رضا اشرفی/ نشست مونیخ هفته گذشته برای پنجاهوپنجمین بار در آلمان برگزار شد. این نشست که بسیاری از سران کشورهای جهان در آن شرکت میکنند، همواره یکی از زمینههای مهم پیوند و تحکیم روابط بین کشورهای اروپایی و آمریکا بوده است. از این نظر که منافع آنها همواره در یک خط بوده و همپوشانی داشته است. اما این نشست حکایت دیگری داشت؛ زیرا نشان داد شکاف عمیق فراآتلانتیکی شکل گرفته و هر روز بیشتر میشود.
یکی از دلایل برگزاری این نشست بررسی مسائل امنیتی در جهان و چگونگی رویارویی با آن است. به همین مناسبت در گذشته مناطق حساسی همچون غرب آسیا و شمال آفریقا و همچنین در مواردی شرق آسیا، آمریکای لاتین و دیگر مناطق آفریقا بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. در حوزه اروپا نیز بیش از همه مناطق شرقی و نوع مواجهه آن با روسیه در نظر بود.
اما این بار مسئله کاملاً فرق داشت، چون اختلافات از شرقیـ غربی (شمالـ جنوب) به غربیـ غربی (شمالـ شمال) چرخیده بود. بنابراین بیش از همه، حملاتی که از سوی اروپاییها به دونالد ترامپ میشد، مرکز بحثها قرار گرفت. در اروپا آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان ریاست این سیاست را بر عهده داشت. مسئله مهم این بود که مباحث مورد اشاره مرکل مورد توجه و تشویق حضار قرار میگرفت. به این معنا که حاضران در نشست امنیتی مونیخ که بیش از 30 رئیس دولت و نزدیک به 50 وزیر امور خارجه از سراسر جهان را در برمیگرفت نیز نقدهای تندی بر عملکرد ترامپ داشتند. البته، در لابهلای آنها سیاستمردان دموکرات و حتی جمهوریخواه آمریکایی نیز حضور داشتند. از کنگره آمریکا نانسی پلوسی هیئتی را نمایندگی میکرد که اکنون با دونالد ترامپ در موضوع دیوارکشی در مرزهای مکزیک به اختلاف بنیادی برخورده و حتی دولت با اعلام وضعیت اضطراری خواهان اجرایی شدن حتمی آن است. همین موضوع سبب شده تاکنون 16 ایالت از وی شکایت کنند. استدلال آنها این است که ترامپ با اعلام این وضعیت، «کشور را در بحران قانون اساسی فرو برده است» و دستکم دو اصل آن را نادیده گرفته است. اما این اولین اختلاف بنیادی در آمریکا نیست؛ بلکه از زمانی که دونالد ترامپ بر کرسی ریاست تکیه زده همواره در داخل بحرانهایی را کلید زده است.
مسئله این است که بحرانسازیهای دولت ترامپ تنها در داخل نیست؛ بلکه دامن بسیاری از کشورها را گرفته است. مسئله زمانی قابل توجه شده که این بحرانسازی به سمت متحدان پیشین آمریکا رفته و به طور مستقیم اروپا را هدف گرفته است.
اینکه بین اروپا و آمریکا اختلافاتی بنیادی وجود دارد، موضوع جدیدی نیست؛ بلکه برآمده از بسترهای تاریخی است، اما در هر صورت این دو به لحاظ تصمیمات کلان دوجانبه و بینالمللی دارای اشتراکات فراوانی بودهاند. البته، همواره سعی میشد که این اختلافات پنهان بماند. در حالی که طی سالهای اخیر اختلافات پررنگتر و اشتراکات کمرنگتر شده است. برای نمونه بخشی از این اختلافات به نوع نگاه دو طرف به مسئله ناتو، همگرایی یا واگرایی اتحادیه اروپا، سیاستهای اقتصادی و ارزی اروپا، برگزیت و... باز میگردد.
آمریکا نه تنها از برگزیت و دیگر خروجها در اتحادیه اروپا حمایت میکند؛ بلکه به شدت از ناسیونالیسم افراطی و حتی شورشسازی در این منطقه پشتیبانی میکند. بنابراین طبیعی است که نشست امنیتی مونیخ به آوردگاهی برای حمله به ترامپ و دولت وی تبدیل شود. شواهد نشان میدهد که عمده کشورهای اروپایی و حتی جهان خواهان به پایان رسیدن هر چه سریعتر دوره ریاستجمهوری ترامپ هستند. حتی در داخل آمریکا کنگره و نمایندگان هم نگاهی به بحث استیضاح وی دارند و هم اینکه برای بازگشت برخی از تصمیمات نادرست رئیسجمهور به دنبال راه چاره هستند. جدیدترین نمونه آن به ایران مربوط میشود.
پایگاه اینترنتی سازمان نیاکاکشن (وابسته به شورای ملی ایرانـ آمریکا) در این باره نوشت: «کمیته ملی دموکرات، نهاد مرکزی حزب دموکرات آمریکا و تعیینکننده نامزدهای ریاستجمهوری دموکرات روز جمعه ۱۶ فوریه (۲۶ بهمنماه) قطعنامهای را به تصویب رساند که در آن از آمریکا خواسته شده به توافق هستهای با ایران بازگردد.»
در مقابل، دونالد ترامپ نه تنها به هیچ یک از مواضع اروپا و مخالفان داخلی اهمیتی نمیدهد؛ بلکه اینگونه موضعگیریها وی را بیشتر تشویق میکند تا تمایلات یکجانبهگرایانه خود را دنبال کند. به همین مناسبت اهمیتی به نشستها، سران کشورهای اروپایی، توافقها و تعهدات نمیدهد و از هر یک که بخواهد به راحتی خارج میشود که توافقنامه پاریس در اروپا و نفتا در شمال آمریکا نمونههای آن است.
طی نشست سال گذشته در مونیخ، کشورهای اروپایی سعی داشتند چندان بر روی اختلافات دست نگذارند و با سکوتی که مملو از نارضایتی بود، از سیاستهای دولت بگذرند، اما در این نشست این امکان وجود نداشت؛ زیرا هم صبر بسیاری سرآمده بود و هم اینکه دیگر امکان پنهان کردن اختلافات و شکاف عمیق پیش آمده، وجود ندارد. این مسئله سبب میشود آمریکا در مواردی که به دنبال اجماعسازی بینالمللی برای یک امر مشخص است، با شکست مواجه شود. آخرین نمونه آن نشست ورشو در لهستان بود که بسیاری از رسانههای غربی به صراحت اعلام کردند مایه شرمساری آمریکا بوده است.
البته، سیاستهای کنونی آمریکا بیش از همه به نفع مخالفان واشنگتن است که به دنبال تضعیف بیشتر جایگاه آن هستند. از نظر کشورهایی همچون روسیه و حتی چین، دونالد ترامپ رئیسجمهور مناسبی برای آمریکا است، به همین منظور این امکان وجود دارد که در سال آینده و در انتخابات 2020 از وی حمایت کنند؛ زیرا لازمه افزایش قدرت آنها این است که آمریکا با رئیسجمهوری اداره شود که منطقی که تاکنون بر غرب حاکم بوده، سردرگم شود. ترامپ همان فردی است که افزایش قدرت مسکو و پکن را تأمین میکند. این در حالی است که اروپا و خود آمریکا گامبهگام رو به ضعف و زوال قدرت میروند. بر این اساس میتوان انتظار داشت که غربیها در سال آینده به هر شکل ممکن از ترامپ عبور کنند و کاخ سفید را به فرد دیگری بسپارند.