حسین میرچراغخانی/ پس از بررسی مبانی و جریانهای عقلانیت اسلامی، در چند شماره جریانشناسی فکریـ فرهنگی عقلانیت اسلامیـ ۲۷
با عملکرد و نقشآفرینی این جریان در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از مقطع انقلاب تاکنون (از سال 1357 تا 1393) آشنا خواهیم شد. انقلاب اسلامی را باید نتیجۀ فرایندی دانست که با محوریت حضرت امام خمینی(ره) و بر اساس نگرش و قرائت ایشان از اسلام و سیاست شکل گرفت؛ قرائتی که در کتاب حکومت اسلامی و آثار دیگر ایشان مطرح شد و به گفتمانی قدرتمند در حوزههای علمیه در برابر گفتمان سنتی انجامید. شاگردان تربیت شده در این مکتب، زمینهساز شکلگیری این انقلاب شدند و با ایجاد زمینههای اجتماعی توانستند رهبری قیام را در کنار امام خمینی بر عهده گیرند و آن را به سمت مبانی برگرفته از آثار ایشان هدایت کنند.
موانع پیش روی گفتمان انقلاب
گفتمان عقلانیت در این مسیر ناچار بود موانع بسیاری را از سر راه بردارد، از جمله:
1ـ ناچار به مبارزۀ تئوریک عملی، همزمان در چند جبهه بود: مبارزه با مارکسیسم؛ مارکسیسم اسلامی؛ لیبرالها و لیبرالهای اسلامی و امواج فکری غربگرایان و دانشجویانی که در غرب تحصیل کرده و با مبانی آنجا آشنا شده بودند. همچنین ناچار بود با نگرشهای سنتی و جامد، که طیفی از تحصیلکردههای حوزه مطرح میکردند، و در عین حال با افراطیون و تندروهای انقلابی، درگیر شود.
2ـ به مبارزهای سنگین برای حفظ هویت انقلاب اسلامی و تسری آن در ساختارها و تأسیسات سیاسی، به ویژه قانون اساسی بپردازد و اصول انقلاب اسلامی را بیان و از آن محافظت کند.
3ـ به تبیین و روشن کردن مواضع و تفاسیر خود از مبارزه، انقلاب، اقتصاد، سیاست و جامعه، ساختارهای نظام سیاسی، نقش مردم، نقش زنان، جایگاه خانواده، نگرش به روابط بینالملل و حجم وسیعی از موضوعاتی بپردازد که با سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران با آنها روبهرو شد.
4ـ با وجود اختلافات درونگفتمانی در حوزههای پیشگفته، انسجام درونی خود را حفظ کند و مانع از فروپاشی خود شود.
5ـ بتواند با تکیه بر رهبری فرهمند امام خمینی، افکار عمومی را در تحمل مشکلات برای ادامۀ مبارزه آماده کند.
6ـ در حوزههای علم و دانش، برنامهها و طرحهای خود را برای پیشرفت در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و علمی کشور ارائه دهد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جریان عقلانیت اسلامی به گفتمان غالب در کشور ایران تبدیل شد و توانست به رهبری حضرت امام خمینی نظریۀ ولایت فقیه را عملی کند. هماکنون این گفتمان با رهبری امام خامنهای، در محور نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. با این حال، همزمان جریانهای فکری و سیاسی قویای با گفتمان عقلانیت اسلامی، در جامعه فعال بوده و هستند که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
نزاع گفتمان عقلانیت اسلامی با دیگر جریانهای فعال
با فضای پیشآمده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پیش از آنکه جریانها فرصت عرضاندام فکری داشته باشند، درگیر مناقشات سیاسی شدند. البته، درگیریهای سیاسی، نماد اختلافات فکری این جریانها در نحوۀ شکلگیری و ادارۀ نظام جدید سیاسی کشور بود که خود را در جریان تدوین و تصویب قانون اساسی نشان داد. جریانهای فکری موجود در این دوره را میتوان به چهار جریان؛ مذهبیها، التقاطیها، لیبرالها و سوسیالیستها تقسیم کرد.
شکلگیری نظام جمهوری اسلامی، مبارزۀ عمده بین جریان لیبرال و التقاط لیبرالی و عقلانیت اسلامی بود. جریان لیبرال با دستور حضرت امام و تشکیل دولت موقت به نخستوزیری مهندس بازرگان در بهمن 1357، قدرت را به دست گرفت.۱ حضور نیروهای نهضت آزادی و جبهۀ ملی در کابینۀ بازرگان، دلیل این مدعاست. البته، از نفوذ فکری چپگرایان نیز نمیتوان غافل بود و تأثیرات تفکرات چپگرایانه در نگرشهای اقتصادی و همچنین در برخی اصول قانون اساسی مصوب سال 1358 را نمیتوان نادیده گرفت. ضمن اینکه نوع اصطلاحات و ادبیات مبارزه نیز از این جریان متأثر بود.
لیبرالها خود به چند دسته تقسیم میشدند:
1ـ طیف نهضت آزادی، که در واقع التقاط لیبرالی بودند و خواستار نظامی با ساختار لیبرالی و حاکمیت بخشی از قواعد اجتماعی اسلامی بودند؛ مانند آنچه در قانون اساسی مشروطه بود.
2ـ جریان جبهۀ ملی، که به طور کلی معتقد به حکومت لائیسیته در کشور بود.
طیف دوم، از همان آغاز نتوانست جایگاهی برای خود پیدا کند، هرچند توانست به طور مقطعی در دولت مهندس بازرگان، همچنین در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی حضور یابد. افرادی مانند کریم سنجابی، حسن نزیه، عبدالکریم لاهیجی و مقدم مراغهای توانستند در عرصۀ سیاسی کشور حضور یابند. این طیف، در بخشهای گوناگون حاکمیت، اعم از شورای انقلاب، خبرگان قانون اساسی، دولت و حتی صداوسیما کاملاً نفوذ پیدا کرد و در مقطعی ادارۀ امور کشور را بر عهده گرفت، اما به دلیل نفوذ کلام امام و پیروی جامعه از ایشان و نهادینه شدن اسلام در بین مردم و با عنایت به شعارهای مردم در طول انقلاب، موفق نبود.
گفتمان عقلانیت اسلامی، پس از دوازدهم فروردین و تصویب نظام جمهوری اسلامی ایران با رأی مردم، موضوع تدوین قانون اساسی را در دستور کار خود قرار داد. همچنین دولت موقت، تهیۀ پیشنویس قانون اساسی را به آقایان؛ حسن نزیه، عبدالکریم لاهیجی، حسن حبیبی و چند نفر دیگر که نگرشهای لیبرالیستی داشتند، واگذار کرد.۲ در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی که در مرداد ماه 1358 تشکیل شد، تغییرات اساسی در این پیشنویس ایجاد شد. مجلس یادشده، محل تعارض اصلی سه تفکر لیبرالیستی، عقلانیت اسلامی و چپگرایان بود. از آنجا که بیشتر نمایندگان از شاگردان امام و گفتمان عقلانیت اسلامی، تشکیل شده بودند؛ قانون اساسی بیشترین تأثیر خود را از نگرشهای امام و مبانی فکری عقلانیت اسلامی گرفت. برخی از اصول قانون اساسی مورد مخالفت جریانهای مخالف عقلانیت قرار گرفت و در این بین، اصل پنجم بیش از دیگر اصول، مورد هجمه بود. جریان لیبرال برای برداشتن اصل پنجم، طرح انحلال مجلس خبرگان را مطرح کرد که اینچنین با مخالفت جدی حضرت امام روبهرو شد: «مگر میتوانید مجلس خبرگانی که ملت با آن آرای زیاد این مجلس را درست کرده، با یک کلمهای که شما بگویید، منحل شود. هر چه برخلاف اسلام قدم بردارید، این جمعیت مصممتر میشود. بیخود آبروی خود را نبرید؛ بیخود مقاله ننویسید. ملت همان ملت است و راه همان راه. ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است، نه دیکتاتوری.»۳
کشاکش سیاسی، در جریان انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی خود را نشان داد. در انتخابات نخستین دورۀ ریاستجمهوری، جریان لیبرال از گفتمان عقلانیت اسلامی، جلو افتاد. یکی از دلایل تفوّق جریان لیبرال، مخالفت حضرت امام با ورود روحانیت به کارهای اجرایی بود. منتفی شدن نامزدی شهید بهشتی در انتخابات ریاستجمهوری، پیروزی قاطع ابوالحسن بنیصدر را رقم زد، اما در انتخابات مجلس، جریان لیبرال توفیق چندانی نیافت و اکثریت مجلس به طرفداران گفتمان عقلانیت اسلامی، تعلق گرفت. با فرار بنیصدر، جریان لیبرال نفوذ خود را در صحنۀ سیاسی کشور از دست داد.
در این دوره، هرچند رقیب اصلی گفتمان عقلانیت اسلامی لیبرالها بودند، اما دو جریان التقاطی و سوسیالیستها نیز برضد عقلانیت اسلامی فعال بودند؛ برای نمونه در صدور رأی بیکفایتی بنیصدر از سوی مجلس، سه جریان التقاطی، سوسیالیست و لیبرال، خواهان انحلال مجلس شدند.۴ با این حال، گفتمان عقلانیت اسلامی، با ریاست جمهوری شهید رجایی، ادارۀ امور کشور را بر عهده گرفت.
پینوشتها:
۱ـ سیدروحالله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، ج6، ص 45.
۲ـ علی غریب، ایستاده بر آرمان، روایت فروپاشی یک انقلاب، انتشارات انقلاب اسلامی، 1385، ص125.
۳ـ سیدروحالله موسوی خمینی، صحیفۀ نور، ج 10، 1378، ص 28.
۴ـ غلامرضا خواجه سروی، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص293.
حسین میرچراغخانی/ پس از بررسی مبانی و جریانهای عقلانیت اسلامی، در چند شماره با عملکرد و نقشآفرینی این جریان در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از مقطع انقلاب تاکنون (از سال 1357 تا 1393) آشنا خواهیم شد. انقلاب اسلامی را باید نتیجۀ فرایندی دانست که با محوریت حضرت امام خمینی(ره) و بر اساس نگرش و قرائت ایشان از اسلام و سیاست شکل گرفت؛ قرائتی که در کتاب حکومت اسلامی و آثار دیگر ایشان مطرح شد و به گفتمانی قدرتمند در حوزههای علمیه در برابر گفتمان سنتی انجامید. شاگردان تربیت شده در این مکتب، زمینهساز شکلگیری این انقلاب شدند و با ایجاد زمینههای اجتماعی توانستند رهبری قیام را در کنار امام خمینی بر عهده گیرند و آن را به سمت مبانی برگرفته از آثار ایشان هدایت کنند.
موانع پیش روی گفتمان انقلاب
گفتمان عقلانیت در این مسیر ناچار بود موانع بسیاری را از سر راه بردارد، از جمله:
1ـ ناچار به مبارزۀ تئوریک عملی، همزمان در چند جبهه بود: مبارزه با مارکسیسم؛ مارکسیسم اسلامی؛ لیبرالها و لیبرالهای اسلامی و امواج فکری غربگرایان و دانشجویانی که در غرب تحصیل کرده و با مبانی آنجا آشنا شده بودند. همچنین ناچار بود با نگرشهای سنتی و جامد، که طیفی از تحصیلکردههای حوزه مطرح میکردند، و در عین حال با افراطیون و تندروهای انقلابی، درگیر شود.
2ـ به مبارزهای سنگین برای حفظ هویت انقلاب اسلامی و تسری آن در ساختارها و تأسیسات سیاسی، به ویژه قانون اساسی بپردازد و اصول انقلاب اسلامی را بیان و از آن محافظت کند.
3ـ به تبیین و روشن کردن مواضع و تفاسیر خود از مبارزه، انقلاب، اقتصاد، سیاست و جامعه، ساختارهای نظام سیاسی، نقش مردم، نقش زنان، جایگاه خانواده، نگرش به روابط بینالملل و حجم وسیعی از موضوعاتی بپردازد که با سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران با آنها روبهرو شد.
4ـ با وجود اختلافات درونگفتمانی در حوزههای پیشگفته، انسجام درونی خود را حفظ کند و مانع از فروپاشی خود شود.
5ـ بتواند با تکیه بر رهبری فرهمند امام خمینی، افکار عمومی را در تحمل مشکلات برای ادامۀ مبارزه آماده کند.
6ـ در حوزههای علم و دانش، برنامهها و طرحهای خود را برای پیشرفت در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و علمی کشور ارائه دهد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جریان عقلانیت اسلامی به گفتمان غالب در کشور ایران تبدیل شد و توانست به رهبری حضرت امام خمینی نظریۀ ولایت فقیه را عملی کند. هماکنون این گفتمان با رهبری امام خامنهای، در محور نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. با این حال، همزمان جریانهای فکری و سیاسی قویای با گفتمان عقلانیت اسلامی، در جامعه فعال بوده و هستند که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
نزاع گفتمان عقلانیت اسلامی با دیگر جریانهای فعال
با فضای پیشآمده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پیش از آنکه جریانها فرصت عرضاندام فکری داشته باشند، درگیر مناقشات سیاسی شدند. البته، درگیریهای سیاسی، نماد اختلافات فکری این جریانها در نحوۀ شکلگیری و ادارۀ نظام جدید سیاسی کشور بود که خود را در جریان تدوین و تصویب قانون اساسی نشان داد. جریانهای فکری موجود در این دوره را میتوان به چهار جریان؛ مذهبیها، التقاطیها، لیبرالها و سوسیالیستها تقسیم کرد.
شکلگیری نظام جمهوری اسلامی، مبارزۀ عمده بین جریان لیبرال و التقاط لیبرالی و عقلانیت اسلامی بود. جریان لیبرال با دستور حضرت امام و تشکیل دولت موقت به نخستوزیری مهندس بازرگان در بهمن 1357، قدرت را به دست گرفت.۱ حضور نیروهای نهضت آزادی و جبهۀ ملی در کابینۀ بازرگان، دلیل این مدعاست. البته، از نفوذ فکری چپگرایان نیز نمیتوان غافل بود و تأثیرات تفکرات چپگرایانه در نگرشهای اقتصادی و همچنین در برخی اصول قانون اساسی مصوب سال 1358 را نمیتوان نادیده گرفت. ضمن اینکه نوع اصطلاحات و ادبیات مبارزه نیز از این جریان متأثر بود.
لیبرالها خود به چند دسته تقسیم میشدند:
1ـ طیف نهضت آزادی، که در واقع التقاط لیبرالی بودند و خواستار نظامی با ساختار لیبرالی و حاکمیت بخشی از قواعد اجتماعی اسلامی بودند؛ مانند آنچه در قانون اساسی مشروطه بود.
2ـ جریان جبهۀ ملی، که به طور کلی معتقد به حکومت لائیسیته در کشور بود.
طیف دوم، از همان آغاز نتوانست جایگاهی برای خود پیدا کند، هرچند توانست به طور مقطعی در دولت مهندس بازرگان، همچنین در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی حضور یابد. افرادی مانند کریم سنجابی، حسن نزیه، عبدالکریم لاهیجی و مقدم مراغهای توانستند در عرصۀ سیاسی کشور حضور یابند. این طیف، در بخشهای گوناگون حاکمیت، اعم از شورای انقلاب، خبرگان قانون اساسی، دولت و حتی صداوسیما کاملاً نفوذ پیدا کرد و در مقطعی ادارۀ امور کشور را بر عهده گرفت، اما به دلیل نفوذ کلام امام و پیروی جامعه از ایشان و نهادینه شدن اسلام در بین مردم و با عنایت به شعارهای مردم در طول انقلاب، موفق نبود.
گفتمان عقلانیت اسلامی، پس از دوازدهم فروردین و تصویب نظام جمهوری اسلامی ایران با رأی مردم، موضوع تدوین قانون اساسی را در دستور کار خود قرار داد. همچنین دولت موقت، تهیۀ پیشنویس قانون اساسی را به آقایان؛ حسن نزیه، عبدالکریم لاهیجی، حسن حبیبی و چند نفر دیگر که نگرشهای لیبرالیستی داشتند، واگذار کرد.۲ در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی که در مرداد ماه 1358 تشکیل شد، تغییرات اساسی در این پیشنویس ایجاد شد. مجلس یادشده، محل تعارض اصلی سه تفکر لیبرالیستی، عقلانیت اسلامی و چپگرایان بود. از آنجا که بیشتر نمایندگان از شاگردان امام و گفتمان عقلانیت اسلامی، تشکیل شده بودند؛ قانون اساسی بیشترین تأثیر خود را از نگرشهای امام و مبانی فکری عقلانیت اسلامی گرفت. برخی از اصول قانون اساسی مورد مخالفت جریانهای مخالف عقلانیت قرار گرفت و در این بین، اصل پنجم بیش از دیگر اصول، مورد هجمه بود. جریان لیبرال برای برداشتن اصل پنجم، طرح انحلال مجلس خبرگان را مطرح کرد که اینچنین با مخالفت جدی حضرت امام روبهرو شد: «مگر میتوانید مجلس خبرگانی که ملت با آن آرای زیاد این مجلس را درست کرده، با یک کلمهای که شما بگویید، منحل شود. هر چه برخلاف اسلام قدم بردارید، این جمعیت مصممتر میشود. بیخود آبروی خود را نبرید؛ بیخود مقاله ننویسید. ملت همان ملت است و راه همان راه. ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است، نه دیکتاتوری.»۳
کشاکش سیاسی، در جریان انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی خود را نشان داد. در انتخابات نخستین دورۀ ریاستجمهوری، جریان لیبرال از گفتمان عقلانیت اسلامی، جلو افتاد. یکی از دلایل تفوّق جریان لیبرال، مخالفت حضرت امام با ورود روحانیت به کارهای اجرایی بود. منتفی شدن نامزدی شهید بهشتی در انتخابات ریاستجمهوری، پیروزی قاطع ابوالحسن بنیصدر را رقم زد، اما در انتخابات مجلس، جریان لیبرال توفیق چندانی نیافت و اکثریت مجلس به طرفداران گفتمان عقلانیت اسلامی، تعلق گرفت. با فرار بنیصدر، جریان لیبرال نفوذ خود را در صحنۀ سیاسی کشور از دست داد.
در این دوره، هرچند رقیب اصلی گفتمان عقلانیت اسلامی لیبرالها بودند، اما دو جریان التقاطی و سوسیالیستها نیز برضد عقلانیت اسلامی فعال بودند؛ برای نمونه در صدور رأی بیکفایتی بنیصدر از سوی مجلس، سه جریان التقاطی، سوسیالیست و لیبرال، خواهان انحلال مجلس شدند.۴ با این حال، گفتمان عقلانیت اسلامی، با ریاست جمهوری شهید رجایی، ادارۀ امور کشور را بر عهده گرفت.
پینوشتها:
۱ـ سیدروحالله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، ج6، ص 45.
۲ـ علی غریب، ایستاده بر آرمان، روایت فروپاشی یک انقلاب، انتشارات انقلاب اسلامی، 1385، ص125.
۳ـ سیدروحالله موسوی خمینی، صحیفۀ نور، ج 10، 1378، ص 28.
۴ـ غلامرضا خواجه سروی، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص293.