نفوذ آل‌سعود در جهان اسلام‌ـ ۴۵


  عبدالله عبادی/ وهابیت شجره خبیثه‌ای است که جهان اسلام را به خطر انداخته و مسلمانان را بدنام کرده است. این پدیده شوم در کشورهای گوناگون، از جمله افغانستان حضوری پر رنگ داشته و دارد. باید در نظر داشت که اوضاع و احوال نابسامان سیاسی، اقتصادی و امنیتی، حضور نیروهای نظامی کشورهای غربی و بهبود نیافتن اوضاع امنیتی و اوضاع بد اقتصادی و معیشتی مردم بهانه بسیار مناسبی برای حضور نیروهای افراطی و انحرافی، چون وهابیت شده است. متأسفانه، وهابیت و سلفی‌گری در افغانستان رو به گسترش است‌، این در حالی است که گسترش اندیشه‌های خشن و انحرافی برای هر کشوری از جمله کشور جنگ‌زده افغانستان که زمینه‌های افراط‌گرایی و دشمنی‌های ناخواسته و تحمیلی را در خود دارد، بسیار خطرناک و نگران‌کننده است؛‌ زیرا کشور و مردم رنج‌کشیده را بار دیگر در معرض خطر بحران جنگ فرقه‌ای قرار می‌دهد که نشانه‌های آن در جای جای این سرزمین اسلامی ستم‌کشیده هویدا است.

عوامل و نحوه نفوذ وهابیت در افغانستان
در میان همه علل گوناگونی که می‌توان برای نفوذ وهابیت و سلفی‌گری برشمرد، یک عامل بیش از همه نقش دارد و آن این است که معمولاً عالمان دینی این کشور در مدارس و دانشگاه‌های کشورهایی همچون عربستان، پاکستان، یمن و اندکی در مصر (الازهر) تحصیل کرده و می‌کنند. اکثر این مراکز با هزینه و امکانات رژیم آل‌سعود تأمین می‌شود، به همین دلیل استادان آنجا غالباً از میان عالمان وهابی و با گرایش سلفی برگزیده می‌شوند. به طور طبیعی افکار و اندیشه‌های آنها در شاگردان‌شان نیز اثر گذاشته و نسل‌های جدید طلبه‌های اهل سنت بدون اینکه خود متوجه باشند از تسنن سنتی در افغانستان فاصله گرفته، به افکار وهابیت نزدیک می‌شوند و این یک حرکت خزنده بسیار مؤثر است.
بر این روند خاموش، اما کارآمد می‌توان عنصر شتابنده دیگری را هم افزود و آن، ورود نیروهای مبارز با عنوان کمک به جهاد افغانستان از کشورهای عربی بود که در سال‌های میانی اشغال افغانستان از سوی شوروی سابق رخ داد و نمونه‌های بارز آن تشکیل گروه القاعده به رهبری اسامه بن‌لادن است. ترکیب طالبان افغانستان و افراطیون سلفی‌مذهب عرب در این کشور بدون اینکه از نظر مذهبی کوچک‌ترین تنشی به وجود آورد، از آماده بودن فضا برای پذیرش اندیشه‌های وهابیت در این کشور حکایت دارد. از دیگر عوامل تسریع‌کننده نفوذ وهابیت و سلفی‌گری می‌توان به سازگاری خلق‌وخوی مردم ساکن در جنوب و شرق این کشور با افراط‌گرایی و وهابیت اشاره کرد. خشونت سرزمینی، دوری از مراکز تمدنی جهان اسلام، غالب بودن زندگی کوچ‌نشینی و بدوی و... بر رفتار و روان ساکنان این منطقه اثر گذاشته و از آنها انسان‌های سرسخت، متعصب، خام‌اندیش و نازک‌بین ساخته است و این مجموعه صفات دقیقاً همان ویژگی‌هایی است که آیین وهابیت درصدد تحقق آنها بر آمده است؛ شاید همین دلیل کافی بود تا ملا عمر و گروه طالبان با جنبش القاعده به راحتی دم‌ساز شد و اهداف واحدی را برای خود تعریف کرد.
اهم فعالیت‌های وهابیون در افغانستان
الف‌ـ فرهنگی: مدارس و مساجد بسیاری در مناطق گوناگون این کشور وجود دارد که در اختیار وهابیون قرار دارند. آنها در مدارس دانش‌آموزان را بر اساس فرهنگ و باورهای وهابی تربیت می‌کنند و در مساجد تحت سلطه نیز معمولاً مولوی‌هایی را به عنوان خطیب و امام جمعه انتخاب می‌کنند که وهابی بوده یا دست‌کم گرایش و اندیشه‌های وهابی دارند. در مدارس و مساجد تحت اختیار وهابیت، دروسی با عنوان تفسیر قرآن وجود دارد که آیات قران را بر اساس ادعاها و باورهای وهابیون تفسیر می‌کنند.
ب‌ـ اعتقادی: عمده‌ترین موضع‌هایی که در مدارس و مساجد نامبرده تدریس می‌شود، اعتقادات و پندارهای انحرافی سلفی‌گری و شبهاتی هستند که بر ضد دیگر مذاهب اسلامی به ویژه شیعه طراحی شده‌اند.

اصول و شرایط آموزش 
در نظام آموزش وهابیت یک سری اصول و شرایط وجود دارد که در ادامه به چند مورد آن اشاره می‌کنیم.
ـ سن افراد: افراد مورد نظر باید بین 13 تا 30 سال باشند، این دقیقاً همان سنی است که روان‌شناسان از آن به مرحله بحران یاد می‌کنند و معتقدند، نوجوانان در این مقطع سنی به ویژه 13 تا 21 سال از نظر روحی دچار بحران شده و به سادگی دستخوش تحولات می‌شوند و پس از 30 سال افراد معمولاً عاقلانه‌تر می‌اندیشند و جنبه‌های احساسی و آرمانی اندکی فروکش می‌کنند.
در کنترل شدید بودن: مراکز آموزشی و اردوگاه‌های تعلیمی وهابیون به شدت کنترل شده و افراد تحت آموزش حق ارتباط با دیگران را ندارند. داشتن امکانات ارتباطی، مانند موبایل، رادیو و تلویزیون، روزنامه و کتاب‌هایی که مراکز غیر وهابی منتشر کرده باشند، به کلی ممنوع است. در این مراکز، افراد تحت تعلیم حق تماس و ارتباط با دیگر مراکز آموزشی و افراد را ندارند؛ زیرا علمای وهابی می‌ترسند افراد تحت تعلیم با مراکز غیر وهابی تحت تأثیر قرار گرفته و فرار کنند.
ج‌ـ ایجاد شوق بهشت: برای افراد تحت تعلیم اوصاف بهشت به صورت برجسته تعریف شده و شوق بهشت در آنان ایجاد می‌شود. طبق فتوای علمای وهابی، بهترین وسیله رفتن به بهشت انجام عملیات انتحاری است؛ به عبارتی، انتحار مساوی با بهشت توصیف می‌شود؛ به همین دلیل افراد بسیاری برای انجام عملیات انتحاری داوطلب می‌شوند.
 د‌ـ نشریات وهابیون: اندیشه‌های وهابیت و مطالب تفرقه‌انگیز را در قالب کتاب، مجله، خبرنامه و اطلاعیه به چاپ رسانده و منتشر می‌کنند. بعضی از کتاب‌ها و مجلات در کشورهایی، مانند عربستان، پاکستان امارات متحده عربی منتشر شده و پس از انتقال به افغانستان، بین طلاب علوم دینی و مدارسی که در اختیار وهابیون است، توزیع می‌شوند. گفتنی است، در این کتاب‌ها و نشریات ضمن ارائه ایدئولوژی و افکار ابن‌تیمیه‌، بر مخالفت با دیگر مذاهب اسلامی، از جمله تشیع تأکید
 شده است.


نگاهی به بیداری اسلامی و سرنوشت انقلاب‌های منطقه
 رضا اشرفی/ جمهوری اسلامی ایران در آستانه چهل سالگی خود قرار دارد؛ سن بلوغ فکری و عملی که موجب نگرانی جدی «دیگران» شده است. دولت ترامپ در این باره معتقد است، جمهوری اسلامی ایران چهل سالگی خود را نخواهد دید. بزرگ‌ترین دغدغه آمریکا تداوم حضور و زیست سیاسی جمهوری اسلامی است که نه تنها قدرت و استقلال را به ایران ارمغان داده، بلکه موجب تأثیرگذاری آن در دیگر کشورها شده که بخش چشمگیری از آن در بیداری اسلامی نمایان شده است. همزمان، برخی بر این اندیشه هستند که آیا ترامپ و دولتش در کاخ سفید و در جایگاه رئیس‌جمهور دوام می‌آورد تا چهل سالگی جمهوری اسلامی را ببیند یا خیر؟
یکی از اولین دلایلی که سبب شد آمریکا در حوزه‌های گوناگون بر ایران فشار وارد کند، ترس از اشاعه این اندیشه بود که دست استکبار و رژیم صهیونیستی باید از این منطقه و کشورهای اسلامی دور نگه داشته شود. اما این سیاست با اعمال تحریم‌های اولیه پاسخ نداد و جنگ، گام بعدی بود که غرب و متحدان منطقه‌ای آن را راضی کرده بود تا جمهوری اسلامی را به پایان راه برسانند. در حالی که عراق در دوران رژيم بعث و با رگه‌های سوسیالیسم و ناسیونالیسم عربی که داشت، متحد شوروی بود، اما ناچاری آمریکا برای حمله و فشار به ایران، آن را در جایگاه متحد و حامی صدام قرار داد. 
به این معنا که انقلاب اسلامی ایران به گونه‌ای نظم منطقه‌ای را به هم ریخت و دو قدرت متخاصم شوروی و آمریکا را در یک صف قرار داد تا از صدام علیه جمهوری اسلامی ایران حمایت کنند. البته نباید فراموش کرد که شوروی درباره انقلاب ایران به دلایلی، نگاه محافظه‌کارانه‌ای داشت، اما عراق کشوری بود که در دهه ۷۰ میلادی با آن پیمان امنیتی بسته بود و مسکو نمی‌خواست در چنین برهه‌ای متحد خود را از دست بدهد. 
البته، این تمام ماجرا نبود، به این دلیل که تأثیرات عمیق‌تر جمهوری اسلامی ایران پس از سه دهه و در انقلابات غرب آسیا و شمال آفریقا خود را نشان داد. مهم‌ترین دغدغه غرب از حضور جمهوری اسلامی، نفوذ اندیشه انقلابی بود که از ایران نشئت می‌گرفت. مهم‌ترین مبنای این اندیشه که مبتنی بر اسلام بود،‌ استقلال و قدرت‌گیری کشورهای اسلامی بود تا در نظمی اسلامی‌ـ منطقه‌ای،‌ نظم آمریکایی را در منطقه و حتی جهان با چالش مواجه کند، به ویژه که پس از مدت یک دهه شوروی صفت سابق به خود گرفت و به طور کامل فروپاشید. اتفاقاً ساموئل هانتینگتون نظریه‌پرداز آمریکا به خوبی درک کرده بود که در نبود شوروی،‌ اسلام مرکز تقابل با آمریکا است. اگرچه وی در برخورد تمدن‌ها از هفت تمدن نام می‌برد، اما چنین عنوان می‌کند که مهم‌ترین و بالفعل‌ترین آن که توانایی تقابل با آمریکا و اندیشه‌های وابسته‌سازی غرب را دارد،‌ اسلام است؛ اسلام سیاسی که در سال ۱۳۵۷ به بروز و ظهور رسید و برای بیدارسازی اسلامی سه دهه صبر و تلاش کرد. 
بیداری اسلامی با جرقه‌ای کوچک در تونس شکل گرفت و به سرعت مصر،‌ یمن و دیگر کشورهای منطقه را درگیر و تهدید کرد. در این تحولات عمیق که دیدگاه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی دخیل بودند،‌ دو دیدگاه منطقه‌ای و دو دیدگاه بین‌المللی بیش از همه نمود داشت. 
در دیدگاه منطقه‌ای، ایران در جایگاه جریان‌ساز اندیشه بیداری اسلامی، از سرنگونی حکومت‌های آمریکامحور حمایت می‌کرد؛ زیرا معتقد بود با خروج قدرت از دست دیکتاتورها و برگزاری انتخابات،‌ در هر صورت مردم منطقه پیروز خواهند شد؛ چرا که از یک سو مردم سیاست‌هایی را انتخاب خواهند کرد که منافع ملی آنها را تأمین می‌کند و آمریکا را در تنگنا قرار می‌دهند و از سوی دیگر تمایلات مردم‌سالارانه در دیگر کشورهای منطقه نیز نفوذ می‌کند. 
در مقابل، سعودی‌ها که همواره از انتخابات و روش‌های مردم‌سالارانه وحشت دارند، و نگرانند، مبادا پای انتخابات به عربستان نیز باز شود، از ابتدا با بیداری اسلامی مخالفت کرده و دیکتاتورهای سرنگون شده را به ریاض دعوت می‌کردند تا در موقعیت مناسب آنها را به کرسی قدرت بازگردانند. در گامی دیگر، عربستان سعودی به یاری آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال این بوده‌اند که با اقدام به کودتا یا آشوب‌سازی ضد انقلابی، دیکتاتورها را سر جای خود بنشانند، یا اینکه برای آن جایگزین انتخاب کنند. دو نمونه بارز آن در کودتای مصر و حمله به یمن برای بازآفرینی دیکتاتورها نمایان است. 
البته، در این میان رقابت دیگری بین برخی از کشورهای منطقه نیز وجود داشته که با گرایش‌های فکری یا منافع ملی و سرزمینی خود وارد عمل شده‌اند؛ اقدامی که به پیچیده‌تر شدن مسئله منجر شده است. قطر نیز با همین مبنای فکری و همچنین تقابل سرزمینی و سیاسی با سعودی‌ها، به موضوع نگاه می‌کند، به این دلیل که سعودی‌ها همواره نسبت به همسایگان کوچک‌تر شبه‌جزیره چشم داشته و خواهان انضمام آن به خاک عربستان بوده‌اند. قطر برای خروج از این بحران،‌ سیاستی را انتخاب کرده است که دیدگاه‌های ضد سعودی در آن نمایان است و همین موضوع ترکیه و قطر را به هم نزدیک کرده است؛ موضوعی که در شورای همکاری خلیج‌فارس تأثیر شدید گذاشته و آن را به یک گروه ناکارآمد تبدیل کرده است. 
اما در نگاه بین‌المللی نسبت به بیداری اسلامی، آمریکا به همراه متحدان خود، در پی آن بوده‌اند که مسیر انقلابات را از افول دیکتاتورهای متحد غرب، تغییر داده و به سمت دولت‌هایی پیش ببرند که حامی مقاومت و علیه رژیم صهیونیستی بوده‌اند. بزرگ‌ترین عاملی که به بحران عمیق در سوریه تبدیل شد. اما روسیه و حتی در نگاهی چین به ثبات منطقه بدون حضور داعش و تروریست‌های بین‌المللی علاقه‌مند بودند تا منافع اقتصادی و امنیتی آنها تأمین شود. این تقابل دو اتحاد و ائتلاف را ایجاد کرد که در یک طرف ایران،‌ روسیه و ترکیه نمود داشت و در طرف دیگر آمریکا، رژیم صهیونیستی و سعودی. به همین منظور هر اندازه آمریکا به دنبال آشوب‌سازی و داعش‌پروری در سوریه و منطقه بوده،‌ اتحاد بین عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی علیه ایران و محور مقاومت بیشتر شده است؛ اتحادی که افکار عمومی مسلمانان را علیه سعودی‌ها برخواهد انگیخت.