سیدامیرحسین قاضی‌زاده‌هاشمی، عضو هیئت‌رئیسه مجلس با انتقاد از سازوکار جدید مالی اروپا برای مراودات اقتصادی با ایران، گفت: شروطی که اروپا ضمن عقد INSTEX مطرح کرده، نقض برجام و استقلال ملی ایران است. اروپا و آمریکا طبق برجام موظف بودند دسترسی ایران به تجارت جهانی را تسهیل کنند و هدف اصلی ایران از حضور در مذاکرات برجام حل برخی محدودیت‌های اقتصادی بود. INSTEX در واقع تحقیر ملت ایران است و مشخص نیست دولت تا چه زمانی می‌خواهد این تحقیر را ادامه دهد. این سازوکار ضعیف مشکلات دسترسی ایران به تجارت جهانی را حل نمی‌کند.

صبح صادق ابعاد حقوقی و راهبردی ثبت INSTEX برای مقابله با تحریم‌های آمریکا علیه ایران را بررسی می‌کند
  دکتر حنیف غفاری/    سرانجام اتحادیه اروپا از طریق برخی رسانه‌های غربی، خبر «ثبت» سازوکار مالی ویژه اروپا موسوم به SPV را برای مقابله حداقلی با تحریم‌های ثانویه و ضد ایرانی ایالات متحده آمریکا اعلام کرد؛ موضوعی که با بازتاب‌های خبری و تحلیلی بسیاری مواجه شده است. بررسی ابعاد حقوقی و سیاسی این کانال مالی که با تأخیر چند ماهه صورت می‌گیرد، واجد سؤالات و ابهاماتی درباره حدود و ثغور حقوقی و راهبردی این سازوکار است که لازم است مورد توجه مردم و به ویژه مسئولان قرار گیرد. در این زمینه برخی از سؤالات و نکات باید از جنبه حقوقی و اقتصادی و برخی نکات دیگر، باید از جنبه راهبردی و در کنار دیگر مواضع مقامات اروپایی علیه ایران رصد و تحلیل شود:

الف‌ـ تحلیل رفتار اروپا
شبکه خبری NDR آلمان از راه‌اندازی سازوکار مالی ایران‌ـ اروپا خبر داد. چنانکه این شبکه اعلام کرده تروئیکای اروپایی(فرانسه، آلمان و انگلیس) سازوکار مذکور را به ثبت رسمی رسانده‌اند. این سازوکار مالی که «INSTEX» نامیده می‌شود، نام اختصاری عبارت «ابزاری برای حمایت از تبادلات تجاری» است. نخستین سؤال درباره سازوکار مالی ویژه اروپا، به تمایل نداشتن کشورهای اروپایی در اعلام صحیح این مسئله باز می‌گردد. این پدیده از یک سو، نشان‌دهنده ملاحظات خاص سیاسی کشورهای اروپایی در اعلام این موضوع و از سوی دیگر، رویکرد محتاطانه و نامطمئن آنها در قبال این سازوکار است. مبهم و نامشخص بودن ابزارها و راهکارهای تعبیه شده در سازوکار مالی ویژه و حتی برخی اختلافات حل نشده میان اعضای اتحادیه اروپا در این زمینه مؤثر بوده است.
واقعیت امر این است که بازیگران اروپایی و به صورت مشخص، سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه نخستین و ابتدایی‌ترین گام را در موضوع اعلام ثبت سازوکار مالی ویژه لرزان برداشته‌اند! بخشی از این موضوع، به مناسبات پشت پرده و آشکار سیاسی اتحادیه اروپا و ایالات متحده بازمی‌گردد؛ موضوعی که در مجادلات درون اروپایی بر سر اعلام کشور میزبان و کارگزاران دولتی اصلی(به عنوان مجریان سازوکار مالی ویژه اروپا) نیز خود را نشان داد.

ب‌ـ اعلام سازوکار مالی
 ویژه اروپا با چاشنی ابهام 
مقامات اروپایی در طول تاریخ روابط بین‌الملل نشان داده‌اند که علاقه فراوانی به حرکت در میان ابهامات و تناقض‌ها دارند! اگرچه مسئولان وزارت امور خارجه کشورمان توضیحاتی درباره سازوکار مالی اروپا داده‌اند، اما مقامات اروپایی همچنان از تشریح ابعاد حقوقی و اقتصادی دقیق این سازوکار سر باز می‌زنند. «هایکو ماس» وزیر امور خارجه آلمان به عنوان نخستین کسی که ماه‌ها پیش خبر تلاش اروپا برای راه‌اندازی این سازوکار را مخابره کرده بود، هم‌اکنون از «اولویت‌بندی» در اجرای این سازوکار خبر می‌دهد. وی تأکید کرده است که سازوکار مالی ویژه اروپا در مرحله اول، رفع نیازهای انسانی است! وزیر خارجه آلمان به صراحت در این باره 
گفته است: «فرانسه، آلمان و انگلیس در آستانه راه‌اندازی سازوکار ویژه مالی برای تسهیل تجارت با ایران هستند این سازوکار قرار است در ابتدا مبادلات کالاهای انسانی! را پوشش دهد. ایجاد کانال ویژه برای تجارت با ایران وارد مرحله جدی شده است و عملی کردن این اقدام را به زودی خواهیم داشت.»
به راستی؛ «مرحله‌ای کردن» یا طبقه‌بندی کردن نیازهای ایران در سازوکار پیشنهادی اروپا چه معنایی دارد؟ سؤال اصلی اینجاست که اگر SPV یک سازوکار مستقل، کارآمد و همه‌جانبه محسوب می‌شود، چرا در آن، میانِ نیازهای فوری و غیرفوری کشورمان تفکیک ایجاد شده است؟

ج‌ـ از «ثبت» تا «راه‌اندازی» کانال مالی ویژه اروپا
در موضوع «ثبت» کانال ویژه مالی اروپا و نسبت آن با «راه‌اندازی» این کانال، سه نگاه کلی وجود دارد:
در نگاه اول، برخی مسئولان حوزه سیاست خارجی و اقتصادی کشور به گونه‌ای وانمود می‌کنند که گویا «ثبت» کانال ویژه مالی اروپا مترادف با اجرایی شدن این سازوکار است.
در نگاه دوم، برخی افراد تصور می‌کنند که «ثبت» کانال ویژه مالی اروپا لزوماً مقدمه و پیش‌درآمدی بر اجرایی شدن کامل این سازوکار است؛
در نگاه سوم، برخی میان «ثبت» و «اجرایی شدن» این سازوکار تفکیکی هوشمندانه قائل می‌شوند و لزوماً ثبت این راهکار را به معنای اجرایی شدن آن تلقی نمی‌کنند. واقعیت این است که؛ «ثبت» سازوکار مالی ویژه هرگز به معنای «اجرایی شدن» آن (حتی در آینده) نخواهد بود. در این میان، باید میان «ثبت» و «اجرایی» شدن پروژه SPV نوعی تفکیک حقوقی و عقلانی صورت گیرد. سؤال اصلی این است که آیا اعلام موجودیت سازوکار مالی ویژه اروپا، به معنای آغاز به کار آن است؟ اگر این‌گونه است چرا مقامات اروپایی، میان «اعلام» و «راه‌اندازی» سازوکار تفکیک قائل می‌شوند؟

د‌ـ وقتی طرف ضامن
 همان طرف متعهد است!
یکی از پررنگ‌ترین و مهم‌ترین ابهاماتی که در موضوع سازوکار ویژه مالی اروپا به ذهن خطور می‌کند، مربوط به «ضمانت اجرایی» این راهکار است. اکنون این سؤال مطرح است که نقش ما در تدوین سازوکارها و ابزارهای حقوقی آن چه بوده است؟ برای نمونه، در صورت عدول احتمالی اروپا از همان تعهدات اقتصادی محدود و حداقلی خود، چه عواقب و آثاری متوجه این مجموعه خواهد بود؟ بی‌شک در یک «معادله قضایی دو طرفه»، طرف متعهد نمی‌تواند همان طرف ضمانت‌کننده باشد! فراتر از آن، قاعدتاً در سازوکار مالی مذکور، اتحادیه اروپا «طرف متعهد» محسوب می‌شود. ازاین‌رو، ما باید با توافقی مواجه باشیم که بخش اعظم مناسبات و جزئیات آن را جمهوری اسلامی ایران تعیین خواهد کرد. واقعیت این است که چینش سازوکار حقوقی و متنی SPV به موضوعی «درون‌گروهی» از سوی اروپا تبدیل شده است. این مسئله با لوازم و مقتضیات مربوط به یک «تعهد حقوقی» سازگاری ندارد. بر همین اساس، اتحادیه اروپا هر گاه اراده کند، یا هرگاه دولت‌های اروپایی تغییر رفتار یا تغییر ماهیت دهند، می‌توانند این سازوکار را به هم بزنند یا اجرا نکنند! به راستی، در این صورت چه هزینه‌ای برای تنبیه اروپا یا بازگرداندن آن به تعهدات خود مطابق سازوکار مذکور وجود دارد؟

ه‌ـ استمرار تاکتیک خرید زمان از سوی اروپا
تأخیر هدفمند اروپایی‌ها در «اجرایی کردن» سازوکار مالی ویژه، موضوع دیگری است که دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان باید به صورتی جدی از سوی آن را تحلیل و واکاوی کنند. به عبارت بهتر، مشخص نیست که میان «ثبت» و «اجرایی شدن کامل» سازوکار مالی ویژه (که ابعاد در برگیری آن نیز مبهم است)، چه مدت زمانی فاصله وجود خواهد داشت. در یک نگاه عمیق‌تر، می‌توان؛ «مرحله‌ای شدن زمانی و عملی سازوکار ویژه مالی اروپا» را در ذیل «تاکتیک خرید زمان» از سوی تروئیکای اروپایی در قبال ایران مورد فحص و بررسی قرار داد. این تاکتیک از اردیبهشت ماه امسال و پس از خروج رسمی دولت ترامپ از برجام از سوی بازیگران اروپایی دنبال می‌شود. هدف از اعمال این تاکتیک نیز کاملاً مشخص است؛ اتلاف وقت برای اثرگذاری بیشتر تحریم‌های ثانویه آمریکا بر ایران و گروکشی از سازوکار مالی ویژه برای امتیازگیری از ایران در مسائل اختلافی، به ویژه مسائل موشکی و منطقه‌ای. در یک جمع‌بندی کلی‌تر می‌توان گفت، اتحادیه اروپا یک «پروژه حقوقی» را قربانی یک «پروسه سیاسی» کرده است. 

و‌ـ بازی هدفمند مشترک آمریکا و اروپا علیه ایران 
تأخیر هدفمند مقامات اروپایی در اجرایی کردن سازوکار مالی ویژه، از یک سو مرهون مذاکرات پشت پرده‌ای است که میان مقامات آمریکایی و اروپایی متعاقب خروج ترامپ از برجام صورت گرفته است. به تازگی خبرگزاری رویترز گزارش داده است که کشورهای اروپایی قصد دارند ایران را به ‌بهانه‌های غیرهسته‌ای هدف تحریم‌های جدید قرار دهند، اما «فدریکا موگرینی»، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از بیم فروپاشی برجام، اعمال این تحریم‌ها را به پس از ثبت SPV موکول کرده است. یک رمزگشایی ساده از گزارش رویترز نشان می‌دهد که اروپایی‌ها قصد دارند از ثبت (و نه راه‌اندازی کامل و مؤثر) سازوکار مالی ویژه، به مثابه مستمسکی برای اعمال تحریم‌های جدید علیه کشورمان بهره‌برداری کنند. چنانکه «ژان ایو لودریان» وزیر امور خارجه فرانسه نیز اعلام کرده است، مقامات اروپایی برای اعمال تحریم‌های موشکی سخت علیه کشورمان، به ویژه در زمینه آزمایش موشک‌های بالستیک، خیز برداشته‌اند. 

ز‌ـ رصد راهبردی سازوکار مالی ویژه اروپا
در یک نگاه کلی، ما هم‌اکنون با پدیده‌ای مواجه هستیم که مشخصات زیر را دارد:
نکته اول اینکه، حدود و ثغور حقوقی آن از جمله مسائل مربوط به تعهدات حقوقی طرف مقابل و ضمانت اجرایی این سازوکار همچنان مبهم است. 
نکته دوم اینکه، این پدیده صرفاً «ثبت» و نه «اجرایی» شده و مشخص نیست دقیقاً چه زمانی از روی کاغذ به مرحله عمل می‌رسد!
نکته سوم اینکه، مقامات اروپایی پس از «ثبت سازوکار مالی ویژه اروپا» به دنبال کسب امتیاز از ایران در حوزه‌های منطقه‌ای و موشکی خواهند بود. بنابراین، در یک فهم فرامتنی، SPV مقدمه‌ای برای «گذار اروپا از آمریکا» یا «ایستادگی اتحادیه اروپا در برابر ترامپ» محسوب نمی‌شود؛ بلکه مقدمه‌ای برای رسیدن به نتیجه‌ای به نام «اعمال فشار و متعاقباً تحریم دوباره ایران» به شمار می‌آید. 

ح‌ـ لزوم اتخاذ گارد بسته
 در برابر اروپای واحد 
تقابل تروئیکای اروپایی با ایران همچنان ادامه دارد. این به معنای ادامه بازی سه کشور فرانسه، انگلیس و آلمان در زمین ایالات متحده آمریکا و دولت ترامپ است. مروری بر مواضع اخیر مقامات اروپایی این مسئله را به خوبی اثبات می‌کند که ژن ایو لودریان، وزیر امور خارجه فرانسه در آستانه «ثبت» کانال ویژه مالی اروپا به ایران درباره آزمایش موشک‌های بالستیک هشدار می‌دهد و کشورمان را نسبت به اعمال تحریم‌های سخت در این زمینه تهدید می‌کند! در آن سوی میدان، مقامات آلمانی شرکت هواپیمایی ماهان را تحریم کرده و به طور مستقیم از سوی کاخ سفید و مایک پمپئو وزیر امور خارجه دولت ترامپ مورد تشویق قرار می‌گیرند. لندن نیز ضمن ادامه بازی‌های موذیانه خود در پشت پرده معادلات امنیتی اروپا، به کارگردانی مخفی «پروژه‌سازی امنیتی» علیه کشورمان ادامه می‌دهد.
در چنین وضعیتی، عقلانیت سیاسی اقتضا می‌کند ما در برابر پدیده‌ای که حدود و ثغور حقوقی و ضمانت اجرایی آن مشخص نبوده و از سوی دیگر، به لحاظ ماهوی جنس و دستمایه‌ای کاملاً سیاسی دارد، با گارد بسته و نهایت احتیاط ممکن برخورد کنیم؛ چرا که در غیر این صورت، هم در جنبه حقوقی و هم در جنبه اقتصادی و راهبردی ضربات سختی از اتحادیه اروپا دریافت خواهیم کرد. ما هم‌اکنون با پدیده‌ای در حوزه سیاست خارجی خود مواجه هستیم که ضریب شکنندگی آن از برجام بیشتر است. توافق هسته‌ای میان ایران و اعضای گروه 1+5، دارای پشتوانه‌ای حقوقی به نام قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد بود، اما سازوکار مالی ویژه اروپا، پدیده و سازوکاری «تمام اروپایی» و متغیری وابسته به «رفتار کشورهای اروپایی» است! بر همین اساس لازم است، در چنین شرایطی موقعیت‌یابی دقیقی درباره سازوکار ویژه مالی روپا (به ویژه در حوزه راهبردی) صورت داد و مختصات و جایگاه آن را در حوزه سیاست خارجی کشور به صورت دقیق تعیین کرد. اتحادیه اروپا متعاقب رایزنی‌های مستمری که با ایالات متحده آمریکا (پس از خروج ترامپ از برجام) داشته است، قصد دارد از «سازوکار مالی ویژه» به عنوان یکی از قطعات بزرگ «جورچین راهبردی تقابلی» خود با جمهوری اسلامی ایران استفاده کند. طرح همزمان موضوعات و مواردی مانند تحریم موشکی ایران، تحریم شرکت هواپیمایی ماهان و محکوم کردن سیاست‌های منطقه‌ای ایران در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. در چنین وضعیتی اساساً جایی برای خطرپذیری در برابر اروپا و تحلیل خوشبینانه رفتار بازیگران اروپایی وجود ندارد. 
لازم به تأکید مجدد نیست که هرگونه نگاه خوشبینانه و مثبت نسبت به اقدام حداقلی و بسیار با تأخیر اروپایی‌ها مبنی بر «ثبت»! یک سازوکار حقوقی و اقتصادی مبهم، می‌تواند به پاشنه آشیل راهبردی ما در حوزه سیاست خارجی تبدیل شده و هزینه‌های کشور را در این حوزه افزایش دهد. همچنین اتخاذ این رویکرد خطرناک، قدرت مانور و اعمال فشار اروپاییان برای تحدید توان موشکی و منطقه‌ای ما را در آینده‌ای نزدیک افزایش خواهد داد. این در حالی است که کشور ما یک بار تاوان خوش‌بینی مشترک به ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا را بر سر برجام داده است.


اکبر معصومی
کارشناس روابط بین‌الملل
خبرها حاکی از آن است که محمدبن‌سلمان، ولی‌عهد نابخرد عربستان سعودی در چند روز آینده به پاکستان سفر خواهد داشت. این سفر در حالی انجام خواهد شد که چهار ماه از سفر عمران‌خان، نخست‌وزیر پاکستان به عربستان می‌گذرد. چرخش سیاست پاکستان به سمت عربستان برخلاف وعده انتخاباتی حزب «تحریک انصاف» بود؛ از این رو بلافاصله پس از پیروزی عمران‌خان در انتخابات پاکستان، خالدبن‌عبدالله آل‌سعود شاهزاده سعودی در توئیتر مدعی شد، عمران‌خان از «مهره‌های ایران» است؛ هرچند وی این توئیت را به سرعت پاک کرد؛ ولی این موضوع نشان‌دهنده شدت نگرانی عربستان از آینده رابطه این کشور با پاکستان است؛ بنابراین لذا در چرایی چرخش پاکستان به سمت آل‌سعود باید گفت: «اقتصاد پاکستان به شدت ورشکسته است؛ لذا این عامل سبب وابستگی شدید اقتصادی این کشور به مراکز پولی جهانی و دیگر کشورها شده است. از آنجا که اقتصاد نقش بی‌بدیلی در تعیین مسیر سیاست‌گذاری دارد، پاکستان در وضعیت فعلی توان اتخاذ سیاست مستقلی را ندارد. بنابراین عمران‌خان برخلاف وعده انتخاباتی خود به سمت عربستان سعودی گرایش پیدا کرده است.» اما می‌توان این پرسش مهم را مطرح کرد که گرایش پاکستان به سمت عربستان راهبردی است یا تاکتیکی؟
معمولاً، تعیین مسیر سیاست یک دولت در کشورهایی که انتخابات برگزار می‌شود، به صورت غیر مستقیم از سوی مردم صورت می‌گیرد؛ از این رو انتخابات چند ماه اخیر پاکستان بین حزب تحریک انصاف که موافق ایجاد رابطه راهبردی با جمهوری اسلامی بود، با حزب نواز شریف که وابسته صد درصدی به عربستان سعودی بود، برگزار شد؛ از این رو حزبی توانست اعتماد مردم پاکستان را جلب کند که مخالف با سیاست‌های عربستان سعودی بود. بنابراین مردم پاکستان به سمت جمهوری اسلامی ایران گرایش دارند و اگر عمران‌خان برخلاف میل مردم کشورش به سمت عربستان تمایل پیدا کند، بدون شک سبب نارضایتی مردم خواهد شد؛ از این رو به عقیده کارشناسان گرایش پاکستان به سمت عربستان کاملاً تاکتیکی است و این کشور پس از اینکه از این مرحله ورشکستگی اقتصادی نجات یابد، در سیاست خود بازنگری اساسی خواهد کرد. نکته اساسی دیگری که وجود دارد، این است که اقتصاد پاکستان در حالی به این مرحله رسیده است که این کشور برای توسعه خود همواره متحد راهبردی آمریکا در منطقه طی سالیان گذشته محسوب می‌شده است. نکته دیگری که لازم است درباره پاکستان بدانیم و برای امروز ایران نیز درس‌آموز است، پذیرفتن FATF از سوی سیاستمداران پاکستانی بود که برای بهبود وضعیت اقتصادی خود انجام داده‌اند؛ اما امروز شاهد تأثیرگذاری جدی در اقتصاد و میزان سرمایه‌گذاری خارجی در کشورشان نیستند. در واقع، با این اقدامات اقتصاد پاکستان به نوعی شرط‌سازی شده است. برای نمونه، آمریکا به پاکستان دیکته کرده است که اگر آنچه مدنظر ماست، در افغانستان پیداسازی شود، مشمول کمک اقتصادی آمریکا خواهد بود. با اشاره به اینکه پاکستان به دلیل رفتار غلط اقتصادی که در سال‌های گذشته از طرف سیاستمداران به مردم این کشور تحمیل شده است، به ناچار گزینه‌ای را که در برابر آل‌سعود و دیگر حکام مرتجع عربی خواهد پذیرفت، عزت و استقلال نخواهد بود. از سوی دیگر، عربستان سعودی با درک پاشنه آشیل پاکستان در وضعیت فعلی، به دنبال گرفتن امتیازهایی از این کشور است؛ تدریس وهابیت در مدارس دینی این کشور و در نهایت تقویت وهابیت در بین مردم، درگیر کردن پاکستان در بحران یمن و در نتیجه تقویت جبهه خود در منطقه، استفاده از مرزهای پاکستان در بی‌ثبات‌سازی منطقه جنوب شرقی کشور، سرمایه‌گذاری در بندر گوادر به منظور تأثیرگذاری بیشتر در خلیج‌فارس و به تبع آن سیطره در منطقه راهبردی این منطقه و دستیابی به توان هسته‌ای پاکستان در آینده و تلاش برای مجهز کردن موشک‌های خریداری شده از غرب به کلاهک هسته‌ای بخشی از طمع‌ورزی‌های آل‌سعود از حاکمان اسلام‌آباد است که باید مدنظر عمران‌خان که رئيس‌جمهوری مردمی است، قرار گیرد.


   جعفر توکلی/ در آغاز سال ۲۰۱۸ روزنامه ایندیپندنت گزارشی منتشر کرد که در آن آمده بود: «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند. همه‌پرسی برگزیت و انتخاب ترامپ، اتحادیه اروپا، سازمان ملل و ناتو را در وضعیت متزلزلی قرار داده است. در واقع می‌توان گفت، اساسی‌ترین ارکان غرب و نظم جهان لیبرال، تضعیف شده است.»
مقارن با آن فدریکا موگرینی به روزنامه دی‌ولت گفته بود: «قدرت رهبری آمریکا در حال کاهش و زوال است. من هرگز جامعه آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست. بزرگ‌ترین دموکراسی جهان بی‌ثبات شده است. تا انجا که می‌رود صف‌آرایی اروپا در مقابل آمریکا علنی‌تر از همیشه شود؛ موضوعی که حالا در ابتدای سال ۲۰۱۹ با تشکیل نشستی در خاک اروپا از سوی آمریکا و نادیده گرفتن اتحادیه اروپا شکل جدی‌تر به خود گرفته است.
بر اساس دعوت‌نامه مشترک وزرای خارجه آمریکا و لهستان، قرار است وزرای خارجه حدود 30 کشور جهان در 24 و 25 بهمن ماه در نشستی با عنوان نشست‌ وزیران برای ارتقای امنیت و صلح در خاورمیانه در ورشو پایتخت لهستان گرد هم جمع شوند.
علاوه بر وزرای خارجه برخی کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس،‌ ژاپن، کره جنوبی، هند، استرالیا، یونان، ایرلند، سوئیس، فنلاند، نروژ، سوئد، فرانسه، اتریش، کرواسی، صربستان، بلژیک، رومانی، مجارستان و... نیز دعوت شده‌اند. نتانیاهو و برخی از اعضای کابینه وی نیز در این نشست شرکت می‌کنند. 
اهداف متصور بر این نشست عبارتند از:
۱ـ طراحی اقدام علیه حضور قدرتمند ایران در منطقه (سوریه، عراق، یمن و...)؛
۲ـ محدود کردن قدرت دفاعی ایران و دسترسی به اطلاعات موشکی آن؛
۳ـ برداشتن تاریخ‌ها از محدودیت‌های هسته‌ای و تحمیل خداحافظی همیشگی ایران با صنعت هسته‌ای؛
۴ـ ایجاد کمربند فشار علیه ایران از کره جنوبی تا لهستان؛
۵ـ ایجاد اخلال حداکثری در فروش نفت ایران؛
۶ـ تجمیع جریان ضد انقلاب و ضد ایرانی در منطقه و فرامنطقه در لهستان؛
۷ـ شدت بخشیدن به جنگ ترکیبی علیه جمهوری اسلامی ایران؛
۸ـ سرپوش گذاشتن بر دومینوی شکست‌های پی در پی در منطقه؛
۹ـ استارت پروژه «ضربه سخت زمستانی» پس از شکست پروژه «تابستان داغ»؛
۱۰ـ هماهنگی در ورشو برای تأثیرگذاری بر اجلاس امنیتی مونیخ برای برداشتن گام‌های جدی‌تر علیه ایران؛ 
۱۱ـ ایجاد آرامش روانی برای گاو شیرده آمریکا در منطقه؛
۱۲ـ دعوت از گروهک تروریستی منافقین به منظور خروج از انزوا و احیای مجدد و راه‌اندازی دور جدیدی از اقدامات آنها.
اما اهداف غیر ایرانی دولت آمریکا از این نشست را می‌توان در دو مؤلفه ‌زیر برشمرد:
۱ـ بهانه‌ای برای دیدار نتانیاهو با برخی از مقامات عربی؛
۲ـ اجرای پروژه‌ معامله قرن و عادی‌سازی روابط اعراب و صهیونیست‌ها.
در همین راستا وزارت خارجه آمریکا به برخی کشورها پیام داده که اگر تمایلی به همراهی در این برنامه ندارند، با آن نیز مخالفت نکنند!
اینکه در دو، سه ماه آینده چه پیوندی میان پروژه‌های ناتوی عربی، معامله قرن و آشوب‌های سراسری در ایران و همه اینها با برجام منطقه‌ای و انتخابات مجلس یازدهم وجود خواهد داشت، به زمان نیاز دارد.
آمریکایی‌ها برای سال 98 تدارک بسیاری دیده‌اند؛ لذا جلساتی در عراق و کرکوک و در ترکیه با منافقین و ضد انقلاب داشته‌اند. البته آمریکایی‌ها، هم امیدوارند و هم مدعی هستند که تا آخر سال 2019 پازل‌هایی که برای براندازی ایران چیده‌‌اند جواب خواهد داد. 



 محمدرضا بلوردی
روزنامه نگار
در هفته‌های اخیر، خبر سفر سه هیئت عراقی به سرزمین‌های اشغالی در سال گذشته میلادی که وزارت خارجه این رژیم در حساب توئیتری خود منتشر کرد،‌ موجب ایجاد جنجال بزرگی در محافل سیاسی عراق شد. عراقی‌ها از این خبر شوکه شده و به دنبال بازخواست نمایندگانی هستند که اسم‌شان در این فهرست آمده است و از دولت عراق و وزارت خارجه کشورشان نیز خواسته‌اند در این باره به طور مفصل و دقیق تحقیق کند. ایدی کوهین، کارشناس امنیتی رژیم صهیونیستی که در روزنامه‌های این رژیم تحلیل‌های امنیتی می‌کند، در حساب توئیتر خود نام تعدادی از این نمایندگان را فاش کرد. وی نوشت: «احمد الجبوری، احمد الجربا، عبدالرحیم الشمری، عبدالرحمن اللویزی، نماینده سابق استان نینوا در پارلمان، خالد المفرجی، نماینده استان کرکوک در پارلمان، عالیه نصیف، نماینده استان بغداد در پارلمان این کشور، نمایندگانی هستند که به اسرائیل سفر کرده‌اند.»
 در همین راستا، کمیسیون روابط خارجی پارلمان عراق اعلام کرد برای آگاهی از صحت ادعاهای منابع صهیونیستی مبنی بر سفر هیئت‌های عراقی به تل‌آویو که شماری از نمایندگان پارلمان این کشور هم در آن حضور داشته‌اند، تحقیقاتی را آغاز خواهد کرد. همچنان‌که یک مقام بلندپایه عراقی در واکنش به اطلاعات و گزارش‌های رسانه‌های صهیونیستی درباره سفر مقامات عراقی به سرزمین‌های اشغالی تأکید کرد، این اطلاعات فریبکارانه است و هیچ هیئتی از جانب حکومت عراق به سرزمین‌های اشغالی سفر نکرده است.
فارغ از صحت و سقم ادعای مطرح شده درباره این خبر، توجه به چند نکته در این زمینه مبین این است که نباید این دست ملاقات‌ها را نشان‌دهنده رویکردی برای عادی‌سازی روابط بین رژیم صهیونیستی و عراق دانست؛
ـ درباره نام‌هایی که صهیونیست‌ها مطرح کرده‌اند، نباید بزرگ‌نمایی شود. بدون تردید در بین عراقی‌ها نیز همانند دیگر کشورهای عربی هستند کسانی که برخلاف خواسته افکار عمومی و صرفاً برای منافع دست به چنین اقداماتی بزنند. 
ـ با توجه به فضای ضد صهیونیستی که در افکار عمومی عراقی وجود دارد، ارتباط گرفتن با رژیم صهیونیستی از سوی مقامات سیاسی به نوعی به معنای مرگ آینده سیاسی آنها تلقی می‌شود.
ـ وجود مرجعیت دینی عراق که رژیم صهیونیستی را غاصب سرزمین‌ها و مقدسات اسلامی می‌داند و بر آزادی‌ سرزمین‌های اشغالی تأکید می‌کند، عاملی مهم و اثرگذار در مقابل عادی‌سازی روابط بین عراق و رژیم صهیونیستی تلقی می‌شود.
ـ واکنش تندی که محافل سیاسی و افکار عمومی عراقی به موضوع این سفر نشان داده‌اند، خود حاکی از نوع نگاهی است که نسبت به رژیم صهیونیستی در عراق وجود دارد و اینکه عراقی‌ها،‌ رژیم صهیونیستی را دشمن امت عربی اسلامی می‌دانند. 
پایان سخن اینکه با وجود همه واکنش‌های تندی که نسبت به ادعای صهیونیست‌ها در زمینه سفر مقامات عراقی به سرزمین‌های اشغالی نشان داده شد، حکومت عراق باید موضعی جدی و قاطع نسبت به داستانی داشته باشد که صهیونیست‌ها روایتگر آن هستند و تحقیقات کاملی در زمینه این موضوع انجام دهد و در راستای محکومیت این نوع سفرها از هیچ اقدام حقوقی کوتاهی نکند؛ چرا که هرگونه سستی در این زمینه سبب سرعت در رویه‌ای می‌شود که برخی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در پیش گرفته‌اند و بی‌توجه به فضای موجود در افکار عمومی این کشورها برای عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی با یکدیگر مسابقه می‌دهند.