علامه سیدمرتضی عسکری می‌گوید: در جوانی، زمانی که تازه طلبه شده بودم با انگشت روی پیشانی‌ام نوشتم «وقف اهل بیت علیهم‌السلام». می‌دانید که جنس وقفی را در غیر مکان وقف نمی‌توان استفاده کرد. من عمرم را وقف دفاع از اهل بیت(ع) و شیعیان‌شان نمودم و تا امروز به وقفم
عمل کردم.

سرّ همراهی «تحمید» و «تسبیح»

 

«اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ... نُطقا بِالحَمدِ لَكَ‌.» (صحیفه سجادیه، دعای ۲۰)؛ «تحمید» به معنای ستايش خداوند متعال است بر واجد بودن همه كمالات حقیقی در ذات، صفات و افعال و «تسبیح» به معنای تنزیه و دور شمردن او از همه کاستی‌ها و ناشایستگی‌ها در ذات، صفات و افعال. «الحمدلله» ستایش خداوند متعال بر صفات کمالی است و «سبحان‌الله» تنزیه او است از صفات سلبی. بر اساس این، گفتن «سبحان‌الله» در واقع اقرار به این است که خداوند از هر نقص و شریکی در ذات، صفات و افعال منزه و وارسته است و گفتن «الحمدلله» اقرار به این است که ذات و صفات و افعال خداوند متعال، همه کمالات حقیقی را دارد. این رو، هر كسى شايسته آن نيست كه تسبيح‌گو و ثناگوی حضرت حق شمرده شود. در واقع، تسبيح‌گوى حقيقى، كسى است كه اولاً، از نظر اعتقادی باور داشته باشد كه ذات خداوند متعال یکی است: «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ». ثانیاً، معتقد باشد که صفات ذاتی خداوند، عین ذات او است و او صفتی جدا از ذات ندارد؛ زیرا اعتقاد به صفات زاید بر ذات حق‌تعالی مستلزم قبول وجود نوعی شریک برای اوست و صفاتی چون «خالقیت»، «ربوبیت» و «رازقیت» از صفات فعل اوست نه از صفات ذات. ثالثاً، این حقیقت را باور داشته باشد و بپذیرد که علت‌العلل و مسبب‌الاسباب همۀ پدیده‌های جهان، خداوند سبحان است.
نکته دیگر در این زمینه، این است که چرا در قرآن «تحمید» و «تسبیح» در کنار هم آمده است. برای نمونه می‌فرماید: «وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»؛ و فرشتگان را مى‌بينى كه حلقه‌زنان بر گِرد عرش، پروردگار خود را تسبيح مى‌گويند و مى‌ستايند. (زمر/ ۷۵)
یا خداوند متعال به پیامبر(ص) دستور می‌دهد: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ»؛ هر شام و بام، به سپاس، خداوندگارت را تسبيح‌گوى باش. (غافر/ ۵۵)
و نيز مى‌فرمايد: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ»؛ و آنگاه كه بر مى‌خيزى، به سپاس، پروردگارت را تسبيح‌گوى. (طور/ ۴۸) یا درباره ذكر «رعد» آمده است: «وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ»؛ و رعد، او را به سپاس، تسبيح مى‌گويد. (رعد/ 13) همه چيز در جهان آفرينش، در كنار تسبيح حق‌تعالى، او را تحميد نيز می‌کند: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»؛ هيچ چيزى نيست، مگر آنكه او را به سپاس، تسبيح مى‌گويد؛ امّا شما تسبيح آنها را نمى‌فهميد. (اسراء/ 44)

سرّ همراهی تحمید و تسبیح
«اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ... نُطقا بِالحَمدِ لَكَ‌.» (صحیفه سجادیه، دعای ۲۰) مفهوم حقيقىِ «تسبيح» روشن می‌شود؛ زیرا تسبيح، تنزيه خداوند متعال در ذات و صفات و افعال، از همه كاستى‌ها و ناشايستگى‌هاست و تحميد، ستايش خداوند متعال است بر واجد بودن همه كمالات در ذات و صفات و افعال. ترديدى نيست كه وجود همه كمالات در حضرت حق، به تنزيه او از همه كاستى‌ها باز مى‌گردد. بنابراين، تحميد، در واقع، نوع خاصّى از تسبيح است، با اين تفاوت كه تسبيح، ستودن خداوند به صفات جلال است؛ ولى تحميد، ستودن او به صفات جمال است و همراه شدن تسبيح و تحميد، ستودن خداوند متعال به صفات جلال و جمال در كنار هم است.
به بيان ديگر، تحميد، مُلازم تسبيح است، همان گونه كه صفات ثبوتيه حضرت حق، مستلزم صفات سلبيه او هستند و با قرار گرفتن تحميد در كنار تسبيح، تنزيه خداوند متعال از همه كاستى‌ها با توصيف او به همه كمالات، همراه می‌شود. نكته آخر در این زمینه، اينكه نه تنها تحميد نوع خاصّى از تسبيح است، بلكه تهليل (لا إله الّا الله) و تكبير نيز چنين‌ هستند؛ زیرا تهليل، تنزيه خداوند متعال از شريك است و تكبير، تنزيه او از توصيف افراد جاهل و از تحديد. لذا هنگامى كه شخصى نزد امام صادق(ع) تكبير گفت، امام(ع) از او پرسيد: «اللهُ أكبَرُ مِن أىِّ شَى‌ءٍ؟» خدا بزرگ‌تر از چه چيز است؟ آن شخص پاسخ داد: از همه چيز. حضرت فرمود: «حَدَّدتَهُ؛ او را محدود كردى! آن مرد گفت: چگونه بگويم؟ امام(ع) فرمود: «قل: اللهُ أكبَرُ مِن أن يوصَفَ.» بگو: خدا بزرگ‌تر از آن است كه وصف شود. (شیخ کلینی، ج ۱، ص ۲۹۰، ح ۹)
بنابراین «تحمید»، «تهلیل» و «تکبیر» در «تسبیح» ریشه دارند و اين اذكار، هر چند از نظر مفهوم متفاوتند، ولی وحدت مصداقى دارند و اذکار سه‌گانه «تحمید»، «تهلیل» و «تکبیر» از «تسبیح» قابل تفکیک نیستند. از اين رو، به اين چهار ذكر در نماز، «تسبيحات اربعه» اطلاق می‌شود و کسی به آنها «تحمیدات یا تکبیرات اربعة» نمی‌گوید.

تبدیل وسوسه‌های شیطانی
به یاد خدا
«اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ أو هُجرٍ، أو شَتمِ عِرضٍ، أو شَهادَةِ باطِلٍ، أوِ اغتِيابِ مُؤمِنٍ غائِبٍ، أو سَبِّ حاضِرٍ، و ما أشبَهَ ذلِكَ نُطقاً بِالحَمدِ لَكَ، و إغراقاً فِي الثَّناءِ عَلَيكَ، و ذَهاباً في تَمجيدِكَ، و شُكراً لِنِعمَتِكَ، وَ اعتِرافاً بِإِحسانِكَ، و إحصاءً لِمِنَنِكَ‌.» (صحيفة سجاديه، دعای ۲۰)
حضرت سیدالساجدین(ع) در این فراز نورانی ارشاد می‌فرماید که از خداوند منان بخواهیم: خدايا! هر ناسزا يا زشتگويى يا دشنام به آبرو يا شهادت نادرست يا غيبت كردن از مؤمن يا ناسزا گفتن در پيش رويش و مانند اينها كه شيطان بر زبان من جارى مى‌گرداند، تو آن را به ستايشى از خودت و غرق شدن در ثنايت و بيان مجد و عظمتت و سپاسگزارى از نعمتت و اعتراف به احسانت و شمارش نعمت‌هايت مبدّل گردان. یعنی افزون بر آنکه توفیق می‌دهی که وقت خود را صرف سخنانی نکنم که موجب آلودگی روح و خسارت دنیا و آخرتم شود، به جای آن توفیق بده همواره از طریق ستایش و ثنای تو، به یاد تو باشم و در واقع، جزء انسان‌های با تقوایی باشم که درباره‌شان فرموده‌ای: «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛ هنگامی که وسوسه‌اى از جانب شيطان به آنها رسد، بى‌درنگ [خدا را] به ياد آورند و آن گاه، بينا شوند. (اعراف/ ۲۰۱)
به نظر می‌رسد، نقطه مشترک عبارت‌های گوناگونی که در پایان این فراز آمده، همان یاد خدا بودن است. مسئله این نیست که شخص، ذکر «الحمد لله» یا «شکراً لله» و امثال آن را بگوید؛ بلکه مهم به یاد خدا بودن است و اینکه هر لحظه بداند در حضور اوست و نافرمانی او را نکند؛ برای نمونه در جایی که فضای فحش و ناسزاگویی فراهم است یا زمینه غیبت و شهادت دروغ مهیا است، به یاد خدا بیفتد و نفسش را کنترل کند. كسى كه با زبان ذكر مى‌گويد، ولى كردارش با گفتار او هماهنگ نيست، غافل است نه ذاکر. شیخ صدوق از رسول اکرم(ص) نقل کرده که فرمود: «مَن‌ أطاعَ‌ اللهَ فَقَد ذَكَرَ اللهََ، و إن قَلَّت صَلاتُهُ و صِيامُهُ و تِلاوَتُهُ. و مَن عَصَى اللهَ فَقَد نَسِيَ اللهَ، و إن كَثُرَت صَلاتُهُ و صِيامُهُ و تِلاوَتُهُ لِلقُرآنِ.» كسى كه از خدا اطاعت كند، در واقع او را ياد كرده است، هر چند نماز و روزه و قرآن خواندنش اندك باشد و كسى كه خدا را نافرمانى كند، در واقع، خدا را فراموش كرده است، هر چند نماز و روزه و تلاوت قرآنش بسيار باشد. (معاني‌الأخبار، ص ۳۹۹، ح ۵۶)

 

محمدرضا قضایی/ دعا و مناجات مؤمن وسیله‌ای برای ارتباط فقیر مطلق با غنی مطلق است. پناهگاهی که انسان ضعیف را در پناه قدرتی لایتناهی قرار می‌دهد و او را از حیرانی در نجوا با معبود خارج می‌کند. دعا دل‌ها را به نور معرفت و شناخت خدا روشن کرده و جایگاه او را نسبت به خالق خود مشخص می‌کند. دعا نقطه شروع ارتباط عاشقانه است که مسیر پُرپیچ و خم را به مسیری هموار و مستقیم تبدیل می‌کند. ارزش مؤمن به دعاهای او در نزد خداوند است. «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُم»؛ بگو: پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد.» (فرقان/ 77) آرامشی وصف‌ناپذیر است وقتی می‌توانی با خدای خود سخن بگویی.
دعای ماه مبارک رمضان معانی ارزشمندی دارد و درخواست‌هایی را نیز برای دعاکننده در خود جای داده است. اگر به ما بگویند مهم‌ترین درخواست و حاجت خودت را در مهم‌ترین ساعت‌ها و روزهای سال و اوقاتی که درب‌های آسمان باز است برای پذیرش حوایج بیان کنید، مطمئناً هیچ یک از ما نمی‌دانستیم چه حاجتی بخواهیم که مهم‌ترین‌شان باشد و پرسودترین آن. ثانیه ثانیه این ماه مهم است، پس حوایج ما نیز باید از مهم‌ترین باشد، امّا کدام یک مهم‌تر است؟! اهل بیت(ع) ادعیه‌ای برای ماه مبارک به ما رساندند تا بتوانیم از این فرصت استفاده کنیم و مهم‌ترین حوایج را از خدا بخواهیم.
در دعای هر روزه ماه مبارک رمضان دو درخواست خیلی مهم گنجانده شده است. یکی حج است که همه احکام و برنامه‌های اسلامی، اعم از نماز، انفاق، ایثار، هجرت، ترک دنیا و... در آن نهفته است و دیگری آمرزش و غفران الهی است که اگر این نباشد هیچ یک از افعال نیک انسان فایده‌ای ندارد. چون گناه سبب حبط و از بین بردن اعمال نیک می‌شود و غفران الهی عامل قبولی اعمال است. به عبارتی، یکی معطوف به اعمال عبادی و دیگری برای پاکی روح و قلب و زدودن زنگارها که عامل سعادت ماست. اهل بیت(ع) به ما یاد دادند در این فرصت ارزشمند پاکی و بندگی را از خدا بخواهیم. ان‌شاءالله

 

سیدحسین خاتمی‌خوانساری/ یکی از لوازم دین‌داری و گسترش دین در جهان ثبات قدم مسلمانان و مؤمنان است که یک فضیلت اخلاقی و مقدمه پای گذاشتن در راه سلوک و لقای پروردگار است. جامعه دینی هنگامی روی آسایش اخلاقی و امنیت اخلاقی را می‌بیند که پیشتر از آن به ثبات قدم رسیده باشد. در شماره‌های قبل از ثبات قدم و لزوم آن برای مؤمنان گفته شد. همچنین ثروت‌های معنوی و مادی که ثبات قدم دارد، بیان شد. یکی از برکات ثبات قدم آینده روشن است. کسانی که در راه خدا جهاد می‌کنند، همیشه نگران آینده مجاهدت‌شان هستند. خداوند برای اینکه این اضطراب و نگرانی در انسان به وجود نیاید، آینده را روشن توصیف می‌کند و عاقبت را از آنِ مؤمنانی می‌داند که ثبات قدم دارند. چه چیزی دلگرم‌کننده‌تر از اینکه خداوند با مؤمنین، محسنین، متقین و صابرین است؟ کسانی که با ثبات قدم و اعتماد به خدا، وعده‌های دلگرم‌کننده شامل حال‌شان می‌شود. «إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا وَالَّذينَ هُم مُحسِنونَ».(نحل/ ۱۲۸)
خداوند زمین و خلایق در آن را متعلق به خود می‌داند و به هر که خودش بخواهد می‌دهد و نیز عاقبت خیر را برای مؤمنان و متقین می‌داند. «موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جویید و استقامت پیشه کنید که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار می‌کند و سرانجام برای پرهیزگاران است»(اعراف/ ۱۲۸) این واگذاری البته فقط برای مؤمنین است؛ «...عاقبت نیک برای پرهیزگاران است»(قصص/ ۸۳)
خداوند همیشه به مؤمنین وعده یاری داده است. این یاری برای کسانی است که در میدان عمل ثبات قدم دارند و در مقابل دشمن ایستادگی می‌کنند. «به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته‌اند؛ و خدا بر یاری آنها تواناست».(حج/ ۳۹)
وعده‌های خداوند بدون پشتوانه نیست، اگر مؤمنان شرایط را در وجود خود ایجاد کنند، خداوند به آنها کمک می‌کند و ترس و واهمه‌ای از کفار ندارد؛ زیرا ترس از هیبت و قدرت در وجود انسان‌هاست. خداوند خودش شاهد و ناظر اعمال انسان‌ها و آن چیزی است که در قلب‌های‌شان می‌گذرد. همچنین خداوند راهش را مشخص کرده و غلبه و پیروزی را برای دین خود می‌داند، حال نظر مشرکان هرچه می‌خواهد باشد. «او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد.»(فتح/ ۲۸)؛ «او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»(توبه/ 33 و صف/ 9)؛ «...صبر و استقامت کنید، که عاقبت از آن پرهیزگاران است.»(هود/ 49 و طه/ ۱۳۲)؛ «و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند پیروزند؛ حزب و جمعیّت خدا پیروز است.»(مائده/ 56 و حشر/ 22)؛ در مقابل خداوند ضعف‌ها و زبونی‌ها را متعلق به شیطان می‌داند و می‌فرماید: «إِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا»(نساء/ 76)؛ و با ایادی شیطان و کفار شدیدالحن سخن می‌گوید و از پیامبر خدا(ص) می‌خواهد هیچ ابهت و هیبتی برای آنها در نظر نگیرد و بدون کوچک‌ترین واهمه‌ای به سمت آنها یورش ببرد و آنها را مطیع خود کند. اگر مسلمانان با پیامبر خدا(ص) همراهی کرده و به دستور خدا عمل می‌کردند، اکنون هیچ کفر و شرکی در زمین نبود. «‌ای پیامبر! با کافران جهاد کن... و بر آنها سخت بگیر.»(تحریم/ 9)؛ «با آنها پیکار کنید! تا فتنه باقی نماند و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر دست برداشتند، (مزاحم آنها نشوید، زیرا) تعدی جز بر ستمکاران روا نیست.»(بقره/ 193).

سیر تاریخی سيل‌ها در کشور

 

مهدي دنگچي/ در ايران به گواه شواهد موجود و آمارهاي ارائه‌شده پس از حدود ده سال خشکسالي، احتمال وقوع سيل در سال‌هاي آتي شدت گرفته است. اگرچه سيل در زمره سوانح طبيعي دسته‌بندي مي‌شود، در ايران بيشتر سيل‌هاي رخ داده بيش از آنکه منشأ آنها طبيعي باشد، حاصل دخالت‌هاي ناصواب انساني است که سيل 1388 در شهر قم تنها نمونه کوچکي از آن است؛ چرا که بستر رودخانه خشکيده قمرود توسط شهرداري به پارکينگ تبديل شد و در نهایت وقتي بعد از چند سال کاهش بارندگي، باران کمي بيش از حد تصور مسئولان باريد و در رودخانه جاري شد، به جاي بستر شن و ماسه‌اي به صدها نفر از مردم و خودروهاي پارک شده برخورد کرد و همه را با خود برد. تخريب جنگل‌ها و مراتع، چراي بي‌رويه دام در بالادست سدها و مسدود کردن بیشتر رودخانه‌هاي کشور با ديواره‌هاي بتنی نيز از ديگر دلايل تشديد سيل در کشور است. بر اساس اعلام سازمان حفاظت محيط زيست، از 421 مورد سيل رخ داده از سال 1330 تا 1380، نزديک به 74 درصد آن تنها مربوط به سال‌هاي 1360 تا 1380 است؛ يعني در فاصله سال‌هاي 60 تا 80 ميزان سيل 20 برابر شده است؛ در حالي که تغييرات زيادي در بارندگي‌هاي منطقه جز چند مورد استثنايي وجود نداشته است.
بر اساس داده‌هاي بانک اطلاعاتي خسارات سيل معاونت آبخيزداري سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور طي چند دهه گذشته، به طور متوسط خسارات ناشي از سيل بالغ بر 10000 ميليارد ريال در سال بوده و از سال 1330 تا 1383 سبب کشته شدن 11 هزار و 739 نفر و مفقودالاثر شدن 2381 نفر ديگر شده است.
دو ميليون و 300 هزار هکتار از مزارع کشور در همين بازه زماني آسيب ديده و يک ميليون و 580 هزار رأس دام تلف شده است؛ اما خسارات وارده به کشور از اين سال به بعد، پس از گذشت 12 سال هنوز به صورت مدون ارائه نشده است.

سيل ميدان تجريش تهران
با اينکه حافظه تاريخي مردم ايران سيل‌هاي شمال کشور را فاجعه‌بارترين سيل‌هاي ايران قلمداد می‌کند، سيل ميدان تجريش تهران در سال 1366، دومين سيل مخرب کشور از نظر تلفات انساني نام گرفته است. که در ۴ مرداد ۱۳۶۶ ساعت يک بعدازظهر، بر اثر بارش شديد باران و جاري‌شدن سيلاب در دره‌هاي دربند و گلابدره، در شمال تهران رخ داد؛ اما آنچه خسارات سيل را تشديد کرد، شکسته شدن سد ديگري بود که روي رودخانه گلابدره ساخته شده بود. ناگهان حجم عظيمي از آب روانه ميدان تجريش و خيابان شريعتي و مناطق اطراف شد. شدت رگبار باران به گونه‌اي بود که در مدت ۱۰۷ دقيقه ۲۸ ميليمتر بارش ثبت شد.
در مدت کوتاهي سيلاب عظيمي از رودخانه گلابدره به حرکت درآمد و در مسير خود سد ساخته‌شده را تخريب کرد و صدها تن گل‌ولاي و سنگ را در مسير رودخانه گلابدره و جعفرآباد به سمت ميدان تجريش به حرکت درآورد.

سيل در استان گلستان
اگرچه هر ساله کشور شاهد وقوع سيلاب‌هاي متعددي است، سيل ويرانگر گلستان در 20 مرداد 1380 که منجر به کشته و مفقودالاثر شدن بيش از 500 نفر از هموطنان شد، هنوز هم عنوان نخست فجايع سيل کشور را به خود اختصاص داده است. وسعت تخريبي اين سيل که به گفته کارشناسان تماماً در اثر تخريب جنگل‌ها و مراتع در بالادست حوضه آبريز گرگان‌رود بود، حدود 5000 کيلومتر را در برگرفت و طبق اعلام سازمان ملل در اوت سال 2001 سيل گلستان در اين سال رتبه يک تلفات انساني سيل در جهان را به خود اختصاص داد. در 20 مرداد 1380 شکسته شدن سد شهيد وفايي نيز مزيد بر علت شد و حجم عظيمي از آب با سرعتي باور‌نکردني جاده گلستان و خودروهاي عبوري را گرفت و جنگل‌هاي بکر داخل پارک ملي گلستان را با خود برد. در اثر اين سيل هزاران تن خاک جابه‌جا و مخزن سد گلستان پر شد. لاشه حيات وحش سيل‌زده و ده‌ها هزار دام کشته شده و شيوع بيماري وبا در میان سيل‌زدگان، عمق فاجعه را چندين برابر کرد.
اگرچه سيل گلستان بار ديگر در سال 1381، 1382 و 1384 درست در حول و حوش سالگرد سيل نخست تکرار و منجر به کشته شدن بيش از يکصد نفر ديگر شد، با وجود تخريب چندباره جاده گلستان، باز هم اين جاده در همان بستر سيل‌خيز رودخانه «دوغ» در داخل پارک ساخته شد تا بار ديگر اين پرسش مطرح شود که چرا با وجود احتمال وقوع باران سيل‌آسا و بيش از حد طبيعي، باز هم جاده‌ها در کنار بستر رودخانه کشيده مي‌شوند و مجهز به سيل بند نيستد؟
سيل در سيستان‌وبلوچستان
به دنبال بارندگي‌هاي شديدي که از ۳۰ دي ۱۳۹۵ در مناطق جنوبي استان سيستان‌وبلوچستان در ايران آغاز شد، رودخانه‌هاي فصلي طغيان کردند و سبب بسته شدن ۱۵ راه اصلي و فرعي در اين استان شدند. حدود ۳۰۰۰ خانه در مناطق ايرانشهر، سرباز، نيک‌شهر، کنارک و غيره آسيب ديدند. همچنين ۳ روستا به دليل هم‌جواري با رودخانه کاملاً تخليه شدند. به طور کلي ۱۶۷۰ چادر امدادي براي سيل‌زدگان برپا شد. طغيان رودخانه کاجو سبب شد تا دسترسي به ۸۰۰۰ تن از ساکنان روستاهاي بخش سابورک غيرممکن شود. اين بارندگي‌ها و سيلاب‌هاي شديد ۱ نفر کشته داشت.

سيل در شمال غرب ايران
در روز جمعه ۲۵ فروردين ۱۳۹۶ در منطقه شمال غرب ايران سيلي بزرگ رخ داد. بر اساس اعلام سازمان هواشناسي بارش متوسط در حدود ۴۰ ميلي‌متر بوده که طي ۱۵ سال قبل از آن بي‌سابقه گزارش شده‌ بود. تعداد جان‌باختگان اين حادثه ۴۸ نفر اعلام شد. بيشترين تلفات و مفقودي‌هاي اين سيل از شهرستان‌هاي عجب‌شير و آذرشهر گزارش شده بود.

سيل در شمال و شمال شرق ايران
از روز پنجشنبه ۱۹ مرداد 1396 در ۵ استان ايران سيل جاري شد. بارش‌هاي شديد باران در استان‌هاي گلستان، گيلان، خراسان رضوي، خراسان شمالي و سمنان موجب جاري شدن سيل شد و بر اثر آن ۱۴ نفر جان خود را از دست دادند. يک نفر در استان خراسان شمالي، چهار نفر در استان گلستان و نه نفر در استان خراسان رضوي. چهار نفر نيز در استان خراسان رضوي مفقود شدند. در خراسان شمالي چهار نفر در يک خودرو بودند و آب خودروی آنها را با خود برد که در اين حادثه يک نفر از آنها جان خود را از دست داد.

۱۴ ماه بعد(مهر 1397)
در روز جمعه ۱۳ مهر 1397 بار ديگر بارندگي شديد آغاز شد: اين بار در شهرهاي استان‌هاي خراسان شمالي، مازندران، گلستان و گيلان سيل بزرگي جاري گرديد. بارش‌هاي شديد موجب سيل شد که در اثر آن دست‌کم نه نفر جان خود را از دست دادند. بارندگي شديد و آبگرفتگي معابر و طغيان رودخانه‌ها تا سومين روز در گيلان ادامه داشت.

پنج ماه بعد (بهار 1398)
در اواخر اسفند 1397 و بهار سال 1398 يکبار ديگر شهرهاي گنبد کاوس، گُميشان، بندر ترکمن و آق‌قلا که در مسير رودخانه‌هاي قره‌سو و گرگان‌رود قرار داشتند، خسارت زيادي ديدند. علاوه بر آن شهرهاي شرق مازندران و شهر شيراز در فارس با خسارات شديد مالي مواجه شدند و در مجموع 39 نفر کشته داشتند.
سیل به این استان‌ها ختم نشد؛ بلکه استان لرستان (شهر پلدختر) را درنوردید و در شهر‌های مختلف استان خوزستان شاهد پدیده سیل بودیم.

 

محمد گنجي/ در زمان پادشاهي هنري دوم در انگلستان، وقتي حقوق اشراف سرمايه‌دار تهديد شد، آنان نبرد چهل ساله‌ خونيني را عليه حکومت به‌ راه انداختند که سرانجام به امضای قرارداد آتش‌‌بس در حوالي قلعه وينزر انجاميد؛ همان قراردادي که امروز به سند «مگنا کارتا» شناخته مي‌شود و غربگرايان آن را آغاز راه «دموکراتيزاسيون» مي‌دانند.
اين سند در سير تکوين تاريخي‌اش به «شبه قانون اساسي» در انگلستان بدل شد و فقط منشوري بود براي رسميت يافتن «سرمايه‌داري» و ضامن «حقوق اشراف فئودال» که نخستين «قيد و بندها» را براي تضمين حقوق اين طبقه به نظام پادشاهي تشکیل می‌داد.
«پال جانسون»، مورخ شهير آمريکايي مي‌گويد: سند «مگنا کارتا» به حق نخستین قانون از مجموعه قوانين انگليسي است که مي‌توان گفت «آزادي‌هاي انگليسي» و در نتيجه «آزادي‌هاي آمريکايي» از آن نشئت مي‌گيرد.
منشور کبير يا مگنا کارتا (Magna Carta) منشور قانوني انگليسي است که به طور رسمي در سال ۱۲۱۵ ميلادي به تصويب رسيد. اين منشور به زبان لاتين نوشته شده و به نام لاتين آن شناخته مي‌شود. در سال ۱۲۱۵ اشراف انگلستان که از پادشاه به خشم آمده بودند، «جان» پادشاه انگلستان را وادار کردند تا منشور کبير را در ۱۵ ژوئن ۱۲۱۵ امضا کند. در واقع جان ماليات زيادي از اشراف درخواست کرده بود و اين فرمان بيان مي‌کرد که حتي پادشاه نيز مشمول قانون می‌شود و بايد از آن اطاعت کند.
اصلي‌ترين دليل تدوين اين منشور، اختلاف میان «اينوسنت سوم» يکي از پاپ‌هاي کليساي کاتوليک رم و اشراف انگلستان، با پادشاه بر سر ميزان و حد قدرت وي بود. منشور آزادي، پادشاه را وادار می‌کرد به تشکيلات قانوني احترام بگذارد و قبول کند که قانون بر اراده شخصي او ارجحيت دارد.
مگنا کارتا، شاه انگلستان را موظف به پذيرفتن حقوق مشخصي براي مردان آزاد تحت حکومتش، احترام به برخي رويه‌هاي قانوني مشخص و پذيرفتن اين موضوع کرد که قدرت او توسط قانون محدود خواهد شد. در اين منشور، مقصود از «مردان آزاد»، اقليتي از بارون‌ها و فئودال‌هاي سرزمين انگلستان بودند؛ در حالي که مردم عادي، رعايا و سرف‌ها از حيطه حقوقي اين منشور خارج بودند.
تا قرن هجده ميلادي در ميان مورخان چنين تصور مي‌شد که منظور از اين حقوق، دفاع از آزادي‌هاي شخصي است. بخشي از اين اسطوره‌سازي مرهون استفاده‌هاي سياسي بود که مبارزان آزادي‌خواه قرن ۱۷ (انگلستان) و قرن ۱۸ (ايالات متحده) براي پيشبرد پيکار خود عليه پادشاهي انگلستان به اين منشور ارجاع مي‌دادند. با اين حال مورخان عصر ويکتوريا انحصار حقوق منشور بزرگ به بارون‌ها را افشا کردند. علي‌رغم اين مسئله، منشور همچنان وجه نمادين خود را حفظ کرده ‌است و در فرهنگ اروپا‌ـ آمريکايي از آن به ‌عنوان يکي از دستاوردهاي تاريخي عليه استبداد پادشاهي ياد مي‌شود.
منشور کبير به يکي از مهم‌ترين اسنادي بدل شد که در روندی تاريخي به ايجاد حکومت مشروطه در جوامع انگليسي زبان امروزي انجامید. گفته مي‌شود قانون اساسي ايالات متحده آمريکا از مگنا کارتا اثر پذيرفته‌ است.
هدف اشراف انگليس تحکيم حقوق رايج فئودالي بود و آن منشور هنوز به مثابه رشد جوانه دموکراسی و تکامل آن نبوده و رعايا «انسان آزاد» محسوب نمي‌شدند. در اين منشور قيد شده است: «هيچ انسان آزاد (منظور صرفاً اشراف فئودال است) نبايد دستگير، زنداني يا از دارايي‌اش محروم يا محکوم، تبعيد يا به هر صورتي بي‌خانمان شود... مگر به حکم قانون.»
اين منشور البته درطي سال‌هاي بعد چندين بار بازبيني و بازنويسي شد. برخي پادشاهان به ویژه در هنگامه نياز به ماليات بيشتر به آن وفادار بودند و برخي آن را نقض مي‌کردند. با ضعيف شدن فئودال‌ها و قدرت گرفتن طبقه بورژوازي، اين ‌بار مطالبات اين طبقه ايشان را به محدود کردن قدرت پادشاه برانگیخت. اين مبارزات در نيمه قرن ۱۷ دنبال شد و تدوين اعلاميه حقوق مردم را در سال ۱۶۸۹ در پي داشت.

 

حسين معيني/ در عملیات خیبر، فرمانده ارتش ديرتر از همه از طرح عمليات با خبر و دلگير شده بود. بعدها که فرماندهي محور زيد به آنها سپرده شد، به آيت‌الله خامنه‌اي نامه نوشتند که در اين محور با توجه به وضعيتش، احتمال موفقيت کم است. فرمانده سپاه معتقد بود پيشروي در هور آنقدر براي عراق غافلگيرکننده است که اگر محور جنوبي (طلائيه) هم قوي نباشد، عمليات موفقيت‌آميز مي‌شود. او همچنين يکي از قوي‌ترين لشکر‌هايش، يعني لشکر 14 امام حسين(ع) را که متعلق به نيروهاي اصفهاني بود به محور جنوبي مأمور کرد.
پشتيباني نيروهايي که براي جنگيدن به هور مي‌رفتند، با قرارگاه نوح بود. نبود خشکي و لزوم سرعت بالا در انتقال نيرو و تجهيزات سبب شد که از هوانيروز کمک خواسته شود. فرمانده هوانيروز ارتش به کنار هور آمد و نيروي هوايي هم پشتيباني پدافند هوايي را بر عهده گرفت. همچنين هواپيماهاي اف 14 مأمور شدند تا به جنگ ميگ‌هاي عراقي بروند.
عمليات خيبر نخستین تجربه مرحوم حجت‌الاسلام هاشمي‌رفسنجاني در فرماندهي جنگ بود. او قبل از آمدنش به جبهه، به امام قول داده بود تا با پيروزي به تهران برگردد تا راهي براي پايان جنگ باشد. حضرت امام هم فقط سکوت کرده بودند. هاشمي‌رفسنجاني در ذهنش به اين فکر کرده بود که مي‌توانيم با گرفتن يک منطقه از خاک عراق، پاي ميز مذاکره و پذيرفتن آتش‌بس برويم و به بهانه اين منطقه، حقمان را از صدام بگيريم.
هاشمي‌رفسنجاني در خاطراتش مي‌نويسد: «آن‌گونه که انتظار داشتم، عنوان ختم جنگ مقبول نيفتاد. معلوم است مسئله مهم براي بسياري از رزمندگان، ادامه جنگ است و همه چيز هم همين را نشان مي‌دهد. شايد به همين جهت امام موافق طرح ختم جنگ نيستند و اگر در قلب‌شان هم قبول داشته باشند، بر زبان
نمي‌آورند.»