به تازگی «بنیامین نتانیاهو»، برای نخستینبار به منظور شرکت در نشست هفت کشور آفریقایی وارد کنیا شد. این در حالی است که وی، اولین نخستوزیر رژیم صهیونیستی است که در دوران خدمتش به آفریقا سفر میکند. پیش از او «اسحاق رابین» نخستوزیر پیشین رژیم غاصب صهیونیستی در سال ۱۹۹۴ به کازابلانکا سفر کرده بود.
پیش از این کابینه این رژیم در 25 ژوئن طرح گشایش دفاتر آژانس توسعه بینالملل رژیم صهیونیستی در این چهار کشور را تصویب کرده بود.
در همین حال نتانیاهو درباره این سفر در جلسه کابینه خود گفت که این دیدار «بخشی از یک اقدام مهم برای بازگشت بزرگ ما به آفریقاست.» نخستوزیر رژیم صهیونیستی سفر خود به کشورهای جنوب آفریقا را «تحولی» در روابط این رژیم با قاره سیاه دانست و اعلام کرد: «اسرائیل به آفریقا برگشت و آفریقا به اسرائیل.» به گفته دفتر نتانیاهو، این سفر همزمان با اختصاص ۱۳ میلیون دلار به عنوان بسته کمک اقتصادی برای تقویت روابط مالی و همکاریهای تجاری با کشورهای آفریقایی صورت میگیرد.
بر اساس بیانیه دفتر نتانیاهو، رژیم اشغالگر قدس همچنین قرار است آموزش امور امنیت داخلی را نیز به کشورهای آفریقایی ارائه دهد. برتری نسبی این رژیم در این زمینهها در میان کشورهای آفریقایی برای بهرهبرداری از این آموزشها تمایل شدیدی ایجاد کرده است.
بنا بر اعلام رسمی منابع صهیونیستی، نتانیاهو در جریان این سفر به چهار کشور آفریقایی کنیا، اوگاندا، روآندا و اتیوپی سفر میکند و سعی در امضای چندین سند همکاری و توسعه مناسبات با این کشورها دارد.
گذشته از آنکه سفر رئیس رژیم غاصب صهیونیستی به این چهار کشور آفریقایی را میتوان در راستای منافع اقتصادی در قاره آفریقا و با هدف دستیابی به الگوهای جدیدی از رویکرد پسااستعماری این رژیم که پیشتر بخشی از آن را در سرزمینهای اشغالی به اجرا گذاشته، مورد ارزیابی قرار داد، اهداف و مقاصد پشت پردهای وجود دارد که پرداختن و مورد بررسی و تحلیل قرار دادن آنها ضرورت دوچندانی دارد.
اول؛ در حالی که ادعا میشود رژیم غاصب صهیونیستی به دنبال توافقهای تجاری با آفریقاست، نمیتوان این مسئله را نادیده گرفت که این دولت علاوه بر این به دنبال متحدانی بالقوه در سازمان ملل و سایر مؤسسات بینالمللی است.
دوم؛ با توجه به شکست پروژه صهیونیستی «داعش» در منطقه غرب آسیا، صهیونیستها تلاش دارند در سایه نفوذ آمریکا، از شرایط موجود به منزله سرپوشی برای فعالیتهایش در این قاره استفاده کنند، تا از سویی گروههای تکفیری را در این منطقه فعال و تقویت کرده و از سوی دیگر پیشرفت و گسترش جریان اصیل اسلامی در قاره سیاه، به ویژه در جنوب صحرای آفریقا را مهار و جبهه جدیدی را علیه محور مقاومت ایجاد کنند؛ لذا هماکنون شاهدیم که صدها نفر از افراد نظامی و امنیتی و دیپلماتهای نخبه صهیونیستی در آفریقا سرگرم طراحی و اجرای سناریوهایی هستند که هدف از آنها، گسترش تروریسم و افراطگرایی تکفیری در قاره سیاه است.
سوم؛ گسترش حضور شرکتهای بزرگ صهیونیستی در کشورهای آفریقایی، پروژه همسانسازی سیاسی ـ اقتصادی کشورهای آفریقایی با اهداف و مقاصد راهبردی رژیم صهیونیستی را تسریع خواهد کرد؛ سناریویی که بر اساس آن، سهم امدادرسانی دولتهای دوست آفریقا به خزانهداری رژیم صهیونیستی از نظر اهمیت در رتبه دوم و پس از آن، ایالات متحده آمریکا قرار دارد. اینجاست که اختصاص ۱۳ میلیون دلار به عنوان بسته کمک اقتصادی به منظور تقویت روابط مالی و همکاریهای تجاری با کشورهای آفریقایی مورد تأکید است و از اهداف اصلی و اعلامی این سفر آفریقایی نتانیاهو برشمرده میشود.
چهارم؛ مبارزه با گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در آفریقا از دیگر اهداف پنهان رژیم صهیونیستی در نفوذ به قاره آفریقاست، به طوری که به فاصله چند ماه پس از سفر آقای احمدینژاد به شرق آفریقا و دیدار از کشورهای جیبوتی، کنیا و کومور در سال 1387، آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه تندروی رژیم صهیونیستی، برای تحتالشعاع قرار دادن این سفر و جلوگیری از نفوذ ایران در شرق آفریقا، در رأس یک هیئت بلندپایه سیاسی، اقتصادی و نظامی، راهی منطقه شد تا رژیم صهیونیستی با رایزنی با کشورهای؛ اتیوپی، کنیا، غنا، اوگاندا و نیجریه به یک راهحل جامع برای جلوگیری از نفوذ ایران در آفریقا دست یابد.
اگرچه نباید دستیابی صهیونیستها به منابع راهبردی قاره سیاه مانند اورانیوم، مس، طلا و الماس را از ذهن دور داشت؛ منابع سرشاری که در مکانی مناسب و امن، علاوه بر اینکه سودهای کلانی را عاید خزانه صهیونیسم بینالملل خواهد کرد، بازارهای تسلیحاتی آنها را نیز رونق خواهد داد.