سقوط رژيم شاه و آغاز نهضت انقلابي ايران از سال 1977 تا سال 1979، يك شگفتي ناگهاني براي ناظران خارجي بود. از دوستان شاه، گرفته تا روزنامه‌نگاران و دانشمندان علوم سياسي، اجتماعي و... همه ما حوادث انقلاب را با حيرت و ناباوري نظاره مي‌كرديم، از همه نظر انقلاب ايران پديده‌اي كاملاً خلاف قاعده و طبيعت بود. (تدا اسكاچپول)

از آنالوگ نیمه‌وقت تا ديجيتال تمام‌وقت


 مهدي دنگچي/ عصر جديد را مي‌توان عصر ارتباطات و عصر سيطره رسانه‌ها ناميد. در اين عصر همه ابعاد زندگي آدمي دستخوش تحولي شده است که رسانه‌ها براي ما رقم زده‌اند. در صدر اين رسانه‌ها صداوسيما قرار دارد که پاي آن چند دهه پيش به کشور باز شد.
در دهه ۱۳۳۰ پیشنهاد ايجاد سازمان راديو تلويزيون ملي ايران مطرح شد، اما عملي شدن اين طرح سال‌ها به تعويق افتاد. توليد تصوير، آن هم به صورت چند ساعت در روز، کار چندان ساده‌اي نبود و به سرمايه خصوصي و هفتگي نیاز داشت. به همين دليل حبيب‌الله ثابت، سرمايه‌دار بخش خصوصي، تأسيس يک فرستنده تلويزيوني را به دولت وقت پيشنهاد داد و دولت نيز پيشنهاد او را پذيرفت و براي آنکه کار جنبه قانوني به خود بگیرد، مجلس شوراي ملي در تير ماه سال ۱۳۳۷، ماده‌اي با چهار تبصره به تصويب رساند که به موجب آن، اجازه داده شد، فرستنده تلويزيوني در تهران زير پوشش وزارت پست و تلگراف و تلفن ايجاد شود. 
نخستين فرستنده تلويزيون ايران ساعت پنج بعدازظهر جمعه ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۳۷، اولين برنامه خود را پخش کرد. مراسم طبق وعده ساعت پنج آغاز شد. پخش پيام محمدرضاشاه که از کاخ اختصاصي‌اش قرائت شد، به اضافه پخش فيلم مسافرت او به ژاپن، قرائت پيام نخست‌وزير و صحبت‌هاي وزير پست و تلگراف و حبيب‌الله ثابت و پسرش ايرج (مديرعامل تلويزيون) و پخش چند برنامه نمايشي و موسيقايي از ديگر برنامه‌هاي روز افتتاح تلويزيون بود. در تاريخ ششم تير ماه سال ۱۳۴۶ مجلس شوراي ملي لايحه دولت درباره تشکيل سازمان تلويزيون ملي ايران را به تصويب نهايي رساند.
اولين مديرعامل تلويزيون رضا قطبي بود که مديريت تلويزيون را با دو شبکه برعهده داشت. شبکه يک، سراسري بود و شبکه دو فقط مناطق تهران و اطراف را پوشش مي‌داد. هر دو شبکه در ساختمان الوند مستقر بودند و محل پخش برنامه‌ها در ساختمان جام جم بود. در روز ۱۸ مرداد ماه سال ۱۳۴۷، اولين مرکز شهرستاني تلويزيون ملي ايران در اروميه راه‌اندازي شد. تلويزيون اروميه کار خود را با روزي سه ساعت برنامه آغاز کرد
پس از انقلاب، در سال ۱۳۵۸، شاهد تحولي جدي، هم در کيفيت فني و هم در محتواي رسانه ملي بوديم و در طول اين چهل سال توانستيم در ابعاد گوناگون به استقلال برسيم. رضا عليدادي، معاون توسعه و فناوري سازمان صداوسيما معتقد است:
پیش از انقلاب طراحي اوليه، خريد، نصب، راه‌اندازي و بهره‌برداري زيرساخت‌ها را تماماً خارجي‌ها انجام می‌دادند و حتي تا سال ۵۷ دکل‌بندي‌هاي با نيرو‌هاي آلماني، فرانسوي و آمريکايي بود و ايراني‌ها تنها اپراتور بودند. پیش از انقلاب قادر به ساخت استوديو نبوديم، اما امروز بسياري از کشور‌هاي منطقه شبکه‌هاي تلويزيوني خود را با مشاوره‌هاي متخصصان ايراني از ابتدا تا انتها بنا مي‌کنند که اين ظرفيت مهندسان ايراني از انجام صفر تا صد اين پروژه‌هاي در جهان نادر است.
در دهه سوم انقلاب، زيرساخت‌هاي رسانه ملي تکميل شد و از دهه چهارم به تغيير نسل زيرساخت‌ها مشغول هستيم تا توسعه مجدد صورت گيرد و آرام آرام وارد نسل ديگري از فناوري‌ها شويم. از دهه چهارم انقلاب به سمت توسعه دستگاه‌های ديجيتال حرکت کرديم. در ابتداي امر ۶۶ دستگاه خارجي خريداري شد و مابقي تجهیزات لازم را شرکت‌هاي داخلي توليد کردند و حتي طراحي، خريد، نصب، راه‌اندازي و بهره‌برداري از دستگاه‌هاي خارجي نيز برعهده شرکت‌هاي داخلي بود.
معاون توسعه و فناوري سازمان صداوسيما با اشاره به اينکه، امروز ۳۳ شبکه ملي در کشور در حال پخش محتواست، تصريح کرد: پیش از انقلاب سهم خارجي‌ها در طراحي‌هاي سازمان صداوسيما ۱۰۰ درصد بود، ولی ما پوشش ۵۰ درصدي را در کشور شاهد بوديم، اما در دهه ۸۰ پوشش کامل شد و در پنج سال نخست دهه چهارم نيز پوشش ديجيتال، به ۹۵ درصد رسيد و توسعه اين امر همچنان ادامه دارد.
در زمان ورود تلويزيون‌هاي LCD به کشور بسياري نگران بودند که کيفيت پخش تصاوير رسانه ملي در اين گيرنده‌ها به صورت برفکي باشد، اما با توسعه زيرساخت‌ها به ديجيتال، امروز کيفيت بالاي پخش را شاهد هستيم که موجب حفظ و ارتقاي مخاطبان شده است.
تا سال 1357، ۲۵۰ ايستگاه فرستنده، ۲۵۰ فرستنده آنالوگ و ۷۰ ايستگاه FM داشتيم که در دهه اول انقلاب اين رقم به ۵۰۰ ايستگاه، ۸۰۰ فرستنده زميني و ۲۵۰ فرستنده FM رسيد و در نهايت در دهه چهارم شاهد فعاليت ۱۱۵۰۰ فرستنده آنالوگ در کشور و در زمينه توسعه زيرساخت ديجيتال نيز شاهد فعاليت ۴۰۸۰ فرستنده ديجيتال هستيم.
توان معرفي و ارسال فرستنده‌هاي آنالوگ نيز از ۱۱۱ کيلو وات به ۲۴ مگاوات و پوشش ديجيتال نيز به ۹۵ درصد رسيده است. پیش از انقلاب ۲۷ فرستنده راديويي موج متوسط با پوشش ۷۰ درصدي و مجموع قدرت چهار هزار کيلو واتي فعاليت داشت که در مجموع هشت برنامه را در طول ۲۴ ساعت پخش مي‌کرد، اما پس از انقلاب رشد ۵۰۰ درصدي ايستگاه‌ها را شاهد هستيم و در هر استان نيز ايستگاه موج متوسط ايجاد شده است. تا سال‌های ۷۴ و ۷۵ دکل‌هاي سازمان صداوسيما از کانادا وارد مي‌شد، اما امروز تمامي تجهيزات مورد نياز رسانه ملي در داخل توليد مي‌شود. 
مانيتورينگ هوشمند پیش از انقلاب تنها در چهار نقطه انجام مي‌شد، اما اکنون به ۱۷ نقطه رسيده است و بناست تا سال 1398 با هوشمندسازي تمامی زيرساخت‌ها بدون نياز به گزارش مخاطب، هر شبکه از فرايند خرابي دستگاه‌های خود با خبر شود. ۲۸۰ شبکه تلويزيوني و ۱۶۵ شبکه راديويي به صورت ماهواره‌اي پخش مي‌شود و در شبکه ايران‌ست که همتراز عرب‌ست در حال فعاليت است، ۱۳۷ شبکه تلويزيوني و ۷۴ شبکه راديويي در حال پخش هستند.
همچنین در حوزه توسعه و پيشرفت‌هاي صورت گرفته در زمينه دستگاه‌های سيگنال‌رسان زميني شاهد تحولي اساسي هستيم. براي اولين بار در انتخابات سال 1390 که معاندان اين‌گونه القا مي‌کردند که تصاوير رسانه ملي از فرايند انتخابات ضبط شده است، خلاقيت و نوآوري نيرو‌هاي داخلي موجب شد در يک قاب تلويزيوني ۳۳ تصوير زنده از استان‌هاي کشور پخش شود و فرايند انتخابات را به تصوير بکشد، امری که موجب غافلگيري دشمنان شد. ظرفيت ارتباطات زنده امروز به داخل شهر‌هاي کوچک و حتي روستا‌ها رسيده است.
در سال 1357، ۱۵ مرکز پخش تلويزيوني با ۳۲ استوديو در کشور فعال بود که ۱۴ استوديوی آن در تهران قرار داشت و اين رقم در سال 1397 به ۳۲ مرکز پخش با ۹۹ استوديو رسيد که تنها ۴۸ استوديو آن در تهران است و در راديو نيز ۱۷ استوديوی ملي داشتيم که در سال 1397 به ۶۲ استوديو رسيده است و استوديو‌هاي استاني نيز از ۶۹ استوديو به ۷۱ استوديو رسيده است که البته استوديو‌هاي موجود نيز تماماً از لحاظ ساختمان و بنا احيا شد.
پیش از انقلاب سه راديوي ملي در کشور فعال بود که امروز به ۱۶ شبکه راديويي رسيده است و تنها دو شبکه تلويزيوني داشتيم که امروز به ۲۰ شبکه تلويزيون ملي رسيده است، به طوري که در مجموع امروز ۶۵ شبکه راديويي ملي و استاني و ۸۸ شبکه تلويزيوني ملي و استاني داریم. برخي از شبکه‌هاي تلويزيوني کمتر از ۲۴ ساعت فعال هستند که در مجموع شاهد پخش ۱۵۰۰ ساعته شبکه‌هاي تلويزيوني هستيم که با رشد پنج يا شش برابري زيرساخت‌ها حاصل شده است که بهره‌برداري بالاي رسانه ملي از ظرفيت‌هايش را نشان می‌دهد. دو شبکه آنالوگ نيمه‌وقت پیش از انقلاب امروز به ۱۷ شبکه ديجيتال عمده تمام‌وقت پس از انقلاب اسلامي افزايش يافته است و تمام شبکه‌هاي تخصصي و اختصاصي محصول انقلاب اسلامي است.


 امير فخري/ شهيد محمود شهبازي‌دستجردي در سال 1337 در يك خانواده مذهبي در شهر اصفهان به دنيا آمد. پدرش كشاورزي ساده‌زيست و مؤمن بود. محمود قرآن را نزد مادرش‌ـ كه خود فرزند روحاني بود‌ـ آموخت و تحصيلات دورة ابتدايي را در زادگاهش به پايان رساند و براي ادامة تحصيل، وارد دبيرستان «احمديه حكيم‌سنايي» اصفهان شد. پس از تلاش فراوان، مدرك ديپلم خود را با نمره‌هاي خوب، در سال 1356 دريافت كرد و در همان سال، در كنكور شركت  كرد و در رشتة «مهندسي صنايع» دانشگاه علم و صنعت پذيرفته شد.
شهبازي، به طور مشخص، فعاليت‌هاي مذهبي و سياسي خود را از دوران دبيرستان شروع كرد. او در اين دوران، به مطالعة كتاب‌هاي مذهبي، به ويژه كتاب‌هاي «شهيد استاد مطهري» و «مرحوم علامة طباطبايي» روي آورد و همزمان در محافل مذهبي و مجالس سخنراني «آيت‌الله طاهري» و «شهيد اژه‌اي» شركت فعال داشت. پس از ورود به دانشگاه نيز به ابعاد تازه‌اي از فعاليت‌هاي انقلابي دست زد و در ارتباط با جمعي از دانشجويان مسلمان و انقلابي به يك رشته اقدامات مبارزاتي عليه رژيم مبادرت ورزيد.
شهبازي با شور انقلابي كه داشت، پس از تحقق انقلاب اسلامي، چند روزي در كميته اسلحه به دست گرفت و از دستاوردهاي انقلاب حراست کرد. در اسفند ماه 1357، به نهاد نوپاي «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» پيوست و به عضويت رسمي اين نهاد انقلابي و مقدس جوشيده از بطن مردم درآمد و در پادگان «سعدآباد» مشغول خدمت شد. 
محمود شهبازي در روز تاريخي 13 آبان 1358 به همراه جمعي از دوستان دانشجويش همانند شهيد «محسن وزوايي» در تسخير لانه جاسوسي شركت کرد. وي در سال 1359، براي سازماندهي سپاه پاسداران شهر «همدان» به اين شهر رفت و با عزمي استوار و فعاليتي گسترده، اين امر مهم را تحقق بخشيد و پس از چندي نيز به «فرماندهي سپاه پاسداران همدان» منصوب شد.
شهبازي همزمان با آغاز جنگ تحميلي به جبهه رفت و به عنوان قائم‌مقام لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) در عمليات فتح‌المبين شركت كرد. وي پس از مدتي به همراه افرادش راهي محور اهواز‌ـ خرمشهر شد و در عمليات «الی‌بيت‌المقدس» حضوري فعال يافت. 
محمود، پس از عمليات «فتح‌المبين»، تيپ 27 محمد رسول‌الله(ص) را براي عملياتي وسيع و بزرگ‌تر تجهيز و آماده كرد. او براي اجراي عمليات «الی‌بيت‌المقدس»، نيروهاي زبدة تيپ را راهي محور اهواز‌ـ خرمشهر كرد و با شروع عمليات، به خطوط دشمن يورش برد. او نیروها را تا دروازة خرمشهر هدايت کرد و ضمن خلق حماسه‌ای ماندگار به سرزمين معشوق عروج کرد. 
محمود شهبازي در روز دوم خرداد ماه 1361، در آستانة «فتح خرمشهر» در عمليات «الی‌بيت‌المقدس»، در اثر اصابت تركش خمپاره، به فوز عظماي شهادت نائل شد. لازم به ذكر است، محمود شهبازی در شب تصرف «خين» در ساعت آغازين عمليات براي نجات جان يك بسيجي مجروح، به شهادت رسيد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با استادان و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت‌، از ايشان به عنوان افتخار اين دانشگاه ياد کردند.


اصحاب انقلاب‌ـ ۳۴


 سید مهدی حسینی/ در سلسله مباحث همراهی‌ها و همدلی‌های یاران امام(ره) در مبارزات، به مقطع یک ساله اقامت اجباری امام خمینی(ره) در بورسای ترکیه و بازتاب‌های آن اشاره شد. پس از برخی وقایع، دولت وقت ترکیه و دولت ایران برای رهایی از فشار افکار عمومی کشورهای اسلامی، با انتقال امام از ترکیه به عراق موافقت کردند و زمینه‌های انتقال ایشان فراهم شد، از سویی این اقدام با استقبال مراجع تقلید و علمای شیعه ایران و عراق مواجه شد و انجام آن طی مراحلی صورت گرفت.
امام خمینی(ره) در اولین روز به شهر سامرا وارد شدند و یکی از یاران ایشان به نام آقای ذوالریاستین موفق شد شیوخ سامرا را برای استقبال از امام آماده کند، به طوری که اخبار و عکس‌های ایشان در مطبوعات وقت عراق و دیگر کشورها درج شد.
امام خمینی(ره) پس از دو روز اقامت در سامرا و پس از زیارت و انجام دیدارهایی، راهی شهر کربلای معلی شدند و باشکوه‌ترین و گسترده‌ترین استقبال از ایشان صورت گرفت. مأمورین امنیتی رژیم شاه که در آنجا حضور داشتند، سعی کردند با پخش شایعات و ایجاد فضای رعب و وحشت محدودیت ایجاد کنند و تا حدودی ممانعت به عمل آوردند، اما با وجود همه این جوسازی‌ها عده‌ای با وسایل نقلیه مختلف در محل حاضر شدند و از امام استقبال شایسته‌ای کردند. وقتی امام وارد صحن حضرت امام حسین(ع) شدند، علما از ایشان تقاضا کردند در کربلا اقامت داشته باشند و امامت مسجد را بپذیرند.
حجت‌الاسلام محتشمی‌پور در خاطراتش به این ماجرا چنین اشاره کرده است: «هر روزی که از اقامت امام در کربلا می‌گذشت، جمعیت زیادتر می‌شد. صحنی که آقا سیدمحمد نماز می‌خواند و مثلاً دویست‌ـ سیصد نفر، یعنی پنج یا شش صف اقتدا می‌کردند، پس از آمدن امام مملو از جمعیت شده بود. وقتی امام به حرم می‌رفتند و برمی‌گشتند صدها نفر پشت سر ایشان شعارهای عربی می‌دادند. در عراق رسم است وقتی علما به خصوص مراجع حرکت می‌کنند، کسانی شعار می‌دهند؛ شعارهایی مانند «افلح من صلی علی محمد و آل محمد». موقع رفت‌وآمد امام هم برخی افراد در بین جمعیت شعار صلوات برای امام به عنوان زعیم عالم اسلام می‌دادند. شعارهای سیاسی هم علیه شاه یا رژیم پهلوی داده می‌شد. در همان هفته اول پوستر امام را هم چاپ و پخش کردند. اما وقتی امام متوجه این قضیه شدند، فرمودند: «به اینها بگویید هیچ کس حق ندارد علیه کسی یا حکومتی شعار بدهد. کسی هم از من تبلیغ نکند، عکس من را هم هیچ جا پخش نکنید.»
مرحوم‌ آیت‌الله عباس خاتم‌یزدی در خاطراتش آورده است: «امام در روز بیست‌وسوم مهر ماه ۱۳۴۴ از کربلا عازم نجف شدند، از طرف علمای تراز اول هیئت‌هایی به استقبال ایشان آمدند، هیئت‌هایی از طرف آیت‌الله خوئی و آیت‌الله شاهرودی با چند دستگاه سواری به استقبال آمدند. امام همین که به شهر نجف ورود پیدا کردند، بلافاصله به زیارت آستان مقدس حضرت علی(ع) رفتند و در اینجا هم مردم پلاکاردهایی در دست داشتند و عده‌ای اسپند دود کرده بودند و تعدادی گوسفند قربانی کردند، جمعی شیرینی و نقل در بین مردم پخش کردند و ورود امام را به نجف تبریک ‌گفتند، پس از پایان استقبال، امام و همراهان ایشان در منزلی که حجت‌الاسلام نصرالله خلخالی از دوستان قدیمی امام در نظر گرفته بود، اقامت گزیدند. شیخ‌نصرالله خلخالی از دوستان دوران جوانی امام تلاش فراوانی کرد که استقبال خوبی از امام در نجف صورت گیرد. با اصرار ایشان در همان منزل، امام درس و بحث‌شان را شروع کردند و شهریه پرداخت کردند.
مرحوم آیت‌الله عمید زنجانی در این باره گفته است: «خیلی از مسائلی را که هر کس نمی‌توانست به امام عرض بکند، به وسیله شیخ‌نصرالله خلخالی به امام رسانده می‌شد.» او از طرف امام پرداخت شهریه طلاب را متقبل شد و به سبب تمکن مالی که داشت در حوزه نجف حکم بانک را داشت و دفترخانه‌ ایشان عملیات بانکی انجام می‌داد.
مرحوم استاد عمید زنجانی درباره وی می‌گوید: «ایشان نقش بسیار مهمی در تحکیم موقعیت حضرت امام در نجف و پیشبرد نهضت اسلامی برعهده داشت.»
این اقدامات در حالی صورت می‌گرفت که جریان‌هایی در نجف مستقر بودند که با نهضت اسلامی و حضرت امام مخالف بودند و بعضاً عناد خاصی داشتند.

پيوند صدر و چمران با امام خميني(ره)

 مهدی حسن‌زاده/ اظهارات اخير سيدمحمد موسوي‌خوئيني‌ها رئيس شوراي مرکزي مجمع روحانيون مبارز در گفت‌وگو با خبرگزاري جمهوري اسلامي ایران با واکنش‌هایی همراه بود. بخشي از اين اظهارنظر به عملکرد امام موسي صدر و شهيد مصطفي چمران در قبال انقلاب اسلامي و حضرت امام(ره) برمي‌گشت که در اين راستا مهدي چمران که در بسياري از مقاطع مبارزه پيش و پس از انقلاب دوشادوش برادرش حضور داشته است، در يادداشتي به اين اظهارات واکنش نشان داده است. در بخشي از اين يادداشت آمده است:
«آقاي موسوي‌خوئيني‌ها در بخشي از اين مصاحبه گفته است؛ يادم هست که آقاي چمران وقتي نهضت پيروز شد و امام به ايران آمد به فاصله يک هفته به لبنان برگشت. من اطلاع داشتم که نرفته که دوباره بازگردد. اما بعد از مدت کوتاهي امام خميني پيام فرستاد که بيا ايران کارَت داريم. آن زمان، آقاموسي هم ديگر نبود و مشخص نبود اگر شهيد چمران در لبنان بماند، چقدر مؤثر خواهد بود.
اين اظهارات در حالي بيان شده که دکتر چمران تا يک هفته بعد از پيروزي انقلاب به ايران نيامده بود که بخواهد به لبنان بازگردد، او در لبنان بود و بعد از پيروزي انقلاب در اين فکر بود که با گروهي از لبنانيان به ايران براي ديدار با امام بيايد و بعد از آماده‌سازي مقدمات، 9 روز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي همراه يک گروه 92 نفري با هواپيماي مسافربري به ايران آمد و به ديدار حضرت امام خميني شتافت. در اين ديدار چند تن از بزرگان وقت لبنان از جمله مرحوم مهدي شمس‌الدين (نايب‌رئيس مجلس شيعي اعلاي لبنان)، سيدحسين حسيني (رئيس پارلمان وقت لبنان) و نبيه بري رئيس فعلي پارلمان لبنان حضور داشتند.
در اين جلسه حضرت امام (ره) سخنان ارزشمندي درباره امام موسي صدر گفتند و اظهار داشتند براي آزادي او از ليبي تلاش خواهند کرد و به دکتر چمران فرمودند در ايران بمان که اگر ايران درست شود، لبنان و جاهاي ديگر هم درست مي‌شود و دکتر چمران که ذوب امام بود، در ايران ماند و اصلاً ديگر به لبنان نرفت و حتي کتاب‌هاي او از طريق کاميون به ايران منتقل شد و چند ماه بعد هم همسر او به تنهايي به ايران آمد.
البته، شهيد چمران در روزهاي بحراني پيروزي انقلاب و در روزهايي که ميان لشکر گارد شاهنشاهي با افسران و سربازان نيروي هوايي درگيري شديدي ايجاد شده بود، با تعداد 400 نفر نيروي چريکي ايراني و لبناني قصد داشت به شکل مسلحانه از طريق دو هواپيما براي کمک به ايران بيايد و تا فرودگاه دمشق هم آمدند که روز 22 بهمن شد و سرود پيروزي انقلاب دنيا را تکان داد.
پس از پيروزي انقلاب حضرت امام (ره) جلسه‌ ديگري در نيم‌طبقه سالن سخنراني مدرسه رفاه با مهمانان لبناني گذاشتند که اين حقير راهنماي آنان بودم و سلاح آنها را تحويل گرفتم و مرحوم شيخ‌مهدي شمس‌الدين آنجا حضور داشت و صحبت کرد. بنابراين تأکيد مي‌کنم که دکتر چمران بعد از ورود به ايران اصلاً سفري به لبنان نداشت و تا لحظه شهادت در ايران ماند.
از اين فراز مسلم تاريخي مي‌خواهم استفاده کنم که ممکن است مسائلي در طول تاريخ از ذهن انسان فرار کند و حافظه با واقعيات تاريخي مطابقت نداشته باشد، چنانچه در مصاحبه آقاي موسوي‌خوئيني‌ها اين مطلب ديده شد.
و اما در مورد دکتر چمران و لبنان؛ بنده در جريان مذاکرات و مباحث طرح شده در لبنان نيستم؛ بنابراين آنچه مي‌گويم اصل و فلسفه ورود دکتر چمران به لبنان براي ايجاد پايگاهي به منظور آموزش و مبارزه عليه شاه ايران و حکومت او بود.
دکتر چمران ابتدا به مصر رفت و در آن کشور به مدت دو سال آموزش نظامي مفصلي ديد و سپس با سفر به جنوب لبنان، در مجاورت مرزهاي فلسطين اشغالي مستقر شد که هم سرزمين شيعيان بود و هم براي آموزش‌هاي نظامي سياسي آزادتر بود و از سوي ديگر توانست هسته‌ اوليه مقاومت اسلامي در لبنان را با حمايت کامل امام موسي صدر شکل دهد.
در همين راستا گروه‌هايي از ايران به لبنان مي‌آمدند و در لبنان يا سوريه آموزش مي‌ديدند که بتوانند عليه حکومت ديکتاتوري شاه مبارزه کنند و اين مبارزه عليه رژيم صهيونيستي، فالانژها، گروه‌هاي چپ و کمونيسم و حکومت شاه و دست‌نشاندگان او در لبنان به صورت واقعي وجهه عملياتي داشت؛ به گونه‌اي که حرکت شيعيان و شجاعت و شهادت‌طلبي آنان در لبنان زبانزد شده بود. بنابراين دکتر چمران و آقاي صدر در لبنان يک مبارزه جدي عملياتي را دنبال مي‌کردند که ساواک هم از آن اطلاع يافته بود و اسناد آن بعد از انقلاب هم آن را نشان مي‌دهد.
ماهيت تلاش آنها و تشکيل اولين هسته‌هاي مقاومت اسلامي، مبارزه با صهيونيسم و عوامل آمريکا در منطقه از جمله شاه بود. ممکن است در روش‌هاي مبارزه اختلاف‌نظرهايي با برخي‌ها داشتند، ولي اصل مبارزه و نهضت را جدي‌تر و عملياتي‌تر از ديگران دنبال مي‌کردند.
در مورد آمدن امام موسي صدر به ايران و ملاقات با شاه، همان‌گونه که در مصاحبه آمده است، همه تلاش مي‌کردند که حنيف‌نژاد و بديع‌زادگان اعدام نشوند و از آقاي صدر هم جدا خواستند که به ايران بيايد و وساطت کنند که اين دو اعدام نشوند و او بنا به درخواست دانشجويان مقيم اروپا به ايران آمد و آن ملاقات را انجام داد که به نتيجه مثبت هم نرسيد.
تا آنجا که مي‌دانم با اصرار ديگران آقاي صدر آبروي خود را گرو گذاشت و با شاه که شديداً مخالف او بود، ملاقات کرد و در نهايت هم نتيجه‌اي نداشت. البته، آقاي صدر رابطه سياسي با سران عرب، به ويژه حافظ اسد داشت و حافظ اسد تنها فردي بود که در لبنان اندک کمکي مي‌کرد. شاه و ساواک ايران و سفير ايران در لبنان تمام سعي خود را کردند که آقاي صدر يا بهتر بگويم شيعيان لبنان موفق نشوند و به طرق مختلف، از جمله ايجاد اختلاف ميان شيعيان و ساير اديان لبنان سعي در به هم زدن و به شکست کشانيدن مبارزه ضد صهيونيستي و ضد رژيم پهلوي داشتند.
آقاي صدر در لبنان موفق شده بود علاوه بر تشکيل سازمان مسلح «حرکت امل»، مجلس شيعي اعلاي لبنان را رسماً تشکيل دهد و در دولت لبنان وزارت جنوب را ايجاد کند و وزير شيعي به کابينه بفرستد و در مسير ائتلاف انسجام مسلمين و لبنانيان گام بردارد که همين تلاش‌هاي او که مخالف برنامه اسرائيل بود، کار دست او داد و زمينه‌اي شد براي ربوده شدنش در ليبي.
قبل از ربوده شدن امام موسي صدر، ايشان در دو تظاهرات گسترده در «بعلبک» و «صور» قدرت‌نمايي کرد و در سوگ شهيد آقا سيدمصطفي خميني مجلس بزرگداشت مهمي را برپا داشت. از سوي ديگر مرحوم حاج‌احمد آقا مرتباً به لبنان مي‌آمد و در جريان مسائل و مبارزات شيعيان لبنان قرار مي‌گرفت که قاعدتاً امام خميني(ره) در نجف از اين فعاليت‌ها مطلع مي‌شدند. قبل از ربوده شدن امام موسي صدر به دستور قذافي، ايشان مصاحبه مفصل و مهمي با «لوموند» فرانسه کردند و در آن مصاحبه با قدرت از امام و مبارزات او و بيداري اسلامي در منطقه سخن گفتند که اين مصاحبه ضربه سختي براي شاه بود.»


 مرتضي دخيلي/با تاريك شدن هوا، يگان‌ها از نقطه رهايي به سوي مواضع دشمن حركت كردند. با توجه به اینکه خط خودي با مواضع دشمن چهار تا پنج كيلومتر فاصله داشت، لازم بود نيروها، پياده‌روي خود را آغاز كنند تا بتوانند در ساعت مقرر به مواضع دشمن يورش برند. با حركت نيروها، در قرارگاه نيز جنب و جوش و اضطراب خاصي به چشم مي‌خورد و همه براي موفقيت رزمندگان دعا مي‌كردند؛ به همين منظور مراسم زيارت عاشورا در سنگر (عمومي) قرارگاه خاتم برگزار شد. از سوي ديگر، به دليل اهميت عمليات، ميرحسين‌موسوي، نخست‌وزير وقت؛ آيت‌الله موسي‌اردبيلي، رئيس ديوان عالي كشور؛ آيت‌الله طاهري‌خرم‌آبادي و حجت‌الاسلام والمسلمين فاكر، نمايندگان حضرت امام(ره) در سپاه در سنگر فرماندهي حضور داشتند.
به این ترتيب، در ساعت 21:30 روز 17 بهمن 1361 رمز عمليات به شرح زير قرائت شد: «بسم‌الله الرحمن الرحيم، و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم، اللهم اياك نعبد و اياك نستعين، قد تري ما انا فيه ففرج عنا يا كريم، يا الله، يا الله، يا الله. به مظلوميت علي اصغر و به ذوالفقار برنده ولي‌المومنين و قهاريت رب‌العالمين به پيش».
با اعلام رمز عمليات، رزمندگان حمله خود را آغاز کردند. اگرچه يگان‌ها ساعاتي قبل حركت كرده بودند، ولي نتوانستند همزمان، عمليات شكستن خط را آغاز كنند، بنابراین بعضي از نيروها در كمين متوقف شده، برخي هم درگيري را آغاز كردند و گروهي نيز هنوز نرسيده بودند؛ از اين رو فرماندهان سپاه تلاش زيادي به عمل آوردند تا اين مشكل رفع شود و بالاخره در پي اين تلاش‌ها، نيروها توانستند به سختي از برخي موانع عبور كرده و به كانال اول برسند. در اين هنگام، دشمن به نيروهاي در خط خود دستور داد، به پشت جاده آسفالت عقب‌نشيني كرده و در آنجا خط تشكيل دهند. اين اقدام دشمن ناشي از تجربه قبلي در عمليات‌هاي گذشته بود. فرماندهان عراقي دريافته بودند كه نبايد در برابر سيل خروشان نيروهاي بسيج مقاومت كرده و تلفات بدهند. 


 من فراموش نمي‌کنم در سال‌هاي اوایل دهه‌ ۶۰ که بنده رئيس‌جمهور بودم، ما در يک نقطه‌اي از کشور که نمي‌خواهم بگويم کجا، يک نيروگاه گازي نصفه‌کاره داشتيم؛ ما اصرار مي‌کرديم، مي‌گفتيم به آنها که اين نيروگاه را بايد خودمان تمام کنيم؛ مسئولاني آمدند پيش من‌ـ بعضي‌شان زنده‌اند، بعضي‌شان هم خدا رحمت کند، از دنيا رفته‌اند‌ـ مي‌گفتند آقا! نمي‌شود؛ بي‌خود زحمت نکشيد، بي‌خود تلاش نکنيد. آمده بودند به بنده اثبات کنند و بنده را قانع کنند که ما نمي‌توانيم؛ بايستي از آن شرکت سازنده يا يک شرکت ديگر در دنيا بخواهيم بيايد؛ در بحبوحه‌ جنگ بود، دوره‌ جنگ، دوره‌ فشارهاي فراوان، دوره‌ تحريم‌هاي سخت.
امروز شما جوان‌هاي اين کشور، فعّالان اين کشور و مديران جهادي باارزش، توانسته‌ايد خودتان را به رتبه‌ بالاي ساخت نيروگاه‌هاي گازي‌ـ يعني رتبه‌ ششم دنياـ برسانيد؛ يک شرکتي در آمريکا، شرکتي در آلمان، شرکتي در فرانسه، شرکتي در ايتاليا، شرکتي در ژاپن، ششمين در دنيا شما هستيد و شما نيروگاه‌هاي گازي را داريد مي‌سازيد؛ اين خيلي مهم است. آن سال‌ها به ما مي‌گفتند نمي‌شود، امّا با پشتکار، با همّت، با توکّل به خداي متعال، با تشويق نيروهاي با استعداد، با عزم راسخي که مديران ما به کار بردند، اين کار اتّفاق افتاد.
من مي‌خواهم بگويم عزيزان من! شما اين سطحي را که امروز هستيد، بکنيد ده برابر؛ آن هم قابل اتّفاق افتادن است، آن هم خواهد شد. بعضي چيزها را همّت‌هاي کوتاه و نگاه‌هاي نزديک‌بين نمي‌توانند درک کنند و بفهمند، چون طبيعت انسان را نمي‌شناسند؛ چون کمک الهي را نمي‌فهمند؛ چون قدر و قيمت عزم راسخ را درک نمي‌کنند و استعدادهاي دروني خود ما را انکار مي‌کنند. اين هم جزءِ بلاهايي است که سر ملّت ما آمد؛ سال‌هاي متمادي تسلّط فرهنگي و سياسي و اقتصادي بيگانگان بر اين کشور، اين را باورانده بود که ايراني استعداد ندارد؛ ببينيد چه خيانت بزرگي است! استعداد ايراني از متوسّط استعداد دنيا بالاتر است؛ جوان ايراني، استعداد ايراني، جزءِ درجات بالاي استعداد بشري در همه‌ دنيا است؛ آن ‌وقت اين را اين‌جور وانمود مي‌کردند که نه، اينجا استعداد نيست.
(بيانات امام خامنه‌ای در ديدار کارگران
 در گروه صنعتي مپنا،10/2/1393)