نگاهی به فیلم «مارموز»


 آرش فهیم/  کمال تبریزی در ادامه مسیر رو به افول خود در عرصه فیلمسازی، با «مارموز» یک قدم دیگر رو به عقب برداشته است. فعالیت این کارگردان در اواسط دهه 70 با «لیلی با من است» یک اوج‌گیری غافلگیرکننده یافت؛ اما کار فیلمسازی تبریزی پس از آن رو به ضعف رفت، به گونه‌ای که چند فیلم اخیر او از جمله «همیشه پای یک زن در میان است»، «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید»، «دونده زمین»، «طبقه حساس»، «امکان مینا» و... یکی از دیگری مأیوس‌کننده‌تر بودند؛ اما «مارموز» را باید کمال عقب‌رفت این کارگردان دانست.
فیلمی که گویا بر استحاله و تغییر مواضع سیاستمداران جاه‌طلب و فریبکار تمرکز کرده است. «مارموز» ماجراهای فردی به نام «قدرت صمدی» است که در طول زندگی‌اش به رنگ‌های گوناگون در می‌آید و هر روز مطابق با منافعش، به سمت یک جریان سیاسی خاص می‌رود. وی ابتدا به انقلابی بودن تظاهر می‌کند و رفتاری افراطی و خشن دارد. رؤیای راه یافتن به خانه ملت و به دست آوردن کرسی نمایندگی مجلس او را به سمت گروه «قرمزها» که شکل و شمایلی شبیه به اصولگراها دارند، می‌کشاند؛ اما یک روز همزمان با اینکه برای بر هم زدن یک کنسرت موسیقی به تالاری هجوم می‌برد و در شرایطی که مردم از ترس وی پا به فرار می‌گذارند، بمبی هم در تالار منفجر می‌شود. این اتفاق سبب می‌شود همه دچار این تصور شوند که هدف قدرت از این کار، نجات جان مردم از عملیات تروریستی بوده است. در نتیجه، قدرت ناگهان به قهرمان مردم تبدیل می‌شود! در همین شرایط است که گروه «آبی‌ها» از فرصت استفاده می‌کنند و برای بهره بردن از محبوبیت قدرت، او را جذب خود می‌کنند. قدرت هم که هدفی جز راه یافتن به مجلس ندارد، با آنها متحد می‌شود؛ اما این پایان کار قدرت نیست، چرا که وی باز هم در اثر اتفاقاتی، دچار تغییر موضع و رفتن به سمت جماعت‌های دیگر می‌شود!
کمال تبریزی سعی کرده است در فیلم «مارموز» به کمدی فانتزیک نزدیک شود؛ یعنی ایجاد موقعیت کمدی با تکیه بر اتفاقات و آدم‌هایی برآمده از خیال، اما شبیه به واقعیت. مشابه آنچه در فیلم‌های «لیلی با من است» و ‌»مارمولک» با موفقیت رخ داده بود؛ چون در آن دو فیلم، افزون بر ترسیم و تجسیم شخصیت‌هایی بکر و عمیقاً پرداخته شده، موقعیت‌هایی هم که این شخصیت‌ها به آنها دچار می‌شدند، با وجود غیر واقعی بودن، باورپذیر به نظر می‌رسید؛ اما فیلم «مارموز» کهنه و سست است؛ همه شخصیت‌ها، اتفاقات و ماجراهای فیلم، کلیشه‌ای و سطحی هستند. عجیب اینکه در طول فیلم، کمتر موقعیت کمدی پیش می‌آید و مخاطب از ابتدا تا انتها به ندرت دچار خنده و شگفتی می‌شود. مشکل اصلی «مارموز» فیلم‌نامه است. در فیلم‌نامه، انگیزه‌های آدم‌ها به خوبی ایجاد نشده است؛ برای نمونه، در بخشی از فیلم که به دوران دانشجویی قدرت اختصاص دارد، می‌بینیم که به دلیل شکست عشقی و برای انتقام‌گیری از رقیب، به جریان سیاسی مقابل او می‌پیوندد! شاید این موضوع برای مدتی کوتاه بتواند عامل پیوستن یک فرد به گروه یا جریان خاصی باشد؛ اما وقتی می‌بینیم قدرت در مدتی طولانی وارد یک مسیر و نماینده یک طیف سیاسی خاص شده، باید عوامل انگیزه‌بخش واقعی‌تر و بیشتری به مخاطب معرفی می‌شد. به ویژه اینکه در فیلم می‌بینیم، قدرت، از زمان دانشجویی تا به حال، هیچ موقعیت یا ثروتی به دست نیاورده است و زندگی بسیار ساده و فقیرانه‌ای دارد. بنابراین و در شرایطی که او هیچ منفعتی به دست نیاورده، چرا به ریاکاری و تظاهر خود به یک مرام و مسلک سیاسی ادامه داده است؟ 
اما کارگردانی ضعیف فیلم نیز مزید بر علت شده است. صحنه‌های تجمع و گردهمایی‌هایی که در طول فیلم اتفاق می‌افتد، حتی از فیلم‌هایی چون «اخراجی‌ها 3» و «پایان‌نامه» نیز ضعیف‌تر هستند؛ یعنی فیلمساز باتجربه‌ای چون کمال تبریزی حتی چند صحنه تجمع و تظاهرات درست و حسابی را نتوانسته است بازسازی کند. در نقش‌آفرینی بازیگران فیلم، نیز هیچ خلاقیتی دیده نمی‌شود و همه آنها، همان همیشگی هستند! کاراکتر و رفتار شخصیت محوری فیلم یعنی قدرت صمدی (با بازی حامد بهداد) تنها در ابتدا جذاب است؛ اما چون یکنواخت و تخت است، در ادامه تکراری و خسته‌کننده می‌شود. 
تعارض ساختاری «مارموز» این است که در حالی که شخصیت محوری خود را فردی عقب‌افتاده و ریاکار معرفی می‌کند؛ اما خود فیلم از این شخصیت، عقب‌افتاده‌تر و ریاکارتر است! یعنی فیلم به یک بیماری حمله کرده، اما خودش هم به آن بیماری به طور شدیدی مبتلاست. این است که کمتر پیش می‌آید فیلم بر دل کسی بنشیند.
«مارموز» در این ساختار، نوعی پوچ‌گرایی سیاسی و اجتماعی را نمایش می‌دهد. فیلمی که به جای نقد، با نگاهی بدبینانه و یأس‌آلود، به هجو دنیا و مناسبات سیاسی پرداخته است؛ به همین دلیل هم هیچ اتفاق خوبی در فیلم دیده نمی‌شود و حتی یک آدم مثبت هم در این فیلم وجود ندارد. تعارض محتوایی فیلم در این است که بدون هیچ آرمان و نگاه اصلاح‌گرانه‌ای به این عرصه تاخته است. وقتی از سیاست‌ورزی بد انتقاد می‌کنیم، حتماً باید به یک سیاست‌ورزی خوب هم معتقد باشیم؛ اما در این فیلم هیچ سطح درست و عاقلانه‌ای از فعالیت یا مبارزه سیاسی معرفی نمی‌شود. نکته مهم این است که خالقان فیلم (فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان) خودشان سابقه سال‌ها فعالیت و همکاری با گروه‌ها و رسانه‌های اصلاح‌طلب را داشته‌اند؛ به همین دلیل هم می‌توان «مارموز» و نگاه ضد آرمانی آن را بازتاب دلزدگی و نفرت نویسنده و کارگردان فیلم، از سال‌ها حضور و هم‌نشینی آنها با این گروه دانست. اما رسالت یک فیلم خوب به مثابه یک رسانه که قصد آموزش و اصلاح فرهنگ و سبک زندگی غلط را برعهده دارد، در کنار نقد، ارائه پیشنهاد خوب نیز هست؛ اما مسیری که کمال تبریزی در فیلم‌های قبلی‌ خود برای شخصیت‌هایش طراحی کرده بود، معکوس شده است؛ یعنی اگر در «لیلی با من است» و «مارمولک» کاراکترهای محوری فیلم، راهی را به اشتباه می‌رفتند و در نهایت به رستگاری می‌رسیدند، در «مارموز» همه چیز رو به سقوط و تباهی است و هیچ روشنایی و اشتیاقی برای رهایی باقی نمی‌ماند!