محمدصالح نادری
کارشناس فناوری اطلاعات
در شماره قبل مفهوم کِلَود را بیان کردیم و یکی از مهمترین خدمات آن را شرح دادیم. برای ادامه بحث سه مدل خدماتی کلود را توضیح میدهیم.
Saas: این مدل با نام «نرمافزار به عنوان یک خدمت» شناخته میشود. در این مدل، ارائهدهندگان خدمات ابری به شما خدمات نرمافزاری میدهند؛ برای نمونه کاربری به نرمافزاری خاص نیاز دارد که به دلایل مختلف مانند گران بودن، نداشتن فضای کافی برای نصب، موردی بودن نیاز به استفاده از آن نرمافزار، کافی نبودن سختافزار کاربر برای اجرا کردن آن نرمافزار و... نمیتواند آن را روی سیستم خود نصب کند ، شرکتهای ارائهدهنده خدمات Saas به آن کاربر همان نرمافزار را در بستر اینترنت ارائه میکنند و وی با پرداخت حق عضویت اصولاً بسیار ناچیز، از آن نرمافزار استفاده میکند و هزینه خرید آن را تقبل نمیکند. در گذشته که ابرها اینقدر فراگیر نبودند، کاربران برای استفاده از نرمافزار به مکانهایی مانند کافینت مراجعه و مثلاً نیم ساعت از واژهپرداز ورد استفاده میکردند! البته شاید این شرایط به دلیل وجود نرمافزارهای کِرَکشده ارزانقیمت در ایران برای ما زیاد قابل تجزیه و تحلیل نباشد؛ اما خوب است بدانید که اگر قوانین حقوق مؤلف در ایران مانند دیگر کشورها رعایت میشد، برای خرید نرمافزاری مانند مجموعه آفیس باید سالانه 5/1 میلیون تومان هزینه میکردید! این رقم برای نرمافزاری مانند مجموعه ادوبی شامل فتوشاپ و... سالانه نزدیک به 5/7 میلیون تومان میشود! بنابراین استفاده از خدمات Saas در قالب کلود بسیار به صرفه خواهد بود.
Paas: این مدل با نام «بستر به عنوان یک خدمت» شناخته میشود. در این حالت شما تنها خدمات نرمافزاری دریافت نمیکنید، بلکه حتی سیستمعامل هم به صورت ابری ارائه میشود؛ یعنی کاربر با یک اتصال شبکهای ساده میتواند به سیستم عامل خود که روی ابرهاست متصل شود و کارهایش را انجام دهد. Paas مدلی است که ابرها برای سهولت کاربران در هنگام تغییر نیازهایشان ارائه میکنند. فرض کنید شما رایانه ویندوزی دارید و میخواهید از برنامهای خاص که مختص سیستمعامل دیگری است استفاده کنید. در این حالت میتوانید از خدمات Paas استفاده کنید. شرکت گوگل سیستمعاملی کاملاً اینترنتی به نام Chrome OS دارد که خدمات آن از بستر اینترنت قابل استفاده است. این سیستمعامل بر رایانههای شخصی به نام کرومبوک نصب میشود و کاربران از طریق آن میتوانند به سادگی به فایلها، برنامهها و... دسترسی داشته باشند. کرومبوکها از نظر سختافزاری زیاد پیچیده نیستند؛ زیرا تقریباً تمام پردازشها روی سرورهای گوگل انجام میشود. سیستمعامل اینترنتی دیگر Microsoft Azure است که برای کاربران متخصص، خدمات گوناگونی ارائه میکند.
Iaas: این مدل با نام «زیرساخت به عنوان یک خدمت» شناخته میشود. در این حالت کاربر بر اساس نیاز خود، تشخیص میدهد باید مجموعهای از سختافزارها را به طور کامل در اختیار داشته باشد و مدیریت کند؛ مانند اینکه رایانهای خریدهاید و اختیار دارید با آن هر کاری انجام دهید؛ با این تفاوت که با استفاده از Iaas نمیدانید این رایانه کجاست! خدمات کلود در قالب Iaas این امکان را میدهد که شما هیچ وقت نگران خرابی سختافزار، از دست دادن دادهها و... نباشید. حتی اگر نیازهای سختافزاری شما تغییر کند، لازم نیست رایانه خود را عوض کنید و دردسر انتقال اطلاعات و... را داشته باشید؛ زیرا با استفاده از Iaas در کوتاهترین زمان ممکن بدون اینکه متوجه تغییر شوید، میتوانید نیازهای سختافزاری را به روز کنید. در این مدل، کنترلی کامل روی سختافزار ابری در اختیار قرار داده شده داریم. این خدمت کلود بیشتر در سایتها استفاده میشود تا کیفیت خدماتشان بالاتر برود.
Xaas: این مدل چیز جدیدی نیست! به مجموعه خدمات ارائهشده در مدلهای گفتهشده میگویند: «هر چیزی به عنوان خدمت». در واقع تمام نیازهای کاربر و هر چیزی که بتواند تصور کند، با Xass (مجموع خدمات Saas، Paas و Iaas) رفع میشود و این با کمک مفهوم کلود امکانپذیر است. در آینده شما با تبلتی بسیار ابتدایی از نظر سختافزاری و تنها یک ارتباط اینترنتی میتوانید توان پردازشی گرانترین رایانههای شخصی را در اختیار داشته باشید که این بخشی از آینده دنیای فناوری است.
همه ما آدمهایی را دیدهایم که میگویند در زندگی یک روی خوش ندیدیم! خیلیها در زندگی میخواهند به آسایش و لذت برسند تا خوشحالی را تجربه کنند؛ غافل از اینکه خوشحالی، آسایش و لذت را به دنبال دارد. اگر خودمان به زندگی روی خوش نشان دادیم و حال خوبی داشتیم، زندگی هم به ما روی خوش نشان میدهد؛ همانگونه که خداوند میفرماید: «من نزد گمان بنده مؤمن خویشم.»
در حمله گروهک تروریستی داعش، او مجبور به ترک موقعیت قبلی شد که به اسم موقعیت حضرت زهرا(س) تحویلش شده بود. این عقبنشینی برایش بسیار ناخوشایند بود؛ به حدی که برای از دست دادن آن موقعیت در لحظات قبل از شهادتش که در کنار هم بودیم اشک میریخت.
به نقل از همرزم شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه
محمدحسین 15 اسفند 1365 چشم به جهان گشود. در همان نوزادی به بیماری سختی مبتلا و سه بار جراحی شد. وی در شرایطی به دنیا آمد که دو دایی شهید و یک عموی اسیر در دست بعثیان، خاطراتش را رقم میزد. پدرش پاسدار، رزمنده و جانباز و مادرش، خواهر دو شهید بود که همین امر سبب شد با فرهنگ ایثار و شهادت رشد کند. مراحل تحصیل را تا دیپلم به پایان رساند، سپس لباس سبزقامتان پرافتخار سپاه را پوشید. وی علاقه شدیدی به مسائل نظامی داشت. آخرین مدل سلاحهای سبک و سنگین دنیا را از اینترنت جستوجو میکرد و با مهندسی معکوس، با پیچیدگی آنها آشنا میشد و در صورت ضرورت در بسیج و برای تداوم آموزش سپاه تدریس میکرد. در میدانهای متعدد و مراسمات و یادبودها حاضر بود؛ در یادواره شهدا، عضو فعال و مبتکر، در یادمانهای دفاع مقدس، در مراسم اعتکاف در ساخت و ساز مسجد و حسینیه و... خلاصه هرجا خلأیی احساس میکرد آنجا را با حضورش پر مینمود؛ چه مسائل نظامی، چه فرهنگی یا اجتماعی و عبادی و خانوادگی. در سال 1386 با خانوادهای مذهبی و پاسدار از نسل سادات شهرستان طالقان، روستای اورازان ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای محمدمحسن و زینب و یک مسافر در راه بود که دیگر چهره پدر را نمیدید. او دو بار برای مأموریت به استان سیستانوبلوچستان رفت و دو بار هم به سوریه اعزام شد. بار اول در سال ۱۳۹۴ به مدت سه ماه در سوریه حضور داشت. برای بار دوم هم داوطلبانه عازم منطقه حلب سوریه شد و مسئولیت فرماندهی گروهان را در خط پدافندی به عهده گرفت. سرانجام در ساعت 8:30 صبح پنجشنبه 26 فروردین 1395 بر اثر اصابت گلوله 106 دشمن پرواز کرد.
پس از جاری شدن سیل در بیشتر نقاط ایران این بار هجوم ملخها به بعضی از مناطق ایران خبرساز شد. دلسوزان داخلی و دماغسوزان خارجی واکنشهایی به این موضوع مهم داشتند.
نتانیاهو در حالی که ران ملخی را در دست داشت و بعضاً تیغهایش در دستش فرو میرفت و به کتش گیر میکرد، گفت: «اَه لعنتی.. ما مشکل ملخ ایران را حل میکنیم. ما آمادهایم تکنولوژی تولید تردترین چیپس ملخ را به ایران بدهیم.» البته چند وقت پیش نتانیاهو میخواست مشکل کمآبی ایران را حل کند که در فاصله بسیار کوتاهی ابرها بدجور غیرتی شدند و به چشم درخت به زمین نگاه کردند و طوری باریدند که هم اکنون میتوانیم با سطل آب از نتانیاهو و طرحش پذیرایی کنیم. احتمالاً با این پیشنهاد نتانیاهو هم، سپاه ابرهه برای نابودی ملخها اقدام کنند.
یک سلبریتی هم که اخیراً به جای شوت کردن توپ به دروازه، به کائنات نگاه میکند و تازه دستمان آمد چرا انقد گل میخوریم، با ابراز تأسف از این همه سادگی مردم گفت: «انقدر مرگ بر آلسعود گفتیم که آخرش ملخها به خودمان برگشتند.» اگر این سلبریتی را نقداً کارشناس حساب کنیم، با توجه به کینه شتری بنسلمان از ایران بعید نیست شبانه با آن هیکل درشتش که طول و عرض عربستان را در برمیگیرد ملخها را به سمت ایران کیش کرده و در عربستان را بسته باشد. به هر حال این ملخها از عربستان به سمت ایران وارد شده و به تناسب مرگ بر آلسعودی که مردم ایران میگویند، هی به خودمان برمیگردد. همین سلبریتی اگر بیشتر توضیح میداد، میگفت «با مرگ بر ترامپ این بار با فراوانی محصول هویج روبهرو خواهیم شد.» که
ادامه نداد...
رئیس ستاد مدیریت بحران، با هجوم ملخها به میان مردم رفته و گفته، «مردم از خوردن ملخ خوشحال هستند و درختها و زمینهایی که محصول ملخ آوردهاند صحنههای زیبایی را ایجاد کرده و در سطح شهر شاهد پیکرهای زیبایی از ملخ هستیم که میتوان با صادرات آن به چین میلیونها دلار ارز وارد کشور کرد.
سمیه قربانی
با ما نیست...
هر که در مسلک دلدار نشد، با ما نیست
به غم یار گرفتار نشد، با ما نیست
هر که در خانه دل شعله جاوید نداشت
در ره یار سر دار نشد، با ما نیست
هر که خواهان رضای دل معشوق نبود
با دل صادق ما یار نشد، با ما نیست
آدمیت به تکلم، به دو پا رفتن نیست
صورتک آدم از احرار نشد، با ما نیست
ز غم خلق خداوند دلش خالی شد
دردشان دیده و بیمار نشد، با ما نیست
دید جور و ستم ظالم بدکار و خبیث
دلش از درد تلنبار نشد، با ما نیست
خویش بر خواب زد و دیده فروبست بگو
چشم بربست، خبردار نشد، با ما نیست
هر که دارو به دل زخم ضعیفان ننهاد
آزمایش شد و غمخوار نشد، با ما نیست
به زمینخورده تکبر نفروشد آدم
دید افتاده، پرستار نشد، با ما نیست
هر ستمدیده که یاری طلبد از دگران
دلش از غصه و غم، زار نشد، با ما نیست
عمر در خواب گران طی شد و بیدار نشد
هر که دلزنده و هشیار نشد، با ما نیست
قلمی داشت، بگو: پاس بدارد که قلم
سینه در سینه کفار نشد، با ما نیست
هر چه جوشیده ز دل، حامی پنهان دارد
هر کسی شاعر بیدار نشد، با ما نیست
با «فرائی» سخن دل تو بگو، میشنود
هر که دلداده دلدار نشد، با ما نیست
امیدم هست
تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
ردای عفو برازنده بزرگی توست
وگر نه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم
سجاد سامانی / شاعر
سیدمهدی حسینی
کارشناس تاریخ
در تقویم تاریخی انقلاب اسلامی روز ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ یک حرکت تروریستی در سفارت ایران در لندن به ثبت رسیده است. درست چند روز پس از شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در صحرای طبس، سفارت ایران به اشغال گروهی مهاجم درآمد، اینگونه که ناگهان شش فرد مسلح عربزبان به سفارت ایران در لندن حملهور میشوند و ۲۶ نفر از اعضای کارکنان سفارت را به گروگان میگیرند. این اقدام تروریستی طبق برنامهای تنظیم شده از طریق رژیم بعث عراق و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی انگلیس طراحی شده بود. رژیم بعث عراق مدعی بود، خواستار آزادی ۹۱ نفر از اعضای گروهک تجزیهطلب خوزستان یا به عبارت صحیحتر افراد جاسوس صدام است که در ایران دستگیر و زندانی شده بودند؛ اما بعدها مشخص شد اعضای این گروهک تروریستی از طریق سفارت بریتانیا در بغداد روادید ورود به این کشور را دریافت کرده بودند. لندن هم به فاصله کوتاه همه دیپلماتهای خود را از تهران فراخوانده بود، یعنی پیشبینی عواقب کاری را که برنامهریزی شده بود، کرده بودند؛ بر همین اساس، هنگام هجوم تروریستها به سفارت ایران در لندن و گروگانگیری آنها، پلیس دیپلمات انگلیس هیچگونه اقدامی در مقابله با آنها انجام نداد و حتی «مارگارت تاچر»، نخستوزیر وقت انگلیس نیز نسبت به این حادثه بیتفاوتی از خود نشان داد؛ این در حالی است که تروریستها پس از چند روز همچنان روند خشونتگرایی و تهدید علیه گروگانها را افزایش دادند تا جایی که عباس لواسانی را که یکی از گروگانهای گرفتار بود، به شهادت رساندند و به نوعی نشان دادند خواستهشان مصمم هستند.
پس از پنج روز دولت تاچر واکنش نشان داد و نیروهای ویژهای موسوم به «اس.ای.اس» (S.A.S) را ساماندهی کرد تا در زمینه آزادسازی گروگانها اقدام کند. در همین راستا، نیروهای ویژه عملیاتی اس.ای.اس در قالب طرح عملیاتی به نام نیمروز در ۱۱ دقیقه، پنج نفر از تروریستها را به قتل رساندند و گروگانها را آزاد کردند.
در این آزادسازی، «علیاکبر صمدزاده» که دانشجوی دکتری کامپیوتر بود، به شهادت میرسد و کاردار ایران مجروح میشود؛ در بین تروریستها هم یک نفر سالم دستگیر میشود. پس از دستگیری وی ایران خواستار استرداد این تروریست از دولت انگلیس شد که آنها از تحویل آن امتناع کردند.
گفتنی است، هنگام محاکمه این عنصر تروریست نه تنها ایران دعوت نشد؛ بلکه حتی نمایندهای از سفارت ایران هم برای حضور در آن جلسه دعوت نشد و اقدام صوری و فرمایشی زمان آشکارتر شد که اجازه ندادند خانواده شهدا و مجروحان و نماینده سیاسی ایران در این جلسات حاضر شوند.
با توجه به اینکه این حادثه درست ۱۸۰ روز پس از تسخیر لانه جاسوسی در ایران اتفاق افتاد، به خوبی نشان میدهد که این اقدام با هدایت آمریکا و همکاری انگلیس به منظور ضربه زدن به ایران و آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران طراحی شده بود و رژيم بعث عراق نیز با جریان آمریکاییها همسویی داشت.
متأسفانه، پس از ۳۹ سال از این حادثه وزارت خارجه در این زمینه اقدام شایستهای انجام نداده است.
نکته: دکتر چمران آرپیجی میخواست، نمیدادند. میگفتند دستور از بنیصدر لازم است. تلفن کرده بود به مسئول توپخانه. آنجا هم همان آش و همان کاسه. طرف پای تلفن نمیدید دکتر از عصبانیت قرمز شده. فقط میشنید که «من از کجا بنیصدر رو گیر بیارم مجوز بگیرم؟» رو کرد به من و گفت «برو آنجا آرپیجی بگیر. ندادند به زور بگیر. برو عزیز جان.» یکی بار هم گفتم: «دکتر، شما هرچی دستور میدی، هرچی سفارش میکنی، جلوی شما میگن چشم. بعد هم انگار نه انگار. هنوز تسویه ما رو نداده. ستاد رفته زیر سؤال. میگن شما سلاح گم کردین...» هر چقدر که من عصبانی بودم، او آرام بود. گفت: «عزیز جان، دلخور نباش. زمانه نابسامانیه. مگه نمیگفتن چمران تل زعتر رو لو داده؟ حالا بذار بگن حسین مقدم هم سلاح گم کرده. دلخور نشو عزیز.»
نظر: زمانه بیسامانی است. هنوز هم نیروهای انقلاب دغدغه حل مشکلات مردم را دارند؛ اما مسئولان دولتی در برخی موارد همراهی نمیکنند. از یک سو تهمت میخورند و از طرف دیگر هم نمیتوانند ببینند در روز روشن به انقلاب و مردم جفا میشود. همین چند روز پیش، وزیر نفت دوباره سخن از کاسبان تحریم به میان آورد؛ در حالی که آمریکا با تاکتیک تحریم، به دنبال کشاندن نظام پای میز مذاکره است و کاسبی است. نیروهای انقلابی برای حل مشکلات و این ناهماهنگیها، باید با صبر و بیتوجهی به حاشیهسازیها زمینه ظفر را هموار کنند. در سیل اخیر، این روحیه به خوبی آشکار بود و توجه نداشتند که مدیر ارشد اجرایی در هنگامه بحران در شمال، مشغول تفریح در سواحل جنوبی بود و خودشان آتش به اختیار، مشکلات مردم را حل کردند.
ای همیشه مهربان
چه زود زمستان وجودم را بهاری کردهای و چه زود بال شکستهام را بیآنکه بفهمم احیا کردهای؛ با ولادتتان عهدی دوباره بستهام و اکنون شما با مهربانی همیشگیتان دستم را گرفتهاید و آرام آرام از شهر شعبان به بالای قله رمضان مبارک رساندهاید و از من میخواهید پرواز کنم و بالهایم را با تواضع و خشوع به درگاه خداوند بنشانم.
ای تنها آموزگار عشق
آموختهام دراین ماه عاشقهای به ستوهآمده از گناه و خسته از بازیهای دنیا باید همچون مرغان دلباخته عطار، هفت شهر عشق را بدون هیچ دلبستگی پشت سر بگذارند؛ چرا که دلبستگی عین سرپیچی است و سرپیچی و روگردانی جایی در شاگردی شما ندارد.
ای زندهکننده جان
میدانم در این ماه عزیز نسیم تنفستان همچون دم مسیحایی در چهره این شهر سرازیر میشود و کبوتر دلمان را زنده میکند و کلمه به کلمه مناجات و دعاهای سحرگاهی شما بالهای پریدن و رسیدن به عرش را در ما به پرواز درمیآورد.
ای آرامشبخش دل
کمکمان کن تا در این رمضان معظم طاعت فروتنان نصیبمان شده و سینهمان برای انابه همچون بازگشت خاضعان باز شود...
صالحی(وزیر ارشاد): ترور طلبه همدانی زنگ خطر آغاز خشونتهای عریان است. نفرتسازان، پشت صحنه این بازی کثیفند. بنگریم که در همین گفتوگوهای حقیقی و مجازی، چقدر بازار خشونت کلامی پر رونق است! گلولهها با باروت کلمات ساخته میشوند.
برنی سندرز: پمپئو باید گمراه کردن مردم آمریکا درباره جنگ یمن را متوقف کند. در واقع نقش ایران در این موضوع بسیار کم است و ادامه حمایت آمریکا از فاجعهای با رهبری سعودیها، امنیت ملی ما را تضعیف میکند.
شهاب اسفندیاری: رئیس اخبار بیبیسی در نامهای به همه کارکنان خبر بیبیسی یادآوری کرد که حق ندارند نظرات شخصی خودشان را درباره مسائل سیاسی و موضوعات اختلافبرانگیز در شبکههای اجتماعی مطرح کنند؛ وگرنه با آنها «برخورد متناسب» صورت میگیرد. بیبیسی فارسی جهت اطلاع!
عباسعلی کدخدایی: قدمت عنوان خلیجفارس در تاریخ، که به شهادت تاریخنگاران غیر ایرانی در اسناد و مدارک گوناگون تأیید شده است،
امری نیست که با تحمیل عنوان مجعول تغییر یابد. علاوه بر آنکه منفعتی برای مدعیان زیادهخواه آن نیز در بر نخواهد
داشت.
وحید یامینپور: عباس عبدی گفته قاتل واقعی طلبه همدانی جریان اصولگراست؛ چون از فرهنگ الوات حمایت کرده! اوباشی که سطل و اتوبوس و بانک آتش زدند و در عاشورا کارناوال شادی راه انداختند و کتیبه سوزاندند که «امت خداجو» بودند! چرا مسئلهای را که حل شدنش به همگرایی ملی نیاز دارد جناحی و سیاسی میکنید!
رمان «باخ» دومین نوشته «میثم امیری» است که انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرده است. باخ داستان یک تیم ترور است؛ تیمی چهار نفره از دو نسل متفاوت؛ نسلی که در جنگ حاضر بوده و نسلی دیگر که تنها از جنگ شنیده است. حال آنها با هم همراه میشوند تا عملیات کنند. آیا موفق میشوند؟
همین سوژه جالب رمان، خواننده را به خود جذب میکند. داستان این عملیات را یکی از اعضای این تیم روایت میکند. او در زندان گرفتار شده است و تصمیم میگیرد تا رویدادها را شرح دهد. روزنوشتهای این فرد کتاب باخ را تشکیل داده است؛ از روزی که آنها با نقشه دو رزمنده دیروزی آشنا میشوند تا زمانی که در کانون اتفاقات قرار میگیرند و میخواهند در تیم ترور نقشآفرین باشند. این تیم ترور در میانه ماجرا با افسری اطلاعاتی مواجه میشود که سد راهشان است.
در بخشی از این داستان میخوانیم: «بعد، از حاجی جدا شدم. گفتم خداحافظ مرد بیادعا. خداحافظ عقاب صحرا. بایبای ماکارف. خیلی خوش گذشت. من رفتم پی دنیا. تو باش و آن آخرتت.
ـ خب؟
ـ ریش را زدم. رفتم توی سوپرمارکت. ایرج بود با یکی دو خارجی. هم را نمیشناختیم. نگو اینها کیس هستند. گفتم مهمانیت را جوری میگردانم که حال کنی. خودتم بیا. گفتم سواری عالی میآورم. ویلای عالی. اطعمه. اشربه. همه چیز. بگذار لذت ببرند از ایران. گفت: تو کی هستی؟ گفتم: تورلیدر حاذق. مثل بتن آرمه بود لامذهب. گفت: خوبه. روزی چند؟ گفتم: پول برای من افت کلاس دارد. اصلاً از پول بدم میآید. میخواهیم حال کنیم...
بعد به فکر فرو رفت. انگار چیزی یادش آمده باشد. روحالله گفت: ادامهاش؟ فردا صبح آمد و یکی محکم خواباند توی گوشم. گفت: برو گمشو. فرمانده جنگی تو! خجالت نمیکشی؟ گفتم: به تو چه ربطی دارد؟ گفت: برو گمشو. دفاعت از مملکت را پیش من بیاعتبار نکن.»
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: هر گاه بلايي فرا رسد، مال خود را فداي جانتان سازيد و هر گاه مسئلهاي دينتان را تهديد كرد، جان خود را فداي دينتان نماييد. اين را بدانيد كه آن كس هلاك شده كه دینش از دست برود و آن كس غارت شده به شمار ميآيد كه دينش ربوده شده است. هان پس از به دست آوردن بهشت فقري نيست و پس از دوزخ، توانگري نيست.
تحفالعقول، ج 2، ص 216