یاسر سعیدنژاد/ اعتراضها در ونزوئلا ابعاد پیچیدهای به خود گرفته است. به تازگی برخی نظامیان در این کشور در یکی از پایگاههای نظامی کاراکاس با مانور جنگ تبلیغاتی و سیاسی مدعی کودتا در ونزوئلا و سرنگونی دولت قانونی این کشور شدند. خوان گوایدو، رهبر مخالفان دولت ونزوئلا با اعلام کودتا در این کشور گفته بود، مردم اعتراضهای خود را همچنان ادامه دهند و در خیابانها حاضر شوند؛ اما چندی طور نکشید که تعداد محدودی از نظامیان کودتاکننده دستگیر شدند.
برای تبیین این کودتا ابتدا لازم است به راهبردهای آمریکا در ونزوئلا اشاره کرد. بر اساس این، واشنگتن با همراهی گوایدو چهار راهبرد برای سقوط دولت این کشور در نظر گرفته است:
الفـ ترور مادورو، بـ کودتای نظامی، جـ حمله نظامی، دـ اجماع بینالمللی. آمریکا برای تحقق هر یک از این راهبردها ابتدا فرایندی سه مرحلهای در این کشور اجرا کرده است.
این چهار راهبرد با سه مرحله همراه شد که به نوعی مکمل موارد فوق بودند:
ـ مرحله اول ورود خوان گوایدو به پارلمان و ریاست مجلس و اعلام رئیسجمهور خودخوانده؛
ـ مرحله دوم حمله سایبری به تأسیسات آب و برق ونزوئلا؛
ـ مرحله سوم کودتای فعلی.
با توجه به چهار راهبرد مزبور و مراحل سهگانه، سه رویکرد با همراهی آمریکا در داخل به اجرا گذاشته شد:
1ـ رویکرد سیاسی: این مرحله اگرچه قبل از اعتراضها در ونزوئلا اتفاق افتاد، اما براساس راهبرد پیشدستانه واشنگتن لازمه ورود به مراحل دیگر بود. گوایدو با کسب آرا و ورود به پارلمان زمینهساز اتفاقات بعدی در ونزوئلا شد. براساس برنامهریزی صورت گرفته، نفوذ به مجلس قانونگذاری و دادن اعطای نمایندگی به وی در جهت طرحریزی راهبردهای آمریکا بود که توانست بر همین اساس ریاست پارلمان را کسب کند.
2ـ رویکرد اقتصادی: آمریکا در مرحله دوم وارد رویکرد اقتصادی علیه ونزوئلا شد و با بلوکه کردن داراییهای ونزوئلا و ایجاد تورمی گسترده زمینه اعتراض مردمی را فراهم کرد. در این مرحله، واشنگتن به همراه گوایدو راهبرد فشار مضاعف را با حمله به تأسیسات آب و برق کلید زدند و مترصد رفتارهایی از سوی مردم در جهت پایان دادن به وضعیت فعلی بودند.
3ـ رویکرد نظامی: با ناکامی رویکرد اقتصادی، واشنگتن وارد مرحله نظامی شد و با همراهی برخی ارتشیهای جداشده از دولت، مترصد کودتای نظامی در این کشور بودند. در واقع این مرحله را باید زورآزمایی دوطرف دانست که گوایدو با این پیام میخواست نشان دهد افزون بر حمایتهای مردمی از حمایتهای نظامی نیز برخوردار است. پیوستن برخی افراد نظامی و چهرههای مخالف دولت مادورو نشانی از پیادهسازی همین راهبرد بود.
در مرحله نظامی آنچه گوایدو به دنبال آن بود، تلفیق مرحله نظامی با جوسازی رسانهای از سوی رسانههای بیگانه بود. به گونهای که بولتون و پمپئو در توئیتهایی با حمایت از کودتا و تحریک مردم از گوایدو پشتیبانی کردند. برخی رسانههای دیگر نیز با اعلام خبرهای دروغین درصدد تحریک مردم برای حضور در خیابانها برآمدند. این مسئله بیشتر به انقلابهای رنگی در آسیای مرکزی شباهت داشت که رسانههای خارجی با اعلام اخبار دروغ زمینه حضور مردم در خیابانها را فراهم کرده بودند. تفاوت ونزوئلا با آسیای مرکزی در این مرحله ماهیت کودتا بود که حالت سخت آن در ونزوئلا اجرا میشد.
در مجموع آنچه در ونزوئلا اتفاق افتاده، ناشی از جنگ ترکیبی در این کشور است که ماهیت آن از نوع سخت و نرم است. در ابعاد سخت کودتا و تهدید به حمله نظامی و در ابعاد نرم فشارهای اقتصادی و جنگ رسانهای بیش از همه نمود دارد. واشنگتن نیز به همراه گوایدو طی مراحل طراحی شده، به دنبال اجرای راهبردهای گوناگونی است و وقوع این کودتای نافرجام به منزله پایان خصومتها علیه دولت و ملت ونزوئلا نخواهد بود.
حمید خوشآیند/ در زمینه سیاست و حکومت در آمریکا همواره باید دو اصل بنیادین را مد نظر قرار داد و هرگونه ظهور و بروز داخلی و خارجی در نظام تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرا در این کشور را در چارچوب این دو اصل تحلیل و تبیین کرد.
دو اصل بنیادین سیاست
و حکومت در آمریکا
اصل اول؛ سیاستگذاری در ایالات متحده آمریکا به ویژه در حوزه سیاست خارجی، همانند دیگر کشورهای جهان تابعی از تاکتیکها و راهبردهاست. تاکتیکها اگرچه ممکن است متناسب با شرایط و بنا به مقتضیات موجود تغییر کند؛ اما راهبردها پایدار بوده و با وجود دست به دست شدن قدرت بین دموکراتها و جمهوریخواهان کمتر دستخوش تغییر و دگرگونی میشود.
اصل دوم؛ سیاست ایالات متحده در مقاطع گوناگون تاریخی تا به امروز فارغ از اینکه قدرت در اختیار چه حزب یا جریانی (دموکرات یا جمهوریخواه) بوده است، در وهله اول به دنبال تأمین منافع گروه یا عدهای از آمریکاییها بوده که مستقل از خواست شهروندان این کشور و عمدتاً صاحبان مجتمعهای صنعتیِ نظامی، کارتلهای تسلیحاتی و کارخانههای اسلحهسازیـ که بر اقتصاد ایالات متحده تسلط دارند و منافعشان را در تداوم جنگهای «بیپایان» میدانندـ بودهاند.
سیاست پایدار جمهوریخواهان
و دموکراتها
متأسفانه این دو نکته با وجود اینکه از شفافیت و صراحت بالایی در ماهیت سیاست خارجی آمریکا برخوردار است، دستکم در داخل کشور خواسته یا ناخواسته کمتر به آن توجه شده است؛ به گونهای که وقتی از دموکراتها یا جمهوریخواهان در کاخ سفید پیرامون موضوع ایران صحبت میشود، گاه گزارههایی از این دست نه تنها در بین برخی از شهروندان عادی، بلکه در محافل سیاسی و رسانهای خاص تکرار میشود که دموکراتها صلحطلب هستند، جمهوریخواهان جنگطلب؛ دموکراتها اهل تعاملند، جمهوریخواهان اهل تقابل؛ دموکراتها به حقوق بشر اهمیت میدهند، جمهوریخواهان به نفت و...؛ گزارههای گاه کلی و متناقضی که معمولاً برای بخشی از افکار عمومی و جریانهای سیاسی و رسانهای به یک باور قطعی تبدیل شدهاند.
بر اساس این باور، بعضاً پنداشته میشود «آمریکای اوباما» آمریکایی متفاوت از «آمریکای ترامپ» است. یا آمریکای اوباما قابل تعامل است و آمریکای ترامپ قابل تعامل نیست و آزاردهنده است؛ از این رو باید منتظر ماند تا سال 2020 فرا رسد، شاید دموکراتی در کاخ سفید قدرت را در دست بگیرد و بتوان راه قابل اتکایی برای غلبه بر مشکلات و معضلات داخلی که بر اثر سیاستهای ترامپ در داخل ایران ایجاد شده است، پیدا کرد! به بیان سادهتر، بررسی سوابق رؤسایجمهور قبلی آمریکا به اضافه رئیسجمهور کنونی این کشور از هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات نشان میدهد، اگر آنان در هر مسئلهای اختلاف داشته باشند، در دشمنی و خصومت با ایران هیچ اختلافی ندارند.
تیم «ب»
محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه در سفر اخیرشان به آمریکا با وجود مطالب بجا و دقیقشان در زمینه تبیین اقدامات خصمانه آمریکا علیه ایران، طی توئیتی حساب ترامپ را از بخشی از حاکمیت آمریکا جدا کرده و تلویحاً همه اقدامات خصمانه آمریکا را به پای تیم ب (بولتون، بنیامین نتانیاهو، بنسلمان و بن زاید) نوشتند. این رفتار اگرچه از یک منظر درست است؛ اما از نقطه نظری خاص موضعی است که چندان با منطق سیاستگذاری خارجی در آمریکا و اصولی که در بالا شمرده شد، حداقل درباره ایران همخوانی ندارد.
ظریف طی دو توئیت جداگانه نوشته بود: «جان بولتون و تیم «ب» میگویند که مردم ایران لایق شرایط بهتری هستند، ولی در عین حال مردم ایران را هدف جنگ و حتی تروریسم اقتصادی قرار دادهاند. آیا دونالد ترامپ اجازه میدهد که آنها رؤیای خود برای شروع یک جنگ بیپایان دیگر را محقق سازند؟»؛ «طرحهای شرارتبار «تیم ب» برای جنگی همیشگی با ایران را تشریح میکنم و اینکه چرا دونالد ترامپ [رئیسجمهور آمریکا] باید در جریان تفاوتی که میان اهداف او و آنها (تیم ب) در غرب آسیا وجود دارد، قرار داشته باشد.»
ایران و موجودیت مزاحم
جمهوری اسلامی ایران برای دولتمردان آمریکایی (چه دموکرات و چه جمهوریخواه) یک «موجودیت مزاحم» تلقی میشود که باید مهار شده یا از سر راه برداشته شود. در این چهل سال نیز همه اقدامات و سیاستگذاریهایشان در راستای رسیدن به این هدف بوده است. اینکه بگوییم دونالد ترامپ طرح و فکری متفاوت از جان بولتون، نتانیاهو و پمپئو دارد یا بولتون و یک تیم امنیتی خاص طی اقدامی هماهنگ عقل از سر ترامپ ربوده و او را به جنگ با ایران تحریک میکنند، تقسیمبندیای است که چندان با منطق سیاست و قدرت در آمریکا همخوانی ندارد.
در سطح خُرد درون دولتی، جان بولتون و پمپئو همان چیزی را طراحی میکنند که ترامپ از آنها میخواهد، والاّ اگر جز این بود که وی تیم امنیتی قبلیاش را که تا حدودی اهل مسامحه در برخورد با ایران بودند، با تیم فعلی جایگزین نمیکرد. در سطح کلان نیز ترامپ حداقل درباره ایران دقیقاً همان اهداف و نیاتی را دنبال میکند که پیشینیان او از کارتر گرفته تا اوباما دنبال میکردند؛ یعنی براندازی و تغییر رژیم، اما با روشهای تقریباً متفاوت. هیچ کس فراموش نکرده است که جنگ هشت ساله علیه ایران در دوران کارتر دموکرات کلید زده شد. ریگان جمهوریخواه برای ادامه جنگ علیه ایران به صدام چک سفید داد. خصومتورزی علیه ایران در دوران بوش پدر جمهوریخواه تشدید شد. با روی کار آمدن کلینتون دموکرات سختترین تحریمها علیه ایران اعمال شد. بوش پسر ایران را محور شرارت خواند. اوبامای دموکرات بزرگترین کمپین بینالمللی تحریم علیه ایران را راه انداخت و اکنون نیز ترامپ جمهوریخواه شدیدترین تحریمها را علیه ایران اعمال کرده و از هیچ تلاشی به استثنای جنگ که برایش خسارتبار است، برای مهار و براندازی جمهوری اسلامی ابایی ندارد.
جمعبندی
اگرچه در آمریکا نیز همانند دیگر کشورهای جهان رؤسایجمهور میتوانند تحت تأثیر القائات حلقه پیرامونشان دست به اقداماتی بزنند یا از انجام اقداماتی خودداری کنند، اما در زمینه ایران سیاست آمریکا یک سیاست کاملاً روشن و بدون هرگونه بحث و مناقشهای است. در واقع، هدف کاملاً مشخص و تعریف شده است. مشکل آمریکا با ایران یک مشکل ایدئولوژیک، بنیادین و موجودیتی است که از طریق مذاکره و مصالحه و سازش هم حل و فصل نمیشود. جمهوری اسلامی ایران براساس آموزههای دینی، قرآنی و اسلامی در پی برپایی تمدن نوین اسلامی است؛ تمدنی که باید مقدمه پدیدهای به نام «ظهور» باشد؛ موضوعی که برای آمریکا که یک دولت استکباری و سلطهطلب است، تحت هیچ شرایطی قابل پذیرش نیست. بنابراین در مواجهه با هر گونه دولتی در آمریکا چه دموکرات و چه جمهوریخواه باید این نکته را مد نظر داشت که به قول رهبر معظم انقلاب اسلامی «آمریکا، همان آمریکاست و در ۳۷ سال گذشته هر یک از دو حزب که بر سر کار بودند، هیچ خیری که نرساندند، دائماً نیز شر آنها متوجه ملت ایران بوده است.»
سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان گفت: به نمایندگی از رزمندگان مقاومت، با قاطعیت اعلام میکنم که اگر یگانهای ارتش رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان تجاوز کنند، در برابر دوربین شبکههای تلویزیونی نابود خواهند شد و تصاویرشان را دنیا تماشا
خواهد کرد.
محمدرضا مرادی/ دونالد ترامپ از زمانی که به عنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شده از بیشتر پیمانها و توافقهای بینالمللی خارج شده است. در آخرین مورد نیز وی از معاهده تجارت اسلحه سازمان ملل خارج شد. خروج یکجانبه آمریکا از این پیمانها سبب خواهد شد که دیگر کشورها مانند روسیه نیز به دنبال تکرار این اقدام باشند و در واقع نوعی هرج و مرج بر فضای بینالملل حاکم شود. در واقع خروج آمریکا از پیمانهای بینالمللی، اکنون به تهدیدی پیش روی نظام بینالملل تبدیل شده است.
پیمان تجاری اقیانوس آرام (TPP) نخستین پیمانی بود که دونالد ترامپ بلافاصله پس از آغاز دوره ریاستجمهوری خود در بهمنماه 1395 از آن خارج شد. او همچنین در 13 مرداد 1396 از توافقنامه پاریس، که هدف آن کاهش چشمگیر گازهای گلخانهای و تلاش برای نجات کره زمین از مشکلات زیستمحیطی است خارج شد. در آذرماه 1396 ترامپ دستور خروج از «سازمان یونسکو» را صادر کرد. دولت آمریکا دلیل خروج خود از این سازمان را رسماً حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی عنوان کرد. این رژیم نیز با استقبال از این اقدام، بلافاصله پس از آمریکا از این سازمان خارج شد. «پیمان مهاجرتی سازمان ملل» موسوم به «پیمان نیویورک» دیگر پیمانی بود که ترامپ در آذرماه 1396 از آن خارج شد. توافق هستهای ایران و گروه 1+5 موسوم به «برجام»، که رسمیت آن در شورای امنیت سازمان ملل نیز تأیید شده بود، دیگر توافقی به شمار میآید که آمریکا در اردیبهشت 1397 از آن خارج شد. این کشور در 30 خردادماه 1397، به دلیل حمایت مجدد از رژیم غاصب صهیونیستی تصمیم گرفت از «شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد» نیز خارج شود. در نهایت دونالد ترامپ اردیبهشت 1398 با سخنرانی در مجمع ملی اسلحه در «ایندیانا پولیس» اعلام کرد آمریکا امضایش را از معاهده تجارت اسلحه که تنظیمکننده تجارت سلاحهای متعارف از جمله سلاحهای کوچک، تانکهای جنگی، هواپیماهای نظامی و کشتیهای جنگی است برمیدارد. دونالد ترامپ همچنین اعلام کرد آمریکا از پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد (INF) با روسیه خارج میشود.
وی در دو سال گذشته ساختارهای حقوقی دنیا را به طور کامل به هم ریخته است؛ البته آمریکا همواره در استفاده ابزاری از پیمانها و توافقنامههای بینالمللی کشوری بدعهد شناخته میشود؛ اما دونالد ترامپ با خروج از پیمانهای بسیاری، تهدیدات جدیدی در عرصه بینالمللی حاکم کرده است. در واقع این گونه اقدامات او سبب تحریک و تشجیع دیگر قدرتهای جهانی، مانند روسیه برای خروج از دیگر پیمانهای بینالمللی خواهد شد. که نتیجه این وضعیت هرج و مرج بینالمللی خواهد بود. در شرایط کنونی، که پیمانها و توافقنامههای بینالمللی وجود دارد و آمریکا و دیگر کشورها در ظاهر اعلام پایبندی به آنها میکنند، وضعیت نظام بینالملل به نوعی آشفته است. کاملاً طبیعی است در شرایطی که این پیمانها نباشند، علاوه بر آمریکا دیگر کشورهای غربی نیز گسترش هرج و مرج بینالمللی را دنبال خواهند کرد. در واقع آمریکا با این گونه اقدامات خود در حال نابودی همه قوانینی است که در چند سده اخیر، کشورها برای پایان دادن به جنگ و حاکم کردن نوعی قانون در عرصه بینالمللی تدوین کردهاند. تخطی آمریکا از قوانین بینالملل، خروج از توافقها و تحریک دیگر کشورها برای زیر پا گذاشتن نهادهای بینالمللی در نهایت میتواند بزرگترین چالش امنیتی را پیش روی نظام بینالملل قرار دهد. در مجموع، ترامپ همچنان در زمینه لغو معاهدات بینالمللی یکهتازی میکند و انتقادات بسیاری نیز به معاهدات دیگر از جمله سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) مطرح کرده است.
رضا صارمیراد/ با اعلام کاندیداتوری جوزف بایدن برای انتخابات سال 2020 آمریکا، انتخابات ریاستجمهوری این کشور وارد فضای جدیدی شده است. جوبایدن هشت سال معاون ریاستجمهوری آمریکا بود و از سال 1972 تا 2009 سناتور انتخابی از ایالت دلاویر محسوب میشد. او دوبار در سالهای 1987 و 2016 وارد گود انتخابات شد که البته در مراحل اولیه انصراف خود را اعلام کرد.
بایدن در نخستین نطق انتخاباتی خود اعلام کرد: «معتقدم تاریخ، چهار سال دوره این رئیسجمهوری و تمامی آنچه را که در بر میگیرد، به عنوان یک برهه انحرافی نگاه خواهد کرد. او اگر چهار سال دیگر رئیسجمهور شود برای همیشه و از اساس شخصیت این ملت را از آنچه که هست تغییر خواهد داد و من نمیتوانم بایستم و نظارهگر چنین اتفاقی باشم.»
وی همچنین در جمع تعدادی از کارگران اعتصابکننده گفت: «آمریکا را شما مردم عادی طبقه متوسط میسازید و اتحاد شما سبب سازندگی آمریکا خواهد شد.»
طبقه متوسط آمریکا نگرانی جدی از سیاستهای حمایتی و مالیاتی دولت ترامپ دارد. برخی کاندیداهای حزب دموکرات مانند بایدن معتقدند با تمرکز بر طبقه متوسط میتوان در انتخابات ریاستجمهوری به پیروزی رسید. در میان 19 کاندیدای حزب دموکرات، بایدن با 29 درصد محبوبیت در صدر قرار دارد. به دنبال او «برنی سندرز» از ایالت ورمونت قرار گرفته است که در سال 2016 رقیب اصلی درونحزبی کلینتون بود.
همین رقابت و تا حدودی اتحاد دموکراتها منجر شد ترامپ در توئیتی به بایدن و سندرز بتازد و آنها را دیوانه و خوابآلود بخواند.
درباره مواضع و اصول شخصیتی جوبایدن باید به چند مسئله اشاره داشت که هم میتواند چالش و هم فرصت برای دموکراتها به شمار بیاید:
1ـ بایدن در سیاست خارجی به شدت طرفدار رژیم صهیونیستی و از دوستان نزدیک نتانیاهو است. بایدن در مصاحبه با شبکه اول تلویزیون این رژیم میگوید: «من مانند هر کاتولیکی سرسخت بر این اصل پافشاری میکنم که یک کاتولیک خوب قبل از آنکه مسیحی باشد، باید یک یهودی خوب باشد و من نیز پیش از آنکه مسیحی باشم خود را یک یهودی میدانم و نهایتاً به این افتخار دارم که بگویم من یک صهیونیست هستم و به صهیونیست بودن خود افتخار میکنم.» با توجه به این مواضع بایدن، نیاز مبرم کاندیداهای ریاستجمهوری به حمایت صهیونیستها و لابیهای اسرائیلی، این امر یک امتیاز ویژه برای رأیآوری بایدن محسوب خواهد شد.
2ـ بایدن مانند اوباما به رویکرد همزمان مذاکره و فشار با هدف تغییر رفتار و در نهایت تغییر رژیم در ایران معتقد است. او درباره برجام و ایران میگوید: «ایران دوست ما محسوب نمیشود؛ اما مذاکره مستقیم با ایران همراه با افزایش فشار بینالمللی باعث رفع یکی از خطرناکترین تهدیدات برای امنیت بینالمللی خواهد شد. خروج آمریکا از برجام تهدید علیه اسرائیل و شرکای منطقهای ما را افزایش خواهد داد.»
3ـ بایدن با چالش بزرگ سن مواجه است. وی در سال 2020، 78 ساله خواهد رسید و اگر رئیسجمهور شود، پیرترین رئیسجمهور تاریخ آمریکا به شمار میآید. در عین حال، گروهی از دموکراتها معتقدند برای شکست ترامپ باید از چهرههای جوان و پرانرژی مانند اوباما استفاده کرد.
4ـ گروهی از کارشناسان بر این باورند که بایدن با توجه به اینکه از جناح کلاسیک حزب دموکرات به شمار میآید و مواضع و سیاستهایش شبیه هیلاری کلینتون است، توان شکست ترامپ را ندارد. به اعتقاد این گروه، اگر حزب دموکرات میخواهد بر کرسی ریاستجمهوری در سال 2020 تکیه کند، باید کاندیدایی از جناح چپ حزب دموکرات مانند «برنی سندرز» یا «الیزابت وارن» را معرفی کند. این جناح دیدگاههای اقتصادی سوسیالیستی دارد و به شدت به تقویت طبقه فقیر آمریکا معتقد است که طبق برآورد کارشناسان تعداد این افراد بین 50 تا 70 میلیون نفر میشود که در جمعیت 325 میلیونی آمریکا عدد بزرگی است. در نتیجه تنها یک کاندیدا از جناح چپ میتواند از طریق شعارهای اقتصادی و اعلام سیاستهای حمایتی از محرومان، در مقابل شعارهای پوپولیستی ترامپ مقاومت کند و او را شکست دهد.
محمدرضا بلوردی/ پس از انتخاب دونالد ترامپ به ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی در کمک به اجرای برنامه او برای خاورمیانه و به طور مشخص قضیه فلسطینـ که از آن به معامله قرن یاد میشودـ نقش محوری پیدا کرده است. هرچند جزئیات طرح معامله قرن به صورت رسمی منتشر نشده است، اما آنگونه که در رسانهها و بر اساس خبرهای دریافتی در عناصر مطلع اعلام میشود، در طرح مورد نظر ترامپ و تیم او در کاخ سفید فلسطینیان بر مناطق تحت سیطره خود در کرانه باختری حاکمیتی نخواهند داشت، عمده شهرکهای صهیونیستی در کرانه باختری تخلیه نخواهد شد، «قدس شرقی» به عنوان پایتخت دولت فلسطین پذیرفته نخواهد شد و به جای آن «ابودیس» برای پایتخت فلسطین برگزیده میشود، آوارگان فلسطینی اجازه بازگشت نخواهند داشت و در مقابل مناطقی که فلسطینیان مجبور به دادن آن به رژیم صهیونیستی میشوند، مناطقی در شبهجزیره سینای مصر و مناطقی از عربستان سعودی به فلسطینیان داده خواهد شد و... .
امتیازهای متعددی که فلسطینیان باید در طرح مورد نظر ترامپ بدهند، سبب شده است تشکیلات خودگردان فلسطین مخالف هرگونه طرح صلح جدیدی با رژیم صهیونیستی باشد؛ اما با توجه به اینکه عمده حکومتهای عرب مؤثر در مسئله فلسطین به آمریکا وابسته هستند، فشارهای بسیاری از سوی کشورهایی مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر به محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین وارد میشود تا او را به پذیرش طرح جدید مجبور کنند.
در بین کشورهای عربی که برای اجرای طرح معامله قرن نقشآفرینی میکنند، عربستان سعودی به واسطه رقابت منطقهای با کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران و ترکیه، در تلاش است تا خود را به رژیم صهیونیستی نزدیک کرده و روابطش با این رژیم را عادی کند؛ از همین رو به دنبال این است که با ارائه پیشنهادهای مالی تشکیلات خودگردان فلسطین را از موضع مخالف سرسختانهای که دارد، منصرف کند. در همین راستا رسانههای سعودی از پیشنهاد مالی چشمگیری پرده برداشتهاند که عربستان ارائه داده است؛ بر اساس گزارشی که روزنامه صهیونیستی «جروزالمپست» منتشر کرده، محمود عباس با اطلاع از اینکه تشکیلات خودگردان فلسطین سالیانه بودجهای بالغ بر یک میلیارد دلار نیاز دارد، به وی پیشنهاد کرده است در ازای دریافت 10 میلیارد دلار برای 10 سال بودجه تشکیلات خودگردان فلسطین با طرح صلح معامله قرن موافقت کند.
اکنون این پرسش مطرح میشود که ارائه پیشنهادهای اینچنینی عربستان سعودی چه پاسخی از سوی تشکیلات خودگردان و شخص محمود عباس خواهد داشت و در صورتی که با آن مخالفت شود، چه پیامدهایی را برای این تشکیلات میتوان متصور بود؟
در پاسخ باید گفت، محمود عباس دو راه پیش رو دارد؛ نخست اینکه، با پیشنهاد اغواکننده سعودیها موافقت کند؛ اما آنگونه که خود ابومازن تصریح کرده است او اکنون پس از گذشت 82 سال از عمرش به پایان راه زندگی سیاسی خود رسیده و به هیچ وجه تمایل ندارد آیندگان از او به عنوان «خائن به آرمان فلسطین» یاد کنند؛ از همین رو وی همچنان بر مخالفت خود با معامله قرن پافشاری میکند.
این مخالفت که در واقع دومین راه پیش روی محمود عباس است، میتواند پیامدهای ناگواری برای تشکیلات خودگردان داشته باشد؛ از جمله اینکه کمکهای جاری عربستان به تشکیلات خودگردان قطع شود. در حال حاضر، عربستان سعودی ماهیانه 20 میلیون دلار به بودجه تشکیلات خودگردان کمک میکند و در کنار آن از برخی پروژههای اقتصادی هم حمایت میکند که هزینه آن بالغ بر 10 میلیون دلار است. بنابراین، توقف حمایتهای عربستان میتواند تأثیر شدیدی روی فعالیت تشکیلات خودگردان داشته باشد و حتی نهادهای آن را دچار فروپاشی کند.
پایان سخن اینکه با وجود اینگونه چالشها و موانع اقتصادی و مالی، تشکیلات خودگردان فلسطین گزینههای زیادی پیش روی خود ندارد و گذر زمان و اعلام قریبالوقوع طرح معامله قرن و نیز واکنشی که افکار عمومی فلسطینی و گروههای مقاومت به آن میدهند، پاسخگوی بسیاری از ابهامات و پرسشها خواهد بود.
فارین پالیسی: آمریکا آن طور که فکر میکند قدرتمند نیست. دولت ترامپ میکوشد تا با یکجانبهگرایی و زورگویی، خواستههای خود را به کشورهایی مانند ایران، ونزوئلا، کره شمالی، فلسطین و کل دنیا تحمیل کند؛ اما عصر یکجانبهگرایی قلدرمآبانه گذشته است.
لوبلاگ: با توجه به جامعه پرطراوت ایران نمیتوان جز با خوشبینی به آینده این کشور نگریست. چالشهای اخیر ایران عمر کوتاهی خواهند داشت. مردم ایران در این بحرانهای گذرا باید با نگاهی بلند، به فرصتهای پیش رو و آیندهای پررونق چشم بدوزند.
یورونیوز: گزارش «کمیسیون استراتژی دفاع ملی» کنگره آمریکا: ایالات متحده به دلیل کاهش برتری نظامیـ تاریخی خود دچار بحران امنیت ملی شده است و وزارت دفاع آمریکا نه از نظر مالی و نه از جنبه راهبردی توان پیروزی در جنگهای چندجانبه را نخواهد داشت. ارتش آمریکا در درگیریهای آینده میتواند تلفات جبرانناپذیر و زیادی را متحمل شود و بسیاری از منابع و داراییهای مهم را در جنگ از دست بدهد.
القدس العربی: هیچ کس در توانایی جمهوری اسلامی برای باقی ماندن، گذر از تحریمها و هماهنگی با شرایط حاضر اقتصادی تردید ندارد. ایران از زمان پیروزی انقلابش در سال 1979 آموخت که چگونه امور اقتصادی خود را مدیریت کند. تحریمها نمیتواند نظامی را ساقط کند که از محبوبیت داخلی برخوردار است. ایران روابط مستحکمی با همسایگانش دارد؛ از ترکیه گرفته تا عراق، کویت، قطر و عمان، پاکستان، افغانستان، روسیه، هند و چین. عمق مخالفت بینالمللی با سیاستهای آمریکا، از آثار تحریمها علیه ایران میکاهد.
رأی الیوم: تنش ایران و آمریکا، حتی اگر به درگیری نظامی بینجامد، به سود تهران خواهد بود؛ زیرا به افزایش قیمت نفت منجر میشود و در نهایت ترامپ را به بازنگری وادار میکند. افزایش قیمت جهانی نفت، کاهش میزان صادرات ایران را هم جبران میکند. این کشور تا قبل از فشار مضاعف تحریم، روزانه بیش از دو میلیون بشکه نفت پنجاه دلاری میفروخت؛ اما با افزایش محتمل قیمت جهانی به صد دلار یا بالاتر، یک میلیون بشکه را به بهای دو میلیون بشکه پنجاه دلاری خواهد فروخت و روزانه یک میلیون بشکه مازاد را نیز به ذخایر راهبردی خود خواهد افزود.
نشریه «ایل جورناله» چاپ ایتالیا: با پیشرفتهای فناورانه صنعت موشکی، آيندۀ ناوهای هواپيمابر آمریکا و میزان قدرت بازدارندگی آنها محل سؤال است؛ برای نمونه در جغرافیای خلیجفارس، یک ناوگان دریایی یا یک رزم ناو هواپیمابر، به ویژه هنگام عبور از تنگه هرمز میتواند سیبل حملات موشکی یک قدرت منطقهای مانند ایران قرار بگیرد که این امر در دکترین نظامی ایران یک «هدف آسان» قلمداد میشود.
نشنال اینترست: هدف آمریکا از اعمال تحریمهای شدید و تمدید نکردن معافیتهای نفتی ایران، وادار کردن این کشور به پذیرش خواستههای ایالات متحده است؛ خواستهای که به عقیده بسیاری از تحلیلگران و ناظران، با توجه به تاریخ مقاومت ایران در برابر دیکتاتورهای خارجی، رؤیای بیتعبیری است. ایران در چهار دهه گذشته، تحریمهای بیسابقهای را تحمل کرده و تسلیمنشدنی باقی مانده است. اجبار ایران برای تغییر رفتار با استفاده از فشار خارجی، به شدت به غرور ایرانیها لطمه میزند و تنها به افزایش حمایت مردم از حکومت ایران میانجامد.
یاهو نیوز: تحریمهای نفتی آمریکا علیه ونزوئلا سبب تشدید فشار اقتصادی در ونزوئلا خواهد شد که همین امر به منظور جلوگیری از رشد اقتصادی ونزوئلاست. واشنگتن امیدوار است ضربه بزرگی به مادورو برای پایان رياستش در ونزوئلا زده باشد.