نماینده ولیفقیه در سپاه با تبیین مأموریت روحانیت شیعه، در جمع علما و روحانیون استان مازندران
اسلام رحمانی! پلورالیسم و جامعه چند صدایی و عناوین به ظاهر زیبای دیگر که مدتهاست برخی از شخصیتها و جریانهای خاص طرح میکنند! اسلامی که حتی با استناد به آیات قرآن کریم مطرح میشود؛ اما در عمل به دنبال دینزدایی از جامعه و تحمیل سکولاریسم بر نظام اسلامی هستند، در افهام مردم به ویژه نسلهای جوان سؤالات و شبهاتی را به وجود آورده است! مسئلهای که نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جمع علمای استان مازندران بر ضرورت پاسخ به آنها تأکید کرده و گفته است امروز روحانیت شیعه برای تبیین این مسئله باید وارد میدان شود.
تقارن ایام فاطمیه با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایجاب میکند به ابعاد حماسی زندگی حضرت زهرا(س) و انقلابی که ایشان ایجاد کردند، بیش از پیش توجه کنیم. ما وظیفه داریم بر این بخش از زندگی دخت پیامبر اسلام(س) تمرکز کنیم، نه تنها گریه بر مصیبت ایشان! همانگونه که ما در ایام عزای حضرت حسینبنعلی(ع) میگوییم در کنار بیان عظمت اقامه عزای امام حسین(ع) باید حسینی زیستن را بازگو کنیم و بیاموزیم.
امروز باید این سؤال را مطرح کنیم که حضرت زهرا(س) چه کرد که عصاره هستی، حضرت بقیهالله اعظم میفرمایند: من شاگرد حضرت زهرا(س) هستم؟ میفرمایند من برای اینکه جهان را از عدل و داد پر کنم، به حضرت زهرا(س) اقتدا میکنم. از فاطمه(س) الگو میگیرم. معنای این تعابیر چیست؟ البته طبق روایات اسلامی حضرت زهرا(س) حجت همه امامان هستند و سؤال این است که مگر ایشان در عمر کوتاه خود چه کردند که الگو و حجت همه هستند؟
حضرت فاطمه زهرا (س) میدانست بزرگترین دغدغه انبیا و مصلحان ماندگاری دین و مکتبشان است. تمام انبیاء دین را به مردم عرضه و مردم را هدایت کردند؛ اما ایمان و پیروی مردم ماندگار نشد! دغدغه حضرت زهرا(س) این بود که اسلام، همانگونه که پیامبر(ص) برای مردم آورده بود، بدون کم و کاست انحراف و بدعت ماندگار شود، حضرت فاطمه(س) میدانست در ماجرای سقیفه این تنها حق علیبنابیطالب(ع) نیست که تضییع میشود؛ بلکه این اسلام است که در معرض تحریف و بدعت قرار گرفته است! در ماجرای مسجد نیز، حضرت زهرا(س) از فدک مالی دفاع نکرد، از اسلام دفاع کرد! حضرت فاطمه(س) نشان داد، برای حفاظت و صیانت از دین خدا باید همه چیز را فدا کرد! در این اقدام، حضرت زهرا(س) همان منطقی است که در قیام عاشورا وجود داشت، وقتی دین خدا به خطر افتاد، دیگر حفظ جان خود، جان فرزند و... هیچ معنایی ندارد، باید برای دین فداکاری کرد.
اما اوج معرفت حضرت زهرا(س) برای دفاع از ولایت این است که منتظر فرمان ولی نمیایستد! در دفاع از ولایت پیشگام میشود، همانگونه که ملت ایران در نهم دی ماه سال ۱۳۸۸ برای دفاع از ولایت منتظر حکم و دستور و فراخوان نماندند و خودجوش به صحنه آمدند.
مأمویت روحانیت شیعه
ما زهرای اطهر را اینگونه باید نگاه کنیم، این بحث بسیار مفصلی است؛ اما با توجه به همین توضیح مختصر میخواهم وارد بحث مأموریت مهم روحانیت شیعه شوم. یکی از مهمترین مأموریتهای ما دفاع همهجانبه و جانانه در همه عرصهها از دین خداست! ما مبین دین، مجری دین و مدافع دین هستیم! ما سرباز دین هستیم. معنای سربازی دین این است که هر کجا ما مشاهده کردیم دین در خطر است، سر میدهیم و آبرو میدهیم؛ اما دین نمیدهیم، دین را حفظ میکنیم. همانگونه که حضرت عباس(ع) یاد ما داد و روحانیت شیعه در طول تاریخ این افتخار را داشته و سپر بلای دین بوده است.
با دین
به جنگ دین رفتن!
یکی از موضوعاتی که دشمن به دنبال آن است و روحانیت باید در برابر آن بایستد، تحریف حقیقت دین است. از دین علیه دین استفاده کردن است، با قرآن به جنگ قرآن رفتن! اینجا جایی نیست که بخواهیم ملاحظه کنیم! اینجا باید ایستاد... آقایان، درباره حجاب هرچه میخواهید بگویید، اما حرف خودتان را از زبان قرآن نگویید! حرف خودتان، حرف خدا و پیغمبر جا نزنید. میخواهید مذاکره کنید بروید مذاکره کنید؛ اما مدعی نشوید که این توصیه قرآن است...
به تازگی عدهای درباره موضوع حجاب، آزادی و... به آیات «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» و «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» استناد میکنند، اینجا، جای سکوت نیست! باید جلوی انحراف ایستاد.
قرآن به ما یاد داده است که انسان افزون بر آزادی تکوینی، آزادی دیگر هم دارد؛ از جمله آزادی انسانی، انسان به منزله موجودی که در این عالم خلق شده، آزاد است که دین را بپذیرد یا نه! خداوند میگوید دین امر قلبی است، نمیشود کسی را به زور دیندار کرد. ولایت تکوینی خدا اختیاری نیست؛ اما از ولایت تشریعی خدا تنها کسی بهره میبرد که خدا را بپذیرد، لذا در قرآن میخوانیم: «اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»
انسان در اصل ورود به دین، مختار است؛ بر همین اساس خداوند به پیامبر(ص) هم در قرآن میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»؛ یا «مَا عَلَی الرَّسولِ اِلّا البَلاغُ»، اما برخی افراد از این آیات، سکولاریسم برداشت میکنند و میگویند پیامبر فقط منبری است، فقط میتواند تذکر دهد!!!
ادبیات دروندینی
و ادبیات بروندینی
در پاسخ به چنین برداشتهای خلافی باید گفت، این ادبیات، ادبیات بروندینی است، یعنی برای دیندار شدن نمیشود کسی را مجبور کرد؛ اما وقتی وارد دین شوید دیگر آیات آزادی این نیست. برای جامعه دینی و برای مؤمن آیه دیگری وجود دارد، «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ میبینید که به صراحت در قرآن آمده است، آنجا که خداوند امری بدهد، برای مرد و زن مؤمن اختیاری وجود ندارد.
میتوان میان ایمان و بیایمانی انتخاب کرد؛ اما اگر مؤمن شدی، دیگر باید به لوازم و چارچوبهای آن پایبند باشی، البته این معنا تنها به دین محدود نیست و در همه شئون زندگی انسان وجود دارد، هر کسی وقتی در یک مجموعه استخدام شد، وارد یک فرایند شد، باید ضوابط آن را بپذیرد و به آن عمل کند.
خداوند در آیه 65 سوره نسا میفرماید: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» خداوند قسم میخورد، آن هم چه قسمی؟ قسم به شمس و قمر، قسم به لیل و نهار. قسم به زیتون و تین نیست، قسم به خود خداوند است! قسمی تا این حد محکم، پس از چنین قسمی میگوید: آنان که میگویند ایمان آوردهاند، ایمان ندارند مگر اینکه در هر اختلافیـ اینجا اطلاق دارد بر هر نوع اختلافی، سیاسی، اجتماعی و...ـ تو را حکم بگیرند و نه تنها از هر حکمی که تو صادر کردی تبعیت کنند؛ بلکه باید در دل و جانشان نیز از حکم تو راضی باشند.
یعنی حتی اگر کسی در دلش از حکم ولی خدا ناراضی باشد؛ ولو اینکه بر زبان هم نیاورد، خدا قسم خورده که بیدین است! آن کسی مؤمن است که «وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» باشد، معنای آزادی در جامعه دینی این است!
چه کسی گفته جامعه دینی را میشود همینطوری یله و رها بگذارید، هر که خواست هر کاری بکند و هر چه را که خواست تبلیغ کند؟ نخیر، چنین نیست. ادبیات اسلام این نیست. امروز میگویند حجاب را آزاد کنید، بیتردید فردا خواهند گفت در کنار کانال قرآن، شبکههای مبتذل و مشروبات و... را هم داشته باشیم! عزیزان باید مواظب باشیم و نگذاریم برای ما اسلامی، مانند مسیحیت در غرب بسازند.
تفاوت نبوت
و ولایت حضرت محمد(ص)
به تعبیر دیگر، خداوند به حضرت محمد(ص) دو حکم داده است، هم حکم نبوت و هدایت و هم حکم ولایت. امام صادق(ع) میفرمایند، امام اول ما پیامبر است. در قرآن هم ویژگیهای این دو آمده است که به آن اشاره خواهم کرد. قرآن درباره حکم پیامبری حضرت محمد(ص) چهار ویژگی برشمرده و در حکم ولایت پیامبر(ص) هم چهار خصوصیت را بیان کرده است.
ویژگیهای نبوت پیامبر اسلام(ص) عبارت است از؛ ویژگی اول. «قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا»(اعراف، 158) طبق این آیه یکی از ویژگیهای نبوت این است که همه مردم مخاطب او هستند. ویژگی دوم نبی را باید از آیه «مَا عَلَی الرَّسولِ اِلّا البَلاغُ» و آیات مشابه که خوانده شد استنباط کرد؛ به این معنا که پیامبر پیک و پیامرسان خداست. انذار و تبشیر میدهد، یا به تعبیر دیگر نبوت مقام دعوت است و ابلاغ. ویژگی سوم خاتمیت حضرت محمد(ص) است، ایشان کاملترین و جامعترین و آخرین پیام خداوند را آورده است. سِرِّ خاتمیت حضرت محمد(ص) هم در این است که پیامی بالاتر از پیام اسلام از سوی خدا برای بشر نیست. بر اساس این، نیازی به پیامبر دیگری نیست و ویژگی چهارم هم قرآن است.
اولین ویژگی ولایت حضرت محمد(ص)، ولی بودن ایشان است؛ اما این ولایت بر چه کسانی است؟ اینجا دیگر نمیگوید مردم و از تعبیر «ناس» استفاده نمیکند، میگوید؛ «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ ولی کسانی است که ایمان آوردند. ویژگی دوم ولایت پیروان آن هستند، قرآن به چه کسانی میگوید باید از حضرت محمد(ص) پیروی کنید؟ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» ای کسانی که ایمان آوردید، «أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ این مؤمنان هستند که مکلف به پیروی و دنبالهروی از حضرت خاتمالانبیاء هستند. به این معنا که ولایت پیامبر اسلام تنها منبر رفتن نیست، بلکه بر شئون زندگی مؤمنان سلطه دارد. شاید یکی از علتهایی که شأن ولایت از نبوت بالاتر است، همین باشد که نبی پیک خدا و امام قائم مقام خداوند است. ویژگی سوم، امتداد داشتن امامت پس از حضرت محمد(ص) است، همان قرآن که میفرماید پیامبر نبی خاتم است، میفرماید حضرت محمد(ص) آخرین امام نیست. البته این ادامهدار بودن امامت و ولایت سر و رمزی دارد که عبارت است از اینکه پیامبر(ص) وقتی پیامش را آورد، کارش را انجام داد و مأموریتش به پایان رسید، اما امام به عنوان رئیس و مدیر جامعه اسلامی کارش پایانی ندارد و تا جامعه هست، باید رهبر هم باشد. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا» شما میدانید که این «والذین آمنوا» بر عام بودن این آیه دلالت دارد و نشاندهنده ضرورت وجود همیشگی ولایت بر جامعه اسلامی است. به تعبیر دیگر، ولایت منحصر به پیامبر اسلام نیست و پس از ایشان نیز باید ادامه یابد. خصوصیت چهارم این است که همانگونه که حاصلِ شأن نبوت رسول خدا قرآن بود، حاصل شأن ولایت حضرت محمد(ص) نیز امامت اهل بیت(ع) است؛ چنانکه حضرت در حدیث ثقلین میفرماید: حقیقت دین دو چیز است، آنچه حاصل نبوت من است، قرآن و آنچه حاصل ولایت من است، امامت اهل بیت(ع) است که اینها قابل تفکیک نیستند. دقت کنید، رسول خدا(ص) نگفتند جداشان نکنید، فرمودند، جدا نشدنی است.
حالا شاید برخی بپرسند که مگر این دو را از هم جدا نکردند؟ جواب این است که بله، در ظاهر جدا کردند؛ اما در باطن امر این است که قرآنی که از ولایت جدا شد، دیگر قرآن نیست.
جوشش رگ غیرت
حوزههای علمیه
عزیزان، ما به عنوان روحانیت شیعه باید مراقب تفسیرهای به رأی از آیات قرآن باشیم. آیات قرآن تعارض و تضاد ندارد...؛ اما باید به جای خود به کار بروند، چنانکه دیدید آقای بازرگان از این آیات استفاده کرد و گفت آقایان علما، شما مسلمانتر هستید یا پیامبر اسلام(ص)؟ قرآن به پیامبر گفته است برو بر منبر و ارشاد کن! «مَا عَلَی الرَّسولِ اِلّا البَلاغُ»! آن آقای سروش آمد و گفت: آقای بازرگان حرف خوبی زدی که دین وارد سیاست نشود، اما تو تنها به یک آیه استناد کردی، با آیات دیگر چه میکنی؟ برای «و َمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ» چه پاسخی داری؟ آیات با هم تعارض دارد! و قرآن پارادوکس دارد!
نخیر آقا، هیچ تعارضی وجود ندارد، تفاوت در منطق و جامعه مورد خطاب است! برخی در مورد عموم مردم و در شأن نبوت حضرت محمد (ص) و برخی درباره مؤمنان و در شأن ولایت حضرت محمد (ص) است. در مورد آزادی هم چنانکه گفته شد، همین مسئله صادق است و ادبیات دروندینی و بروندینی در آیات وجود دارد. وقتی غیر مسلمانان را خطاب میکند، میگوید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، اما وقتی شد جامعه دینی و جمهوری اسلامی، ماجرا فرق میکند. آنجا آیه شما «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»، رگ غیرت حوزه علمیه و علما باید در جاهایی از این دست که با آیات دین بازی میشود، به جوش بیاید. نگذاریم با استناد به قرآن به جنگ قرآن بروند! این بدترین فساد است که به اسم اسلام، به اسم اصلاح جامعه در ذهن بچههای ما شبهه ایجاد میکنند! و مصداق بارز آیه «و َإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» است. بالای منبر باید اینها را بگوییم.
فراخوان جهاد اکبر
همانطور که رهبر معظم انقلاب میگویند، دعوای آمریکا با ما سر مسئله هستهای نیست، سر موشکها و حقوق بشر نیست، آمریکا میخواهد دین ما را از بین ببرد، «الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا»؛ من از شما خواهش میکنم این آیات را بر منبرها بخوانید. ما در پاسخ به شبهات و برای حل مشکلات کشور هیچ مشکلی نداریم؛ اما باید به میدان بیایید. عزیزان من، آمریکاییها و برخی دنباله آنها در داخل میخواهند ما را به تسلیم وادار کنند، از بیرون دشمنی میکنند و در داخل کارشکنی میکنند. آمریکاییها گفتند اگر نتوانیم انقلاب اسلامی را از بین ببریم، خودمان از بین میرویم.
منظور آنها از مرگ انقلاب اسلامی هم این است که جمهوری اسلامی و ملت ایران بپذیرد آقا و کدخدای جهان آمریکاست و در برابر آنچه او میگوید تسلیم شود؛ به همین دلیل رهبر معظم انقلاب موضوع جهاد کبیر را مطرح میکنند و از حوزه علمیه و علما انتظار میرود وارد این مبحث بشوند و مسئله را تبیین کنند. فقط آیه 52 سوره فرقان درباره جهاد نیست، ما آیات فراوانی در این باره داریم که میگوید در برابر دشمن کوتاه نیایید، «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ»؛ همین یک آیه را در نظر بگیرید، که خداوند میفرماید تکیه بر دشمنان خودش آتش است و کسی که به دشمن تکیه کند، دیگر نباید از خدا انتظار یاری داشته باشد.