سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی میگوید: اگر کسانی میخواهند ملت باتمدنی چون ایران را منزوی کنند، این کتاب و ارتباط با کتاب است که این توهم را از بین میبرد؛ بنابراین دیوار بیاعتمادی، تکفیر و تحریم با کتاب فرو میریزد و نابود
میشود.
نسیم اسدپور / فروشش نسبت به فیلمهای دیگر کم بوده است، چرا؟ فیلمی که راوی زندگی یک اسطوره و قهرمان وطنمان است، چرا باید از بسیاری فیلمهای دیگر فروش کمتری داشته باشد؟ «غلامرضا تختی» نام فیلمی است به کارگردانی بهرام توکلی که چند هفتهای است مهمان پرده نقرهای سینماها شده و برخلاف آنچه انتظار میرفت، تاکنون نتوانسته جایگاههای بالا و حتی میانه جدول فروش را از آن خود کند.
شاید برخی بگویند تبلیغات آن کم بوده؛ اما واقعیت چیزی دیگری است. تبلیغات فیلم چه در رسانه ملی و چه در جاهای دیگر کم نبوده و تقریباً همه آنها که در سبد هزینه خانواده، سینما را هم قرار میدهند از حضور این فیلم بر روی پرده سینما آگاهی دارند؛ اما انتخابشان شاید بیش از هر چیز به سمت فیلمهای کمدی و طنز میرود و این در حال حاضر واقعیت جامعه و مخاطبان سینماست.
واقعیتی تلخ که از دل تلخیِ وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعهمان بیرون آمده است. مردم به طنز علاقه دارند، ولو طنز سخیف، دلیلش هم این است که دوست دارند برای لحظاتی از آنچه در زندگی واقعیشان میگذرد، فاصله بگیرند و به خندههای هر چند سطحی پناه ببرند. البته این فی نفسه بد نیست که مردم به دنبال طنز و کمدی باشند؛ اما چنانچه توقعشان از سینماگران تا حدی پایین بیاید که فقط از او بخواهند بدون توجه به این که چه محتوایی را به جامعه تزریق میکنند، فقط و فقط کمدی و طنز بسازند، بد و ناخوشایند خواهد بود.
شاید حالا داریم نتیجه ناخوشایندش را میبینیم، فیلمی که از قهرمانشان در سالهای نه چندان دور میگوید، مردی که کمتر فرزندی از فرزندان این مرز و بوم با نامش ناآشنا هستند، جهان پهلوان تختی.
اما این موضوع هم کمکی برای جذب مخاطب نمیکند و در زمانی که سانسهای برخی فیلمهای بیمحتوا پر است، تنها افراد محدودی حاضر به تماشای فیلم اسطوره شان هستند.
فیلمی خوشساخت که به خوبی توانسته است زندگی این قهرمان را روایت کند و انصافاً هم فیلم به نسبت قوی است.
ماجرای فیلم با فلش بک به دوران کودکی جهان پهلوان تختی شروع میشود و با یک سیر خطی قسمتهای مهم زندگی این قهرمان را به تصویر میکشد. بخشهایی از زندگی وی از زبان خبرنگاری که در بسیاری مواقع با او بوده است، روایت شده و تکمیلتر میشود، اما توکلی ترجیح میدهد با روایت راوی از برخی برهههای زندگی تختی ولو با گفتن چند جمله یا چند پلان ساده عبور کند؛ مانند ازدواج و حتی مرگ تختی.
فیلم هر لحظه جذابتر از لحظه قبل است، به گونهای که گذر زمان در سالن تاریک سینما حس نمیشود و مخاطب خود را برای انتخاب فیلم تحسین میکند؛ نقطه اوج فیلم هم زمانی است که تختی با ضربهای از سوی حریف در میدان کشتی از ناحیه چشم مجروح میشود؛ اما یکی از نقاط ضعف فیلم توکلی این است که این جذابیتها در اواخر داستان که با عزلتنشینی و گوشهگیری تختی همراه است، افت کرده و اتفاقاً سرعت روایت داستان هم شتاب میگیرد. در واقع بیننده خیلی سریع و با چند جمله از راوی باید خود را قانع کند که از مراحل پیروزی و موفقیتهای تختی به مرحله دردناک زندگی و تنهایی او رسیده است، البته این تغییر فاز در فیلم، هر چند با سرعت، اما با پلانی زیبا شکل میگیرد و آن هم با افزایش وزن و چاق شدن تختی است، اتفاقی که برای یک کشتیگیر اتفاق کمی نیست. در واقع، این پلان تغییر زندگی جهان پهلوان به یک فرد گوشهگیر را به بهترین شکل به تصویر میکشد.
توکلی در فیلمش بیشتر به وجهه اسطورهای تختی پرداخته و از بیان نقصها، کمبودها و ضعفهای زندگی و شخصیتی دوری کرده است، در ساخته او، تختی یک قدیس به تمام معنا است که در نهایت با تنهایی و هزاران ابهام از دنیا میرود؛ ابهاماتی که در فیلم تختی بیپاسخ ماند.
درست است که تختی نمونه بارز یک جوان سنتی ایرانی است که با وجود همه مشکلات تلاش میکند راه درستی را پیش بگیرد و زمانی هم که نتیجه این راه عزت و شکوه اوست، عزت کشورش را بر عزت خودش ترجیح میدهد؛ اما تختی فراز و فرودهای زیادی هم در زندگی دارد، ابهاماتی از زندگیاش که هنوز هم یا جواب درستی برای آنها پیدا نشده است یا در فیلم توکلی بنا به ملاحظاتی به آن پرداخته نشده است. بدون شک تختی هم مانند هر انسان دیگری آرزوهایی برای خود و خانوادهاش داشته، مانند درس خواندن اما به این موارد در فیلم کمتر پرداخته شده است، در صورتی که بسیاری درس نخواندن را دلیل اصلی فاصله او با همسرش میدانند.
در طول داستان با جهان پهلوانی به نام تختی روبهرو هستیم، که از همه چیزش به خاطر مردم میگذرد و شاید برای مخاطب این سؤال را ایجاد میکند که چرا این گذشت با آیندهنگری همراه نیست، به گونهای که تختی از لحاظ مالی به جایی میرسد که حتی برای کمک به دیگران مجبور به قرض کردن پول میشود.
برخی قسمتهای فیلم هم بدون پاسخ باقی مانده است، مثل اینکه اصلاً چه شد که تختی با سیاست و افرادی مانند مصدق آشنا شد.
امیدواریم فیلم تختی با همه ایراداتی که بر آن وارد است، مورد توجه جوانان قرار گیرد، زیرا خلاف تصور عدهای که فکر میکنند تنها با تزریق محتواهای کمدی و نشاندن خنده بر لب مردم میتوان جامعهای سالمتر ساخت، فیلمهایی از این دست که الگوهای درست زندگی را به رخ میکشد، میتواند روح را جلا داده و در برابر مشکلات دژی محکمتر بسازد.
با تمام این اوصاف و ضعفها و قوتهای فیلم توکلی در کل میتوان گفت، فیلم تختی فیلمی زیبا است که باید تماشای آن را در سینما تجربه کرد، هر چند بسیاری از پرسشها بیپاسخ میماند و چه بسا حتی پرسشهای جدیدی هم در ذهن بیننده شکل میگیرد که پیش از این برایش مطرح نبوده است.
محبوبه ابراهیمی/ «امشب ماه خانه خدا را طواف میکند و آسمان به رنگ دریا میشود. این ماجرا فقط هر ۱۱۰۰ سال یک بار اتفاق میافتد. در این شب دعا مستجاب است. این دعا را بخوان و این پیام را اقلا به ده نفر از دوستانت بفرست: «اللهم یا فارج الهم و یا....» پیامبر(ص) فرمود: هر کس این دعا را بخواند و پخش کند تمام حاجتهایش روا خواهد شد. قطع کننده زنجیره نباش! فقط امشب.»
شاید شما نیز بارها و بارها با این نوع پیامها مواجه شده باشید؛ پیامهایی که بدون هیچ تاریخی در بازههای زمانی گوناگون منتشر میشود و با دعایی ساختگی و ادعایی خرافی، با احساسات و اعتقادات مردم بازی میکند و چه بسا افرادی که نادانسته و بدون تحقیق، آن را بازنشر میدهند و منتظر اجابت دعایشان از این رهگذر هستند! نظیر این پیامها در فضای مجازی کم نیست؛ به ویژه در سالهای اخیر که این فضا به بستری مهم برای شایعهسازی تبدیل شده و میتوان ادعا کرد شایعات از طریق این فضا، بیشتر و سریعتر از گذشته در سطح جامعه پراکنده میشود. دلیل این مسئله نیز بسیار ساده و روشن است؛ نبود نظارت صحیح در این فضا، امکان جعل هویت، ناشناخته بودن سازنده شایعه و نیاز نداشتن به وقت زیاد و هزینه زیاد، از جمله دلایلی هستند که رواج شایعه را در فضای مجازی با آسانی و سرعت همراه میکنند؛ اما اصولاً دلیل طرح شایعه و انتشار آن در جامعه چیست؟ حقیقت این است که از گذشتههای دور، در هر مقطع زمانی، افرادی بودهاند که با هدف تفریح و سرگرمی، شایعه میساختند و به اصطلاح با یک کلاغ، چهل کلاغ کردن و از کاه، کوه ساختن لذت میبردند و شاد میشدند! این روزها هم کم نیستند افرادی که از ساخت خبرهای جعلی پوچ لذت میبرند و ضعف نفس و کمبود توجه خود را با توجه دادن دیگران به دروغسازیهایشان، جبران میکنند. غافل از اینکه چه ترس و نگرانیای در دل دیگران به جای میگذارند؛ تکرار خبر دروغین فوت برخی پیشکسوتان در شبکههای مجازی که گله و نارضایتی خود و اطرافیانشان را در پی داشته، از این دست شایعات هستند. تا آنجا که با فوت آن پیشکسوت، همه خبرگزاریها به دنبال ارائه سند فوت هستند تا صحت خبرشان را اثبات کنند!
اما مسئله به اینجا ختم نمیشود و گاهی این شایعات ابعاد وسیعتر با پشتوانههای فکری و هدفمند را با خود دارند. به این معنا که کاملاً حساب شده و با حمایت مراکز خاص، حتی در خارج از مرزها، طرحریزی میشوند و اهداف مهم و طولانیمدت را دنبال میکنند؛ گاهی همچون پیامی که در آغاز سخن بیان شد، اعتقادات و باورهای مردم را نشانه میگیرند؛ زمانی با هدف تخریب چهرهها و شخصیتهای معروف سیاسی، هنری، ورزشی و فرهنگی و گاهی با هدف ایجاد ترس، بدبینی و تفرقهافکنی رواج مییابند. هر چه هست، قدرت فوقالعاده این شایعهسازی را نمیتوان نادیده گرفت: چنانچه شایعه وقوع زلزله میتواند مردم را از تخت نرم به کف خیابان بکشد تا شب را در سرمای گوشه خیابان صبح کنند، خبر غیر واقعی نایاب شدن برخی کالاها آنها را به فروشگاهها میکشاند تا همچون قحطیزدگان، تمام قفسهها را خالی کنند و در عین حال همین مردم، با شنیدن خبر شیوع یک بیماری در گوشت یا مرغ، راضیاند ماهها سفرهشان خالی از گوشت و مرغ باشد و این قدرت اعجابانگیز تأثیر کذب و شایعه بر روان افراد
جامعه است.
اما فارغ از راهکارهای قانونی و وظایف نهادهای مسئول، شاید بهتر باشد برای مبارزه با این آفت فراگیر از خودمان شروع کنیم؛ اینکه قبل از نشر هر نوع خبر یا پیام، آن را با منطق خود یا اقلا با منطق افراد آگاه بسنجیم و بعد درباره ارسال آن تصمیم بگیریم. چه بسا این خبر ساخته بنگاه و مرکز شایعهپراکنی باشد و ما ناخواسته به مثابه همکار این شبکه فعالیت کنیم! حداقل میتوانیم با ارسال نکردن پیام، زنجیره را در گوشی خودمان متوقف کنیم. نکته مهمتر اینکه کانالهای ویژه در پیامرسانهای اینترنتی فعال هستند که روزانه شبهات مطرح و رایج شبکههای مجازی در زمینههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را بررسی و با ارائه مدارک معتبر علمی، رد میکنند. مرور این شبکهها ذهن را به ورزیدگی رسانده و به تشخیص مطلب درست از نادرست میرساند. ضمن اینکه با روشنگری و مشاوره دادن به سایر دوستانمان، میتوانیم آنها را نیز در برابر این شایعهها ایمن کنیم و قدرت تشخیص را در خود و اطرافیان بالا ببریم؛ چرا که هر قدر نسیم آگاهی و دانش، جانفزا و روحبخش است، طوفان مطالب نامعتبر و کذب، ویرانگر است
و بحرانساز... .
ندا کرمانشاهی/ «کاش من هم به جای کار کردن بروم و در چنین مسابقهای شرکت کنم»؛ این جمله یکی از دوستان من هنگام مشاهده یک مسابقه تلویزیونی بود که شرکتکنندهاش توانست در عرض چند دقیقه چند میلیون تومان صاحب شود.
«برنده باش»، برنامهای با اجرای محمدرضا گلزار است که از شبکه سوم سیما پخش میشود و اتفاقاً بیننده هم کم ندارد. از همان زمانی که این برنامه شروع شد، عده زیادی این انتقاد را داشتند که چرا باید به خاطر جواب دادن به یک سؤال، پنج میلیون تومان به یک شرکتکننده داده شود، آن هم در شرایطی که حقوق یک کارگر به سه میلیون تومان هم نمیرسد و از صبح تا شب برای لقمه نانی حلال زحمت میکشد، 30 روز تلاش مداوم و خستگی مفرط برای 3 میلیون تومان، بعد با پنج سوال یک دفعه فردی صاحب پولی به ارزش 9 ماه کاری یک کارگر در برنامه تلویزیونی میشود؛ آن هم در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران!
رهبر معظم انقلاب 11 آذر ماه 1383 هنگام دیدار با مسئولان سازمان صداوسیما، به موضوع مسابقات تلویزیونی و جوایز آن اشاره کردند و فرمودند:
«شخصی تماس میگیرد و به خاطر هیچی، به او جایزه میدهند! یک روز من دیدم در یک برنامه تلویزیونی پنج میلیون تومان به یک نفر جایزه دادند؛ برای اینکه به چند سؤال جواب داد! این سرگرمىِ خیلی جالبی نیست. پنج میلیون تومان، تقریباً حقوق دو سه سال یک کارمند متوسط است {سال 83}. ممکن است بگویند اینکار ترویج علم است. ترویج علم را از یک راهِ بهتر بکنید؛ این راه ضرر دارد. عدهای که اینگونه مسابقات را نگاه میکنند، بیمنطقی به ذهنشان میآید و از این بیمنطقی سوءاستفاده میکنند. این کار منطقی ندارد که مثلاً بنده بدانم انجیل عربی است یا یونانی است یا لاتینی است؛ بعد بگویند حالا که شما دانستید، این پانصد هزار تومان یا فلان مبلغ مال شما! این کار معنی ندارد. بنابراین، مقوله سرگرمی و تفریح، لزومش یک مسئله است؛ با برنامهریزی بودن آن یک مسئله است؛ بامحتوا بودنش یک مسئله است؛ پرهیز از جهات منفی هم در آن یک مسئله است.»
هفته پیش استفتا و پاسخی از سوی حضرت آیتالله مکارمشیرازی درباره برنامه «برنده باش» در فضای مجازی منتشر شد که دفتر این مرجع تقلید صحت آن را تأیید کرد، سؤال این بود:
مسابقهای حضوری با عنوان «مسابقه بزرگ برندهباش» از طریق شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران در حال اجرا و پخش است که به شرکتکنندگان در این مسابقه به ازای پاسخ صحیح به هر سؤال، مبلغ قابل توجهی به صورت پلکانی(تا سقف 100 میلیون تومان) اعطا میکند که با کمک مجری برنامه و فرصتهایی که در اختیار هر شرکتکننده قرار میگیرد، مبلغ جایزه غالباً از 5 میلیون تومان کمتر نیست. شرط حضور در این برنامه خرید سؤال و پاسخ درست به آنها از طریق اپلیکیشن مخصوص است و در صورت درست بودن جوابها، در یک رقابت فشرده، 4 نفر به مسابقه حضوری دعوت خواهند شد.
آیا برگزاری این نوع مسابقات جایز است؟
آیا شرکت در این نوع مسابقات جایز است؟
آیا شرکتکننده، مالک شرعی جایزه خواهد شد؟
پاسخ آیتالله مکارمشیرازی نیز بدین شرح بود: بسمهتعالی
«این کار قمار است و کسانی که شرکت میکنند مالک آن جوایز نمیشوند.»
حالا و در شرایطی که مردم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند، آیا بهتر نیست به جای ساخت برنامههایی که قشر ضعیف و متوسط را نسبت به آینده ناامیدتر میکند، در اتاقهای فکرمان به ساخت برنامههایی در جهت تشویق به تولید و رونق آن بیندیشیم؟
برنامههایی که انگیزه و اراده و ابتکار و خلاقیت را رشد داده و به آینده بهتر جوانان و نوجوانان کمک کند.
شهناز سلطانی / روزهای اردیبهشتی روزهای کتاب هم محسوب میشوند به این دلیل که در این روزها نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در حال برگزاری است، که هر ساله استقبالی تحسینبرانگیز از آن میشود و مشتاقان زیادی از راه دور و نزدیک به بازدید آن میروند. در این میان، عدهای کتابخوان حرفهای و قدر هستند و عدهای هم دوست دارند به این جرگه بپیوندند؛ البته این پیوستن راه و روش دارد که مهمترین آن ایجاد علاقهمندی در خودمان و سپس وارد نشدن به این جمع است.
چرا کتاب بخوانیم؟
اگر کتاب در زندگی شما جای خودش را دارد که جای هیچ بحثی نیست؛ در غیر این صورت باید به دنبال راهی برای ورود آن به زندگیمان باشیم. بهتر است ابتدا به دنبال یافتن پاسخ این پرسش باشیم که اصلاً چرا باید کتاب بخوانیم. تجربههای زندگی به قیمت گزافی به دست میآیند. وقتی کتاب میخوانیم فقط با صرف هزینه خرید کتاب، تجربه زندگی دیگران را به راحتی کسب میکنیم که در زندگی به کمک ما خواهد آمد. همچنین راههای بهتر و بیشتری برای حل مشکلاتمان مییابیم، اوقات فراغتمان را به شکلی مفید و لذتبخش پر میکنیم، به قوام شخصیتمان کمک میکنیم و در یک جمع و گروه حرفهای خوبی برای گفتن داریم که این برای ما آرامش و رضایت درونی به بار میآورد. حضرت علی(ع) میفرمایند: «هر کس اهل مطالعه باشد، در سایه مطالعه کتب به آرامشی بسیار والا دست مییابد که هرگز از او سلب نمیشود.»
کمی زحمت لازم است
کافی است کمی زحمت به خودمان بدهیم تا نخستین قدمهای ایجاد علاقه برای کتاب در ما برداشته شود. از زمان کم ده دقیقهای شروع کنیم؛ هر روز ده دقیقه زمان برای خواندن کتاب کنار بگذاریم. البته در این امر باید استمرار داشته باشیم. بعد از مدتی این زمان رفتهرفته فزونی میگیرد. از کتابهای ساده و جذاب هم شروع کنید. زندگینامه بزرگان و سفرنامهها برای همه ما جذاب هستند. تا حد امکان از تماشای بدون برنامهریزی تلویزیون جلوگیری و تلفن همراه و اینترنت خودتان را خلاصه کنید تا راحتتر به کتاب خواندن وقت اختصاص دهید. اهل کتاب همیشه پیشنهادهای خوبی برای کتاب دارند. دفترچهای تهیه کنید و نام این کتابها را بنویسید تا سر فرصت بخرید و بخوانید. درباره کتابهایی که خواندهاید با دیگران صحبت کنید، چه در دنیای مجازی و چه رودررو. این کار حس خوبی در شما ایجاد میکند. یافتن معنی لغتها و مفاهیم دشوار کتاب و یادداشت کردن نظرتان درباره کتابی که خواندهاید برایتان خوشایند است و شما را به ادامه راه مطالعه ترغیب میکند. مکان و زمان خاصی را به مطالعه اختصاص ندهید؛ زیرا با محدودیت و کمخوانی روبهرو خواهید شد. حتماً گاهی به کتابفروشیهای کوچک و بزرگ و پر از جاذبه شهرتان سر بزنید. تجربه نشان داده کتابفروشیها دوباره شما را به سوی خودشان خواهند کشاند.
کتاب در دسترس
اختصاص دادن جایی در دسترس برای کتاب در خانه مهم است و ایجاد علاقه میکند. چه خودمان و چه بچهها باید راحت به کتابها دسترسی داشته باشیم. با آنها مثل یک کالای لوکس برخورد نکنیم و نگران خراب شدن و پاره شدنشان نباشیم؛ به ویژه برای بچهها. مهم این است که ما از آنها بهره بگیریم و چیزی بیاموزیم.
بنابراین در این زندگی پرشتاب و پرمسئله امروز کتاب است که به ما آرامش و آگاهی میبخشد. اگر جایی در زندگی ما ندارد، باید عمیقاً برای حل این مسئله فکری کنیم و چارهای بیندیشیم و راهی بیابیم.
چطور بچهها را علاقهمند کنیم؟
این فقط ما نیستیم که باید راهی برای یاد گرفتن مطالعه و استمرار آن بیابیم. بچهها در این راه از ما هم مهمترند؛ چرا که زمان و فرصت بیشتری دارند که باید به بهترین شکل ممکن آن را غنی کنند. آنها در سنین گوناگون نگاه متفاوتی به کتاب دارند؛ مثلاً بچههای یک ساله به دنبال تصاویر کتابها هستند. دوست دارند کتابها را به دندان بگیرند و به چشم یک اسباببازی به آن نگاه کنند. پس ما باید ذائقه آنها را خوب بشناسیم و بر این اساس کتابی برای آنها تهیه کنیم؛ برای نمونه کتابهای پارچهای و پلاستیکی با تصاویر بزرگ و شعرهای کوتاه. در سنین کمی بالاتر دوست دارند قصه بشنوند؛ اما قصههای کوتاه. هر وقت آنها از شنیدن قصه خسته شدند، ما در جایگاه قصهخوان باید کار را متوقف کنیم. با نیازها و روحیات بچهها آشنا باشیم و بر این اساس برای آنها کتاب بخریم و بخوانیم. در تشویق بچهها به مطالعه افراط نکنیم. انتظار نداشته باشیم برای آنها اشعار حافظ و مولانا و شاهنامه فردوسی بخوانیم و آنها هم لذت ببرند و حفظ کنند. باید کتابهای بازنویسیشده از بزرگان را متناسب با سنشان تهیه کنیم تا کمکم در آنها ایجاد علاقه کنیم. اگر بچهها دلشان میخواهد به رستوران بروند، آنها را به کتابفروشی نبریم و اگر دوست دارند برای تولدشان اسباببازی بخریم کتاب نخریم. کتاب نیز زمان مناسب خود را میطلبد تا اثرگذار باشد.
خوب یادمان باشد که بچهها رفتار ما را ثبت و ضبط میکنند، نه حرفهایمان را. اگر ببینند ما کتاب به دستیم و کتابخوان، شک نکنیم که آنها هم خواهند بود. اگر غیر از این باشد نباید امیدی به کتابخوان شدن آنها داشت.
پرسش: فرزندان ما دوران کودکیشان را در شهرک سازمانی سپری کردند و حال به دلیل سکونت در شهر شاهد تفاوتهایی در سبک زندگی مردم عادی هستند، در چنین شرایطی چه
باید کرد؟
پاسخ: ابتدا مثالی میزنیم و پاسخ این پرسش را در ادامه میآوریم. برخی خانوادهها تنها یک فرزند دارند و تصور کنید فرزندانی که در خانواده تکفرزندی هستند در مقایسه با خانوادههایی با فرزند بیشتر که با هم هستند و نیازهایشان را در تعامل با یکدیگر مرتفع میکنند چه تفاوتی دارند. به طور حتم بچهها در خانوادههای پرفرزند، خلاقیت و اعتماد به نفس بیشتری نسبت به بچهها در خانوادههای کمفرزند دارند؛ چرا که در این خانوادهها فرزندان هیجانات و نیازهای خود را از طریق همزیستی، بازی کردن، دعوا کردن و... با خواهرها و برادرهای خود تخلیه و ارضا میکنند؛ بنابراین میتوان گفت زندگی فرزندان شما در خانههای سازمانی که محیط های سالمتری، در مقایسه با زندگی در محیطهای عادی دارند و مانند خانواده تکفرزندی است؛ فرزندی که در یک شهرک، سکونتی بسیار آرام و امن داشته و با شاکله انضباط خاصی زندگی میکرده است، با ورود به فضای غیر پیشبینی شده دیگری بدون آمادهسازی و زمینهسازی، با افراد و فرهنگهای متنوع
مواجه میشود.
سفارش میکنیم والدین پیش از آنکه فرزند خود به تنهایی با این موفقیت روبرو شود به فرزندانشان فضای مناسبی ارائه دهند و ضمن ظرفیتسازی برای آنها آمادگیشان را برای ورود به این فضا بیشتر
کنند.
همچنین فرزندان را در بیرون از منزل، از جمله پارک، مکانهای جمعی و مراسمهای محل جدید سکونت همراهی کنند، آنها را به جمع گروه همسالان ببرند و وارد محیط و جمع دوستان کنند و در واقع آنها را با گروه همسالان
گره بزنند.
لیلا وطنخواه
دکترای مطالعات زنان و خانواده، مشاوره خانواده و ازدواج