ايوب منادي/ حملات هوايي يگان پهپادي انصارالله يمن به عمق تأسيسات نفتي عربستان و بمباران خطوط انتقال نفت «الشرقية» به «ينبع» كه هفته گذشته سرخط همه رسانههاي مهم بينالمللي بود، اگرچه هم به لحاظ ماهيت اقدامكننده و هم از نظر نوع اقدام، شباهتي با عمليات مبهم انفجار نفتكشهاي مستقر در ساحل الفجيرة امارات ندارد، اما پرداختن به ابعاد و زواياي هر دو عمليات نكات قابل توجهي را نسبت به معماي امنيت در خليج فارس مكشوف ميكند.
چند روز پس از اعلام سيدعبدالملك الحوثي مبني بر خروج داوطلبانه نيروهايش از سه بندر الحديده، راس عيسي و سليف در راستاي توافق استكهلم و ادامه تجاوزگري عربستان در بمباران مناطق مسكوني شهرهاي يمن، پهپادهاي انصارالله با عبور از مسير هفتصد كيلومتري و نفوذ به آسمان رياض، دو ايستگاه مهم پمپاژ نفت را در شهرهاي عفيف و الدوادمي بمباران كردند؛ خط لولهاي كه هدف قرار گرفت، شريان اصلي انتقال نفت عربستان سعودي به شمار ميرود. اين خط لوله پروژهاي است كه با هدف دور زدن مسير خليجفارس و بياثر كردن تهديدهاي جمهوري اسلامي ايران ناشي از بستن تنگه هرمز ايجاد شده و افزون بر تأمين مواد مصرفي پالايشگاههاي غربي عربستان، ظرفيت انتقال روزانه 7 ميليون بشكه نفت را بدون نياز به عبور از تنگه هرمز فراهم كرده است.
نفتكش در آتش
بمب خبري ديگري كه سياستمداران ابوظبي و رياض را ساعتها در سكوت فرو برد، سبب سقوط شاخص بورس دبي و رياض شد و قيمت جهاني نفت را دچار نوسان كرد، انفجار در نفتكشهاي اماراتي و سعودي در نزديكي بندر الفجيره امارات بود كه رسانهها تعداد آنها را بين چهار تا هشت و برخي تا 11 فروند ذكر كردهاند. بندر الفجيره تنها دروازه شيخنشينهاي هفتگانه امارات به درياي عمان است كه در سالهاي اخير با انگيزه صادرات نفت و كشتيراني از اين بندر، توجه ويژه حاكمان امارات را به خود جلب كرده است.
تلاش براي بي اثركردن تنگه هرمز
وجه تشابه و امتياز ويژه بندر الفجيره (در درياي عمان) و بندر ينبع (در درياي سرخ)، انگيزه امارات و عربستان براي دور زدن تنگه هرمز است كه اين دو كشور را بر آن داشته تا توان حداكثري خود را براي توسعه زيرساختهاي صنعتي، نظامي و امنيتي بنادر فوق به كار گيرند. نكته ديگري كه درباره بندر الفجيره قابل توجه است، وجود پايگاههاي نظامي آمريكا و فرانسه است. طبق توافق امارات با فرانسه، كره جنوبي، آمريكا و استراليا نيروهاي نظامي اين كشورها در پايگاههاي مختلف دريايي، هوايي و زميني امارات مستقر شدهاند كه تعداد زياد اين پايگاهها موجب شده امارات در رسانههاي عربي «بهشت پايگاههاي نظامي خارجي» ناميده شود. گفتني است، مهمترين پايگاههاي نظامي آمريكا در امارات پايگاههاي ابوظبي، الفجيره، خورفكان، خالد مني، بندر راشد و بندر زايد هستند كه پايگاه دريايي الفجيره به تنهايي شاهد حضور 1800 نظامي آمريكايي
است.
تغيير رويكرد انصارالله
حملات پهپادي يمن به تأسيسات نفتي عربستان مبيّن اين واقعيت است كه انصارالله در پنجمين سال مقاومت عليه اشغالگري ائتلاف سعوديـ اماراتي اگرچه مقتدرانه براي اجراي مفادي از توافق استكهلم (واگذاري محدود بنادر سهگانه الحديده، سليف و راس عيسي به سازمان ملل) اعلام آمادگي كرد؛ اما اين به منزله عقبنشيني و تسليم در برابر متجاوزان به خاك يمن نيست و طبق گفته مقامات انصارالله، مقاومت يمن در آينده حملات خود به عمق تأسيسات نفتي عربستان را بيشتر از گذشته ادامه خواهد داد. در واقع، انصارالله از حالت تدافعي به تهاجمي تغيير رويكرد داده است. مبين اين مطلب هم پاكسازي بيش از 1000 كيلومتر مربع از مناطق جنوبي يمن از دست اشغالگران اماراتي طي دو سه هفته گذشته است.
نكته ديگر آسيبپذيري و ضعف سامانه پدافندي عربستان است كه با وجود عقد قراردادهاي سنگين تسليحاتي رياضـ واشنگتن نتوانسته است در مقابل ابتداييترين تجهيزات مقاومت يمن امنيّت اماكن حساس و راهبردي، همچون تأسيسات نفتي آرامكو، پادگانهاي نظامي، فرودگاهها و... را حفظ كند. گويا سامانههاي پدافندي عربستان نيز پيوندي با گنبد آهنين رژيم صهيونيستي دارد كه در مقابل موشكهاي حماس كارآيي خود را از دست داده و از دفع حملات موشكي ناتوان ميماند!
سناريوهاي الفجيره
انفجار در كشتيهاي نفتكش در ساحل الفجيره كه وزارت كشور امارات آن را حاصل «اقدامات خرابكارانه» خواند نيز موجي از گمانهزني براي كشف عامل حادثه، نوع انفجار و انگيزه عمليات با خود به همراه داشت. برخي تحليلگران حملات موشكي انصارالله يمن را عامل اين انفجار دانستند كه اين سناريو با واقعيت فاصله فراواني دارد؛ چرا كه انصارالله در جنگي آشكار با امارات و عربستان قرار دارد و دليلي براي كتمان حملات خود به مواضع اين دو كشور ندارد؛ افزون بر اين نه دولت امارات و نه كميته تحقيق و ارزيابي حادثه فوق، هنوز جزئياتي از نوع حمله (موشكي، مين دريايي، انتحاري و....) ارائه نكردهاند. به نظر ميرسد اين سناريو با متهم كردن انصارالله به انجام حملات فوق، صرفاً به دنبال اتهامزني به جمهوري اسلامي ايران به منزله همپيمان انصارالله مطرح ميشود. سناريوهاي ديگري نيز در اين زمينه مطرح است؛ از جمله برنامهريزي آمريكا براي ايجاد ناامني و در مقابل اخذ هزينههاي كلان از كشورهاي ثروتمند عربي، طراحي انفجارهاي فوق از سوي رژيم صهيونيستي به منظور افزايش تنش در منطقه و بهرهبرداري سياسي از آن و... كه با انتشار جزئيات بيشتر در روزهاي آينده ميتوان با دقت بيشتري در اين زمينه اظهار نظر كرد.
ناكامي ائتلاف سعوديـ آمريكايي
آنچه از دو اتفاق اخير در عربستان و امارات ميتوان نتيجه گرفت، اين است كه تلاش محور سعوديـ اماراتي در جنگافروزي و ايجاد ناامني در منطقه كه نمونه آن جنگ خانمانسوز عليه مردم مظلوم و مقاوم يمن، تجهيز گروههاي تروريستي در سوريه، عراق و شمال آفريقا است، به نقض امنيت داخلي دو كشور مذكور خواهد انجاميد؛ به عبارتي نبايد انتظار داشته باشند منطقه براي ديگران ناامن باشد و عامل ناامني در امنيت به سر ببرد!
نكته ديگري كه حائز اهميت فراوان است، بينتيجه بودن تلاش كاخ سفيد براي به صفر رساندن صادرات نفت ايران است كه قرار بود در يك هماهنگي بين ترامپ و متحدان منطقهاياش، عربستان و امارات كاهش فروش نفت ايران را جبران كنند؛ اما به نظر ميرسد تا زماني كه كشورهاي فوق با مشكلات فراوان، از جمله تأمين امنيت نفتكشها، ضمانت بيمه نفت صادراتي و... براي فروش نفت روزانه خود روبهرو هستند، نميتوانند جايگزين ايران در بازارهاي جهاني نفت شوند.
ترامپ، رئيسجمهور آمريكا ميگويد: برخي رسانهها با اخبار جعلي و پوشش بسيار نادرست و متقلبانه خود درباره ايران دارند به كشورمان آسيب ميزنند. چنين پوششي، فريبكارانه، عمدتاً بدون منبع (با منابع ساختگي) و خطرناك است.
برسام محمدي/ عربستان سعودي در راستاي سياستهاي سركوبگرانه خود حملات جديدي را عليه منطقه شرقيه عربستان به بهانه جلوگيري از حملات تروريستي انجام داده است. اگر چه سياستهاي «سركوبگرايانه» دربار سعودي طيف گستردهاي از مردم عربستان را در بر گرفته است، اما اين سركوبگري در خصوص «شيعيان» خاص است، چنانكه شيعيان در هيچ كشوري به اندازه عربستان سعودي سركوب نميشوند و نيز فضاي خفقان و وحشت در هيچ كشوري به اندازه عربستان عليه شيعيان اعمال نميشود. عربستان تنها كشور جهان است كه شيعيان در آنجا از كمترين حقوق مذهبي، مدني، اجتماعي، سياسي و اقتصادي برخوردار بوده و تحت شديدترين خشونت فرقهاي و تبعيضهاي نظاممند قرار دارند.
بر اساس سرشماري سال 2013 ميلادي، بين 4 تا 6 ميليون نفر از جمعيت 28 ميليوني عربستان را شيعيان تشكيل ميدهند كه عمدتاً در استان «الشرقيه» و به ويژه در شهرهاي «قطيف»، «احساء» و «دمام» ساكن هستند. بيشترين منابع نفتي عربستان و صنايع وابسته به آن در مناطق شيعهنشين است. مناطق شيعهنشين بيشترين ميدانهاي نفتي عربستان از جمله الغوار (با ذخاير حدود 70 ميليارد بشكهاي، بزرگترين ميدان نفتي جهان است) و القطيف و به عبارت ديگر بزرگترين حوزههاي نفتي جهان را در خود جاي داده است؛ اما اين مناطق كه حدود 90 تا 95 درصد از درآمد عربستان و 15 درصد از بازارهاي نفت جهاني را تأمين ميكنند و نيروي كار شيعيان بين 60 تا 40 درصد از نيروي كار كشور در عرصه صنعت نفت را به خود اختصاص داده است، بنا به دلايل گوناگون از جمله سياستهاي تبعيضي و فرقهگرايانه دربار سعودي، در بدترين وضعيت اقتصادي و فقر و عقبماندگي قرار دارد.
اينكه چرا شيعيان عربستان با وجود سكونت در مناطق راهبردي و حياتي، در چنين وضعيت دشوار اقتصادي، اجتماعي و سياسي زندگي ميكنند و عملاً به يك «اقليت فراموش شده» تبديل شدهاند، بايد در رويكردهاي سركوبگرانه دربار وهابي سعودي جستوجو كرد؛ رويكردي كه تحت تأثير عوامل و عناصر داخلي و منطقهاي بوده و با سياستهاي شديد سركوبگرايانه و بازدارنده تلاش ميكند جلوي هرگونه «تحركي» را كه سبب «تحريك» مردم و گروههاي اجتماعي عليه دربار سعودي شود، بگيرد.
سياستهاي سركوبگرانه سعوديها عليه شيعيان به ويژه پس از شروع موج بيداري اسلامي در كشورهاي عربي از سال 2011 ميلادي شدت بيشتري به خود گرفته است، چرا كه خاندان حاكم سعودي، «سركوب» شيعه در عربستان را كه از توان بالقوه انقلاب و نهضتآفريني برخوردار است، عامل مؤثري در جلوگيري از تسري بيداري اسلامي به داخل مرزهاي عربستان ميداند.
نگاه خاندان حاكم سعودي در عربستان به اقليت 20 درصدي شيعه در اين كشور مبتني بر رويكردي است كه شيعه را مزاحم و تهديد بالقوه تلقي ميكند. شيعيان عربستان ضمن تحقير، همواره «سركوب» شده و با سياست «مشت آهنين» مواجه هستند؛ چرا كه از نظر دربار سعودي تنها با سركوب و خشونت و اعدام ميتوان بر اين تهديد و مزاحم كه هميشه خطري جدي براي بقاي حكومت بوده و هستند، فائق آمد.
در پايان بايد گفت در سالهاي اخير شيعيان به يك جريان قدرتمند در سطح منطقه از جمله يمن، سوريه، عراق و لبنان تبديل شدهاند. بنابراين تحولات سالهاي اخير منطقه كه سبب افزايش و گسترش نفوذ شيعيان در منطقه شده است از يك سو و ترس و وحشت خاندان سلطهگر سعودي از تحركات منتهي به انقلاب اقليت شيعه در عربستان كه دوام و بقاي سلطنت سعودي در اين كشور را با تهديدات موجوديتي روبهرو كرده از سوي ديگر، سبب شده است دربار سعودي ابزار «سركوب» را عنصر مؤثري براي مقابله با تهديداتي كه از ناحيه شيعيان متوجه حكومت است، بداند.
مركز پژوهشيـ راهبردي بگين سادات رژيم صهيونيستي: عربستان و امارات به دنبال تكرار تجربه عبدالفتاح سيسي در سودان هستند و براي اين كار به نقش محمد حمدان دقلو حميدتي، معاون رئيس شوراي نظامي انتقالي اين كشور چشم دوختهاند. طبق اين گزارش، رياض و ابوظبي طرحهايي را در نظر دارند تا براساس آن حميدتي نقش «سيسي سودان» را ايفا كند؛ به همين دليل روي جاهطلبي سياسي وي كه فراتر از عبدالفتاح البرهان، رئيس شوراي نظامي انتقالي است تمركز كردهاند.
نيوزويك: در صورت بروز جنگ، ايران ميتواند از راههاي زياديـ چه مستقيم و چه بهواسطه نيروهاي نيابتيـ به نيروهاي آمريكا در خاورميانه و حتي فراتر از آن در دو سوي آتلانتيك ضربه بزند. نيروي دريايي ايران را نبايد دستكم گرفت؛ براي نمونه در جنگ شبيهسازي شده در سال ٢٠٠٢ بهوسيله آمريكا، شناورها و قايقهاي تندرو [ايراني] توانستند با استفاده از موشكهاي كروز و تركيب شيوههاي انتحاري و متعارف، ظرف يك روز ١٦ رزمناو را غرق كنند.
يورونيوز: با تصميمات جديد كشورهاي اروپايي، گمانهها درباره تفاوت ديدگاه ميان آمريكا و اتحاديه اروپا بر سر تنشها با ايران تقويت شده است. اسپانيا، آلمان و هلند فعاليتهاي نظامي خود را در منطقه تعليق موقت كرده و وزراي خارجه كشورهاي اروپايي نيز پس از ديدار با پمپئو بر لزوم دفاع از برجام و پرهيز از افزايش تنشها با ايران تأكيد كردهاند.
فارين پاليسي: به دو دليل تحريمها نميتوانند به نفوذ منطقهاي جمهوري اسلامي ايران پايان بدهند: 1ـ شبكه مالي مذهبي شيعيان كه در قالب وجوهات شرعي نيازهاي احتمالي آنان را تأمين ميكند؛ 2ـ روحيه ضد امپرياليستي در منطقه آنقدر قوي است كه نيازي به انگيزه مالي ندارد.
راديو اسرائيل: در تازهترين ردهبندي گلوبال فاير پاور در سال 2019، ايران رتبه چهاردهم ارتش قدرتمند جهان را دارد! در اين ردهبندي بر اساس 50 فاكتور، اسرائيل شانزدهم و عربستان بيستوپنجم است! در حالي كه بودجه نظامي ساليانه عربستان 70 ميليارد دلار، اسرائيل 20 ميليارد دلار و ايران 6 ميليارد دلار است و ايران سيوسومين كشور جهان از نظر ميزان بودجه نظامي است.
القدس العربي: واقعيت ژئوپليتيك نشان ميدهد وقوع جنگ ميان واشنگتن و تهران در مقطع كنوني «و شايد تا ابد» بعيد است؛ مگر اينكه اتفاقي در حد معجزه روي دهد؛ به همين دليل واشنگتن از تهديد ضربه زدن به ايران عقبنشيني و موضع خود را اينگونه اصلاح كرد كه به هر حملهاي به منافع آمريكا پاسخ خواهد داد. در نهايت هم ترامپ خواستار ديدار با مقامات ايراني شد و حتي گفت شماره تلفن خود را در اختيار سوئيس ميگذارد تا اگر مقامات ايراني بخواهند با او تماس بگيرند.
شبكه الجزيره: در بيانيه وزارت خارجه آمريكا كه دستور خروج كاركنان غير ضروري سفارت در بغداد و كنسولگري در اربيل را صادر كرده به صراحت به ناتواني دولت آمريكا در تأمين خدمات اضطراري به شهروندان آمريكايي تأكيد شده است. اين به معناي نقطه ضعف آمريكاست. در صورت بروز جنگ با ايران، تهران و همپيمانانش ميتوانند گروگانهاي آمريكايي زيادي در اختيار بگيرند.
بلومبرگ: بار ديگر كودتا در ونزوئلا شكست خورد كه دليل اصلي آن سه عامل بود:
ـ اعتماد به نفس بيش از حد گوايدو؛
ـ نارضايتي متحدان ونزوئلا از وقوع كودتا؛
ـ برنامهريزيهاي كوبا براي جلوگيري از سقوط مادورو.
ارافاي فارسي: ابوظبي به اين دليل از خليفه حفتر حمايت ميكند كه شبه نظاميان حامي دولت مركزي ليبي را نزديك به اخوانالمسلمين تلقي ميكند.
يواسايتودي: درباره نقش جان بولتون در هدايت ترامپ به سمت جنگ با ايران غلو شده است. در رقصي ژئوپليتيك كه با هدف ارسال پيامي قاطع و سرسخت به ايران طراحي شده؛ بولتون صرفاً در حال ايفاي نقش خود است. اگر شما ستيزهجويي تمامعيار ميخواهيد، بولتون از بسياري جهات اصل همان چيزي است كه دنبالش ميگرديد.
روحالله صالحي/ زورآزمايي آمريكا با چين در عرصه تجاري، وارد مرحله تازهاي شده است كه علاوه بر روابط دو كشور، اقتصاد جهاني را هم به مراتب آسيبپذيرتر خواهد كرد. پس از كش و قوسهاي فراوان، سرانجام دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمريكا با افزايش تعرفه بر صدها ميليارد دلار كالاي وارداتي از چين، جنگ تجاري با اين كشور را كليد زد و پكن نيز براي مقابله به مثل، تعرفه برخي كالاهاي وارداتي از آمريكا را افزايش داد و تنشها بين دو كشور وارد مرحله جديدي شد. تا جايي كه اين اقدام موجب سقوط بازارهاي سرمايه شده و اكنون برخي كشورها از پيامدهاي اقتصادي آن نگران هستند. چين و آمريكا بيش از 600 ميليارد دلار مبادلات اقتصادي دارند كه تشديد تنشها ميتواند دو طرف را از تعاملات و همكاريهاي سازنده باز دارد. ترامپ در راهبرد امنيتي آمريكا، چين را بزرگترين تهديد براي منافع اين كشور برشمرده و تلاش ميكند اين قدرت نوظهور را به چالش بكشد؛ اما نكته مهم اين است كه چين مانند ونزوئلا نيست كه مقامات تندرو آمريكايي با فشارهاي همهجانبه بتوانند اقتصادش را دچار بحران كنند؛ چرا كه اين كشور برگهاي زيادي براي رو كردن دارد كه ميتواند هزينههاي واشنگتن در اين جنگ تجاري را بالا ببرد. بدون شك، رهبران چين در مقابل سياست تهاجمي آمريكا تمكين نخواهند كرد و تنها در صورتي حاضر به امضاي توافقات جديد ميشوند كه در ازاي دادن امتيازات به واشنگتن، امتيازاتي بگيرند و به عبارتي در چارچوب بازي بردـ برد عمل خواهند كرد. اين در حالي است كه آمريكا در چند جبهه با ايران، ونزوئلا و روسيه درگير است و اين مسئله توان واشنگتن در مقابله با چين را كاهش ميدهد. از طرفي، وجود دودستگي بين مقامات كاخ سفيد، ترامپ را در اتخاذ يك راهبرد منسجم براي پيروزي در برابر پكن دچار چالش ميكند.
از سوي ديگر، آمريكا در تنش با بلوك شرق، همواره از حمايت متحدان اروپايي برخوردار بود، اما اكنون ترامپ با اروپا در افتاده و در ميدان بازي با چين تنها مانده و به نوعي بازوي توانمند خود براي تحت فشار قرار دادن چين را از دست داده است. شايد ترامپ بتواند با افزايش تعرفهها، ميزان تقاضا براي كالاهاي چيني را كاهش دهد؛ اما چين ميتواند با راهاندازي مجدد جاده ابريشم، با هزينههاي پايين كالاهاي خود را به بازارهاي آسيايي و اروپايي صادر كرده و در درازمدت اين خسارتها را جبران كند كه چنين جايگزيني براي آمريكا وجود ندارد. آمريكا با بسياري از كشورهاي درحال توسعه مراودات اقتصادي چنداني ندارد؛ اما چين با همه جهان تعامل دارد و اين برگ برندهاي براي پكن در آينده خواهد بود تا بتواند از اين بحران اقتصادي كه واشنگتن آن را كليد زده، برنده بيرون آيد.
جداي از مسائل اقتصادي، در تنش چين و آمريكا، ابعاد سياسي نيز به وضوح مشهود است. بدون ترديد، يكي از دلايل فشارهاي اقتصادي آمريكا به چين، به بحث كره شمالي ارتباط دارد. ترامپ بارها اعلام كرده است چين ميتواند نقش مهمي در بحران موشكي كره شمالي ايفا كند؛ لذا از اين كشور خواسته است مقامات پيونگ يانگ را براي آمدن به پاي ميز مذاكره متقاعد كند. ترامپ در يك سال گذشته با توجه به در جريان بودن مذاكرات با كيم جونگ اون، رهبر كره شمالي افزايش تعرفه بر كالاهاي چيني را به تعويق انداخت؛ اما پس از آنكه مقامات پيونگ يانگ اعلام كردند گفتوگوهاي سياسي با آمريكا به بنبست رسيده و متعاقب آن برنامه موشكي خود را از سر گرفتند، ترامپ جنگ اقتصادي با چين را كليد زد. به دنبال شكست مذاكرات ترامپ با رهبر كره شمالي، رئيسجمهور چين هم سفر خود به آمريكا براي گفتوگوهاي تجاري را متوقف و اين تصميم را مرتبط با رفتار و مذاكرات بينتيجه ترامپ با رهبر كره شمالي عنوان كرد. با توجه به اينكه ترامپ در سياست خارجي در پروندههاي گوناگون دستاورد خاصي نداشته، بنابراين درصدد است تا قبل از انتخابات رياستجمهوري 2020، با افزايش فشارهاي اقتصادي چين را وادار كند به كره شمالي در زمينه خلع سلاح اتمي فشار بياورد تا بتواند پرونده پيونگ يانگ را به سرانجام برساند.
محمدصادق مصطفوي/ ششمين دور از مذاكرات ميان طالبان و فرستادگان آمريكا در دوحه قطر پس از گذشت 9 روز، در شرايطي پايان يافت كه نتيجه و توافقي جدي در پي نداشت؛ موضوعي كه در پنج دوره گذشته مذاكرات صلح ميان آمريكا و طالبان نيز مسبوق به سابقه است. با بررسي دورههاي مذاكره ميان آمريكا و طالبان طي شش دوره گذشته، محورهاي اساسي گفتوگوها را ميتوان در چهار بند خلاصه كرد: الفـ خروج نيروهاي نظامي بيگانه از افغانستان كه خواست اساسي طالبان از اين مذاكرات است؛ بـ تضمين همكاري نكردن طالبان با گروههاي تروريستي و پرهيز از هرگونه اقدام تروريستي و خشونتآميز؛ جـ تأكيد بر اهميت گفتوگو و مذاكرات داخلي و تلاش براي حركت به اين سمت؛ دـ تحقق آتشبس همهجانبه و فراگير شدن صلح در جامعه افغانستان.
با اين حال، عليرغم صرف زمان زياد و شكلگيري شش دوره گفتوگو، اين مذاكرات به نتيجه نرسيده است. از جمله دلايلي كه سبب بنبست در مذاكرات ششگانه ميان طالبان و طرف آمريكايي شده و روندي استهلاكي را براي گفتوگوها در پي داشته، عبارت است از:
1ـ پايبند نبودن طرف آمريكايي به توافقات دورههاي پيشين، به ويژه در زمينه تعيين زمانبندي مناسب براي خروج سربازان آمريكايي و ناتو از سرزمين افغانستان؛
2ـ بياعتمادي دو طرف به يكديگر و زيادهخواهيهايي كه در طول مذاكرات با آن مواجه ميشوند و تلاش براي تحميل اراده فارغ از خواست طرف مقابل، به ويژه از سوي آمريكا؛
3ـ شكاف راهبردي ميان مذاكرهكنندگان در ترسيم آينده افغانستان و روندهاي منتهي به آن؛ زيرا با وجود تأكيد طالبان بر شكلگيري امارت و نظامي اسلامي با حضور نيروهاي طالبان در سرزمين افغانستان، آمريكا اين ساختار را مناسب اين كشور نميداند؛
4ـ تأكيد طالبان بر ادامه مشي نظامي اين گروه و برخورد خشن با مخالفان به ويژه متجاوزان خارجي؛
5ـ طرح پيششرطهاي ناهمگون از سوي دو طرف؛ درحالي كه آمريكا پيش از هر چيزي به تغيير رويكرد طالبان در رفتار خشونتآميز تأكيد دارد و خليلزاد، نماينده ويژه آمريكا در مذاكرات شرط اساسي پيشرفت مذاكرات را كنار گذاشتن سلاح از سوي طالبان ميداند؛ اما طالبان نيز قبل از هر بحث و گفتوگويي خواهان خروج كامل نيروهاي آمريكايي از اين كشور است كه البته آمريكا به سادگي اين موضوع را نخواهد پذيرفت؛
6ـ از سوي ديگر عزم جدي در طرف آمريكايي براي خروج از افغانستان، پايان جنگ و شكلگيري صلح مشاهده نميشود؛ زيرا حضور در افغانستان براي آمريكا از حيث نزديكي به روسيه و ايران و نقشآفريني در منطقه غرب آسيا اهميتي انكارنشدني دارد. با طولاني كردن فرايند مذاكرات ميتوان گفت آمريكا به دنبال راهكاري براي تداوم حضور خود در اين كشور و جلب رضايت طالبان به عنوان مخالف جدي اين موضوع است؛
7ـ نكته آخر اينكه هنوز سازوكار مناسبي براي مذاكرات افغانيـ افغاني به عنوان راهكار اصلي برونرفت از جنگ 18 ساله تدوين نشده است و طالبان ديدگاه خوبي براي حضور در اين مذاكرات ندارد؛ موضوعي كه در نبود طالبان در لويي جرگه اخير نيز مشاهده شد.
در پايان بايد گفت، دو طرف گفتوگو همواره با ترديد به طرف مقابل نگريستهاند و با اطمينان نداشتن از حسن نيت يكديگر مذاكرات دور ششم را نيز به پايان رسانيده و ادامه روند حصول توافق را به دور بعدي موكول كردهاند؛ از اين رو ميتوان پي برد كه اين مرحله از مذاكرات مانند دورههاي پيشين نتيجه مشخصي ندارد و شكي نيست كه افغانستان در مسير تحقق صلحي جامع، مسيري پيچيده و خطير در مقابل خود دارد كه پيششرط آن شكلگيري مذاكرات افغانيـ افغاني و نفي نقشآفريني قدرتهاي بيگانه به ويژه آمريكا در ترسيم آينده پيش روي افغانستان است؛ موضوعي كه بسياري از دولتمردان افغانستاني و سران طالبان بدان واقف هستند و شكي نيست كه نميتوان به امضاي توافقي جامع ميان آمريكا و طالبان در راستاي تحقق صلح در افغانستان در آيندهاي نزديك
اميدوار بود.
محمدرضا مرادي/ دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمريكا در يك سال اخير به شدت تحت فشار رسانهها و مخالفان بوده است. دامنه اين فشارها حتي سبب مطرح شدن استيضاح وي شده و در وضعيت كنوني درخواستها براي استيضاح ترامپ افزايش يافته است. طبق نظرسنجي «رويترز» كه با كمك مؤسسه افكارسنجي «ايپسوس» انجام شده، 45 درصد مردم آمريكا با طرح استيضاح رئيسجمهور اين كشور موافق هستند. گروههاي فعال ملي آمريكا نيز به تازگي تومارهاي متعددي را كه گفته ميشود حاوي 10 ميليون امضا براي حمايت از استيضاح دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمريكاست، به كنگره اين كشور تحويل دادهاند؛ اما دلايل استيضاح ترامپ چه بوده و آيا اين طرح ميتواند با موفقيت همراه باشد؟
دونالد ترامپ در عرصه داخلي با چالشهاي زيادي مواجه است. دخالت روسيه در انتخابات رياستجمهوري آمريكا و همكاري مسكو با تيم ترامپ يكي از مهمترين دلايل مطرح شدن استيضاح ترامپ است. تحقيقات 22 ماهه «مولر»، بازرس ويژه پرونده مداخله روسيه در انتخابات 2016 هيچ اسناد و مداركي درباره همكاري ميان كمپين انتخاباتي ترامپ در سال 2016 ميلادي و روسيه ارائه نكرد، اما به چندين پرونده ديگر درباره احتمال مانعتراشي در راه اجراي عدالت به صورت مفصل پرداخت. نمايندگان دموكرات نيز معتقدند، همين مسئله ميتواند سبب استيضاح ترامپ شود.
همچنين اختلاف با دموكراتها يكي ديگر از مهمترين چالشهاي دولت ترامپ است. همين اختلاف سبب تعطيلي دولت ترامپ شد و طولانيترين تعطيلي تاريخ آمريكا نيز اتفاق افتاد. از سوي ديگر، آمريكا اكنون با يكي از بزرگترين شكافهاي اجتماعي در طول تاريخ خود مواجه شده است؛ به گونهاي كه عملاً يك وضعيت دوقطبي را تجربه ميكند. رفتار نژادپرستانه دونالد ترامپ با اقليت نژادي و مذهبي و ادامه تندرويهاي وي نه تنها به گسترش اين شكاف و تعارضات خواهد افزود؛ بلكه ممكن است وي را با بحران مشروعيت در ميان مخالفان روبهرو كند. در صورت تداوم رفتار ترامپ و دولت وي و بيتوجهي به واقعيت كثرتگرايي فرهنگي در اين كشور احتمالاً دولت وي با مشكلات عديدهاي در اداره كشور و در انتخابات آينده مواجه خواهد بود. در واقع، دونالد ترامپ در حالي در عرصه بينالملل خود را رئيسجمهور مقتدر نشان ميدهد كه در عرصه داخلي با چالشهاي زيادي مواجه شده و اين مسئله ميتواند سبب استيضاح و بركناري وي شود.
بر اساس قانون اساسي آمريكا، استيضاح رئيسجمهور اين كشور از دو طريق صورت ميپذيرد؛ در روش اول ديوان عالي آمريكا كه مهمترين نهاد قضايي اين كشور محسوب ميشود، عليه رئيسجمهور اعلام جرم كند و از كنگره بخواهد كه او را به دليل ارتكاب عمل مجرمانه استيضاح كند. در روش دوم، كنگره به طور مستقيم وارد عمل ميشود و عليه رئيسجمهور اعلام جرم ميكند. در هر دو روش، ابتدا بايد موضوع استيضاح به تصويب اكثريت مجلس نمايندگان آمريكا برسد و پس از آن، اين مجلس از سنا درخواست تشكيل دادگاه و محاكمه متهم را بدهد. اين دادگاه در مجلس سنا برگزار ميشود. رئيس ديوان عالي، رئيس دادگاه خواهد بود و سناتورها به عنوان دادستان حضور خواهند داشت. پس از دفاعيات متهم، سناتورها رأي خود را اعلام خواهند كرد. استيضاح در مجلس نمايندگان به تفهيم اتهام شباهت دارد و استيضاح در سنا مانند جلسه محاكمهاي است كه ممكن است به محكوميت و بركناري بينجامد؛ البته سنا هرگز رأيي در محكوميت كسي نداده است.
داشتن ارتباط تجاري با يك كشور خارجي هنگام كارزارهاي تبليغاتي، اطلاع از عمليات اطلاعاتي خارجي عليه رقيب و پرداخت باج هنگام رقابتهاي انتخاباتي و تلاش براي فريب كنگره، از جمله دهها ادعايي است كه عليه رئيسجمهور آمريكا مطرح شده و حالا كه مجلس نمايندگان نيز تحت كنترل دموكراتها درآمده، ميتواند براي ترامپ دردسرساز باشد.