علامه طبلاطبایی(ره) میگوید: مرحوم مطهرى هوش فوقالعادهاى داشت و حرف از او ضایع نمىشد. حرفى كه مىگفتم، میگرفت و به مغزش مىرسید. وقتى ایشان در جلسه درسم حاضر میشدند؛ (این عبارت، عبارت خوبى نیست ولى مقصود را بیان میکند) بنده از شوق و شعف حالت رقص پیدا میکردم؛ زیرا میدانستم هر چه بگویم هدر نمیرود و محفوظ است. به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف كتابها كرد و انصافاً هم كتابهایش خیلى عالى است.
در زمان ما عدهای پیدا شدند که در اصطلاح به آنها میگویند شیاد که از عشق مردم به امام زمان(عج) سوءاستفاده میکنند و برای مطرح کردن خودشان میگویند که با آقا رابطه داریم. از این قماش کارها بیحد و بیحساب داریم؛ البته اینها به نفرین امام زمان(ع) گرفتار میشوند. مردم نیز در این میان تقصیر دارند و به سادگی نباید تسلیم شوند. عشق و علاقه به اهل بیت(ع) خیلی خوب است؛ اما اگر مراقبش نباشید، آفت میزند و آسیبهایی در آن لانه میکند. باید گفت که عشق ما آسیبپذیر است. امروز دشمنان ما حرکاتمان را کنترل و به تمام دنیا مخابره میکنند. ما شیعیان در این زمینه زیر ذرهبین هستیم. اگر بنا شود اهل علم نتوانند حرف بزنند و اگر هم بزنند، خانهنشین بشوند، چه کسی مردم را هدایت کند. برای نمونه برخی افراد با عنوان ولایتی و شیعه کارهایی میکنند که اهل بیت(ع) راضی نیستند. باید عشق اهل بیت(ع) آسیبشناسی شود؛ زیرا عشق آنها اکسیر است. اکسیر چیست؟ به مجرد طلوع هلال محرم در تمام مناطق اعم از شیعه و غیر شیعه، کارها شروع میشود و برای زنده نگه داشتن نام و راه امام حسین(ع) تلاش صورت میگیرد؛ به خاطر همین اکسیر عشق است که شیاطین جن و انس سعی در گمراهی دارند. باید به هوش باشیم. عشق ما به امام زمان(عج) بسیار مهم است؛ ولی ما نباید تسلیم شیادان شویم و بگذاریم دشمنان ما از این عشق سوءاستفاده کنند. ما باید عاشق امام زمان(عج) باشیم؛ اما نباید از شیادان این راه غافل باشیم.» شیعه نباید ساده باشد. یکی از مسائل، رؤیت حضرت ولی عصر(عج) است که مورد علاقه و منتهای آرزوی شیعه است. اکنون باید بررسی کرد که آیا میشود امام زمان(عج) را دید یا نه؛ اما در این میان یک بحث امکان داریم، یک بحث وقوع. اگر بگویند در حیاط مسجد ممکن است درخت نارنج به عمل بیاید که اول امکان کاشتن، بحث میشود. بعد نارنج میکاریم، میگوییم واقع شد که این امکان غیر وقوع است. خیلی چیزها امکان دارد؛ اما واقع نمیشود. حالا باید دید که دیدن امام زمان(عج) در غیبت کبری امکان دارد یا خیر؟ اگر امکان دارد، واقع شده یا نشده؟
باید گفت بله قطعاً امکان دارد که ما امام را ببینیم؛ البته باید توجه داشت که رؤیت عام بعد از ظهور صورت میگیرد و تاریخ ظهور را هر کس بگوید دروغ است؛ اما بزرگانی هستند که در کل میتوانند حدسهایی بزنند. یکی از بزرگان که از دنیا رفته است، به بنده فرمودند که زمان غیبت بسیارش سپری شده که این مژده خوبی است.
رؤیت امام زمان(عج) واقع نیز شده است و هزاران هزاران نفر در طول غیبت کبری امام را دیدهاند؛ البته عدهای بودند که امام را شناختند که خیلی کم اتفاق افتاده. نوعاً امام زمان(عج) را میبینند؛ ولی بعداً میفهمند که امام بوده؛ اما این دیدار ظریفهای دارد و از اسرار است. امکان و وقوع دیدن امام زمان(ع) بوده و هست؛ نه به این معنا که هر کس گفت من امامم را دیدم، ما باور کنیم و او دکانی باز کند. کسانی که دیدن علائم صدق در آنها بوده بحث مفصلی دارند. آن ظریفه اسرار رؤیت امام زمان(عج) این است که از عجایب ولایت است. امام زمان و همه ائمه این قدرت را داشته و دارند که در کسی که آنها را میبیند تصرف کنند که او را نشناسد. برای آنها کاری ندارد؛ البته امام یک بعد را آزاد میگذارند که آن شخص بتواند حرف بزند و بپرسد. اتفاق افتاده کسانی امام را دیدهاند و حتی 50 سؤال هم کردهاند. البته بدون شناخت سؤال را شروع میکند. ممکن است برعکسش نیز اتفاق بیفتد و آقا تصرف کنند که افراد ایشان را بشناسند؛ ولی نتوانند حرف بزنند.
آقا سیدعزیز طباطبایی حکایتی از علامه امینی برای من گفت که یکی از کرامات علامه است. در بغداد کاغذ کوپنی شده بود و علامه میخواست کاغذ بگیرد. رفته بود حرم امام موسیکاظم زیارت کند و بعد از آن به بغداد برود. برای گرفتن کاغذ در حرم آیتالله مظفر را دیده بود که وقتی فهمیده بود علامه برای گرفتن کاغذ میرود. گفته بود من عربم و تو عجمی. من با این مناسباتم دو ماه است که کاغذ میخواهم و نمیتوانم بگیرم؛ ولی زمانی که علامه به اداره مربوط میرسد و نوبتش میشود، میگوید: 350 بند کاغذ میخواهم. متصدی گفته بود: اینجا میگیرید یا نجف؟ گفته بود نجف. پولش را گرفت و گفت میفرستیم برایتان. وقتی علامه میروند بقیه به متصدی گفتند: چه شد که در این اوضاع به این فرد کاغذ دادید؟ که گفت من نشناختمش ولی وقتی به من نگاه میکرد، حالی پیدا میکردم که اگر هر کاری میگفت میکردم و دست خودم نبود. بسیاری امام زمان(عج) را در غیبت کبری دیدهاند و باز هم میتوانند ببینند؛ اما مسئله این است که این دیدار، ناگهانی اتفاق میافتد. در گذشته نیز گفتم دیدن امام زمان(عج) از اعظم مواهب الهیه است و واردات قلبیه نیز از موهبات است. مواهب الهیه و دیدن امام زمان نوعاً ناگهانی اتفاق میافتد؛ به این دلیل که افراد این دیدارها را به خودشان نسبت ندهند که من چون فلان کار را کردم، امام را دیدم.
شیعیان صاحب دارند
علامه مجلسی رضوانالله علیه در بحار حدیثی آورده است که من آن را در اصفهان روی منبر گفتم. از منبر که آمدم پایین آقایی آمد و گفت: خانم آلمانیای شش سال است مسلمان شده است. پدر و مادر و کسانش طردش کردهاند. نامه مینویسد، نامهاش را نمیخوانند. گفته من در این شش سال امروز برای اولین بار پای منبر فلانی خندیدم (یعنی بنده). فارسی هم بلد بود. خلاصه آن آقا هم همسر آن خانم بود، گفت من این را دو دقیقه بیارم پیش شما خودش بگوید. عصری این خانم با همسر ایرانیاش آمد پیش من تا حرف بزند. دیدم گریهاش گرفت. هم میخندید هم گریه میکرد. حال عجیبی داشت. گفت به خدا، من گفتم اسلام میخواهم، پدر و مادرم طردم کردند. نامه مینویسم جواب نمیدهند. خیال کردم چون به اسلام آمدم صاحب ندارم. امروز فهمیدم صاحب دارم و بعد از شش سال خندیدم. آن حدیث این بود. مجلسی مینویسد که یک خانمی بود زمان امام صادق(علیهالسلام) شوهرش رفت مسافرت و بنده خدا در آن سفر از دنیا رفت. این زن ناراحت بود و گریه میکرد. حضرت صادق(ص) او را دلداری داد، فرمود: صبر کن، آرام باش. این زن برگشت گفت یابن رسولالله «انما ابکی لانه مات فی الغربه»؛ برای این گریه میکنم که او در غربت مرده است. حضرت فرمود: مگر شوهرت شیعه نبود؟ زن گفت بله، حضرت فرمود: پس ما کی هستیم؟ با وجود ما او غریب نیست.
سیدحسین خاتمیخوانساری/ در شمارههای پیشین گفتیم کسانی که میخواهند در دنیا قدرتمند باشند، باید ایمان خود را تقویت و به خدا تکیه کنند. ضعف ایمان ترس از دشمن میآورد و کسی که ایمانش ضعیف است، میداند قدرت خداوند همراه او نیست؛ زیرا استقامت در برابر وسوسههای شیطان، زورگویی کافران و دشمنان به تقوای الهی نیاز دارد. در آیات 65 و 66 سوره انفال به این قدرت لایتناهی اشاره شده که در شمارههای قبل عرض شد؛ اما کسانی که خداوند را سرپرست و ولی خود میدانند با صبر در برابر سختیهای کوچک خود را آماده پاداش خداوند در دنیا و آخرت میکنند که پیروز نهایی است. در اصل خداوند مؤمنان را در سختیهای کوچک، قرار میدهد تا صبر و ایمان آنان را بیازماید. صبر مؤمنان نشانه ایمان آنهاست و وقتی در سختیهای کوچک موفق شدند خداوند آنان را در بلاهای عظیم یاری میکند. در طول تاریخ پیامبران و اسلام مشاهده کردیم که مؤمنان از بلاهای عظیم نجات پیدا کردند؛ از این رو آنان آسایش بیشتری از کسانی داشتند که خدا را در زندگی خود شریک نکردند، به دشمنان روی آوردند و روی قدرت کفار حساب باز کردند. قبول ولایت خداوند یعنی قدرتمند شدن در دنیا و آخرت. خداوند در آیات ۳۰ و ۳۱ سوره فصلت فرموده است: «بر آنان که گفتند: پروردگار ما اللَّه است و پایدارى ورزیدند، فرشتگان فرود مىآیند که مترسید و غمگین مباشید، شما را به بهشتى که وعده داده شده بشارت است. ما در دنیا و نیز در آخرت سرپرست و ولی شماییم...» وعده بهشت به این معنا نیست که خود را تسلیم کنید یا استقامت نکنید و زحمتی نکشید که زودتر به بهشت بروید، بلکه به این معنا است که به خاطر تلاشتان و صبرتان و استحکامتان و اعتمادتان به خداوند نباید غمگین و هراسناک باشید؛ زیرا ما شما را یاری میکنیم و بهشت را به شما وعده میدهیم. برای نمونه در جنگ بدر همین اتفاق افتاد و ملائکه به کمک سپاه اسلام آمدند. سپاهی با اندکی رزمنده و سلاح جنگی بر لشکری عریض و طویل و مجهز ظفر یافت؛ زیرا ملائکه به کمک آنها آمدند. در آیه بعد خداوند به مؤمنان یادآور میشود که ولی و سرپرست شما من هستم. آنکه میتواند و قدرت دارد شما را نجات دهد من هستم و آنکه هرچه طلب کنید به شما میدهد من هستم؛ پس باید خود را برای من خالص کنید و به من اعتماد کنید نه به دشمن. خداوند مصداقی برای این اعتماد و اتکا میآورد. در آیه ۲۵۰ سوره بقره آمده است: «وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ؛ و هنگامىکه با جالوت و سپاهیانش روبهرو شدند گفتند پروردگارا بر [دلهاى] ما شکیبایى فرو ریز و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرماى.» طلب پیروزی از خداوند بود که آنها را پیروز کرد. توفیق پیروزی برای سربازانی که در مقابل دشمن ایستاده و آماده رزم بودند نه اینکه در خانههایشان خوابیده باشند.
ثروت و نعمت مادی و معنوی از آن کسانی است که اهل استقامت هستند و به خداوند روی میآورند. «و اگر [مردم] در راه درست پايدارى ورزند، قطعاً آب گوارايى بديشان نوشانيم. تا در اين باره آنان را بيازماييم و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند، وى را در قيد عذابى [روز]افزون درآورد» (سوره جن، آیه 16 و 17)؛ کمااینکه در آیه 30 سوره انبیاء نیز خداوند حیات را وابسته به آب قرار داده و میفرماید: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ».
محمدرضا قضایی/ روز معلم روزی است که استاد شهید مرتضی مطهری در آن به شهادت رسید و جامعه ما را غرق در عزا کرد؛ روزی که هنوز رنج و درد آن در جسم و جان انقلاب اسلامی مشاهده میشود؛ اما روزی است که شادی معلم بودن و شاگرد بودن آن نیز لذیذ و در خاطره همه ما ایرانیها ثبت و ضبط است. ما معلمی را دوست داشتیم که به ما آسان میگرفت؛ اما نمیدانستیم همه معلمان به خاطر آینده و پیشرفت ما و برای آسایش ما در زندگی هدفی را دنبال میکردند که این هدف گاهی از نظر ما سختگیری بود و گاهی سهلگیری؛ پس هدف یکی بود؛ ترسیم آیندهای روشن و زیبا؛ اما روشها متفاوت بود.
معلم همان پدر است. مانند او دلسوز و مانند او مهربان. کار پدر و کار معلم همان کار پیامبر(ص) است یعنی رساندن ما به مقام انسانیت. پیامبر اعظم(ص) میفرمایند: «بالتعلیم أرسلت»؛ من برای آموزش دادن فرستاده شدهام.1 برای تعلیم چه چیزی مبعوث شد؟ همان انسانیت و همان الوهیت.
شهید مطهری نمونه بارز یک شاگرد و یک معلم اخلاقی و اسلامی بود. او مصداق بارز حدیث امام صادق(ع) بود که میفرمایند: «تواضعوا لمن تعلمونه العلم و تواضعوا لمن طلبتم منه العلم»؛ در برابر کسی که به او دانش میآموزید و کسی که از او دانش میجویید فروتن باشید.2 فروتنی استاد مطهری در مقابل استادان و شاگردان خویش زبانزد عام و خاص بوده و هست. او برای تعلیم خاکسار بود و برای تعلم مهربان. الگویی بود برای همه ما که ارزش علم و معلم را والا بدانیم و همه ادب و احترام خود را خرج آنها کنیم. استاد مطهری تمام تلاش خود را به کار گرفت تا جامعهای علمدوست و عالمپرور داشته باشد. او با انحرافات میجنگید تا مسیر صحیح را نشان دهد. همه معلمان ما هدفی جز این ندارند؛ هدفی که به روشنایی میرسد و ما را از روزمرگی و جهل نجات میدهد.
منابع:
1ـ بحارالانوار، ج 1، ص 206
2ـ کافی، ج 1، ص 36
مهدي دنگچي/ پیوند آیتاللهالعظمی خامنهای و استاد شهیدمرتضی مطهری پیوندی دیرینه است که در فعالیتهای فکریـ سیاسی معطوف به نهضت مبارزات اسلامی شکل گرفته است. نتیجه این مصاحبت و همنشینی همگرایی و همافقی در ساحت اندیشه و آشنایی کامل با خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی نظریهپرداز بزرگ نهضت اسلامی، استاد شهیدمرتضی مطهری است.
سالها پیش در سال 1363، آن روزگار که آیتاللهالعظمی خامنهای به ریاستجمهوری انتخاب شده بودند، در گفتوگویی تفضیلی درباره علامه مطهری سخنرانی کردند که در آستانه روز شهادت استاد، گزیدهای از آن را تقدیم علاقهمندان میکنیم.
حضرت آيتاللهالعظمی خامنهاي: «تصور من اين است که مرحوم آيتاللهمطهري رضواناللهعليه به عنوان يکي از چهرههايي که در احيای تفکر اسلامي بيشترين نقش را داشتند و جزء يکي از پرچمداران اين بينش نوين اسلامي و طرح دوباره اسلام در فضاي فرهنگ امروزي جهان بايد به شمار بيايد. همينطور که ميدانيم از صدوبيست سال يا صد و سي سال، چهل سال پيش به اين طرف متفکريني پيدا شدند که اينها درصدد طرح دوباره اسلام و مطرح کردن معارف اسلامي در ميان هياهوي تبليغاتي فرهنگ غربيـ که فرهنگ جديد و مدرن به حساب ميآمدـ بودند؛ که از اين قبيل شخصيتهاي معروف مثل سيدجمالالدين شناخته شدند. اينها را نسلهاي امروز به عنوان مصلحين اجتماعي و مبارزين بزرگ و چهرههاي فکري و سياسي و انقلابي اسلام ميشناسند که همه اين خصوصيات را شما در سيدجمال مشاهده ميکنيد. هنر بزرگ سيدجمال در مبارزه سياسي او نبود، بلکه هنر بزرگ او در اين بود که اسلام را به عنوان يک دين زنده و به عنوان يک مايه زندگي و به عنوان يک مکتبي که يک نظام اجتماعي را در خودش دارد، دوباره مطرح ميکرد. تمام تلاش سيدجمال و حرکت او در آفاق اسلام از شرق تا غرب براي همين بود که ميخواست اين دوبارهنگري به اسلام را در جوامع اسلامي زنده کند و آن حالتي را که در گذشتهـ ساليان درازـ بر افکار صاحبنظران اسلامي تحميل شده بودـ حالت خمودگي اسلاميـ اين را از بين ببرد. ما در ميان متفکرين ايراني و غيرايرانيـ چه عرب، چه هندي و غير اينها شايد تُرکـ شخصيتهايي داشتيم که اين خط را دنبال ميکردند؛ چهرههاي معروفي که بعضي از مؤلفين، بعضي از شعرا، بعضي از فلاسفه در اين عصر جديد از اين قبيل هستند. من وقتي که نگاه ميکنم به اين چهرههاي شناخته شده اين رديف، اين روال، مرحوم شهيد مطهري را يکي از برترين اينها به حساب ميآورم؛ علت هم همين جامعيتي است که شما به آن اشاره کرديد.
اين مرد يک فقيه بود، يعني اسلام را وقتي ميخواست تبيين کند و مسائل اسلامي را بيان کند از خودش چيزي مايه نميگذاشت. اسلام را ميشناخت، فقه اسلامي را بلد بود و همانطور که ميدانيد فقه اسلامي به معناي شيوه استنباط احکام از منابع اوليه اسلامـ يعني کتاب و سنتـ است و فقيه آن کسي است که اين شيوه استنباط را بلد است و درسي هم که براي فقاهت در حوزهها خوانده ميشود، در حقيقت درس آشنايي با اين شيوه است.
خب مرحوم مطهري يک مجتهد بود، يعني اين شيوه را به خوبي بلد بود. اينجور نبود که به دام افکار التقاطي شرقي يا غربي بيفتد، همچناني که بسياري از متفکرين مصلح و طرفدار تجديد حيات دوباره اسلام در آن دام افتادند. يک فيلسوف بودـ يعني با معارف عميق و استدلالي اسلام آشنا بودـ يک سخنور بودـ يعني ميتوانست همه آنچه را که بلد است به زبان بياوردـ يک نويسنده بسيار خوب بودـ يعني ميتوانست همه آنها را بنويسدـ تمام اين جنبههايي که جنابعالي اشاره کرديد، واقعاً ابعاد يک شخصيت زبده برجسته بود که ميتوان او را يکي از متفکرين و يکي از پرچمداران احياي تفکر اسلامي به شمار آورد.
مرحوم شهيد مطهري يکي از ارکان مبارزه در هنگام اوجگيري آن در تهران بودند بدون شک و ايشان يکي از دو، سه نفر افرادي بودند که امام به ايشان نهايت اطمينان و اعتماد را در اداره قضاياي ايران و تهرانـ که خب مرکز همه مسائل تهران بودـ داشتند. من البته هنگامي که از تبعيد برگشتم، {رفتم} آمدم تهران بعد رفتم مشهد، بعد از مدت کوتاهي آمدم تهران و همينطور که ميگویید با ايشان غالباً در ارتباط بودم، در ارتباط زيادي بودم تا اينکه در نزديکيهاي آن هفتههاي آخر قبل از پيروزي انقلاب بود که شوراي انقلاب تشکيل شده بود و ايشان به من اطلاع دادند، من مشهد بودم و خبر هم نداشتم. بنده هم رفته بودم مشهد براي محرم و يک مقداري طول کشيده بود، چند هفتهاي، دو، سه هفتهاي طول کشيد، ميخواستم زودتر برگردم نشد. ايشان پيغام دادند به من که من فوراً بيايم تهران و گفتند که کاري هست با من و چون يکي، دو، سه روز باز تأخير شد مجدداً ايشان يکي، دو مرتبه پيغام دادند و مؤکداً خواستند من بيايم، به من اطلاع دادند تهران که آمدم که بله امام دستور دادند که بنده هم جزء شوراي انقلاب باشم.
ايشان يک شخصيت سياسي بود در اين برهه از زمان و فعاليت سياسي ميکرد، فکر ميکرد. از جمله خصوصياتي که من از ايشان فراموش نميکنم صلابت و قاطعيت ايشان هست در مقابل حرکت موذيانهاي که از طرف ليبرالهاي ميانه حال در همان روزهاي پيروزي انقلاب انجام ميگرفت، براي خنثي کردن صُوْرَت اسلامي انقلاب. آن وقتي که بختيار پيشنهاد کرده بود که برود خدمت امام برسد و اينها، يک شرحي را داده بود به يکي از اين آقايان وابسته به جبهه ملي که بياورند در آن جمعي که ماـ شوراي انقلابـ که هميشه دور هم جمع ميشديم و يک اعلاميهاي که بختيار مايل است که اين اعلاميه را اگر شما موافقيد و اگر امام قبول ميکنند صادر کند که اين اعلاميه ميتوانست وجهه براي بختيار درست کند و کار را عقب بيندازد. از جمله کساني که، دو نفر توي آن جمع قاطعاً مخالفت کردند يکي مرحوم شهيد مطهري بود، يکي مرحوم شهيد بهشتي؛ اين دو نفر هر کدام يک نکتهاي را به عنوان ايراد در اين اعلاميه ذکر کردند که اگر آن نکته اصلاح ميشد نظر بختيار برآورده نميشد. لذا وقتي اين دو نفر اصلاحهاي خودشان را ذکر کردند، آن اعلاميه برگشت. بختيار مايل نشد که آن را پخش کند آن اعلاميه را و برايش فايدهاي نداشت. يعني يکي ايشان، يکي مرحوم شهيد بهشتي اين دو نفر روي دو تا نقطه اصلي انگشت گذاشتند.
به هر حال يک بينش سياسي عميقي ايشان داشت؛ يعني عمق طبيعي و فکري آقاي مطهري در ميدان سياست هم آشکار ميشد و ايشان به همين دلایل هم شايد بود، يا يکي از دلایلش حداقل اين بود، همين عمق و امانت ايشان و اينها بود که امام به ايشان به نظرم بيش از همه اطمينان ميکردند، در معرفي افراد، در شناساییها و شايد يک تعدادي از شخصيتها و اشخاصي که در شوراي انقلابي يا بعضي از مسئولیتهای ديگر گماشته شدند و امام اينها را گماشتند با معرفي آقاي مطهري و اطميناني بود که امام به آقاي مطهري داشتند و به حق بود انصافاً، يعني به نظرم ميرسد همانطور که ايشان شاگرد خوبي براي امام بودند و قدر امام را واقعاً ايشان ميدانست و امام را ميشناخت، امام هم اين شاگرد خوب و ممتاز خودش را واقعاً ميشناخت. امام ايشان را از همه ما بهتر و بيشتر ميشناخت و بيشتر از همه ما قدر ايشان را ميدانست.»
محمد گنجي/ «هلند نو» نام مستعمرهاي است متعلّق به جمهوري هلند، در سده هفدهم ميلادي که ميان سالهاي ۱۶۰۹ تا ۱۶۶۷، در اختیار هلنديها بود. اين مستعمره در کرانههاي خاوري آمريکاي شمالي جاي داشت. سرزمينهاي مورد ادّعاي اين مستعمره نيز از شبهجزيره «دلماروا» تا «دماغه کاد» کشيده ميشد و پايتخت آن هم «نيو آمستردام» بود.
شرکت هلندي هند غربي، بازرگاني با آفريقاي غربي و آمريکا را در دست داشت و در نيو آمستردام که بعدها نيويورک خوانده شد، اداره ميشد. اين شرکت در سال 1626 ميلادي جزيره «منهتن» را حدود ۲۴ دلار از سرخپوستان خريد و آمستردام جديد را که اکنون از شهرهاي نيويورک جديد است، شکل داد.
منهتن در مدت کوتاهي به انبار اصلي تجارت پوست هلند در آمريکاي شمالي تبديل و با تشويق مقامات هلندي شهر آمستردام نو تأسيس شد. اين شهر هسته اوليّه بندر نيويورک کنوني بود. به منظور جلوگيري از تهاجم سرخپوستان ديوار محکمي به نام «وال» پيرامون آمستردام نو کشيده شد. والاستريت کنوني در محل ديوار دفاعي هلنديها ساخته شده است.
رونق اين مستعمره به واسطه بازرگاني پوست خز بود؛ ولي به دليل درگيري با سرخپوستان و نيز سوء مديريّت کمپاني هند غربي هلندـ متولي هلند نوـ اين مستعمره به کندي رشد میکرد تا اینکه از دهه ۱۶۵۰ این مستعمره به مرکز مهمّي براي بازرگاني خز در اقيانوس اطلس شمالي تبدیل شد؛ سرانجام پس از درگيري ميان انگلستان و هلند که سبب دست به دست شدن اين مستعمره ميان آنان شد، هلنديها بر پايه «پيمان وستمينستر» در ۱۶۷۴، از مالکيّت هلند نو چشم پوشيدند.
حضور استعمارگران هلندي در اين سرزمينها و تلاش براي تسخير آن، با کشتار سرخپوستان بومي و جنایات مختلفي در اين سرزمينها همراه بود. در گزارش «ديويد د. وريس» که در فوريه سال 1643، درباره قتل عام سرخپوستان «الگون کويين» ساکن در جنوب منهتن به دست سربازان هلندي ارائه شد، چنين آمده است: «سربازان بسياري از سرخپوستان را در حالي که خواب بودند، به قتل رساندند. کودکان از سينههاي مادرانشان جدا ميشدند و در برابر چشمان آکنده از اشک و ناباوري والدينشان با شمشير به دو نيم شده و آنها را به آتش ميانداختند. نوزادان در گهوارههاي خود تکه تکه شده و سرهاي آنها را در هم ميکوبيدند و به فجيعترين وضعيّتي که حتي وجدان افراد سنگدل را نيز به درد ميآورد، وحشيانه به قتل ميرسيدند. بعضي از کودکان را هم به رودخانه ميانداختند و به دنبال آنها پدر و مادرهايشان براي نجات آنها به رودخانه ميپريدند. ولي نظاميان نه به کودکان و نه به والدين آنها هرگز اجازه ندادند که از آب خارج شوند تا همه آنها غرق شدند.»
در سال 1647، فرماندار هلندي نيو آمستردام (نيويورک کنوني) تصميم گرفت، منطقه منهتن را از وجود هنديها (سرخپوستان) پاک کند؛ به همین دلیل يک شب به طور کاملاً غافلگيرانه به آنها حمله کرد. «دیوید د. وریس» که يکي از مأموران عاليرتبه هلندي بود، آن شب در جريان فاجعه حضور داشت. وي جريان را چنين شرح ميدهد: «صداي ضجه و شيون بلند شد. من به باروي برج رفتم. هيچ چيز به جز شعلههاي آتش ديده نميشد. صداي استغاثه وحشيان که به هنگام استراحت مورد هجوم واقع شده بودند به گوش ميرسيد... صبحگاهان سربازان به مقرّ خود در برج بازگشتند. آنها کودکان هندي را از بغل مادرانشان ربوده و در حضور مادرانشان تکه تکه کرده بودند و هر تکه را يا به ميان آتش انداخته يا به دست امواج رودخانه سپرده بودند. بچههاي شيرخوار را بيرون کشيده، زخم زده و بدنها را سوراخ سوراخ کرده و آنها را با بيرحمي فوقالعاده و رقتانگيزي از پاي درآورده بودند. بعضي را زنده به آب افکنده بودند و چون پدر يا مادر خود را براي نجات جگرگوشگان به آب زده بودند، سربازان بر آنها تاخته، والدين را با کودکان به زير آب فرستاده بودند.»
حسين معيني/پیش از عمليات خيبر، فرمانده سپاه اميدوار بود تا با يک عمليات قدرتمند، هم به رزمندگان در غرب کشور که فکر ميکردند عمليات در جنوب ناممکن شده، پيامي بدهد و هم براي کساني که ميگفتند «جنگ را نبايد ادامه داد و راهي براي پيگيري آن نمانده» جواب دندانشکني داشته باشد.
هر بار که علي هاشمي نتيجه شناساييها در هورالهويزه را ميداد، محسن رضايي اميدوارتر ميشد. رضايي از قرارگاه نصرت، نه به فرماندهانش چيزي گفته بود و نه به هاشميرفسنجاني، فرمانده جنگ. اولين بار که از نتيجه شناساييها کاملاً مطمئن شد، به حضرت امام(ره) اطلاع داد. امام(ره) هم وقتي رسيدن به دجله را در هدفگذاري او ديدند، خوشحال شدند. طرح عمليات خيبر بعد از آزادسازي خرمشهر خيلي اهميت داشت و ميتوانست تأثيري جدي در روند جنگ داشته باشد.
زمستان سال 1362 بود که محسن رضايي به فرماندهانش خبر داد عمليات بعدي در هور انجام ميشود. اولش شوکه شدند؛ اما وقتي شناساييهاي قرارگاه نصرت را ديدند، آرام گرفتند. نيروهاي علي هاشمي حتي آب راههاي هور را هم متر کرده بودند و فيلمي که از اتوبان بغدادـ بصره گرفته بودند، در دستشان بود.
منطقه عمليات خيبر، شمال بصره و مقابل استانهاي العماره و بصره بود. دو محور هم داشت: يکي هور الهويزه و ديگري «زيد» که عمليات رمضان در آن بدون موفقيت انجام شده بود.
عراق، انتظار عمليات از هور را نداشت و نيروي کمي را آنجا مستقر کرده بود. در جزاير مجنون فقط يک گردان از نيروهاي مردمي عراق بودند و در محور شمالي و جنوبي هم نيروهاي مرزي در پاسگاه مستقر بودند. در اين ميان، فقط خط طلاييه پر از موانع و کانالهاي فراوان بود. در محور زيد هم موانع زياد و نيروهاي بسياري مستقر بودند. خاکريزهاي مثلثي شکل که طرحش را اسرائيل[ رژیم صهیونیستی] داده بود هم در اين منطقه قرار داشت. عراق اين خاکريزها را قبل از عمليات بيتالمقدس ساخته بود تا از بصره دفاع کند.