فتح الله پريشان/ رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيامي كه اسفند 1391 به كنگره بزرگداشت علامه آيتالله سيدمحمد كاظم طباطبايييزدي، صاحبِ كتاب عروه دادند، با اشاره به ضرورت بررسي شاكله فكري مرحوم سيديزدي، شخصيت اين فقيه بزرگ را از سه جنبه «علمي»، «معنوي» و «آمادگي براي جهاد» برجسته و ممتاز خواندند. در شمارههاي گذشته تلاش شد اين جوانب بررسي شود؛ اما نگاه تاريخي توأم با تحليل سياسي از زمينه و زمانه وي نيز مهم و تبيينكننده بخشي از وقايع و چرايي تلاش براي سايه افكندن بر شخصيت سيديزدي است. سيد يكي از كساني بود كه پروژه تحريف و ترور شخصيت با شدت تمام درباره او اجرا شد و با آنكه هنوز هم چهره نورانياش در زمينه سياسي بر تارك باشكوهترين نهضتهاي اسلامي معاصر جلوهگر است، با تسلّطِ جريان روشنفكري بر جامعه مسلمانان در قرن اخير، تلاش كردند از او چهرهاي منفور به نسلهاي بعد معرفي كنند. برجستهسازي اختلافات فقهي و مشرب فكري وي با آخوند خراساني يكي از مراجع و رهبران ثلاث نهضت مشروطه، بيشترين نقش را در اين حوزه داشته است. اين در حالي است كه اساساً در نگاه كلان تشيع، مهم و آنچه اصل است انجام تكليف ديني و حفظ اساس دين مبين اسلام است. سيد نهضت مشروطه را در مسيري ميديد كه بيگانگان و انگليسيها آن را تصاحب كرده بودند و از اين رو از باب نگاه و تكليف ديني خود با روند هدايت شده آن از سوي جريان بيمار روشنفكري مخالفت كرد؛ اما هيچ گاه جايگاه علمي و فقهي مرجعيت همعصر خود را منكر نشد و آن را هتك نكرد.
عظمت شأن معنوي و تقواي مرحوم سيد، بيشتر از آن است كه به وصف درآيد؛ به گونهاي كه دشمنانش نيز در اين باره سخن به اعتراف گشودهاند. احمد كسروي ميگويد: «سيد يزدي در رده آخوند خراساني و حاج شيخ (عبدالله) مازندراني شمرده ميشدي و گروهي انبوه از ايرانيان، از مقلّدان او ميبودي.»(1) همچنين مهدي ملكزاده، ديگر مورخ و نويسنده آن عصر مينويسد: «سيد مريدان و مقلّدان زياد در ايران داشت و عشاير شيعه عراق عرب از او تقليد ميكردند و او را پيشواي مطلق خود ميدانستند و هرگاه ضرورت ايجاب ميكرد، ممكن بود هزارها عرب مسلح تحت اختيار او گذارند و احكامش را با آهن و آتش پيش ببرند.»(2) حتي آوازه سيد يزدي در كلام دشمنان نيز مذكور است. سرهنگ لاثر، از مأموران انگليس در منطقه خاورميانه، در گزارش 4 آگوست 1909 خود به انگلستان مينويسد: «موسيو ماسچكوف، يكي از كارمندان سفارت روسيه به من اطلاع داده است كه متنفّذترين شخصيت روحاني در خارج باكو و در ميان مسلمانان قفقاز، سيدكاظم يزدي است.»(3)
اصول انديشههاي سياسيـ اجتماعي سيد(مانند ميرزاي شيرازي و شيخ انصاري) بسيار محتاطانه با اين نوع مباحث برخورد ميكند و حتّي زماني كه حاشيه بر مكاسب مينويسد، آنجا كه به بحث ولايت فقيه شيخ ميرسد، اصلاً وارد بحث نشده و بر آن قسمتِ مكاسب حاشيه نميزند. در حالي كه همين فقيه بزرگوار در لابهلاي مباحث فقهي خود، مانند مبحث قضا، زكات، خمس، هر جا كه مناسب بوده و زمينه سوءاستفاده وجود نداشته، نظريات سياسي خود را مطرح كرده است. بنابراين، لازم است براي دستيابي به انديشههاي سياسيـ اجتماعي ايشان، سراغ كتاب فقهي وي «عروةالوثقي» برويم كه در رأس آنها كتاب القضاء ميدرخشد.
سيد در كتاب قضا منصب قضاوت را «منصوب» از طرف شارع و منصبي از مناصب شرعي ميداند(4) و حتّي احتمال اينكه منصب قضا حكمي از احكام شرعي، مانند ساير واجبات باشد را، با استناد به حديث «فاَنّي قد جعلته حاكماً» رد ميكند و معتقد است منصب قضا، به اقتضاي حديث مذكور ولايت است و ولايت همان سلطنت بر غير، در جان و مال و امور شخصي است و اين ولايت در قضا محقّق است(5) بعد براي ولايتِ مورد نظرِ خود مثالي آورده، مينويسد: «اين ولايتي كه شارع نصب كرده، نظير ولايت پدر و جد بر مال و جان فرزند صغيرش است.»
در جمعبندي از كلمات سيد يزدي بر ميآيد كه ايشان اعتقاد به ولايت فقيه به نحو عام دارند؛ زيرا وقتي اين جمله ايشان را كه «مجاري امور نبايد به دست عامي باشد»، در كنار جمله سابق او قرار دهيم كه گفت: «مستفاد از قول امام، كه فرمود: «فانّي قد جعلته حاكماً» اين است كه قضاوت ولايت است؛ زيرا ولايت همان حاكميت و سلطنت است بر غير در جان و مال او»(6) و توجه داشته باشيم كه ايشان منصب قضاوت را منصبي منصوب از ناحيه ائمه ميداند نه صرف اداي تكليف و امر به معروف و نهي از منكر، به اين نتيجه ميرسيم كه سيد ميخواهد اين مطلب را گوشزد كند كه نخستين شرط حاكم، اجتهاد است.
پي نوشتها:
1ـ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات امير كبير، چاپ پنجم، 1340 بخش دوم، ص 498ـ 496.
2ـ مهدي ملكزاده، تاريخ مشروطه ايران، تهران: انتشارات علمي، چاپ دوم، 1363، ج 3، ص 512.
3ـ مظفر نامدار، اسوه فقاهت و سياست، مندرج در كتاب «تأملاتي سياسي، در تاريخ تفكّر اسلامي» به اهتمام موسي نجفي، ج 5، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ اول، 1377، ص 30.
4ـ السيدمحمدكاظم طباطبايييزدي، تكملة العروةالوثقي، ج 2، ص 5.
5ـ همان، ص 2.
6ـ همان، ص 7.
شهاب زماني/عصاره اعترافات مهدي هاشمي، استفاده از تاكتيك نفوذ و فريب قائممقام رهبري و تلاش براي القاي تحليلهاي ذهني خود به آقاي منتظري است: «با گزارشاتي كه به آقا مينوشتم، در حقيقت از اعتماد پاك و بيشائبه فقيه عاليقدر نسبت به خودم سوءاستفاده كردم. من ميخواستم با نوشتن اين نامهها و گزارشات به خدمت ايشان، در حقيقت افكار خودم را القا كنم و خط بدهم و در مقابل خط تخيلي كه احساس ميكردم وجود دارد، خودم را مصون نگه دارم در خدمت و در دفتر ايشان و من از اين اعتقاد پاك و بيشائبه فقيه بزرگوار كه به من داشتند، سوءاستفاده كردم. من در اين لحظه، خودم را جدا گناهكار ميدانم، كه از اين اعتمادها، سوءاستفاده شده است».(1)
مهمترين بازتاب انتشار مصاحبه مهدي هاشمي اين بود كه منتظري، به رغم تمايل باطني خود، به دليل فشار افكار عمومي مردم مجبور شد طي نامهاي از امام بخواهد به جرايم و اتهامات مهدي هاشمي و جريان مرتبط به او رسيدگي شود: «بسمالله الرحمن الرحيم. محضر مبارك رهبر بزرگ انقلاب، آيتالله العظمي امام خمينيـ مدظلهالعاليـ ضمن سلام و تشكر از موضعگيريهاي مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالي نسبت به جريانات انحرافي خواهشمندم دستور فرماييد كه جرايم و اتهامات سيدمهدي هاشمي و افراد مرتبط به وي، بدون اغماض و با كمال دقت، مطابق موازين عدل اسلامي، ولو بلغ ما بلغ رسيدگي شود و مبادا ارتباط سببي ايشان و يا ديگران با اين جانب و يا هركس و يا رعايت حرمت اين و آن، مانع تحقيق و رسيدگي گردد؛ زيرا حفظ حرمت اسلام و جلوگيري از انحرافات از دامن اسلام عزيز و انقلاب مقدس و روحانيت، بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرت عالي و پيروزي رزمندگان مسلمان را در همه جبههها، از خداوند متعال مسئلت مينمايم. والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته. حسينعلي منتظري 24 آذر ماه 1365.»
منتظري پس از ارسال درخواست خود مبني بر رسيدگي به اتهامات مهدي هاشمي كه در رسانهها نيز مطرح شد، در نامهاي ديگر به امام خميني(ره) با رويكردي صريح و مؤاخذه وقيح از امام جامعه اسلامي، كه فقيه عاليقدر اطاعت محض از وي را واجب بر همگان ميدانست، نشان ميدهد كه نامه قبلياش به امام چيزي جز حفظ مصالح سياسي و اجتماعي خود نبوده است و باز هم بر حمايت خود از مهدي هاشمي تأكيد ميورزد. وي در بخشي از بندهاي اين نامه خطاب به امام خميني(ره) مينويسد: «1ـ در قم، تنها مدارس من بود كه در خط شما بود. اگر حضرتعالي از دو سال قبل، نسبت به مدارس من نگران بوديد، چرا به من نگفتيد؟ 2ـ چرا مصاحبهاي را كه به ضرر من و بيت من و مدارس من بود، اجازه داديد پخش شود؟ 3ـ چرا كتابخانه مربوط به من، كه حدود هزار عضو مطالعهكننده داشت و بيش از همه راديو منافقين عليه آن تبليغ ميكرد، مهر و موم شد و الآن هم بسته است؟ 4ـ سيدمهدي، مجرم بود فرضا اعدام ميشد، مسئلهاي نبود؛ ولي چرا بدون دادن حق دفاع، جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شدههاي زمان شاه را به اتهام ارتباط با او در رسانههاي گروهي و روزنامهها كوبيدند؟ 5ـ من حدس ميزدم روزي حضرت عالي، از اكثر علاقهمندانتان منقطع شويد؛ ولي گمان نميكردم به اين زودي عملي شود و في الخاتمه اقول: «صديقك من صَدَقَك لا مَن صدقك». والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.»(2)
مقايسه آن نامه و اين پيام ميتواند حقايق بسياري را آشكار كند؛ البته اين آخرين باري نبود كه منتظري در مقابل امام خميني و ملت ايران اينطور رفتار ميكرد. وي در فتنه 88 نيز ضمن حمايت از اغتشاشگران، اعترافات آنان را در اثر شكنجه ذكر كرد. نكته تلخ اينجاست كه وي عدهاي از افرادي را كه دستشان به خون بيگناهان آلوده بوده «جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شدههاي زمان شاه» ميخواند و به دستگيري آنان اعتراض ميكند.
پينوشتها:
1ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 19/9/1365.
2ـ سير تاريخي مواضع سياسي منتظري، قسمت5، محمد شاكري، رجانيوز، 25 اذر 1388.
دكتر عباسعلي عظيميشوشتري/
در شماره گذشته، به اجمال به نقد روايات مورد استناد مخالفان برپايي حكومت در عصر غيبت پرداختيم. بايد دانست علاوه بر اينكه روايات مذكور هم در سند و هم در دلالت با مشكل مواجه هستند، در مقابل آنها با رواياتي روبهرو هستيم كه به شكلگيري دولت حقي پيش از ظهور حضرت مهدي(عج) تصريح شده است كه تا قيام آن حضرت ادامه مييابد.
دولت حق پيش از ظهور
امام محمدباقر(ع) ميفرمايد: «گويا ميبينم مردمي از مشرق كه در طلب حق قيام كردهاند؛ ولي (حاكمان) به آنان پاسخي نميدهند، پس از مدتي دوباره قيام ميكنند. اين بار نيز به آنها پاسخي داده نميشود؛ ولي اين مرتبه كه وضع را چنين ميبينند، شمشيرهاي خود را بر شانههايشان مينهند. در اين هنگام آنچه را ميخواهند به آنان ميدهند؛ اما نميپذيرند و دست به قيام ميزنند (و رژيم حاكم را ساقط و حكومتي بر اساس مباني اسلام تشكيل ميدهند) اينان اين حكومت را جز به صاحب شما تسليم نميكنند. كشتگان اين قيام همه شهيد به شمار ميآيند. اگر من آن زمان را درك كنم خود را براي خدمت مهدي(ع) نگه ميدارم.» 1
در روايتي پيامبر(ص) يكي از ويژگيهاي منتظران مهدي موعود(عج) را همراهي و حمايت از رهبران صالح بيان ميدارند: «خوشا به كسي كه درك كند قائم اهل بيت(ع) مرا در حالي كه پيش از قيام او به وي اقتدا كند و ولايت ولي او را بپذيرد و از دشمن او دوري كند و به ولايت رهبران و پيشوايان هدايتگر قبل از او نيز گردن نهد.»2 در برخي روايات نيز به قيامهايي اشاره شده است كه در آستانه ظهور رخ خواهند داد و تأييد شدهاند؛ مانند قيام «يماني»3 و خراساني.4
از امام كاظم(ع) نيز روايت شده است: «رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَ يَدْعُوا النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ لَاتُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»5؛ مردي از اهل قم قيام ميكند و مردم را به حق دعوت مينمايد. مردمي گرد او را ميگيرند كه مانند پارههاي آهن مستحكم هستند و حوادث و مشكلات سخت آنها را از پا در نميآورد، از جنگ فرار نميكنند و ترسي به دل راه نميدهند. آنها بر خدا توكل ميكنند؛ پس وَالعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقيِن.
حقيقت حكومت در تشيع
با توجه به روايات مذكور و نمونههاي فراوان از اين دست احاديث شريف، توجه به چند نكته بيانكننده حقيقت حكومت و ولايت در فقه شيعه خواهد بود:
1ـ بيان روايات دسته اول و دوم تعارض وجود دارد. حتي اگر به ضعف سند روايات دسته اول توجه نكنيم، در رواياتي كه بر ولايت فقيه دلالت ميكردند، ترديدي وجود ندارد؛ پس به ناچار بايد بين آنها جمع كنيم. با توجه به اينكه امكان جمع نيز وجود دارد و بالطبع «الجمع مهما امكن اولي من الطرح»، مادام كه بتوان بين دو دليل جمع كرد، بايد اين كار را انجام داد و اين بهتر از آن است كه يك دليل را كنار بگذاريم. جمع آنها نيز به اين صورت خواهد بود كه روايات دسته اول اطلاق دارند و به ظاهر هر نوع قيام و حكومتي را در بر ميگيرند؛ در حالي كه روايات دسته دوم رهبران و قيامهايي را با ويژگيهاي خاص تأييد ميكنند؛ پس روايات دسته دوم روايت دسته اول را تخصيص ميزنند. بر اين اساس منطوق روايات دسته اول شامل رهبران و قيامهايي ميشود كه يا دروغين هستند يا اهدافي منافي اهداف قيام حجت(عج) را دارند و براي عوامفريبي و سوءاستفاده از اعتقادات ديني مردم خود را منتسب به دين ميكنند؛ مانند بسياري از كساني كه خود را مهدي ناميدند؛ اما قيامها و حكومتهايي را كه در صدد اجراي احكام اسلام هستند شامل نميشوند و مردم بايد از اين قيامها حمايت كنند.
2ـ آيات متعدد قرآن، روايات گوناگون و احكام مسلم ديني دلالت بر ممنوعيت تبعيت از طاغوت و حكومتهاي غير اسلامي دارد. حال اگر گفته شود تشكيل حكومت اسلامي و قيام براي اجراي احكام الهي در دوران غيبت، كه معلوم نيست چند هزار سال به طول انجامد، تكليف چيست؟ نتيجه چنين برداشتي از مهدويت جز آنارشيسم و بيقانوني نيست. چنين اعتقادي بيگمان نقص در تشيع تلقي ميشود و مذهب شيعه را در مظان ناتواني براي اداره جامعه و درك نكردن شرايط، اوضاع و نيازمنديهاي منطقي بشر قرار ميدهد. بالطبع چنين برداشتي نميتواند صحيح باشد؛ پس به ناچار بايد روايات دسته اول را حمل بر مواردي كنيم كه دروغگويان و كذابان با ادعاي قيام براي خدا قصد سوءاستفاده از اين اعتقاد مردم را داشته باشند. امام خميني(ره) در اين رابطه ميفرمايند: «عَلَم قيامى كه در روايات باطل اعلام شده است، عَلَم قيام به نام حضرت مهدى است، نه هر قيامى،... (بلكه) قيام زيد و امثال آن در روايات كاملاً تأييد شده است».6
3ـ طاغوت به كسي گفته ميشود كه مردم را به جاي خدا به خود دعوت كند. حال اگر فقيهي عادل به استناد رواياتي كه به او از جانب معصوم(ع) ولايت دادهاند، براي اجراي قوانين الهي و برقراري عدالت اسلامي و مبارزه با ظالمان و دشمنان دين قيام كند، هيچ منطقي او را طاغوت معرفي نخواهد كرد.7
4ـ برخي روايات بدون قضاوت درباره حق يا باطل بودن قيامها و تنها ناظر بر نتايج چنين قيامهايي، گاهي برخي از آنها را بينتيجه و محكوم به شكست دانسته و موجب افزايش مصائب شيعيان تلقي كردهاند.
به هر حال، واقعيت اين است كه در ميان اين روايات، حديث صحيح و بدون اشكال سندى يافت نمىشود و در دلالت اين احاديث نيز اشكالاتى وجود دارد. همچنين آنچه از اين روايات استفاده مىشود، اين است كه امام(ع) در صدد بيان جواز يا عدم جواز قيام نيست، بلكه خبري را بيان مىكند كه اگر كسى از ما اهل بيت(ع)، قبل از قيام قائم(ع) قيام كند، پيروز نمىشود. كما اينكه در روايت معروفي از امام صادق(ع) نقل شده كه در پاسخ فردى كه پرسيد: «چرا قيام نمىكنيد؟» اصل اقدام به قيام را نفي نكردند و فرمودند: «اگر به تعداد اين گوسفندانـ كه هفده رأس بوده استـ ياور مىداشتم، قيام مىكردم».8 در اين بيان، امام(ع) علت امتناع خود را از قيام، نداشتن ياوران حقيقى و لازم براى چنين امرى ميداند؛ يعني اگر ياورانى براى قيام داشتند و شرايط آن مهيا بود، اين عمل را انجام مىدادند.
*پينوشتها در دفتر نشريه موجود است.
در چهار دهه گذشته از عمر انقلاب اسلامي و تشكيل نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران، هشت رئيسجمهور در آمريكا با رويكردها و عملكردهاي كم و بيش مشترك و متفاوت از هم حكومت كردهاند. اگر اين اشتراكات و تمايزات را با زبان منحني هندسي ترسيم و بررسي كنيم، رويه هر يك پستتر و زشتتر از عملكرد سلف خود درباره ايران بوده است. 22 سال از اين 40 سال در دست جمهوريخواهان و 18 سال آن در اختيار دموكراتها بوده است؛ اما در پرونده هيچ يك و هيچ حزبي در حكومت آمريكا برگي قابل دفاع در رفتار با مردم ايران وجود ندارد. 40 سال عملكرد دو حزب دموكرات و جمهوريخواه آمريكا به منزله 40 سال جنايت و آزار و نامردي براي ملت ايران بوده است كه ميخواهد آزاد باشد، آزاد زندگي كند و نميخواهد مانند عصر پهلوي زير سلطه ديگران تحقير شود.
رفتارشناسي آمريكاييها در دولتهاي متعدد نشان ميدهد كه آنها همواره از مبناي تحليلي و احساسي بسيار غلطي نسبت به ايران و فرهنگ انقلاب رنج بردهاند. آنها استقلال و آزاديخواهي ملتها را مترادف با تحقير كاخ سفيد تحليل كرده و فكر ميكنند ميتوانند همه چيز را با قدرت و پول و حقههاي رسانهاي و هاليوودي و با قيمت و هزينه كم به دست بياورند. آنها يا خوابند، يا خود را به خواب زدهاند، يا نميخواهند از رؤياهاي شيرين هژموني آمريكا كه دورهاش مدتهاست سپري شده است بيدار شوند؛ در حالي كه در واقعيت دنيا بيدار شده و ملتها امروز قدرت را در آگاهي و انسانيت، ارزشمداري، خدمت به رفاه ملتها و تلاش براي نجات انسان سرگردان در دنياي سوزان ماديت و نيهيليسم ميدانند كه محصولات آمريكايي و توسعه نگاه سوداگرانه كاپيتاليسم در لباس ليبرال دموكراسي است.
با اين نگاه، آمريكاييها دشمني ويژهاي با انقلاب اسلامي دارند؛ زيرا آن را سلسلهجنبان بيداري و آگاهي ملتها و انسانها ميدانند و با تمام توان به جنگ با آن در سطوح و شعبههاي مختلف ميپردازند. انقلاب اسلامي سبب تحقير حاكمان آمريكايي است و از اين رو براي آنان تحملكردني نيست. بهترين تعبير را در اين باره «گري سيك» مشاور پيشين امنيت ملي آمريكا داشته است: «انقلاب اسلامي ايران يك شكست بزرگ و تحقير ابدي براي آمريكا بود؛ به همين دليل تبديل به يك عقده رواني براي آمريكا و آمريكاييها شده و تاكنون آنان را آزار ميدهد. سياستهاي تند آمريكا تا به امروز براي جبران آن شكست است.»*
منبع:
*«همه چيز فرو ميريزد»، ترجمه علي بختياريزاده، مركز اسناد انقلاب اسلامي
آيتالله علياكبر رشاد ميگويد: تحول در مسائل مختلف، در گرو توجه به فلسفه دين، تحول در فقه و اجتهاد، نيازمند توجه به فلسفه دين است؛ زيرا نيل به غايت فقه، در گرو توجه به غايت دين است. بر همين اساس در دنياي امروز، چالش اصلي كلام نيست، بلكه فلسفه دين است و نيل به اين هدف كه فقه، مديريت جامعه را به عهده بگيرد و فقه ما حكومتي شود، بدون توجه به فلسفه دين دستيافتني نخواهد بود و نميتوان از فقه، انتظار نظامسازي داشت.