دکتر حسین کچویان می‌گوید: اهدافی از آن‌گونه که بسیج بیست‌ودوم بهمن ماه بر پایه آن انجام می‌گیرد، از معقولاتی نیست که بخت و اقبالی برای درگیر کردن مردم یا علاقه‌مندی آنها به خود داشته باشد. در واقع دقیقاً از جهت قابلیتی که بیست‌ودوم بهمن در بسیج مردم بر پایه چنین اهداف به اصطلاح کلان و انتزاعی و دور از دسترس یا بدون ربط به زندگی روزمره مردم نشان می‌دهد این حادثه همیشه از دید ناظران خارجی باورنکردنی و عجیب به نظر رسیده است.

ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ ۳۶


 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/ 
مطابق با مطالبی که در شماره گذشته درباره نقش مردم در تشکیل حکومت اسلامی بیان شد، اگر مردم نخواهند، فقیه وظیفه‌ای برای اعمال حکومت پیدا نمی‌کند. حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا فقیه باید برای تشکیل حکومت اسلامی قیام کند و حرکت انقلابی صورت دهد؟ حتی اگر در این راه انسان‌هایی نیز جان خود را از دست بدهند، یا وظیفه‌ای در این جهت ندارد؟ 

لزوم قیام علما برای آگاهی مردم
 و تشکیل حکومت
حضرت امام(ره) در مقدمه کتاب ولایت فقیه می‌فرمایند: «مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامى لازمۀ اعتقاد به ولايت است... توجه داشته باشيد كه شما وظيفه داريد حكومت اسلامى تأسيس كنيد. شرع و عقل حكم مى‌كند كه نگذاريم وضع حكومت‌ها به همين صورت ضد اسلامى يا غير اسلامى، ادامه پيدا كند.»1 و در نهایت نیز می‌فرمایند: «لازم است كه فقها اجتماعاً يا انفراداً براى اجراى حدود و حفظ ثغور و نظام، حكومت شرعى تشكيل دهند. اين امر اگر براى كسى امكان داشته‌ باشد، واجب عينى است؛ وگر نه واجب كفايى است.»2
بنابراین قیام برای تشکیل حکومت و ترغیب مردم و هدایت آنها و سرنگونی حکومت‌های جور واجب است. نتیجه این می‌شود که اگر فقیه مورد اقبال و حمایت مردمی قرار گرفت، به گونه‌ای که بتواند حکومت تشکیل دهد، تأسیس حکومت اسلامی و اعمال ولایت بر او واجب است و اگر نتواند، قیام برای تشکیل حکومت و هدایت مردم بر او واجب می‌شود. اما نباید از آنچه گفته شد این‌گونه استنباط کرد که فقیه خود را بر مردم تحمیل کند؛ زیرا در هر حال مردم مختار هستند و تکویناً می توانند احکام خدا را نپذیرند. استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه می‌فرماید: «اگر امام به حق را مردم از روی جهالت و عدم تشخیص نمی‌خواهند، او به زور نباید و نمی‌تواند خود را به امر خدا تحمیل كند. لزوم بیعت هم برای این است.»3
پیامبر اكرم(ص) حكومتش را با استفاده از هیچ نیروی قاهره‌ای بر مردم تحمیل نكرد؛ بلكه عامل اصلی خود مردم بودند كه ایمان آوردند و با رضا و رغبت، حكومت آن حضرت را كه از طرف خداوند تشریع شده بود، پذیرفتند. در عصر غیبت نیز فقیه باید برای زمینه‌سازی و آگاهی دادن مردم تلاش کند و زمانی که امکان تحقق حکومت اسلامی برای او فراهم شد، به برقراری آن اقدام کند. امام(ره) مبتنی بر همین روش، اول انقلاب اسلامی ایجاد کردند و در نهایت جمهوری اسلامی را به همه‌پرسی گذاشتند.  

نقش مردم 
در حفظ و استمرار حکومت
پس از آنکه مردم وظیفه خود را در تشکیل حکومت اسلامی ایفا کردند، وظیفه دیگری نیز دارند که همان ادامه و استمرار آن است؛ زیرا بدون این حضور و حمایت مردم امکان ادامه حیات حکومت و نظام سیاسی اسلام که به هیچ قدرتی جز خداوند متعال و مردم خود وابسته نیست، وجود ندارد. در حقیقت، مردم هم علت وجود نظام سیاسی و هم علت مبقیه و دوام آن هستند. 
حضور و حمایت مردم خود را در عرصه‌هایی مانند؛ دستیابی به اهداف و پیاده کردن راهبردها و برنامه‌های عملیاتی، مبارزه با تهاجمات خارجی و تهدیدات نظامی، پایداری و تحمل مشکلات و فشارها و مقابله با توطئه‌ها و درگیری‌های داخلی نشان می‌دهد. ذکر این نکته لازم است که هر نظام سیاسی و حقوقی برای برقراری نظم خاصی بر روابط میان افراد ایجاد می‌شود. این اهداف و نظم مبتنی بر ایدئولوژی بنیادین و اهداف کلانی است که بر اساس همان ایدئولوژی بنیادین و با توجه به مقتضیات هر جامعه تبیین و مشخص می‌شود. به همین دلیل نظام‌های سیاسی برای دسترسی به آنها به ناچار راهبردها و برنامه‌های عملیاتی تهیه و تنظیم می‌کنند که موفقیت این برنامه‌ها منوط به برقراری نظم مورد نظر و اجرای آن برنامه‌ها از سوی مردم و تبعیت آنها از قوانین است.

روش‌های ثبات‌بخشی به مردم 
در حفظ و استمرار نظام سیاسی
 برخی حکومت‌ها برای حصول به این امر و مشارکت مردم به زور و اسلحه و برقراری نظام پلیسی متوسل می‌شوند که در آن افراد به دلیل ترس از حاکمان به مقررات تمکین کنند. مانند آنچه استالین برای اجرای برنامه‌های عمرانی خود به کار گرفت، یا عملکرد برخی رهبران چینی برای پیاده کردن برنامه‌های توسعه اقتصادی در این کشور. موفقیت کاربرد این چنینی قدرت در برخی مناطق به گونه‌ای بود که برخی معتقد شدند که اصولاً در کشورهای جهان سوم توسعه جز در سایه دیکتاتوری امکان‌پذیر نیست.
راه دوم، از طریق افزایش انگیزه مردم و احساس مسئولیت آنها در قبال سرنوشت خود و آینده کشورشان است. برای این منظور از اسطوره‌سازی و تحریک احساسات ملی‌گرایانه، شکل‌دهی رهبری کاریزماتیک و فرهمند، تابوسازی و ایجاد دشمن فرضی، فرهنگ‌سازی و تبلیغات و مانند آنها بهره می‌برند. به نظر می‌رسد، راهی که انقلاب اسلامی برای این منظور انتخاب کرده است، هیچ یک از این دو نباشد. در عین حال که از برخی مؤلفه‌های هر دو نیز استفاده کرده است.
انقلاب اسلامی از یک سو با اقلیتی که حاضر به تمکین از نظامات اجتماعی حاکم بر جامعه نیستند و موجبات اختلال در فرایند پیشرفت همه‌جانبه کشور می‌شوند، با شدت برخورد می‌کند تا هم به برقراری نظم کمک کند و هم موجب تنبه دیگران شود. اصل چهلم قانون اساسی مقرر می‌دارد: «هیچ‌کس نمی‌تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به‌ غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.» شدت عمل قانون مجازات اسلامی برای برخورد با متجاسرین به موازین اخلاقی و نظم عمومی و امنیت اجتماعی جامعه اسلامی گواه صادق این امر است. حدود اسلامی در این زمینه بسیار بازدارنده هستند و حاکم اسلامی نیز بدون هیچ گذشتی باید آنها را اجرا کند. امام علی(ع) در اولین خطبه پس از تصدی خلافت اعلام کرد: «به خداوند سوگند آنچه از بيت‌المال بخشيده شده است به صاحبانش برمى‏گردانم، اگرچه به كابين‏ زنان‏ رفته‏ باشد.» 
آن امام بزرگوار برای استقرار نظم و عدالت مورد نظر اسلام با سه دسته مبارزه کرد؛ ناکثین، قاسطین و مارقین. دو دسته از این سه گروه تحمل عدالت امام را نداشتند و دسته سوم دچار انحراف فکری و بدعت در دین شده بودند. هر سه در مسیری خلاف جریان و نظمی که اسلام به دنبال آن بود، حرکت می‌کردند که در نهایت نیز موجب بروز انحراف بسیار بزرگی در دولت اسلامی شدند و نظام سلطنتی را بر کشور اسلامی حاکم کردند. امام(ع) در بزنگاه چنین انحرافی به مبارزه با آن برخاست.
با این وصف، اسلام از روش‌های «استالینی» بیزار است و اصل برای حاکم اسلامی جذب مردم است. در حکومت اسلامی، مردم سرمایه اصلی حاکمان هستند و اینکه بتوانند از روش‌های مشروع و عاقلانه برای استمرار حکومت اسلامی و برقراری نظمی عادلانه به مردم متکی باشند. به همین دلیل برای سرمایه‌ای به نام مردم ارزش بسیاری قائل هستند. همان موضوعی که امروز به آن «سرمایه اجتماعی» می‌گویند. عاملی که موجب حضور همه‌جانبه مردم در دفاع از نظام سیاسی می‌شود و استمرار نظام سیاسی را تضمین می‌کند. بنابراین همان‌طور که مردم در مقبولیت‌بخشی به تحقق عملی حکومت نقش جدی دارند، در حفظ و استمرار آن نیز نقش‌آفرین اصلی هستند. 
پی‌نوشت‌ها:
1ـ امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، 1388، ص 21.
2ـ همان، ص 53.
3ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم: تابستان 1368، ج 3، ص 207.

بررسی اندیشه سیاسی سیدمحمدکاظم یزدی‌ـ ۱

 فتح الله پریشان/  مکرر در این ستون متذکر شده‌ایم که اندیشه سیاسی فقیهان و علمای شیعه بخشی از اندیشه سیاسی اسلام است که به فهم عالمان و اندیشمندان مسلمان مربوط بوده و مورد توجه عالمان است. به طور مسلم آشنایی با برداشت‌های فقهای بزرگ از مبانی اسلام به منزله بخشی از اندیشه سیاسی راهکار مطلوبی برای عمل سیاسی حال و آینده به شمار می‌آید که می‌تواند راهکارهایی برای برداشت‌های نوین از این منابع ایجاد کند و تجارت گرانقدری را فراروی اندیشمندان و مسئولان قرار دهد.
از این شماره طی سلسله مقالاتی با اندیشه سیاسی سیدکاظم طباطبایی‌یزدی آشنا خواهیم شد. وی از جمله فقهای مشهور شیعه در عصر مشروطه است که نظرات فقهی‌اش مورد توجه و عنایت فقها و مراجع پس از او قرار گرفته است. بررسی رفتار سیاسی منبعث از مبانی فقهی و فکری سیدکاظم یزدی در جریان مشروطه که عدم تأیید مشروطه را در پی داشته، واجد نکات نغز و متفاوتی در اندیشه سیاسی وی با رویکرد فقهی است. در وهله اول لازم است با زندگی‌نامه و زمانه وی بیشتر آشنا شویم.
سیدمحمدکاظم ‌طباطبایی‌یزدی فرزند سیدعبدالعظیم در سال ۱۲۴۷ قمری در روستای کسنویه از توابع یزد در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود. پس از گذشت دوران طفولیت برای تحصیل در علوم اسلامی به حوزه علمیه شهر یزد پا نهاد و پس از چندی با طی دروس مقدماتی، به قصد فراگیری دروس پایه رهسپار شهرهای مشهد و سپس اصفهان شد. در اصفهان دروس سطوح عالی فقه و اصول را نزد شیخ محمدباقر نجفی و سیدمحمدباقر خوانساری‌ـ از مراجع بزرگ آن عصر‌ـ فرا گرفت و سپس برای ادامه تحصیل در سال ۱۲۸۱ ق راهی نجف شد. در نجف در محضر‌ حضرات آیات میرزای‌شیرازی بزرگ و شیخ مهدی آل‌کاشف الغطاء بهره برد و با هجرت استادش به سامرا، وی کرسی تدریس درس خارج را برعهده گرفت.۱
سید شخصیتی متواضع، منیع‌الطبع و متقی داشت که همین خصایص در کنار قدرت بیان شیوا و شیوه خوب تدریس که همراه با ذکر فروعات و جزئیات مسائل و پاسخ به مسائل مستحدثه بود، سیل طلاب و شاگردان مستعد را به پای درس سید سرازیر می‌کرد؛ به گونه‌ای که می‌توان گفت فقهای پس از وی غالباً از خرمن علوم وی بهره برده‌اند. فقیهان بزرگی، همچون حاج‌شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی(مؤسس حوزه علمیه قم)، حاج‌آقا حسین قمی، حسین بروجردی، شیخ‌محمدحسین آل‌کاشف‌‌الغطاء، شهید سیدحسن مدرس، سیدصدرالدین صدر، سیدمحمد حجت، سیدعبدالحسین شرف‌الدین، میرزامهدی آشتیانی و ده‌ها فقیه برجسته دیگر که هر یک خود ستارگانی در سپر علم و فقاهت بودند، از شاگردان سیدیزدی به شمار می‌روند.۲
برای شناخت کامل شخصیت‌های علمی، افزون بر آشنایی با زمینه‌های تربیتی و خانوادگی آنها، شناخت زمینه‌ها و اوضاع سیاسی و اجتماعی محیط پرورش آنها نیز لازم و ضروری است؛ زیرا اساساً اندیشه‌ها برای پاسخ به مشکلات و وضعیت بحرانی و دشوار سیاسی و اجتماعی است که مجال بروز و ظهور پیدا می‌کنند. در این راستا، زمانه حیات سیاسی سیدیزدی آمیخته با استعمار خارجی و استبداد داخلی است. استعمار از قدیم‌الایام به دنبال نفوذ سیاسی، اقتصادی و حتی فیزیکی در کشورهای اسلامی به ویژه کشورهای خاورمیانه بوده است. در این راستا، گاه علل و عوامل اقتصادی سبب حضور یا نقش‌آفرینی آنان در این کشورها می‌شده و گاه علل سیاسی و برخی اوقات نیر ترکیبی از این دو و دیگر علل زمینه‌های حضور اشغالگرانه استعمارگران را فراهم کرده است. مهم‌ترین علت حضور استعمارگران اقتصادی و سیاسی بوده است. استعمارگران پس از انقلاب صنعتی از دو منظر به کشورهای خاورمیانه نیازمند بودند؛ از یک سو به ثروت‌ها و منابع سرشار کشورهای غرب آسیا چشم طمع داشتند تا مواد اولیه کارخانجات صنعتی خود را ارزان تهیه کنند و از سوی دیگر، تولید انبوه صنعتی غرب به بازار فروش نیاز داشت که به طور مسلم کشورهای غیر صنعتی آسیا بهترین بازار برای آنان به شمار می‌آمدند. بدیهی است، این روند به استمرار و پایداری نیاز داشت و همین امر موجبات استعمار و حضور آنها را به ظاهر برای آبادانی و عمران، ولی در اصل و خفا برای تضمین تداوم این چرخه در کشورهای غرب آسیا، از جمله ایران فراهم می‌کرد. سیدکاظم یزدی این مسئله را چنین تحلیل کرده است: «در این زمانی که دول خارجه به انواع حِیَل رشته کسب و صنایع و تجارت را از دست مسلمین ربوده و شغل اهل اسلام به تدریج منحصر به دلالی و بیع و شراء اجناس خارجه شده با آنکه اکثر مواد اجناس را به ثمن بخس از بلاد مسلمین جلب کنند و به الوان متعدد و اشکال مختلفه به اعلی القیم در بازار مسلمین مثقال مثقال فروش رود، مناسب است مسلمین از خواب غفلت بیدار شوند و به تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند.»۳
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ علی‌اکبر علیخانی و همکاران، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان، ج ۹، ص ۱۳۲.
۲ـ برای مطالعه بیشتر در زندگی‌نامه سیدیزدی ر.ک: محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانه‌الادب، تهران: نشر خیام، چ ۳، ۱۳۶۹، ج ۶، ص ۱۳۹۱.
۳ـ علی ابوالحسنی(منذر)، زندگی‌نامه آیت‌الله سیدمحمدکاظم طباطبایی‌یزدی، فرمانداری یزد، ۱۴۱۷ ق، ص ۲۱.

فراز و فرود سیدمهدی هاشمی‌ـ ۲


 شهاب زمانی/ مطالعه انبوه منابع غیر اسلامی و غیر شیعی به تدریج سیدمهدی هاشمی را در برداشت‌های التقاطی و غیر اصولی گرفتار کرد. او پس از مدتی به خدمت سربازی رفت و طی آن یک بار به عنوان نماینده سربازان در جشن سردوشی، در سخنانی از شاه و انقلاب سفید وی تعریف و تمجید کرد. مهدی هاشمی با پایان گرفتن دوره سربازی‌اش از پوشیدن لباس روحانیت خودداری کرد و بلافاصله با عناصر سازمان مجاهدین آشنا
 شد.1
هاشمی در فروردین ماه سال 1355 به جرم قتل آیت‌الله شمس‌آبادی بازداشت و محکوم شد. وی تا روز 22 بهمن 1357 در زندان بود. اما با باز شدن در زندان‌ها،‌ با لباس محلی به قهدریجان رفت و از آنجا به تهران آمد. مهدی هاشمی، در جریان انتخابات اولین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران، ‌جزء هسته اصلی انتخاب بنی‌صدر به عنوان نامزد ریاست‌جمهوری بود و در جلسه‌ای در قم به همراه برادرش، ‌هادی هاشمی (داماد آیت‌الله منتظری)، سیدحسین خمینی، عبدالله نوری، ‌شریعتی‌اردستانی، ‌شهید محمد منتظری و شخص بنی‌صدر قرار شد بنی‌صدر را به عنوان نامزد معرفی کنند.2
هاشمی در حالی در حلقه انتخاب بنی‌صدر بود که اسناد و مدارک فراوانی برای دست داشتن وی در قتل مرحوم شمس‌آبادی وجود داشت. حجت‌الاسلام سالک درباره قتل مرحوم شمس‌آبادی و سلسله قتل‌های دیگر می‌گوید: «اولین قتلی که سروصدا کرد، قتل مرحوم شمس‌آبادی بود. آیت‌الله شمس‌آبادی رئیس حوزه علمیه اصفهان بود... ایشان را بردند در  مسیر جاده اصفهان‌ـ نجف‌آباد،‌ سپس ایشان را به شهادت رساندند. بعد جنازه را داخل جوی آب انداختند و فرار کردند. بعد از مرحوم شیخ شمس‌آبادی،‌ شیخ قنبر و حشمت و همین‌طور پشت سر هم ترورها شروع شد. مثلاً حشمت و پسرانش را به جرم سرمایه‌داری به شهادت رساند. شیخ قنبر را به عنوان اینکه مانع راه است. نهایتاً ساواک فعال ‌شد،‌ چون شهر را به هم ریخته بودند. در تحقیقات رسیدند به مهدی هاشمی و او را دستگیر کردند.»3
به رغم اتهام‌هایی این چنین سنگین سیدمهدی هاشمی به مدد نفوذی که از طریق بیت منتظری کسب کرده، احکام مسئولیتی متنوعی می‌گیرد. در اواخر سال 1360 سیدحسین موسوی‌تبریزی، دادستان کل انقلاب اسلامی، طی حکمی سیدمهدی هاشمی را به سمت نماینده دادستان کل انقلاب منصوب کرد و وظایف وی را چنین برشمرد: «به موجب این حکم به سمت نماینده دادستان کل انقلاب اسلامی منصوب می‌شوید تا وظایف محوله را که عبارت است از کنترل و شناسایی عناصر مشکوک در رابطه با نهضت‌های آزادی‌بخش و گروه‌های منحرف خارجی و اقدامات تعقیبی، انجام[دهید] و نسبت به جمع‌آوری دلایل جرم و در صورت بازداشت متهم طبق موازین شرعی اقدام[کنید] و در هر مورد پرونده و متهم را فوراً به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز ارسال و اعزام دارید.»4
به دنبال به شهادت رسیدن شهدای محراب، در تاریخ 16/4/1361، محسن رضایی طی حکمی سیدمهدی هاشمی را مسئول برطرف کردن نارسایی‌های حفاظتی و تدوین وظایف مربوطه قرار می‌دهد و از کلیه فرماندهان رده‌های مختلف تشکیلاتی سپاه می‌خواهد  که در این مسئله با سیدمهدی هاشمی کمال همکاری را نمایند.5
در ماجرای مک فارلین‌ـ طرح فریب آمریکا برای ارتباط‌گیری با جمهوری اسلامی به بهانه تسلیح ایران در جنگ‌‌ـ نیز برای اولین بار هاشمی در روزنامه لبنانی الشراع آن را فاش کرد. هاشمی از طریق برادرش‌ هادی به اسناد دست‌یافته بود که البته آیت‌الله منتظری به نقش وی در ماجرای افشای مک‌فارلین اعتراف کرده است.6
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی‌ـ ۲۹


 حسین میرچراغ‌خانی/ در شماره گذشته با نقش‌آفرینی جریان عقلانیت اسلامی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از مقطع انقلاب اسلامی تاکنون در بازه زمانی 1357 تا 1393 آشنا شدیم و به مهم‌ترین اقدامات و تصمیم‌گیری‌های این جریان در این شرایط زمانی حساس برای تحقق اهداف و غایات جریان عقلانیت اسلامی، به ویژه تشکیل حکومت اسلامی اشاره کردیم. در ادامه با مهم‌ترین رهبران جریان عقلانیت اسلامی در این مقطع زمانی به ویژه زندگی سیاسی و مبارزاتی امام خمینی(ره) آشنا می‌شویم.  

۱ـ امام خمینی(ره) 
سید‌روح‌الله مصطفوی، مشهور به سید‌روح‌الله خمینی، امام خمینی و سیدروح‌الله الموسوی‌الخمینی، فرزند سید‌مصطفی موسوی‌خمینی، در سال 1281 ش در شهر خمین به دنیا آمد. سید‌روح‌الله تنها پنج ماه داشت که پدرش را از دست داد و با سرپرستی مادر مؤمنه‌اش هاجر خانم و عمۀ مکرمه‌اش صاحبه‌ خانم پرورش یافت. سید‌روح‌الله در پانزده ‌سالگی از نعمت مادر نیز محروم شد. امام خمینی(ره) تحصیلات خود را از زادگاهش خمین شروع کرد و در سال 1298ش وارد حوزۀ علمیۀ اراک شد. با هجرت آیت‌الله‌العظمی شیخ‌عبدالکریم حائری در سال 1301 به قم، او نیز به حوزۀ علمیۀ قم آمد و تحصیلات عالی علوم حوزوی را نزد استادانی، از جمله میرزا‌محمود افتخارالعلما، میرزا‌رضا نجفی‌خمینی، شیخ‌علی‌محمد بروجردی، آقا‌شیخ‌محمد گلپایگانی، مرحوم آقا‌عباس اراکی و برادر بزرگش آیت‌الله سید‌مرتضی پسندیده فرا گرفت. علوم ریاضیات، هیئت و فلسفه را نزد مرحوم حاج‌سید‌ابوالحسن رفیعی قزوینی آموخت. افراد دیگری، مانند میرزا‌علی‌اکبر حکمی یزدی و شیخ‌محمد‌رضا مسجدشاهی اصفهانی، از دیگر استادان امام(ره) بودند. حضرت امام(ره)، سطوح عالی عرفان را نزد آیت‌الله آقا‌میرزا محمد‌علی شاه‌آبادی فرا گرفت. ایشان در سال 1308ش با خانم خدیجه ثقفی، دختر آیت‌الله میرزا‌محمد ثقفی ازدواج کرد. ثمرۀ این ازدواج، سه پسر و پنج دختر بود. سه فرزند ایشان در کودکی فوت کردند.
بیان زندگی به ویژه حیات سیاسی و مبارزاتی امام(ره)، در این مجال نمی‌گنجد. به طور خلاصه می‌توان گفت، امام(ره) مبارزه را از دوران جوانی آغاز و در کتاب کشف‌الاسرار، دیدگاه سیاسی خود را طرح کرد. نخستین اعلامیۀ سیاسی ایشان در سال 1323 صادر شد که در آن، آشکارا علمای اسلام و جامعۀ اسلامی را به قیام عمومی فراخوانده بود. مخالفت با لایحۀ انجمن‌های ایالتی و ولایتی، مخالفت با رفراندوم لوایح شش‌گانه، دستگیری در واقعۀ پانزده خرداد 1342، مخالفت با کاپیتولاسیون، تبعید به ترکیه، تبعید به عراق، هجرت به فرانسه، بازگشت به ایران، پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری نظام، گوشه‌ها و مراحلی از زندگی سیاسی امام(ره) را شکل می‌دهند. حضرت امام(ره) در روز شنبه، سیزدهم خرداد سال 1368 بر اثر بیماری به دیار باقی شتافت.۱ در اینجا به ‌اجمال، مهم‌ترین مبانی اندیشه و اندیشه سیاسی‌ـ اجتماعی امام(ره) ذکر می‌شود.
الف‌ـ مبانی اندیشه‌ای
۱ـ هستی‌شناسی: در دیدگاه هستی‌شناسی امام(ره)، مبدأ هستی خداست و او مالک و آفرینندۀ همه چیز است.۲ از نظر امام، غیر خدا، نیازمندند و وجودشان عین فقر است.۳
۲ـ معرفت‌شناسی: شناخت از نظر امام، محصور در حس و عقل نیست. ایشان در معرفت‌شناسی، به شناخت فراتر از حس معتقدند: «مادیون، معیار شناخت در جهان‏بینی خویش را حس دانسته و چیزی را كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می‏دانند و «هستی» را همتای ماده دانسته و چیزی را كه ماده ندارد، موجود نمی‏دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یك‌سره افسانه می‏دانند؛ در حالی كه معیار شناخت در جهان‏بینی الهی، اعم از حس و عقل می‏باشد و چیزی كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم می‏باشد؛ گرچه محسوس نباشد. لذا «هستی»، اعم از غیب و شهادت است.»۴
۳ـ انسان‏شناسی: انسان از دیدگاه حضرت امام(ره)، مخلوق خدا و عصارۀ همۀ خلقت است.۵ ایشان همچنین انسان را موجودی مختار و در عین حال تحت تأثیر موجودات این عالم می‌دانند: «چون آدمی از ابتدای خلقتش و بلكه پیش از خلقتش، نسبت‌ به اختلاف مواد قبل از تولدش تا زمانی كه از این نشئت طبیعت منتقل به عالم آخرت می‏شود، در «دار هیولا» واقع است، لامحاله تحت تأثیر موجودات این عالم قرار می‏گیرد؛ لكن همۀ اینها او را در هیچ كاری از كارهای اختیاری‏اش مجبور و مضطر نمی‏كند.»۶
همچنین ایشان بر محدودیت نداشتن انسان، چه در کمال و چه در زوال معتقدند و می‌نویسند: «انسان، محدود نیست... . در طرف كمال، به آنجا می‏رسد كه یدالله می‏شود؛ عین‏الله می‏شود...؛ غیر‌محدود است و در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم، غیر‌محدود است.»۷ از دیدگاه امام(ره)، انسان موجودی تربیت‌پذیر است: «بچه وقتی متولد شد، دیكتاتور نیست...؛ لكن با تربیت‏های اعوجاجی در همان محیط كوچكی كه خودش دارد، كم‏كم دیكتاتوری در او ظهور می‏كند. اگر تربیت صحیح باشد برای این بچه، آن دیكتاتوری‏اش رو به ضعف می‏رود و اگر تربیت فاسد باشد، آن دیكتاتوری كه كم بود، رشد می‏كند.»۸
امام(ره) از اصل تربیت‌پذیری، به فلسفۀ وجودی انبیا و هدف انبیا می‌رسند و می‌نویسند: «خداوند تعالی با وحی به انبیای بزرگ، می‏خواسته‏اند كه مردم را، همۀ بشر را هدایت کنند و آدم بسازند.»۹ ایشان در همین راستا، تربیت انسان را هدف اصلی انبیا می‌دانند: «اگر برای هر علمی موضوعی است...، علم همۀ انبیا هم موضوعش انسان است...؛ تمام انبیا موضوع بحث‌شان، موضوع تربیت‌شان، موضوع علم‌شان، انسان است.»۱۰ بُعد دیگر اندیشۀ انسان‌شناسی امام، چند‌ ساحتی بودن انسان را شامل می‌شود؛ از این رو می‌نویسند: «انسان... جنبه‏های مختلف، ابعاد مختلف، شئون مختلف دارد. [از] جنبه‏ای، با نباتات شریك است...؛ و جنبۀ حیوانی هم مثل سایر حیوانات دارد...؛ یك مرتبۀ مثالی انسان دارد.»۱۱ از نظر امام(ره)، این ویژگی، انسان را از موجودات دیگر متمایز می‌کند: «در میان همۀ موجوداتی كه در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد كه سایر موجودات ندارند؛ یك مرتبۀ باطن، یك مرتبۀ عقلیت، یك مرتبۀ بالاتر از مرتبه عقل در انسان، بالقوّه هست؛ از اول در سرنوشت انسان هست كه این انسان از عالم طبیعت سیر بكند تا برسد به آنجایی كه وهم ماها نمی‏تواند برسد.»۱۲
همه این مبانی، در جای‌جای نگرش‌های امام(ره)، چه در ابعاد سیاسی و چه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جاری است و اساساً امام(ره) نظریۀ حکومت اسلامی خود را بر همین پایه استوار کرده است. نفوذ نگرش‌های معرفت‌شناختی امام، به تسرّی دیدگاه عرفانی منازل‌السالکین در فرایند تصدّی حکومت از سوی امام و رهبر مسلمانان انجامید. از نظر ایشان، امام و رهبر مسلمانان کسی است که در منزل چهارم، برای هدایت خلق به میان آنها می‌آید.۱۳

پی‌نوشت‌ها:
۱ـ «امام خمینی از ولادت تا رحلت»، دسترسی در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سید‌علی خامنه‌ای
  18 اسفند 1393.
۲ـ سیدروح‌الله موسوی‌خمینی، صحیفۀ امام، 1378، ج 5، ص 387.
۳ـ سیدروح‌الله موسوی خمینی، طلب و اراده، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1378، ص 74.
۴ـ سیدروح‌الله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، همان، ج 21، ص222.
۵ـ همان، ج 3، ص 218.
۶ـ سیدروح‌الله موسوی‌خمینی، طلب و اراده، ص 148.
۷ـ سیدروح‌الله موسوی‌خمینی، صحیفۀ امام، همان، 1378، ج 5، ص 368.
۸ـ همان، ج 14، ص 90.
۹ـ همان، ج 7، ص 288.
۱۰ـ همان، ج 8، ص 324.
۱۱ـ همان، ج 3، ص 218.
۱۲ـ همان، ج 4، ص 175.
۱۳ـ سیدروح‌الله موسوی‌خمینی، مصباح‌الهدایۀ الی الخلافة و الولایة، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372، ص88-89.


به برکت چهل سالگی انقلاب کتاب‌های زیادی امسال به ویژه در نیمه دوم سال با موضوع بررسی آثار و نتایج و دستاوردهای انقلاب اسلامی به زیور طبع آراسته شد که بیش از چهل مورد آنها از اول سال تا کنون در این ستون معرفی شده است. در همین راستا، در این شماره کتاب «گلستان انقلاب» را که مؤسسۀ فرهنگی‌ـ هنری قدر ولایت به بازار عرضه کرده،‌ معرفی می‌کنیم.
این کتاب حاصل بررسی‌ها و نقطه نظرات مستند و آمارهای واقعی کارشناسان و متخصصان حوزه‌های گوناگون است که در برنامۀ «شنبههای انقلاب» در طول 41 هفته از اردیبهشت تا بهمن سال جاری ارائه شده است. این کتاب در سه فصل با عناوین و زیر مجموعههای ذیل تدوین شده است:
فصل اوّل: دستاوردهای انقلاب اسلامی؛ در این فصل دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزههای آزادی و حقوق بشر، استقلال و اقتدار بین‌المللی، حاکمیت ولایت فقیه، مشارکت عمومی، تعالی انسان، عدالت، استکبارستیزی، وحدت مذاهب، ادیان و مذاهب، بسیج و جوانان، قانون‌گذاری و امنیت ارائه شده است. 
فصل دوم: چهل سال توطئه و چهل سال مقاومت؛ در این فصل، اهم توطئههای دشمنان در محورهای گوناگون بررسی شده است. توطئۀ تجزیه‌طلبان، توطئۀ تفرقه‌افکن مذهبی، توطئههای نظامی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی، سیاسی، بین‌المللی، توطئه در حوزه‌های علم و فناوری، اندیشۀ اسلامی و ایدة حکومت در نظام اسلامی از جملۀ این توطئه‌ها است.
فصل سوم: پیشرفت‌های ایران در سایۀ انقلاب و نظام اسلامی؛ در این فصل بخشی از پیشرفت‌های ایران در چند حوزه بررسی شده است: قرآن، روحانیت و حوزههای علمیه، تعلیم و تربیت، آموزش عالی، علم و فناوری و نخبگان، مساجد و نماز، شعائر اسلامی و انقلابی، زنان و خانواده، شعر و ادبیات، کتاب و نشر، تئاتر و نمایش، هنرهای تجسمی، سرود و موسیقی، فیلم و سینما، صداوسیما، مطبوعات و خبرگزاری‌ها، رفاه و سطح زندگی، ورزش، گردشگری و زیارت، اقتصاد، زیرساخت‌های عمرانی، فناوری اطلاعات و ارتباطات، کشاورزی و منابع طبیعی، صنعت، سلامت و بهداشت، اقتدار دفاعی، روستاها و عشایر. در بخشی از مقدمة این کتاب انگیزة این بررسیها در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی چنین مطرح شده است: «به فضل پروردگار هم دستاوردهاي انقلاب اسلامي و هم پيشرفت‌هاي ملت ايران در پرتو اين انقلاب بسيار درخشان و خيره‌کننده است؛ اما اين درخشش زماني بيشتر جلوه مي‌کند که بدانيم اين پيروزي‌ها تحت چه شرايط سختي حاصل شده است.»