامات بحرين، سلب تابعيت شیخعیسی قاسم، روحاني شناخته شده و مورد پذيرش مردم است. اين موضوع سبب شد تا معترضان مدني در همان روز اول در منطقه الدراز واقع در غرب منامه دست به تظاهرات بزنند.
اين سياست كه برآمده از رويكردهاي افراطی عربستان سعودي است، به قدري در مقابل حقوق بشر قرار دارد كه حتي مقامات آمريكا را به واكنش واداشته است. به اين دليل كه اين سياست با هيچ يك از قوانين بينالمللي سازگار نيست و هيچ نهاد حقوق بشري نه تنها نميتواند از لغو تابعيت دفاع كند؛ بلكه سكوت در برابر آن را به ضرر خود ميبيند.
سلب تابعيت شيخعيسي قاسم، بخشي از این سیاست است كه رژيم صهيونيستي و عربستان سعودي آن را در منطقه دنبال ميكنند. «مقاومت» دليل عمده اين رويكرد ضد مردمي در منطقه است كه بيشك با چالشهاي زيادي مواجه خواهد بود و سيل آن طومار برخي از حكومتهاي منطقه را در هم خواهد پيچيد.
از زمان شكلگيري بيداري اسلامي و سقوط ديكتاتورهايي كه با محوريت و اتحاد غربي به زيست سياسي خود ادامه ميدادند، رويارویي عليه مقاومت افزايش پيدا كرد تا اينكه در سوريه، عراق، يمن و... به تروريستسازي و جنگ عليه مردم تبدیل شد.
مقاومت از زماني در منطقه شكل گرفت كه رژيم صهيونيستي در اين منطقه تأسيس شد و از زماني تحركات مردمي عليه حاكمان ديكتاتور افزايش پيدا كرد كه برخي از آنها در منطقه به سمت اتحاد با تلآويو پيش رفتند. استارت اوليه اين تعامل با دشمن اسلام و مردم در منطقه با كمپديويد بود كه بعدها در ديگر كشورها نيز به صورت نهان و آشكار نمايان شد.
از اين رو اقدام عليه مقاومت و تقلا براي برچيدن آن از همان ابتدا آغاز شد؛ مسئلهاي كه به ترور رهبران مقاومت اسلامي از شيخاحمد ياسين، فتحيشقاقي، سيدعباس موسوي، محمدباقر حكيم، آيتالله محمدباقر صدر و همچنين اعدام شيخ نمر در عربستان سعودي منجر شد.
همه تلاشهایي كه مخالفان و دشمنان مقاومت در منطقه انجام ميدهند براي از بين بردن آن بوده است. اين تقلا و تلاش پس از فلسطين در سوريه، يمن، عراق، بحرين و ... در حال صورت گرفتن است. اين در حالي است كه همه ترورهاي پيشين و همه تلاشهاي كنوني براي از بين بردن مقاومت بيفايده بوده و حتي به تقويت و قدرتگيري مداوم آن منجر شده است. دليل اصلي اين است كه مقاومت، برآمده از انديشه ديني مردم منطقه است.
بر همين اساس ترورهاي ضد مردمي از سوي مدافعان حقوق بشر، به حماسه غزه با توان دفاعي در مقابل تماميت توان نظامي رژيم صهيونيستي، قدرتگيري روزافزون حزبالله لبنان در سطوح مختلف، بهویژه در عرصه سياسي، مقاومت بلندمدت مردم سوريه با توجه به فشارهاي داخلي و خارجي، شكلگيري جريان مردمي و بسيج حشد الشعبي در عراق، مقاومت جوانان در عربستان سعودي، بحرين، يمن و ... تبدیل شده است.
نگاهي به تاريخ چند دهه اخير منطقه گوياي اين مسئله است كه دشمنی با مقاومت كه اكنون در رأس آن رژيم صهيونيستي و عربستان سعودي با حمايت آمريكا قرار دارند، نه تنها اين جريان اصيل را تضعيف نكرده، بلكه آن را تقويت کرده است. اکنون سلب تابعيت شيخعيسي قاسم در تكميل آن ميتواند نقطه عطفي در مبارزات ضد ديكتاتوري بحرين باشد تا به سرنگوني آلخليفه منجر شود.
اين جرياني است كه تشنگان قدرت از جمله سعوديها و آلخليفه و ديگر متحدان آنها كه همگی با گرايشهای خوني و خانوادگي حكومت ميكنند، دركي از آن نخواهند داشت، تا اينكه روز موعود فرارسد.