حسین میرچراغخانی/ در شماره گذشته با تحول فکری که در حوزه کلام به تدبیر علامه امینی رخ داد و همچنین درایت طرح و تثبیت مسئله وحدت و تقریب جهان اسلام از سوی آیتالله بروجردی آشنا شدیم. در این نوشته، تحول در حوزۀ فلسفه از سوی علامه طباطبایی و در حوزۀ فقه از سوی حضرت امام خمینی(ره) بررسی میشود.
علامه طباطبایی و تحول در فلسفه
تدریس و آموزش فلسفه در یک دوره، از مباحث چالشبرانگیز حوزۀ علمیۀ شیعه به شمار میآمد. علامه طباطبایی، از جمله افرادی است که در تحول و گسترش درس فلسفه نقش داشت. هرچند آیتالله بروجردی از علامه خواست تا تدریس اسفار به صورت علنی را تعطیل کند، اما ایشان با احترام، برای آیتالله بروجردی دلیل آورد که درس فلسفه، برخلاف گذشته، ضروری و نیاز طلاب است و باید در برابر شبهات مادیین، درس برگزار شود.۱ با این حال، علامه به پیشنهاد حضرت امام خمینی(ره) برای مدتی به مسافرت رفتند و درس را تعطیل کردند تا فضای پیشآمده، قدری تلطیف شود.۲ البته به این نکته هم باید توجه داشت که آیتالله بروجردی، خود در بروجرد فلسفه تدریس میکردند و اهل علوم عقلی بودند.۳
تفسیرالمیزان نیز اثری نو از علامه طباطبایی است. ویژگیهای منحصربهفرد تفسیرالمیزان، محدود به سبک نوشتاری(تفسیر قرآن به قرآن) نیست. جامعیت علمی علامه و بهرهگیری از علوم عقلی، المیزان را از تفاسیر دیگر متمایز کرده است. نوآوریهای علامه در علوم عقلی را میتوان در سه حوزه هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی خلاصه کرد. علامه طباطبایی را میتوان تنها فیلسوفی نام برد که پس از ملاصدرا صاحب اندیشه و نظر بوده و در کنار امام(ره) و شهید مطهری نقشی عمده در برابر شبهات فلسفههای مادی، از جمله مارکسیسم داشته است.
امام خمینی(ره) و تحول در فقه سیاسی
از جمله تحولات این دوره، نوآوریهای حضرت امام در فقه سیاسی است. عرصهای که امام(ره) توانست در آن تحول ایجاد کند و آثار تحول در جامعه به چشم آید، موضوع فقه سیاسی بود. در اینجا به اختصار به مهمترین این نوآوریها میپردازیم تا نقش امام در تحولات معاصر روشن شود.
1ـ شکوفایی فقه سیاسی؛ فقه شیعه با توجه به پویایی خود، به مسائل مستحدثه پاسخ میدهد؛ اما موضوعی که فقها با نگاه جزئی از کنار آن میگذشتند، موضوع «ولایت فقیه» بود. حل مسئلۀ ولایت فقیه با نبوغ حضرت امام، به بسیاری از پرسشها و شبهات پاسخ داد. در واقع، نوآوری امام درطرح نظریۀ ولایت فقیه نیست؛ چرا که فقهای پیش از امام، مرتب به این موضوع پرداختهاند و مرحوم ملااحمد نراقی، در کتاب عوائدالایام، عائدۀ ۵۴، ولایت فقیه را به بحث گذاشته است. در واقع، نوآوری امام در این است که با به کارگیری علوم عقلی و اجتهاد، فقه را از بنبستی که در موضوع ولایت فقیه به آن دچار شده بود، نجات دادند. امام(ره) هرگز فقه را ناکارآمد فرض نکردند و هرگز به دنبال تغییر بنیادین در فقه نبودند؛ بلکه به شکوفایی فقه کمک کردند. اینجاست که تفاوت ایشان با روشنفکرانی که راه برونرفت فقه و پویایی آن را در تغییر بنیادین فقه میدیدند، روشن میشود. بسیاری از روشنفکران معتقدند، در جهان کنونی، فقه نمیتواند نقش ایفا کند؛ مگر اینکه از جهان امروز پیروی کند. اما حضرت امام ثابت کردند که فقه جواهری، ظرفیت پاسخگویی به جامعۀ امروز را دارد: «در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم.»۴
قدرت انعطافپذیری گفتمان عقلانیت اسلامی و رهاوردهای بنبستشکنانه امام در فقه سیاسی به گونهای است که برخی از تحلیلگران آن را با مدرنیسم غربی مقایسه کردهاند.۵ در واقع، مدرنیسم و انقلاب اسلامی تفاوت بنیادین دارند؛ چراکه محور در مدرنیسم، انسان است؛ اما در انقلاب اسلامی، محور خداست. این قدرت عقلانی گفتمان امام خمینی است که تحلیلگران در تبیین آن به اشتباه افتادهاند و نتایج امیدبخشی برای جهان اسلام به ارمغان آورده است.
2ـ ارتقای جایگاه ولایت فقیه؛ از دیگر نوآوریهای مهم امام(ره) در حوزۀ فقه سیاسی، در باب ولایت فقیه است، فقهای پیش از امام که به بحث ولایت فقیه پرداختهاند، آن را در احکام ثانویه و در قسمت فروعات جای دادهاند. برای نمونه، صاحب جواهر در ذیل امر به معروف و نهی از منکر و شیخمرتضی انصاری در کتاب البیع، ولایت فقیه را بررسی کردهاند؛ اما حضرت امام(ره) بحث ولایت فقیه را همانند حج و نماز، در احکام اولیه جای داده و چندین بار تأکید کردهاند که بحث ولایت، در احکام ثانوی و فرعی جای نمیگیرد. برای نمونه، در دیدار با دبیر وقت شورای نگهبان، بر این نکته تأکید کردند و فرمودند: «ولایت فقیه و حکم حکومتی، از احکام اولیه است.»۶
حضرت امام با ظرافت مقام نبوت و امامت را از مقام فقیه تفکیک میکنند و برای آشکار کردن این تفاوت، ولایت را به دو بخش تقسیم میکنند: یکی ولایت تکوینی و دیگری ولایت اعتباری. امام ولایت تکوینی را مختص معصومین میدانند؛ اما ولایتی که در ولایت فقیه از آن بحث میشود، ولایت قسم دوم، یعنی ولایت اعتباری است. ازاینرو، امام تأکید میکنند که این تصور پیش نیاید که فقیه، همانند رسول یا امام است.۷
بنابراین، ارتقای جایگاه ولایت فقیه از سطح احکام ثانویه و فروعات به احکام اولیه، یکی از نوآوریهای حضرت امام در فقه سیاسی است که پیش از آن هیچ فقیهی به این میزان به موضوع ولایت فقیه اهمیت نمیداد. در همین راستا، حضرت امام؛ «ولایت مطلقۀ فقیه» را طرح میکنند و تمامی اختیارات حکومتی پیامبر و امیرالمؤمنین را برای فقیه محفوظ میدانند.۸
3ـ گسترش قلمرو ولایت فقیه از علم فقه به علم کلام؛ امام خمینی موضوع ولایت فقیه را از موضوعی صرفاً فقهی، به قلمرو علم کلام وارد کردند. اگرچه پیش از امام، افرادی چون؛ شهید ثانی، محقق اردبیلی، شیخانصاری و آیتالله بروجردی، دیدگاهی کلامیـ فقهی دربارۀ ولایت فقیه داشتند، اما صحبت از مشروعیت ولایت فقیه و اثبات مشروعیت آن از طریق علم کلام، توسط امام صورت گرفت.۹
در اینکه ولایت فقیه در قلمرو فقه قرار میگیرد، یا کلام، باید به این نکته توجه داشت که وقتی صحبت از «وظیفۀ فقیه برای کسب ولایت» و «وظیفۀ مردم برای اطاعت از فقیه» در میان است، ولایت فقیه در موضوع فقه قرار میگیرد؛ اما هنگامی که بحث از «مشروعیت ولیفقیه» در میان است، موضوع وارد قلمرو کلام میشود. در واقع، آنچه امام بر آن تأکید داشت، بحث کلامی آن بود و توانست با اثبات مشروعیت ولایت فقیه، عقاید جامعه را با این موضوع مهم درگیر کند.
پینوشتها:
۱ـ خبرگزاری فارس، «گفتوگوی مشروح فارس با حجتالاسلام صدیقی»، دسترسی در: پایگاه خبرگزاری فارس، http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13930525000916، 27 مرداد 1393.
۲ـ مجتبی فراهانی، سلسلۀ موی دوست (خاطرات دوران تدریس امام خمینی)، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1383، ص 99.
۳ـ همان، ص 98.
۴ـ سیدروحالله موسویخمینی، صحیفۀ امام، همان، ج21، ص 289 (پیام منشور روحانیت).
۵ـ برای نمونه، سامی زبیده معتقد است: دستاوردهای امام خمینی، فقط در قالب مدرنیته قابل فهم است. (برای مطالعۀ بیشتر، ر.ک. غلامرضا بهروز لک، جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، 1386، ص ۱۸۵ـ۱۷۶).
۶ـ سیدروحالله موسویخمینی، صحیفۀ امام، همان، ج 20، ص 458.
۷ـ سیدروحالله موسویخمینی، ولایت فقیه، حكومت اسلامی، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1388، ص 51.
۸ـ همان، ص ۵۱-۵۰.
۹ـ عبدالله جوادیآملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، اسرا، 1383، ص ۲۷۸ـ۲۷۷.