رضا اشرفی/ ارتش مصر در 13 ژوئن 2013 (23 خرداد 1392) علیه محمد مرسی، اولین رئیسجمهور اخوانی کودتا کرد؛ البته ارتش مجری کودتا بود و عاملان اصلی آن در خارج از مرزهای مصر بودند که در کنار مخالفان داخلی اخوانالمسلمین به چنین کاری دست زدند.
مردم مصر در سال 2011 پس از 32 سال دیکتاتوری محمد حسنی سیدمبارک که قدرت را پس از انور سادات به دست گرفته بود، انقلاب کردند. حسنی مبارک حکومت را پس از کسی به دست گرفت که با امضای پیمان کمپ دیوید و به جرم خیانت به ملت مصر و امت اسلام و جهان عرب ترور شد. البته این ترور سبب نشد که حسنی مبارک با تکیه بر حمایتهای مالی و سیاسی آمریکا عقبنشینی کند.
این تمایل به حمایت از رژیم صهیونیستی و نادیده گرفتن افکار عمومی مصر که با چند دهه دیکتاتوری مطلق همراه شده بود، مردم کشور را به سمت اعتراض، شورش و انقلاب علیه حسنی مبارک هدایت کرد؛ به ویژه آنکه مردم مصر مطلع شده بودند حسنی مبارک به دلیل پیری خواهان سپردن حکومت به پسر ارشد خود است.
یکی از توجیهات حاکمان مصر این بود که جنگ با رژیم صهیونیستی دیگر فایدهای ندارد و برای اینکه بتوان از امتیازات آمریکایی برخوردار بود، باید به سمت تلآویو دست دراز کرد. مهمترین امتیازاتی که آمریکا درصدد بود به مصر بدهد، رونق اقتصادی در قبال حمایت از رژیم صهیونیستی و حمایت از ارتش مصر بود.
طی چند دهه پس از پیمان کمپ دیوید، مصر نه تنها رنگ رونق اقتصادی را ندید؛ بلکه هر سال با مشکلات جدید اقتصادی روبهرو شد. در زمینه ارتش نیز آمریکا از آن حمایت کرد؛ اما نه برای مصر و به نفع مردم آن، بلکه برای رژیم صهیونیستی و به نفع ساکنان سرزمینهای اشغالی. به همین دلیل، یکی از اولین اقدامات مردم مصر پس از انقلاب، تصرف لانه جاسوسی رژیم صهیونیستی در قاهره و پایین کشیدن پرچم آن بود.
این موضوع افکار عمومی جهان اسلام را به شدت تحت تأثیر قرار داد؛ اما آمریکا و رژیم صهیونیستی این موضوع را برنتابیدند؛ به ویژه آنکه متحدان جدید آنها در منطقه، از جمله سعودیها احساس خطر کرده بودند.
با توجه به اینکه پس از انقلاب و در انتخابات آزاد، اخوانالمسلمین توانسته بود قدرت را در کرسی ریاستجمهوری به دست بگیرد. اخوان در عمده کشورهای عربی نفوذ و تأثیر داشت و اگر در مصر موفق عمل میکرد، میتوانست سیاست و حکومت را در دیگر کشورهای عرب تغییر دهد. این موضوع بیش از همه صهیونیسم و سعودی را در منطقه با چالشهای بنیادی و وجودی مواجه میکرد.
بنابراین باید جلوی آن گرفته میشد تا نه تنها اخوان در مصر موفق نشود؛ بلکه مسیر انقلابها تغییر کند. به این دلیل که غرب و متحدانش به این مسئله پی برده بودند در هر کشوری از منطقه غرب آسیا که انقلاب صورت بگیرد، حضور مردم و برگزاری انتخابات نتایجی عکس خواستههای آنها خواهد داشت. بنابراین، انقلابات خاورمیانه باید به سمتی پیش بروند که از تهدید علیه غرب، صهیونیسم و سعودی به سمت فرصت و محلی به منظور تأمین منابع برای آنها پیش برود.
از همان زمان فشار به کشورهای عرب ضد صهیونیسم افزایش پیدا کرد و سعودی هم به شدت با وارد کردن دلارهای نفتی بر آتش آن دمید و مصر یک سال پس از تحلیف محمد مرسی با حضور ارتش به دوران پیش از انقلاب برگشت.
البته عوامل مهمی وجود داشتند تا آنچه «کودتای سفید» نامیده شد، در مصر موفق شود و ساختار سیاسی پیشین بار دیگر در این کشور حاکم شده و دستاوردهای انقلاب از بین برود. اول از هر چیز باید به اتحاد نداشتن گروهها و انقلابیون اشاره کرد که اختلافات را بین مردم و تا عمق جامعه مصری پیش بردند.
یکی از زمینههایی که سبب شکلگیری کودتا شد، چند تکه شدن گروهها و مردم بود که رودرروی هم قرار گرفته و ارتش بهانه لازم را فراهم دید تا طرح کودتای آمریکاییـ صهیونیستیـ سعودی را به اجرا درآورد. مسئله دوم اینکه مرسی با وجود پیروزی در انتخابات نتوانست انقلاب را رهبری و هدایت کند.
یکی از مهمترین ضعفهای مرسی این بود که از تجربه موجود در منطقه بهره نبرد و اتفاقاً برای پیشبرد سیاستهای خود به سمت دشمن خود گرایش پیدا کرد تا جایی که اولین سفر منطقهای و خارجی مرسی به عربستان بود. جایی که دشمنان قسمخورده اخوانی برای سرکوب آن به هر کاری دست میزنند. گفتنی است، یکی از مهمترین دلایل دشمنی و رویارویی سعودیها با قطر به همین واسطه است.
همزمان آمریکا نیز از موفقیت اخوان در مصر و کشورهای عرب منطقه هراس داشت. مهمترین نگرانی غرب این بود که انتخابات در کشورهای عربی به خواستهای همگانی و رویهای جدید تبدیل شود. با این سیاست، عمده کشورهای عربی از اتحاد با آمریکا و نزدیکی با صهیونیسم فاصله خواهند گرفت. بنابراین باید جلوی این سیاست منطقهای سد ایجاد میشد تا کشورها به رویه قبلی خود بازگردند.
در چنین فضایی، آنچه نصیب مردم مصر و دیگر کشورهای عرب شده، بازگشت به دیکتاتوری بود. سیاست بعدی غرب شورشسازی علیه کشورهایی بود که سیاست ضد صهیونیستیـ سعودی را در پیش گرفتهاند. بنابراین، مردم مصر پس از هشت سال انقلاب نه تنها از دموکراسی دور ماندند و سیاست را باختند؛ بلکه اقتصاد آنها با مشکلات بیشتری همراه شد و فقر بیش از گذشته چتر خود را گسترد.
این چالشی است که هر کشوری در جهان که تمایلات مردمسالارانه دارد؛ اما نمیتواند اتحاد خود را حفظ کند، با آن مواجه است. آمریکا در عصر جدید از شکاف سیاسیـ اجتماعی بهره برده و تا حد ممکن به دخالت و کودتا دست میزند تا سیاستهای خود را دنبال کند. تحولات ونزوئلا نشان میدهد، واشنگتن وارد مرحله جدید کودتا به شیوه «شورشسازی و به رسمیت شناختن مهره خودی» شده است و پس از این قصد دارد در کشورهایی که رویههایی مخالف با آمریکا دارند، انتخابات آنها را به این سمت و «خود رئیسجمهور پنداری» غربگرایان سوق دهد.