شهناز سلطانی/ روزهای سرد، مدرسه و بخاری نفتی. این واژهها اصلاً به هم نمیآیند و خوب با هم غریبند. برگههای تقویم که ورق میخورد و به اینجا، یعنی پاییز و زمستان که میرسد تنمان میلرزد که پارههای تنمان پشت نیمکتهای کلاسی نشستهاند که بخاری نفتی همنشینشان است. دست به دعاییم که امروز هم به سلامت برگردند. آخر کمکم حافظهمان دارد پر میشود از تلخیهای روزگار سرد که دیروز بر جان دختران شینآباد نشست و امروز بر جان شیرین دخترکان سیستان. میترسیم از این روزهای سرد که باز تلخی کند و جانمان را همنشین درد. دردهایی از این دست همیشه تازهاند، درست مثل وقتهایی که دختران شینآباد را که حالا پا گذاشتهاند به روزهای جوانی، نگاه میکنیم و از چهره معصومشان عمق دل و دردشان را میخوانیم.
خانه دوم یا کوه مشکل؟!
مدرسه برای دانشآموزان ما همیشه مدرسه نیست. میگویند خانه دوم بچههاست. بچهها در آن زندگی میکنند تا الفبای ورود به جامعه را بیاموزند. در آن مهارت یاد بگیرند تا ماهرانه از پس پیچهای زندگی برآیند. اما گاهی این سقف متزلزل مدرسه مگر میگذارد که ببینند زندگی یعنی چه و مهارت و کاربلدی برای کجای این زندگی؟! سالهاست که فریاد میزنیم که فکری به حال مدارس ناامن و بخاریهای ناامنتر کنید.
مدرسههای تاریخی!
برای پیدا کردن و دیدن مشکلات مدرسه لازم نیست ذرهبین به دست بگیرید و به دوردستها سفر کنید. در همین پایتخت و همین مرکز شهر مدرسههایی هستند که سالهاست قدمتشان از نیم قرن گذشته است. ما باید شاهکار کنیم یا شعبده که در این عصر فرزندانمان از این مدرسهها لذت ببرند و کاربلد زندگی شوند. «فریده اولاد قباد» عضو هیئترئیسه کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس چندی پیش بر این فرسودگی صحه گذاشته و گفته بود؛ 50 درصد مدارس شهر تهران در بافت فرسوده قرار دارند و این یعنی خطر جدی برای فرزندان ما.
حالا به این مدرسههای نامحکم بیفزایید سیستمهای گرمایشی و سرمایشیاش را که البته اینچنین استحکامی با این چنین سیستمهای زهوار در رفته و عمر به سر آمده هماهنگی دارند. در و تخته خوب به هم آمده است. بناهای سست و قدیمی و نامطمئن در برابر زلزله، بخاریهای نفتی، کولرهایی که باید باشند و نیستند و... قصه یک مدرسه و دو مدرسه نیست. بیشمارند مدرسههایی که این ویژگیها را دارند. گاهی آرزو میکنی کاش میشد فرزندت را راهی مدرسه نکنی، اما چه میشود کرد؛ این راهش نیست...
یکسوم مدارس ناایمن
آمار و ارقام مسئولان هم حکایت دارد از آشفتهبازار مدرسههای سست و ترسناک. همین چند روز پیش بود که «سیدمحمد بطحایی» وزیر آموزش و پرورش گفت: 30 درصد فضاهای آموزشی کشور، یعنی یکسوم مدارس ما ناایمن است. البته به گفته این وزیر تقریباً یک دهه پیش وضع به مراتب بدتر بود؛ یعنی ۷۰ درصد مدارس ناایمن و فقط۳۰ درصد ایمن بودند. حال باید حدیث مفصل بخوانیم از این اعداد و ارقام و حساب و کتاب کنیم، هر روز چه تعداد دانشآموز زیر سقف کلاسی درس میخوانند که بالاترین مقام مسئولش به آن میگوید «ناایمن». آن هم در کشوری که با زلزله بیگانه نیست. اهل فن میگویند ایران ششمین کشور بلاخیز جهان و چهارمین کشور از لحاظ بروز بلایای طبیعی در آسیا و دهمین کشور زلزلهخیز جهان است و 90 درصد خاک آن بر روی کمربند زلزله قرار دارد. از هر طرف که نگاه کنیم و هر طور که چرتکه بیندازیم، خواهیم دید چارهای نداریم جز ایمنسازی، نه فقط از نظر بنا و استحکام که از نظر امکانات و تجهیزات که جان فرزندان ما را تهدید میکند.
مدارس از ما بهتران
البته، از مدارسی هم باید گفت که ایمن هستند و استاندارد، اما به گفته «سیدحمایت میرزاده» سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس همه این مدارس استاندارد در اختیار «از ما بهتران» است و بهترین مدارس هر منطقه در اختیار قشری خاص است. مدارس خاص هم که تکلیفش روشن است. راه ورود به بسیاری از این «خاص»ها فقط پول است و بس. بنابراین هر دانشآموزی قادر نیست آن را انتخاب کند و سقف محکمی را روی سرش احساس و پدر و مادرش هم از دلنگرانی دربیایند.
خیّران چارهساز
در طول سالهایی که مدارس ما از سمت ناایمن به مدارس ایمن راهشان را به پیش گرفتهاند، این خیّران مدرسهساز بودند که این آمارها را محقق کردهاند و نجاتبخش جان فرزندان ما شدهاند. «محمدرضا حافظی» رئیس مجمع خیرین مدرسهساز کشور به تازگی گفته است: «37 درصد مدارس کشور را خیّران ساختهاند. آن هم به کمک 650 هزار خیّر در داخل کشور و هزار خیّر ایرانی در خارج از کشور.»
پس از حادثه دردناک چهار دانشآموز سیستانی این بار هم آنها به میدان آمدهاند، آن هم با راهاندازی کمپین «همه برپا» با شعار کلاس گرمـ مدرسه امن. هدف از این حرکت انساندوستانه تأمین دستگاه گرمایشی استاندارد برای مدارس است، البته با کمک مردم و خیّران. با این طرح امیدواریم حتی کمکهای ناچیز گرد هم بیاید؛ بلکه روزهای سرد مدرسه بیخطر سر شود.
امیدی به بودجه دولتی نیست!
وزارت آموزش و پرورش دستگاه عریض و طویلی است که هزینه بیشمار دارد. در این روزهای داغ بودجه 98، باز هم قرار بر این شده 94 درصد بودجه بزرگترین وزارتخانه کشور صرف حقوق و مزایای کارکنان آن شود، بنابراین عملاً چیزی برای تجهیز، نوسازی و ایمنسازی مدارس باقی نمیماند و باز هم این خیّران و مردم هستند که باید پا پیش بگذارند و کاری از پیش ببرند و خیال پدرها و مادرهایی که دلشان با فرزندانشان هر روز راهی مدرسه میشود، آسوده باشد.
قدمی برداریم
هر روز میلیونها دانشآموز راهی کلاس درس میشوند. اگر نگاهمان انسانی باشد، هیچ فرقی نمیکند که چه کسی در کدام شهر و کدام روستا پشت نیمکتهای کلاس و رو به تخته علم مینشیند. مهم این است که هر کدام از ما به امید زندگی بهتر و آینده بهتر، نه فقط برای فرزندانمان که برای کشور هر روز آنها را بدرقه میکنیم و چشم انتظار بازگشتشان هستیم. بنابراین چه سرمایهگذاری بهتر از این، چه برای دنیا و چه برای آخرتمان که گرمابخش کلاسهای فرزندانمان باشیم. هر یک از ما به اندازه وسعمان و به اندازه امیدی که به فردای فرزندانمان داریم قدمی برداریم تا دیر نشده و تلخی دیگری به جانمان رسوخ نکرده. تجربه چند دهه اخیر نشان داده است به کمکهای دولتی نمیتوان چشم امید داشت؛ بنابراین میماند دستهای پر سخاوت ما مردم. بسیاری از ما در این زندگی پر زرق و برق و فریبنده امروزی هزینههای گزاف کمی نداریم که میشود بخشی از آنها را فاکتور گرفت و جایگزین کرد با اینچنین کمکهای نوعدوستانهای که قدمی رو به جلوست.