اگر مرحوم آیت‌الله کاشانی نبود، مطمئن باشید مسئله‌ ملی شدن صنعت نفت به هیچ‌وجه در این کشور پا نمی‌گرفت. حالا یک عده به تعبیری که بنده کردم، نمک‌خوردگانِ نمکدان‌شکن هستند؛ نان نهضت ملی را می‌خوردند، بعد به مرحوم آیت‌الله کاشانی بدگویی می‌کردند! در حالی که او جلودار این قضیه بود و اگر او نبود، قطعاً مسئله‌ ملی شدن صنعت نفت در این کشور به جایی نمی‌رسید. (امام خامنه‌ای، 17/8/۱۳۸۵)

دستاوردهاي نفوذ منطقه‌اي جمهوري اسلامي ايران


 عزيز غضنفري/ ايران در طول حيات سياسي خود به دليل موقعيت ژئوپليتيک و ژئواکونوميک همواره در معرض تهديدات فراواني قرار داشته و هميشه با معماي امنيت روبه‌رو بوده است. بررسي تحولات تاريخ ايران از ديرباز تاکنون نشان مي‌دهد که کشور ايران همواره آماج حملات و هجمه‌هاي خارجي بوده است و در برخي از رويدادها شدت ضربات وارد شده به ايران به اندازه‌اي جدي بوده که تا مدت‌ها آثار آن باقي مانده است. اما امروز ايران اسلامي به برکت انقلاب اسلامي در وضعیت ديگري قرار دارد. 
حضور فعال جمهوري اسلامي ايران در منطقه غرب آسيا و به ويژه حمايت از کشورهاي متحد خود و تلاش براي نابودي مسلّحان تکفيري در اين کشورها در دوره اخير، افزايش امنيت داخلي جمهوري اسلامي ايران را در پي داشته است. ایران امروز نه تنها امنيت کامل خود را تأمين کرده که در سطح منطقه نيز در حال تأمين امنيت براي ديگر ملت‌هاي منطقه نيز هست.
با دقت در تحولات سال‌هاي اخير منطقه و بررسي برنامه‌ريزي‌هاي سلطه‌گران جهاني و متحدان منطقه‌اي آنها براي غرب آسيا و محور مقاومت آشکار مي‌شود که هدف نهايي از شکل دادن به وضعيت کنوني، «بحران‌سازي» براي وارد آوردن ضربه به محور مقاومت اسلامي و مهار قدرت روزافزون ايران است؛ چرا که استمرار حضور سوريه در محور مقاومت و پيوستن عراق به اين جريان تهديدي جدي براي آمريکا، رژيم صهيونيستي و اذناب منطقه‌اي آنها خواهد بود. ازاين‌‌روست که نظام سلطه با محوريت آمريکا و رژيم صهيونيستي همواره تلاش کرده‌اند با استفاده از حکام وابسته عرب با محور مقاومت مقابله کنند. جنگ‌هاي مکرر با گروه‌هاي مقاومت در منطقه، از جمله حزب‌الله، حماس، انصارالله و... از اين قبيل است. راه‌اندازي فتنه تکفيري‌ها نمود تازه‌اي از اين سياست نخ‌نما شده است. 
از‌اين‌‌رو جمهوري اسلامي ايران از زمان ظهور گروه‌هاي تکفيري در عراق و سوريه و احتمال سقوط حکومت مرکزي در اين کشورها در کنار مردم و حکومت‌هاي آنها بوده است و از هيچ تلاشي براي نابودي تروريست‌هاي تکفيري دريغ نکرده است. اما افزون بر آنچه در مقدمه فوق اشاره شد، مي‌توان دستاوردهاي ديگري را نيز براي حضور ايران در منطقه غرب آسيا برشمرد:

ارتقاي ضريب امنيت ملي منطقه‌اي
 و تقويت قدرت بازدارندگي
يکي از شاخص‌هاي سياست خارجي جمهوری اسلامي ايران امنيت‌گرايي و نگراني دائمي از به خطر افتادن امنيت ملي است. امروز تلقي از امنيت، صرفاً نظامي نيست و تهديدات حالت نرم‌افزاري يافته است. ايران به دليل احساس آسيب‌پذيري تاريخي خود همواره به بهره‌گيري از خط‌مشي بازدارندگي و دفاع گرايش داشته است. اين کشور در خاورميانه واقع شده که در مقايسه با دیگر مناطق پيرامون ايران، بين‌المللي‌ترين و در عين حال امن‌ترین منطقه محسوب مي‌شود. موضع خصمانه آمريکا و رژيم صهيونيستي نسبت به جمهوري اسلامي ايران تحرکات غيردوستانه عربي در همسايگي ايران، وضعيت ناآرام افغانستان و عراق، ايران را مجبور کرده تا بيشترين توجه خود را بر مسائل امنيتي و نظامي متمرکز کند. بنابراين ملاحظات سياسي‌ـ امنيتي در سياست خارجي ايران با هدف حفظ بقا در محيطي به شدت امنيتي و آشوب‌زده به مثابه رويکردي قالب مورد توجه قرار دارد.
با اين توضيحات و نظر به وضعيت آنارشيک و ناامن منطقه، حضور فعال جمهوري اسلامي ايران در حمايت از سوريه و عراق و تلاش براي نابودي مسلحان تکفيري در اين کشورها، افزايش امنيت داخلي جمهوري اسلامي ايران را در پي داشته است؛ چرا که ناامن کردن محيط داخلي کشور ايران پس از ناامن‌سازي محيط پيراموني آن يکي از اهداف گروه‌هاي تکفيري فعال در سوريه و عراق است. اقدامات تروريستي ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ و بسياري از تلاش‌هاي ديگر که با شکست روبه‌رو شده است، نمونه‌اي از تلاش‌ها براي تحقق اين هدف است، حال آنکه نبرد با اين گروه‌هاي تروريست در خارج از مرزهاي ايران به ويژه در عراق و سوريه و زمينه‌سازي براي نابودي آنها و تضعيف پيوسته توانايي‌هاي انساني و لجستيکي اين گروه‌ها سبب خواهد شد، تا از اين‌گونه اقدامات حذر کنند و توان کافي براي تحقق آن نداشته باشند.

منافع اقتصادي راهبردي
در اين زمينه نکته اساسي آن است که حضور مقتدرانه ايران در منطقه با هدف دفع خطر تروريسم، ضمن آنکه امنيت ملي ايران را تأمين مي‌کند، به تأمين امنيت کل منطقه نيز کمک مي‌کند و در اين وضعیت است که روابط اقتصادي و امنيت سرمايه‌گذاري و مبادلات اقتصادي بين کشورهاي اين منطقه با يکديگر و ديگر دولت‌هاي بين‌المللي امکان تحقق مي‌يابد. بنابراين حضور باثبات و امنيت‌ساز جمهوري اسلامي ايران در منطقه، در طي دهه‌ها و به ويژه سال‌هاي اخير از نظر راهبردي در امنيت و استمرار روابط اقتصادي منطقه کمک چشمگيري کرده است. 
عراق مثال و مصداقي است از اينکه، حضور سازنده ايران در منطقه و ارتباط مثبت با همسايگانش کاملاً بر وضعيت اقتصادي کشور اثرگذار است؛ از اين نظر جمهوري اسلامي ايران نسبت به حضور قدرت‌هاي اخلالگر و البته مداخلات آمريکا براي برهم زدن اين اوضاع حساسيت دارد؛ بر هم خوردن نظم و ثبات سياسي و ايجاد سنگ‌اندازي در مسير دولت‌ به اتحاد ملي عراق، علاوه بر تهديدات امنيتي و نظامي، در حوزه اقتصادي نيز ضررهاي فراواني را متوجه جمهوري اسلامي ايران خواهد کرد.

ثبات‌سازي منطقه‌اي
منافع گوناگون سياسي، اقتصادي و به ويژه وابستگي متقابل کشورهاي منطقه موجب درهم‌تنيدگي امنيت اين کشورها با يکديگر شده است. اين درهم‌تنيدگي از سويي مي‌تواند سبب پايداري هرچه بيشتر امنيت شود و از سويي ممکن است به ناامني در منطقه دامن بزند؛ حال آنکه در حد بالايي مي‌توان اين درهم‌تنيدگي امنيتي را در ميان سه کشور ايران، عراق و سوريه جست‌وجو کرد. در وضعيتي که سوريه و عراق هر دو نيازمند حامي و متحدي مقاوم براي خروج از بحران‌هاي موجود هستند، جمهوري اسلامي ايران نيز به حضور اين کشورها در راستاي تقويت محور مقاومت براي تأمين منافع ملي خود نيازمند است. ازاين‌‌رو بن‌مايه اتحاد ميان اين سه کشور را مي‌توان تهديدات ناشي از عملکرد رژيم صهيونيستي، عربستان و برخي شرکاي منطقه‌اي آنها در منطقه دانست که همگي تحت لواي آمريکا به دشمني با ايران و محور مقاومت برخاسته‌اند. اما اهميت اين وابستگي امنيتي ميان ايران، عراق و سوريه را در چند گزينه مي‌توان خلاصه کرد؛ شکل‌گيري موازنه قوا به نفع محور مقاومت، تضعيف اذناب منطقه‌اي نظام سلطه به ويژه عربستان و رژيم صهيونيستي، افزايش نفوذ ايران و کشورهاي فعال در محور مقاومت در ميان ديگر کشورها منطقه غرب آسيا، ممانعت از حضور قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي در منطقه و تضعيف تلاش‌هاي آنها براي پيشبرد منافع خود و عدم نقش‌آفريني آنها در تحولات جاري منطقه، کاهش تنش‌هاي قوميتي و مذهبي در منطقه و... .
محصول اين رويکرد نظامي در سطح منطقه آن شده است که محافل غربي اعتراف مي‌کنند، ايران در قياس با خيلي از همسايگانش يک کشور باثبات است که در تأمين ثبات سياسي منطقه نيز نقش اساسي داشته است. اين کشور يک هويت تاريخي تثبيت شده دارد. دولت ايران نه تنها يک دولت شکست‌خورده، بلکه يک دولت در حال شکست هم نيست. به طور کلي، چشم‌انداز جو سياسي ايران نسبت به دهه اول پس از انقلاب بسيار مثبت‌تر است.
***
اقتدار منطقه‌اي ايران، معماري امنيتي غرب آسيا را دستخوش دگرگوني مي‌کند؛ اکنون با رشد توان غيرهمتراز جمهوري اسلامي ايران و توسعه روزافزون اقتدار منطقه‌اي اين کشور، دولت‌هاي عربي تلاش مي‌کنند ضمن دوري از آمريکا، به سمت تقويت نقش چين و روسيه در معماري امنيتي منطقه پيش روند. اين عامل در نهايت سبب مي‌شود با کاهش نقش آمريکا در عرصه امنيتي منطقه، کشورهاي همسو با ايران بيش از پيش در تدوين يک ساختار امنيتي در غرب آسيا نقش‌آفرين باشند.


محققان کشور موفق به توليد آزمايشگاهيِ سلول‌هاي کبدي و قلبي‌ـ عروقي شدند که در آينده براي بازسازي کبد و قلب قابل استفاده خواهد بود. دکتر حسين بهاروند، برگزيده سي‌ودومين جشنواره بين‌المللي خوارزمي و عضو هیئت‌علمي پژوهشگاه رويان با بيان اينکه بيماري‌هاي کبدي و قلبي‌ـ عروقي از عوامل اصلي مرگ‌ومير در جهان به شمار می‌آیند، اظهار داشت: «نياز به استراتژي‌هاي درماني جديد به شدت احساس مي‌شود که يک گزينه راهبردي، استفاده از سلول‌هاي بنيادي و مشتقات آنها است.» وي با اشاره به تحقيقات خود در اين زمينه که به اخذ جايزه خوارزمي منجر شد، افزود: «در اين تحقيقات، ابتدا سلول‌هاي بنيادي پرتوان اعم از سلول‌هاي بنيادي جنيني و سلول‌هاي بنيادي پرتوان القايي انساني را به منزله منابع مختلف رسيدن به سلول‌هاي کبدي و قلبي عروقي توليد کرديم. در گام دوم از سلول‌هاي کبدي و قلبي‌ـ عروقي حاصل، در پيوند به حيوانات مدل آسيب‌هاي کبدي و قلبي استفاده کرده و آنها را آزمايش کردیم. در گام سوم، کارآزمايي‌هاي باليني مختلفي با استفاده از سلول‌هاي بنيادي در بيماري‌هايي، نظير آسيب‌هاي کبدي، قلبي و عروقي براي کاربردي کردن دانش سلول‌هاي بنيادي انجام داديم.
مجموع اين داده‌ها نشان داد، سلول‌هاي بنيادي مي‌توانند سلول‌هاي کبدي و قلبي‌ـ عروقي را به مقدار فراوان در محيط آزمايشگاهي توليد کنند که قابليت فراواني در مطالعات تکويني و تحقيقات ترجماني در حيوانات دارند. افزون بر اين، امکان ايجاد مدل انساني از بيماران کبدي و قلبي با توليد سلول‌هاي بنيادي پرتوان القايي در محيط آزمايشگاهي فراهم مي‌شود.
از سوي ديگر، اين سلول‌ها داراي قابليت ترميم و بازسازي کبد، قلب و عروق را دارند که در کارآزمايي‌هاي باليني طب پيوند مورد استفاده واقع شدند و نتايج حاصل، اطمينان از سلامت و اثربخشي سلول‌هاي بنيادي خاص بافت انساني در ترميم و بازسازي کبد، قلب و عروق را نشان داد.»


 امير فخري/ حاج‌سيداحمد خميني در تاريخ 24 اسفند سال 1324 در دامان بانويي متقي (خانم ثقفي) به دنيا آمد. پدر بزرگوارشان از همان کودکي در تربيت و تحصيل او دقت مي‌کرد. پرورش در کنار چنان بزرگ‌مردي، در خاندان قيام و مبارزه، خواه و ناخواه او را درگير مسائل مبارزاتي مي‌کرد. او با پيروي از رهبرش در دوران اختناق ستم‌شاهي و مراقبت‌های ساواک، با فداکاري و حمايت نيروهاي انقلابي، توانست کانون قيام پانزده خرداد را در سال‌هاي تبعيد امام خميني(ره) بر پا نگه دارد. در واقع، نقش او در بسياري جهات منحصر به فرد، نوآورانه و نمادي از عشق به اسلام ناب محمدي(ص) بود.
حاج احمدآقا پس از تبعيد امام خميني(ره) مخفیانه به نجف اشرف رفت. وی پس از دو بار رفت‌وآمد، هنگام عبور از مرز، در ساواک قصر شيرين شناسايي و دستگير شد. وي را از قصر شيرين به زندان قزل قلعه تهران منتقل کردند و قرار بازداشت وي به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي صادر شد. پس از چند ماه از زندان آزاد شد و به قم بازگشت. ساواک نيز با حساسيت بيشتر، به ويژه با ملبس شدن وي به لباس روحانيت، دستور مراقبت و کنترل شديدتر حاج احمدآقا را صادر کرد.
سيداحمد خميني با طلوع خورشيد انقلاب اسلامي در بهمن 1357، همچون سال‌هاي گذشته در خدمت پدر به مثابه همراه، مشاور امين، يار و فدايي امام لحظه‌اي آرام نبود. ايشان زمينه‌هاي لازم را براي ارتباطات گسترده امام(ره) با مردم و مسئولان‌ـ که روزانه در نوبت‌هاي متوالي به ديدار امام مي‌شتافتند‌ـ فراهم کرد. نقش حاج احمدآقا در مسائل کلي نظام، در دوران دفاع مقدس به کسب اطلاع و انتقال آنها به امام(ره) و ابلاغ پيام‌هاي ايشان محدود نبود؛ بلکه او به دلیل تیزهوشی و تجربه‌ای که داشت، در سِمت مشاور فرمانده کل قوا و مسئولان بلندپايه نظام در تصميم‌گيري‌هاي مهم آن دوران پر مخاطره حضور داشت. به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامي، «اين مرد صبور و پركار و بسيار جدي، به معناي حقيقي كلمه، بيشتر عمر مفيد خود را در خدمت امام و براي امام و هدف‌هاي امام گذرانيد.»
حاج‌احمد آقا خميني بخش ديگري از نقش تاريخي خود را پس از رحلت امام(ره) و دوران زعامت حضرت آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي نشان داد؛ آنجا که خناسان تلاش مي‌کردند بين بيت امام(ره) و رهبري فاصله بيندازند. در اين مقطع تاريخي احمد آقا با همه توان از رهبري حمايت کرد و دشمنان را ناکام گذاشت. وي بازوي توانايي براي رهبر معظم انقلاب و کمک‌کار و پشتوانه‌اي براي مسئولان نظامي اسلامي بود. او تقويت نظام و دستاوردهاي انقلاب را مهم‌ترين وظيفه ديني و انقلابي خود مي‌ديد.
صبحگاه روز 21 اسفند 1373، به ناگاه خبر بيماري و چند روز بعد خبر درگذشت ايشان، عاشقان حضرت امام(ره) را داغدار کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامي درباره ايشان فرمودند: «حداقل دو مرتبه بنده خودم از امام شنيدم که فرمودند: احمد عزيزترين افراد براي من است. امام از آن آدم‌هايي نبودند که به عنوان يک کار احساساتي و شخصي، بخواهند به نزديکان خود اظهار علاقه کنند؛ آن جمله را فرمودند که ما هم بگوييم؛ نفرمودند که فقط خود ما بدانيم. در موارد متعددي امام نسبت به حاج‌احمدآقا اظهار اعتماد کردند. من فراموش نمي‌کنم جلسه‌ بسيار پُرهيجاني را که امام رضوان‌الله‌عليه به‌طور صريح جلوي من و چند نفر ديگر اظهار کردند که به حاج‌احمدآقا اعتماد کامل دارند.»

به بهانه انتصاب حجت‌الاسلام والمسلمین رئیسی به ریاست قوه قضائیه


 حميد ميري/ در طول چهار دهه گذشته، دشمنان نظام اسلامي همواره تلاش کرده‌اند به هر نحو ممکن چهره نظام اسلامي و مسئولان آن را مخدوش کنند. آنان از مسئولان خدوم ملت چهره‌اي خشن، ديکتاتور، انحصارگرا و کم‌سواد ترسيم کرده‌اند تا اين‌گونه القا کنند که جمهوري اسلامي نظامي مردمي نيست و در نهايت آنچنان از فساد آکنده است که تاب ماندن نخواهد داشت! اما حقيقت آن است که از عمر پر برکت نظام اسلامي بيش از چهل سال مي‌گذرد و بر اقتدار و توانمندي نظام اسلامي روز به روز افزوده شده است و آنچه درباره نظام اسلامي و مسئولان آن بافته‌اند، دروغي بيش نبوده است.
يکي از اين چهره‌هاي ارزشمند در دستگاه قضا، حجت‌الاسلام والمسلمين سيدابراهيم رئيسي است که ساليان سال در دستگاه قضايي خدمت کرده است. ورود ايشان به عرصه انتخاباتي در سال 1396 سبب شد تا هجمه سنگيني براي تخريب چهره وي آغاز و دروغ‌ها و افتراهاي فراواني درباره‌ وی مطرح شود که از حقيقت بويي نبرده بود. اين خادم ملت در برابر بخش عمده‌اي از اين اتهامات سکوت اختيار کرد و با مشي اخلاقي خود در انتخابات از افشاگري و اتهام زدن به رقيب سياسي خود پرهيز کرد. اين در حالي است که مشي او در دستگاه قضا در طول بيش از دو دهه آنقدر منصفانه بود که برخي منتقدان منصف به اين حقيقت اعتراف کرده‌اند. 
برای نمونه، مي‌توان به اظهارات «عباس معروفي» سردبير و مدير مسئول نشريه «گردون» اشاره کرد که در دهه 1370 ماجرايي با آقاي رئيسی داشته است. فارغ از صحت و سقم آنچه وي از زبان آقاي رئيسي نقل کرده است، شنيدن اين خاطره جالب به نظر مي‌رسد. به منظور امانت‌داري، بخشي از گفت‌و‌گوي او با نشريه‌ ادبي «الفبا» در شرح ماجراي ديدار خود با سيدابراهيم رئيسي را نقل مي‌کنيم:
«سرانجام روز ۱۹ آذر ۱۳۷۰، بازجويم حکم توقيف موقت گردون را به دستم داد. از آنجا مستقيماً به اداره مطبوعات ارشاد رفتم و آقاي مدير کل گفت که کاري از دستش ساخته نيست. بعد به شرکت تعاوني مطبوعات رفتم و براي اولين بار با محسن سازگارا، مديرعامل شرکت تعاوني مطبوعات آشنا شدم. او آن روز خيلي با من حرف زد و گفت که بايد تلاش کنيم تا اين حکم را بشکنيم. از يک سو او مي‌دويد، از سويي حميد مصدق و از سوي ديگر خودم. يکي از غم‌انگيزترين دوره‌هاي زندگي من همين ۱۸ ماه تعطيلي گردون بود که همه رفت‌وآمدها، تلفن‌ها و ارتباط‌هايم قطع شد و يکباره احساس کردم چقدر تنها شده‌ام.
نمي‌دانستم چه خاکي بر سرم بريزم. تنها سيمين بهبهاني هر روز به من تلفن مي‌زد و دلداري‌ام مي‌داد. نامه‌نگاري، ملاقات، ديدار و گفتگو هيچ کدام فايده‌اي نداشت تا اينکه قاضي پرونده‌ام در دادستاني انقلاب حکم مرا اعلام کرد: «اعدام».
فرو شکستم. حالا جز نگراني از حکم اعدامي که قاضي‌ام داده بود، وزارت ارشاد هم کن فيکن شده بود. خاتمي رفته بود. در همان زمان داشتم رمان «سال بلوا» را مي‌نوشتم و اين جمله جايي خودنمايي مي‌کرد: «ما ملت انتظاريم!» و در انتظار سرنوشت گردون مي‌سوختم.
حکم اعدام را برداشتم و به طرف سازگارا راه ‌افتادم. چند روز بعد او به من خبر داد که روزهاي سه‌شنبه حجت‌الاسلام ابراهيم رئيسي، دادستان انقلاب، ديدار عام دارد و قرار شد که من از ساعت شش صبح سه‌شنبه آنجا باشم. اين سه‌شنبه رفتن‌ها، چهار بار طول کشيد و نوبت به من نرسيد، بار پنجم، ساعت ۱۲ من توانستم آقاي رئيسي را ببينم. در هر ديدار پنج نفر مي‌توانستند به ترتيب شماره، وارد اتاق دادستان انقلاب شوند. نفر اول که آخوند پيري بود، به دادستان جوان و خوش‌تيپ انقلاب گفت، اگر اجازه داشته باشد، بماند و به عنوان آخرين نفر با او خصوصي حرف بزند، اما رئيسي قبول نکرد. گفت: بفرماييد! خودم را معرفي کردم، رئيسي کمي نگاهم کرد و با لبخند گفت: «همون عباس معروفي معروف؟»
ـ «بله همون کرکس شاهنشاهي! همون غول بي‌شاخ و دم که هر روز کيهان مي‌نويسه.»
ـ «شما بمونيد نفر بعدي؟»
سه نفر بعدي هم مطلب‌شان را گفتند و رفتند. دادستان انقلاب گفت: «خب آقاي معروفي، چه مي‌کنيد؟»
ـ «رمان مي‌نويسم، کتاب چاپ مي‌کنم، اديتوري مي‌کنم. هر کار که بشه چون دفترم بازه، اما شما انتشار گردون رو توقيف کردين.»
ـ «خب فکر  مي‌کني چرا توقيف شده؟»
ـ «همکاران شما از من مي‌پرسن چه جوري و با چه پولي اين مجله رنگارنگ را منتشر مي‌کنم؟»
ـ «اين سؤال من هم هست.»
ـ «مجله روي پاي خودش ايستاده، ۲۲ هزار تيراژ دارد.»
ـ «چند سالته؟»
ـ «سي‌وسه.»
ـ «اين چيزهايي که درباره شما در روزنامه‌ها مي‌نويسن، من فکر کردم بالاي ۶۰ سال رو داري.»
آن وقت در کامپيوتر پرونده‌ام را نگاه کرد و گفت: «عجيبه! خيلي عجيبه! لک توي پرونده‌ات نيست.»
گفتم: «مي‌دونم. من حتي سمپات کسي يا چيزي نبوده‌ام.»
به پشتي صندلي‌اش تکيه داد، با لبخند نگاهم کرد؛ يک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوش‌سيما و خوش‌تيپي است. گفت: «پريشب در قم منزل يکي از علما، آقاي فاضل ميبدي بودم. قسمتي از کتاب «سمفوني مردگان» شما را خوندم. مي‌خواستم ازش بگيرم، ديدم براش امضا کردي. بهم نداد. دلم مي‌خواد بخونمش.»
اتفاقاً نسخه‌اي از چاپ سوم رمان در کيفم بود. گذاشتم روي ميز. دست به جيب برد که پولش را بپردازد. گفتم: «قابلي ندارد.» گفت: «نه اين ميز، ميز خطرناکيه، ميز قضا و قدر!» و خنديد: «بايد پولشو بپردازم. شما هم بايد بگيري.» ۳۰۰ تومان را روي ميز گذاشت و گفت: «تعجب مي‌کنم! چرا اين قدر راجع به شما بد مي‌نويسن؟ امکانش هست فوري کليه گردون‌ها رو به من برسونيد تا شخصاً مطالعه کنم و تصميم بگيرم؟»
گفتم: «با کمال ميل فردا براتون ميارم.» گفت: «نه! فردا ديره. همين حالا!» و تلفن روي ميزش را طرف من گذاشت و گفت: «زنگ بزن بيارن فوري!» و بعد خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم. يک دوره گردون از شماره ۱ تا ۲۰ را به دستش دادم و خداحافظي کردم. 
حدود يک هفته بعد، پرونده من از دادستاني انقلاب «عدم صلاحيت» خورد و به دادگستري ارجاع داده شد. در اين دوره که خاتمي هم در آخرين روزهاي وزارت ارشاد، هيئت منصفه را تشکيل داده بود، باعث شد گردون در دادگاه تبرئه شود. در تاريخ ۱۶۷ ساله مطبوعات ايران من نخستين مدير مجله‌اي بودم که با حضور هيئت منصفه محاکمه و تبرئه شدم.


اصحاب انقلاب‌ـ 40 و پایانی


 سید مهدی حسینی/ يکي از شاگردان گمنام حضرت امام(ره) مرحوم حسن حسين‌زاده‌موحد است. وي متولد سال 1331 فرزند حاج‌مهدي حسين‌زاده موحد از همرزمان آيت‌الله کاشاني در نهضت ملي نفت بود. حسن در 11 سالگي در مسير نهضت اسلامي قرار گرفت. هنوز به سن تکليف نرسيده بود که در نهضت امام خميني به ماجراي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي ورود پيدا کرد و در جمع اعضاي هيئتي به نام «توابين» با هدف حمايت از امام راهي شهر مقدس قم شد. 
او در ايام ماه محرم سال 1342 در راه‌پيمايي بزرگ عاشوراي حسيني شرکت کرد. از مسجد حاج‌ابوالفتح تا دانشگاه همراه جمعیت بود، همچنين قيام خونين 15 خرداد تهران را شاهد بود. حسین‌زاده از افراد فعال پس از جریان دستگيري و زندانی شدن امام(ره) بوده است، تا اينکه قضايای تبعيد امام به ترکيه پيش مي‌آيد و در جريان کشته شدن حسنعلي منصور با جمع مبارزان همراه و همصدا می‌شود.‌ در حالي‌که نوجوانی 13 ساله‌ است، در مراسم‌هاي متعدد بازار شرکت فعال دارد و در آستانه 15 سالگي اقدام به جذب جوانان و سازماندهي تشکيلاتي به نامه «هيئت جوانان اسلامي» مي‌کند،‌ جلسات اين هيئت را در مسجد موسي‌بن‌جعفر(ع) با حمايت شهيد آيت‌الله سعيدي برگزار می‌کند، تا اينکه در اول ارديبهشت سال 1346 دستگير و راهي زندان مي‌شود،‌ ساواک همراه او چندين قطعه عکس از امام خميني(ره) به دست مي‌آورد و ضميمه پرونده‌اش مي‌کند، پس از چند روز بازداشت، مرتب تحت بازجويي قرار مي‌گيرد، ‌بازجو از او می‌پرسد، هدف از راه‌اندازي جلسات هيئت‌ جوانان اسلامي چه بوده است؟ او پاسخ مي‌دهد: «منظور از تشکيل اين اجتماع اقداماتي براي بازگرداندن آيت‌الله خميني به ايران و اجراي قوانين شرعي و جلوگيري از اهانت به ديانت در کشور شاهنشاهي است.» و درباره نگهداري عکس و رساله امام خميني چنین توضيح مي‌دهد: «عکس‌هايي که در منزل ما به دست آمده... چنانکه معلوم است در زماني که[ایشان] آزاد بود[ند] خريده شده... به عنوان يادگاري عکس‌هاي يک روحاني که از او تقليد مي‌کنيم، در منزل نگه داشتيم و چون ما مقلد ايشان بوديم، رساله‌ها[ی ایشان] را تهيه کرده بوديم.»
در گزارش ساواک توانايي‌هاي روحي و دانش ديني و سياسي اين جوان 15 ساله مورد توجه قرار می‌گیرد در این گزارش درباره او آمده است: «اصولاً فردي است مطلع و بااستعداد.» همچنين دادرس ارتش، 45 روز بعد از دستگيري او جلسه تشکيل مي‌دهد و او را به «اقدام بر ضد امنيت داخلي مملکت» متهم مي‌کند. مرحوم حسين‌زاده در دفاع از خود اظهار مي‌دارد: «من اقدام بر ضد امنيت داخلي مملکت نکرده‌ام و اگر در جلسه هيئت حسيني شرکت مي‌کردم،‌ فقط هدف خدمت به دين مقدس اسلام و مذهب جعفري و مملکت ايران است و چون آيت‌الله خميني(مدظله) يک مرجع تقليد شيعه و من مقلد او بوده‌ام، بازگشت ايشان را مي‌خواستم.»
وي پس از طي محکوميت آزاد می‌شود، اما همواره تحت کنترل ساواک بود. او هم به فعاليت‌هاي خود ادامه داد، تا اينکه بار ديگر در تاريخ 11/3/1347 به اتهام پخش کتب ممنوعه و فعاليت ديوارنويسي دستگير و زنداني‌ می‌شود. او با وجود اينکه يک جوان 16 ساله بود، در بازجويي اين نوبت با صراحت در دادگاه اظهار داشت: «قبل از هر چيز يک مسلمانم و معتقد به اصول مذهب جعفري و اکنون که امام زمان(عج) غایبند، مقلد مرجع تقليدم، ‌در دفعه قبل هم به آقاي بازجو گفتم، ‌من قبل از اينکه اين صحبت‌هاي سياسي پيش آيد،‌ مقلد حضرت آيت‌الله خميني بوده‌ام...» 
مرحوم حسين‌زاده بدون هيچ واهمه‌اي در برابر بازجو مي‌گويد: «اين تقويم مال من بوده و اينکه عکس اعلي‌حضرت همايوني را در صفحات اول آن نمي‌بينيد، من پاره کردم و عکس آيت‌الله خميني را من خودم... با چسب چسباندم....» او در اين دوره زندان پس از حدود 13 ماه تحمل فشارهاي سخت و سنگين در تاريخ 6/3/1348 آزاد می‌شود و به سرعت اقدام به تأسيس هيئت انصارالمهدي مي‌کند و در ماه رمضان سال 1348 آيت‌‌الله خامنه‌اي را به عنوان سخنران هيئت دعوت مي‌کند. ‌او تا پیروزی انقلاب چند بار دیگر مورد تعقیب قرار می‌گیرد و پس از انقلاب با شور و رشادت فراوان فعالیت می‌کند، تا اينکه در جنگ تحميلي در عمليات کربلاي 5 به اسارت رژيم بعث عراق درمي‌آيد و خبر شهادت او داده مي‌شود که خود ماجراي ديگری دارد.


 مرتضي دخيلي/ در محورهای حاج‌عمران، از ابتدای جنگ هیچ تحرکی از سوی ایران صورت نگرفته بود و به همین دلیل برای اجرای عملیات لازم بود برای عبور نیروها فعالیت‌های مهندسی انجام شود. نیروهای مهندسی با تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی، تمهیدات لازم را برای حمله و عبور رزمندگان اندیشیدند. در اين منطقه پادگان حاج‌عمران قرار داشت که موقعیتی سوق‌الجیشی داشت. آنچه بر اهمیت منطقه و ضرورت تصرف آن می‌افزود، اساساً پیامدهای آن بود که بخشی از آن چنین است:
1ـ تسلط بر تردد ضد انقلاب و کنترل آن؛ 2ـ ایجاد تسهیلات و پشتیبانی لازم از کردهای مسلمان و مبارز عراقی؛ 3ـ فراهم‌سازی امکان گسترش عملیات نامنظم در خاک عراق؛ 4ـ حفظ پیرانشهر از هرگونه تهاجم و تجاوز عراقی و 5ـ زمینه‌سازی نزدیکی بیشتر به شهر و تأسیسات نفتی کرکوک.
یک بامداد 29/4/62 عملیات والفجر 2 با رمز «یاالله» در حالی آغاز شد که بخشی از نیروهای خودی 24 ساعت پیش از آغاز تک به منظور دور زدن دشمن از خط عزیمت خود حرکت کردند و پس از دو ساعت راه‌پیمایی موفق شدند خود را به مناطق تعیین شده برسانند و آماده شروع عملیات باشند. با آغاز عملیات و پس از اینکه اهداف اولیه تأمین شد، نیروهای ایران برای تسخیر پادگان معروف حاج‌عمران پیشروی به سمت آن را آغاز کردند. پس از محاصره پادگان مهم و راهبردی حاج‌عمران و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، سرانجام در ساعت 9 شب، این دژ نفوذناپذیر به تصرف و تسخیر کامل درآمد.
عملیات حاج‌عمران، با آزادسازى ۲۰۰ کیلومتر مربع از خاک دشمن و تسلط بر بخشی از ارتفاعات منطقه، به پایان رسید. مجموع کشته‌ها و زخمى‌هاى دشمن به بیش از چهار هزار نفر رسید، ۲۰۰ نفر به اسارت گرفته شدند و نزدیک به ۵۰ پایگاه دشمن منهدم یا تصرف شد.