دکتر عباسعلی عظیمیشوشتری/
مطابق با مطالبی که در شماره گذشته درباره نقش مردم در تشکیل حکومت اسلامی بیان شد، اگر مردم نخواهند، فقیه وظیفهای برای اعمال حکومت پیدا نمیکند. حال این سؤال مطرح میشود که آیا فقیه باید برای تشکیل حکومت اسلامی قیام کند و حرکت انقلابی صورت دهد؟ حتی اگر در این راه انسانهایی نیز جان خود را از دست بدهند، یا وظیفهای در این جهت ندارد؟
لزوم قیام علما برای آگاهی مردم
و تشکیل حکومت
حضرت امام(ره) در مقدمه کتاب ولایت فقیه میفرمایند: «مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامى لازمۀ اعتقاد به ولايت است... توجه داشته باشيد كه شما وظيفه داريد حكومت اسلامى تأسيس كنيد. شرع و عقل حكم مىكند كه نگذاريم وضع حكومتها به همين صورت ضد اسلامى يا غير اسلامى، ادامه پيدا كند.»1 و در نهایت نیز میفرمایند: «لازم است كه فقها اجتماعاً يا انفراداً براى اجراى حدود و حفظ ثغور و نظام، حكومت شرعى تشكيل دهند. اين امر اگر براى كسى امكان داشته باشد، واجب عينى است؛ وگر نه واجب كفايى است.»2
بنابراین قیام برای تشکیل حکومت و ترغیب مردم و هدایت آنها و سرنگونی حکومتهای جور واجب است. نتیجه این میشود که اگر فقیه مورد اقبال و حمایت مردمی قرار گرفت، به گونهای که بتواند حکومت تشکیل دهد، تأسیس حکومت اسلامی و اعمال ولایت بر او واجب است و اگر نتواند، قیام برای تشکیل حکومت و هدایت مردم بر او واجب میشود. اما نباید از آنچه گفته شد اینگونه استنباط کرد که فقیه خود را بر مردم تحمیل کند؛ زیرا در هر حال مردم مختار هستند و تکویناً می توانند احکام خدا را نپذیرند. استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه میفرماید: «اگر امام به حق را مردم از روی جهالت و عدم تشخیص نمیخواهند، او به زور نباید و نمیتواند خود را به امر خدا تحمیل كند. لزوم بیعت هم برای این است.»3
پیامبر اكرم(ص) حكومتش را با استفاده از هیچ نیروی قاهرهای بر مردم تحمیل نكرد؛ بلكه عامل اصلی خود مردم بودند كه ایمان آوردند و با رضا و رغبت، حكومت آن حضرت را كه از طرف خداوند تشریع شده بود، پذیرفتند. در عصر غیبت نیز فقیه باید برای زمینهسازی و آگاهی دادن مردم تلاش کند و زمانی که امکان تحقق حکومت اسلامی برای او فراهم شد، به برقراری آن اقدام کند. امام(ره) مبتنی بر همین روش، اول انقلاب اسلامی ایجاد کردند و در نهایت جمهوری اسلامی را به همهپرسی گذاشتند.
نقش مردم
در حفظ و استمرار حکومت
پس از آنکه مردم وظیفه خود را در تشکیل حکومت اسلامی ایفا کردند، وظیفه دیگری نیز دارند که همان ادامه و استمرار آن است؛ زیرا بدون این حضور و حمایت مردم امکان ادامه حیات حکومت و نظام سیاسی اسلام که به هیچ قدرتی جز خداوند متعال و مردم خود وابسته نیست، وجود ندارد. در حقیقت، مردم هم علت وجود نظام سیاسی و هم علت مبقیه و دوام آن هستند.
حضور و حمایت مردم خود را در عرصههایی مانند؛ دستیابی به اهداف و پیاده کردن راهبردها و برنامههای عملیاتی، مبارزه با تهاجمات خارجی و تهدیدات نظامی، پایداری و تحمل مشکلات و فشارها و مقابله با توطئهها و درگیریهای داخلی نشان میدهد. ذکر این نکته لازم است که هر نظام سیاسی و حقوقی برای برقراری نظم خاصی بر روابط میان افراد ایجاد میشود. این اهداف و نظم مبتنی بر ایدئولوژی بنیادین و اهداف کلانی است که بر اساس همان ایدئولوژی بنیادین و با توجه به مقتضیات هر جامعه تبیین و مشخص میشود. به همین دلیل نظامهای سیاسی برای دسترسی به آنها به ناچار راهبردها و برنامههای عملیاتی تهیه و تنظیم میکنند که موفقیت این برنامهها منوط به برقراری نظم مورد نظر و اجرای آن برنامهها از سوی مردم و تبعیت آنها از قوانین است.
روشهای ثباتبخشی به مردم
در حفظ و استمرار نظام سیاسی
برخی حکومتها برای حصول به این امر و مشارکت مردم به زور و اسلحه و برقراری نظام پلیسی متوسل میشوند که در آن افراد به دلیل ترس از حاکمان به مقررات تمکین کنند. مانند آنچه استالین برای اجرای برنامههای عمرانی خود به کار گرفت، یا عملکرد برخی رهبران چینی برای پیاده کردن برنامههای توسعه اقتصادی در این کشور. موفقیت کاربرد این چنینی قدرت در برخی مناطق به گونهای بود که برخی معتقد شدند که اصولاً در کشورهای جهان سوم توسعه جز در سایه دیکتاتوری امکانپذیر نیست.
راه دوم، از طریق افزایش انگیزه مردم و احساس مسئولیت آنها در قبال سرنوشت خود و آینده کشورشان است. برای این منظور از اسطورهسازی و تحریک احساسات ملیگرایانه، شکلدهی رهبری کاریزماتیک و فرهمند، تابوسازی و ایجاد دشمن فرضی، فرهنگسازی و تبلیغات و مانند آنها بهره میبرند. به نظر میرسد، راهی که انقلاب اسلامی برای این منظور انتخاب کرده است، هیچ یک از این دو نباشد. در عین حال که از برخی مؤلفههای هر دو نیز استفاده کرده است.
انقلاب اسلامی از یک سو با اقلیتی که حاضر به تمکین از نظامات اجتماعی حاکم بر جامعه نیستند و موجبات اختلال در فرایند پیشرفت همهجانبه کشور میشوند، با شدت برخورد میکند تا هم به برقراری نظم کمک کند و هم موجب تنبه دیگران شود. اصل چهلم قانون اساسی مقرر میدارد: «هیچکس نمیتواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.» شدت عمل قانون مجازات اسلامی برای برخورد با متجاسرین به موازین اخلاقی و نظم عمومی و امنیت اجتماعی جامعه اسلامی گواه صادق این امر است. حدود اسلامی در این زمینه بسیار بازدارنده هستند و حاکم اسلامی نیز بدون هیچ گذشتی باید آنها را اجرا کند. امام علی(ع) در اولین خطبه پس از تصدی خلافت اعلام کرد: «به خداوند سوگند آنچه از بيتالمال بخشيده شده است به صاحبانش برمىگردانم، اگرچه به كابين زنان رفته باشد.»
آن امام بزرگوار برای استقرار نظم و عدالت مورد نظر اسلام با سه دسته مبارزه کرد؛ ناکثین، قاسطین و مارقین. دو دسته از این سه گروه تحمل عدالت امام را نداشتند و دسته سوم دچار انحراف فکری و بدعت در دین شده بودند. هر سه در مسیری خلاف جریان و نظمی که اسلام به دنبال آن بود، حرکت میکردند که در نهایت نیز موجب بروز انحراف بسیار بزرگی در دولت اسلامی شدند و نظام سلطنتی را بر کشور اسلامی حاکم کردند. امام(ع) در بزنگاه چنین انحرافی به مبارزه با آن برخاست.
با این وصف، اسلام از روشهای «استالینی» بیزار است و اصل برای حاکم اسلامی جذب مردم است. در حکومت اسلامی، مردم سرمایه اصلی حاکمان هستند و اینکه بتوانند از روشهای مشروع و عاقلانه برای استمرار حکومت اسلامی و برقراری نظمی عادلانه به مردم متکی باشند. به همین دلیل برای سرمایهای به نام مردم ارزش بسیاری قائل هستند. همان موضوعی که امروز به آن «سرمایه اجتماعی» میگویند. عاملی که موجب حضور همهجانبه مردم در دفاع از نظام سیاسی میشود و استمرار نظام سیاسی را تضمین میکند. بنابراین همانطور که مردم در مقبولیتبخشی به تحقق عملی حکومت نقش جدی دارند، در حفظ و استمرار آن نیز نقشآفرین اصلی هستند.
پینوشتها:
1ـ امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، 1388، ص 21.
2ـ همان، ص 53.
3ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم: تابستان 1368، ج 3، ص 207.