ماه مبارك رمضان به حسب آنچه اهل معرفت ميگويند، ماه سلوك إليالله تعالي و دار ضيافتالله است. طبق آنچه در روايات آمده است، اين ماه، ماهي است كه ربّ با عبدش سخن گفته است. به حسب روايتي از امام صادق(ع) به دست ميآيد كه كتب آسماني از تورات و انجيل و زبور تا قرآن، همه در ماه مبارك رمضان بر پيامبران الهي نازل شدهاند؛ يعني اين ماه، ماهي است كه خداوند با بندگانش سخن گفته است و آنها را خطاب و مورد عنايت خاصّه خودش قرار داده است.
لذا در روايات بسياري به قرائت قرآن در ماه مبارك رمضان سفارش شده است. امام باقر(ع) ميفرمايد: «هر چيزي بهاري دارد و بهار قرآن ماه مبارك رمضان است.» يا امام صادق(ع) ميفرمايد: «به اين ماه با قرآن رو بياور!» يا در آن خطبه معروفي كه از پيغمبر اكرم(ص) نقل شده است، حضرت فرمود: «اگر كسي يك آيه از قرآن را در اين ماه تلاوت كند، اجر او مانند اين است كه در ماههاي ديگر يك ختم قرآن كرده باشد. اين اجرِ خيلي زيادي است.»
يك روايت در وسائل از مُقنع مفيد(ره) نقل شده كه در آن آمده است، حضرات ائمه در ماه مبارك رمضان ده ختم قرآن ميكردند؛ يعني هر سه روز، يك ختم قرآن. روايتي است كه محدث قمي از مرحوم مجلسي(ره) نقل ميكند، در يك حديث هست كه بعضي از ائمه(ع) در ماه مبارك رمضان، چهل ختم قرآن ميكردند و اگر هر ختم قرآن را به روح مقدس يكي از چهارده معصوم(عليهمالسلام) هديه كند، ثوابش مضاعف ميشود. در روايت آمده است، هر ختم قرآني كه ميكردند، ثوابش را به يكي از ائمه معصوم(ع) هديه ميكردند. اينها يعني چه؟ اثر اين كارها در قيامت اين است كه با قرآن همنشين ميشوند. در روايت داريم كه اجر چنين كسي آن است كه در روز قيامت با ائمه(ع) باشد. اين همه سفارش ميكنند كه در ماه مبارك رمضان هرچه ميتوانيد قرآن تلاوت كنيد، براي اين است. اهل معرفت ميگويند: قرآن كلامي است كه از مصدر وحي براي بندگان صادر شده و نزول پيدا كرده است. تلاوت قرآن، يادآور اين معنا است كه در اين ماه، خدا بندگان را مخاطب قرار داده و اين معارف را به وسيله انبياي خود براي آنها فرستاده است.
«أَيُّهَا النّاس» و «أَيُّهَا المُؤمِنون» اين خطابهاي قرآني يك افتخار براي بندگان و مايه افتخار و مباهات است. قرآن خواندن در اين ماه يادآور اين نكته است كه در اين ماه من مورد عنايت الهي قرار گرفتهام و او به وسيله انبياي خود مرا مخاطب قرار داده و من را به حساب آورده و مرا از بقيه حيوانات جدا كرده و اين معارف را براي من فرستاده است. خودِ اين لذتبخش است! اينكه ائمه(ع) در اين ماه ده ختم يا چهل ختم قرآن ميكردند و حتي بعضي از روايات را كه من ديدهام اصلاً رقم هم نميگذارد، براي اين مطلب است.
لذّت تكرار خطاب محبوب
در يك روايت آمده است، حضرت زينالعابدين(ع) در اين ماه سخن كه ميگفت، سخن او يا آيات الهي بود يا دعا. اينها همه گوياي اين معنا است كه خودِ اين تكرار كلام ربّ لذتبخش است؛ يعني اگر يك رابطه محبت، بين مُحبّ و محبوب باشد، اقتضايش اين است كه انسان سخن محبوبش را يادآوري كند. چقدر هم لذت ميبرد كه محبوب اين سخنان را به من گفته است! اگر مُحبّ، مُحبّ واقعي باشد، سخن محبوب براي او لذتبخش است و تكرار آن به او جلا ميبخشد و به روحش صفا ميبخشد؛ لذا ما در روايات ميبينيم اينطور سفارش شده است كه قرآن تلاوت كنيد.
ماه رمضان ماه سخن گفتن عبد با ربّ
اهل معرفت از دعا به «قرآن صاعد» تعبير ميكنند. يعني محبوب و مولا، اجازه فرموده است بنده در اين ماه از هر دري با او سخن بگويد. اين مطلب در روايات ما هست و تأكيد هم شده كه خدا به ما اجازه داده است در اين ماه با او حرف بزنيم. به تعبير ديگر اين ماه، ماه سخن گفتن بين محبوب و مُحبّ و مُحبّ و محبوب است. ماه گفتوگوي ربّ با عبد و عبد با ربّ است. از طرفي ماه سخنان ربّ را تكرار كردن و لذت بردن است و از طرف ديگر ماهي است كه عبد سخنانش را با ربّش ميگويد.
هر چه ميخواهي درخواست كن!
از امام صادق(ع) منقول است كه حضرت علي(ع) فرمودند: «عَلَيْكُمْ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ بِكَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ وَ الدُّعَاء»؛ يعني هيچ كدام از خواستههايت را كنار نگذار! هر خواستهاي داري بگو! معناي كثرت اين است؛ چه مادي، چه معنوي، اين خواستهها را با خدا در ميان بگذار و از او تقاضا كن.
ماه باز شدن درهاي آسمان
ما نسبت به ماه مبارك رمضان اين را داريم كه تمام درهاي آسمان از شب اول ماه رمضان تا آخرين شب باز است. اين تعبير ابواب كه در اينجا هست، يعني چه؟
در روايتي از حضرت علي(ع) آمده است: «آگاه باشيد كه درهاي آسمانـ تعبير به ابواب ميكندـ از شب اول ماه مبارك رمضان باز است.» فقط به يك نكتهاش اشاره كنم؛ يعني تمام حُجُب از ناحيه ربّ برداشته شده است. در اين ماه ديگر هيچ حجابي نيست؛ يعني از ناحيه خداوند نسبت به بندگانش هيچ حجابي نيست. هيچ دري بسته نيست؛ اصلاً و ابداً. تمام درها باز است. اگر بخواهيم اين را تنزّل بدهيم، بايد بگوييم هر تقاضاييـ اگر متناسب با دري از درهاي رحمت الهي باشدـ اين تقاضا به ربّ ميرسد؛ هر تقاضايي! چه مادي و چه معنوي به ربّ ميرسد و به هيچ مانعي از آن ناحيه برخورد نميكند؛ چون ابواب سماء باز است.
خود خدا همه دعاها را ميشنود!
نتيجه آن چيست؟ نتيجه آن اين است كه اين تقاضاها در اين ماه بيجواب نميماند. به تعبير روز هيچ دعايي به بايگاني نميرود! بلكه مستقيم به دست خودش ميرسد، مستقيم خودش ميشنود. به اين جملات مناجات حضرت علي(ع) كه من اين چند سال اول بحثم ميخوانم و در روايت آمده است همه ائمه(ع) اين مناجات را ميخواندند، دقت كنيد: «وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ» خطاب به خودِ خدا ميگويد. هيچ يك از اين تقاضاها بدون جواب نميماند.
به همه دعاها پاسخ مثبت داده ميشود!
در روايتي از پيغمبر اكرم(ص) آمده است كه حضرت فرمود: «وَ دُعائُكُم فيهِ مُستَجاب»؛ يعني دعاي شما در ماه مبارك رمضان بيجواب نميماند. اين دعاها مستجاب است و بيجواب نميماند. اما جواب چيست؟ آن وقت حضرت علي(ع) ميگويد: «أَلَا وَ الدُّعَاءُ فِيهِ مَقْبُولٌ» جوابها همه مثبت است. هيچ جواب منفي در كار نيست. هيچ دعايي جواب منفي ندارد.
رحمت بيكران خداوند در اين ماه
در هر روز از ماه مبارك رمضان هنگام افطار خداوند هزار هزار نفر را از آتش نجات ميدهد و شب جمعه و روز جمعه ماه مبارك رمضان در هر ساعت اين كار را ميكند؛ يعني هر ساعت شب جمعه و هر ساعت روز جمعه، هزار هزار نفر را از آتش نجات ميدهد. بعد در روايت دارد آن كساني را آزاد ميكند كه مستحق عذاب هستند. اين ماه، يك چنين ماهي است.
منبع: www.tabarak.ir
صدرالمتألهين ميگويد: بيداري از خواب غفلت، كسي را دست ندهد مگر اينكه نفس خود را بـه وسيله رياضتهاي شرعي و مجاهدتها ورزيده ساخته باشد؛ رياضتهايي چون نماز و روزه و پرهيز و زهد حقيقي از لذايذ دنيوي و اميال پست تا مهياي دريافت ماهيت مكاشفه عرفاني حقايق و فهم معارف گردد. مراحل استكمال نفس انساني عبارتند از: اول، تهذيب ظاهر با انجام قوانين و شرايع نبوي. دوم، تهذيب باطن و تطهير قلب از ملكات و اخلاق پست و ظلماني. سوم، تنوير باطن و قلب با صورتهاي علمي و صفات پسنديده. چهارم، فناي نفس از ذات خود و قصر نظر به مشاهده پروردگار و بزرگيهاي او... .
محمدرضا قضايي/ در سال سوم هجرت و در شب نيمه ماه رمضان كه بهترين ماه خداست، خانه حضرت اميرالمؤمنين(ع) و حضرت فاطمه(س) ميزبان قدوم مولود مباركي شد كه شادي را با خود به خانه وحي آورد. در اين شب فرخنده كه شهر مدينه غرق نور شد، رسول اكرم(ص) در سفر بودند. ايشان پس از بازگشت از سفر، طبق معمول ابتدا به خانه حضرت فاطمه(س) وارد شدند. هنگامي كه خبر تولد نوزاد را به ايشان دادند، شادماني سراسر وجود حضرت را فرا گرفت. برخي القاب آن حضرت به اين شرح است: زكيّ، مجتبي، سيّد، تقي، نقي، طيّب، ولي، برّ و سيّد، كه پيامبر اكرم(ص) امام حسن(ع) را به آنها ملقب فرمودهاند.
در روايات نقل شده است، پيامبر اكرم(ص) به امام حسن(ع) و امام حسين(ع) محبت فراوان داشتند و ميفرمودند: «آن دو سيد جوانان اهل بهشت هستند.» همچنين در روايتي آمده است، رسول خدا(ص) فرمودند: «هركس دوست دارد به آقاي جوانان اهل بهشت بنگرد، به حسن بنگرد.» شجاعت، بردباري، شكيبايي، كرامت، بخشندگي و فروتني از امام حسن(ع) همگي رنگ و بو گرفتند و حيثيت پيدا كردند.
امام سجاد(ع) ميفرمايند: «حسن بنعلي بنابي طالب(ع) در زمان خود از همه عابدتر، زاهدتر و با فضيلتتر بود و هرگاه حج ميرفت، پياده، و چه بسا پابرهنه ميرفت و هرگاه مرگ را به خاطر ميآورد ميگريست و هرگاه رستاخيز و زنده شدن را از نظر ميگذراند، اشك از ديده ميريخت و هرگاه گذر از صراط را در انديشه ميآورد، گريان ميشد و هرگاه به نماز بر ميخاست، تنش در برابر خداوند عزوجل به لرزه ميافتاد و هرگاه بهشت و دوزخ را به ياد ميآورد چونان مار گزيده بيتابي ميكرد و از خداوند، بهشت را طلب ميكرد و از آتش دوزخ به او پناه ميبرد. او هرگاه عبارت «يا ايّهاالذين امنوا» را از قرآن ميخواند، ميگفت: «لبيك اللهم لبيك.»
سيدحسين خاتميخوانساري/ «هرگز سست نشويد و (دشمنان را) به صلح(ذلّتبار) دعوت نكنيد؛ در حالي كه شما برتريد و خداوند با شماست و چيزي از (ثواب) اعمالتان را كم نميكند!» (محمد/ 35)
گفته شد وقتي خداوند مسلمانان و اهل ايمان را به تقواي الهي و ايستادگي در برابر دشمنان و قدرت گرفتن براي تسلط پيدا كردن بر آنها توصيه ميكند، خودش موفقيت كاملشان را تضمين كرده و خود را پشتيبان و تنها يار مسلمانان معرفي ميكند. همچنين كساني كه به خداوند تكيه ميكنند، تحت حمايت او هستند و او راههاي بسته را برايشان باز ميكند. براي نمونه، ميتوان به اعتماد حضرت موسي و ديگر پيامبران الهي به خداوند و كمك مستقيم خداوند به آنها اشاره كرد. حضرت موسي(س) در كنار نيل به خداوند اعتماد كامل داشت و لذا رود نيل براي او و بنياسرائيل شكافته شد. حضرت نوح به خداوند اعتماد داشت كه كشتياش را در خشكي ميساخت، آتش بر حضرت ابراهيم به واسطه اعتمادش به خداوند بود كه سرد شد. خداوند در آيات سوره انبياء 80 تا 91 كمكش را به برخي پيامبران و حضرت مريم ذكر ميكند، كمكي كه به متقين داده ميشود. خداوند ميگويد من بودم كه نوح و ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب و داوود و سليمان و ايوب و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل و زكريا و يحيي و آن زني كه به او تهمت زدند(حضرت مريم) و... را نجات دادم. همچنين از اعطاي علم و آگاهي و دانش، آموزش ساخت سلاح و رفع گرفتاري و غيره به عنوان اسباب نجات نام ميبرد. سپس ميفرمايد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ»؛ پس هر كه كارهاى شايسته انجام دهد و مؤمن باشد براى تلاش او ناسپاسى نخواهد بود و ماييم كه به سود او ثبت مىكنيم.»
(انبياء/ 94) خداوند از بنياسرائيل ميخواهد به ياد بياورند كه خداوند آنها را نجات داد و عزيزشان كرد. «اي فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزاني داشتم و (از) اينكه من شما را بر جهانيان برتري دادم ياد كنيد... .» (بقره/ 49) و اين عزّت را نتيجه صبر آنان ميداند. «... وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا... .» (اعراف/ 137) حضرت موسي نيز از بني اسرائيل چنين ميخواهد؛ «و (به ياد آوريد) هنگامي را كه موسي به قوم خود گفت: نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد آنگاه كه شما را از فرعونيان رهانيد.» (ابراهيم/ 6) اين امتياز فقط براي بنياسرائيل در آن زماني كه ايمان به خداوند داشتند، نبود؛ بلكه براي همه مؤمنان تا قيامت وجود دارد. «و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرودست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم و در زمين قدرتشان دهيم... .» (قصص/ آيات 5 و 6) حتي خداوند يكي از كمكهايش به بنياسرائيل را هم ذكر ميكند؛ «و در حقيقت ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود محصولات دچار كرديم باشد كه عبرت گيرند.» (اعراف/ 130) خداوند فرعونيان را از نظر دارايي و ثروت ضعيف كرد؛ زيرا در مقابلش بنياسرائيلي قرار داشت كه اعتقاد و اعتمادش به خداوند بسيار زياد بود؛ اعتقادي كه آنان را بر ستمكاري همچون فرعون پيروز كرد.
در شماره قبل درباره نقش رهبر اين گروهها گفته شد كه بايد مسلمانان يا گروههاي جهادي را به ياد تقواي الهي بيندازد و ايشان را از گناه دور كند؛ مانند توصيهاي كه حضرت موسي به قومش داشت. «موسى به قوم خود گفت: از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد كه زمين از آن خداست. آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىدهد و فرجام [نيك] براى پرهيزگاران است.» (اعراف/ 128) همه تلاش پيامبران الهي اين بود كه مردم را از گناه دور و به تقواي الهي نزديك كنند.
حسين معيني/ پس از فتح جزاير مجنون با تلاش رزمندگان اسلام، عراق براي خروج از انفعال در رسانههايش مدام تبليغ ميكرد كه به زودي جزاير را خواهد گرفت و نام جزاير مجنون، محور خبري رسانههاي جهان شده بود. اگر عراق جزاير را پس ميگرفت، نشان ميداد كه ميتواند همه عملياتهاي ايران را شكست بدهد.
بعدازظهر 14 اسفند 1362 از دفتر امام خبر دادند كه ايشان فرمودهاند: «جزاير حتماً بايد نگه داشته شود. هر طور كه شده.» با ابلاغ اين پيام به رزمندگان، روحيه تازهاي به آنان دميده شد. محسن رضايي هم ابلاغ كرد از جزاير بيرون نميرويم؛ حتي اگر سازمان سپاه از بين برود... . بسياري از فرماندهان قرارگاه هم سلاح گرفتند و به خط مقدم رفتند.
از 16 تا 20 اسفند، عراق هر چه داشت رو كرد تا جزاير را پس بگيرد. 72 ساعت جنگ بيامان ادامه داشت؛ اما حرف امام(ره) بر زمين نماند. جزاير به سمبل قدرت ايران و ضعف عراق تبديل شده بود. عراق با آتش پر حجم، زمين جزاير مجنون را شخم زده و بمبهاي شيميايي هم همه آنجا را آلوده كرده بود. حفظ جزاير ناممكن مينمود؛ اما رزمندگان غيور اين كار را ممكن كرده بودند.
«افرايم كارش» مينويسد: «ايرانيها در 5 اسفند مرحله دوم عمليات خيبر را آغاز كردند كه تا 28 اسفند ادامه داشت. آنها موفق شدند از باتلاق وسيع بگذرند و جزاير مجنون را تصرف كنند. اين در حالي است كه عراقيها فكر ميكردند اين عمل غير ممكن است. آنها سرانجام با تلاشهاي سخت عراقيها كه وحشيانه از سلاحهاي شيميايي (گاز خردل و گاز اعصاب) استفاده كردند، كنترل شدند. البته ايرانيها موفق شدند جزاير را حفظ كنند.»
هاشميرفسنجاني پس از عمليات خيبر از فرماندهان خواست تا راه آينده را ترسيم كنند. وي گفت: «در مورد صلح، نظر امام مطرح است و ايشان ميگويد بدون جنگ، صلح امكان ندارد و اگر ما هم نتوانيم بجنگيم، امام به مردم ميگويند: برويد و بجنگيد.»
محمد گنجي/ پرتغاليها نخستين استعمارگراني بودند كه به كنيا و تانزانيا پا گذاشتند. آنها مدتي بر مناطق ساحلي از ماليندي تا مومباسا، حكمراني كردند. واسكو دوگاما در مسير دستيابي به هند و پس از عبور از دماغه اميدنيك، براي اولين بار به سواحل شرقي آفريقا و از آن جمله شهرهاي باشكوه تانزانيا رسيد.
پرتغاليها كه از تجارت پررونق زنگبار خبر داشتند، به فكر تسلط بر آن كشور افتادند. در 16 ژوئيه سال 1500 پدرو كابرال، ملّاح ديگر پرتغالي، با شش كشتي به كيلوا رسيد و گفت، نامهاي از امپراتور براي سلطان دارم؛ اما سلطان اميرابراهيم شيرازي از ملاقات وي خودداري كرد و پدرو كابرال هم بازگشت؛ امّا دوباره به جزيره مراجعت كرده و خواهش كرد كه يكي از افسران او را كه بيمار است در كيلوا نگه دارند تا بهبود يابد. حاكم با اين تقاضا موافقت كرد؛ ولي آن افسر بيمار نبود؛ بلكه به بهانه بيماري در كيلوا ماند كه درباره قدرت دفاعي و استحكامات آن شهر جاسوسي كند.
دو سال بعد [1502] واسكو دوگاما به ساحل كيلوا آمد و سلطان را به كشتي خود احضار كرد. اميرابراهيم به كشتي رفت و درياسالار پرتغالي به او پيشنهاد كرد سروري و حكومت پرتغال را بپذيرد. اميرابراهيم نپذيرفت و درياسالار پرتغالي دستور داد وي را زنداني كنند و شهر را به آتش بكشند؛ پس از آن اميرابراهيم به ناچار پذيرفت كه سالي هزار ليره خراج بدهد و پرچم پرتغال را بر فراز قصر خود نصب كند. گاما خراج سال اول را به طلا و جواهر گرفت و اهتزاز پرچم پرتغال را بر فراز قصر ديد، آنگاه به كشور خود بازگشت.
اين پرچم نشان آن بود كه كيلوا استقلال خود را از دست داده است. پس از آن، پرتغاليها نواحي زنگبار، براوه و مومباسا را نيز تصرف كردند و به اين ترتيب تجارت و حكومت شرق آفريقا به دست پرتغاليها افتاد؛ امّا حاكم كيلوا هنوز نميخواست تسليم شود و تصميم گرفت قلعهاي براي دفاع از بندر بسازد؛ ولي با اينكه مردم با فداكاري در بناي قلعه شركت كردند، هنوز كار تمام نشده بود كه پرتغاليها سر رسيدند. اين بار فرانسيسكو د الميدا، درياسالار ديگر پرتغالي آمده بود كه انحصار تجارت آفريقاي شرقي را براي دولت متبوع خود تثبيت كند. وي پس از غارت و تخريب مومباسا به كيلوا آمد و از ديدن قلعه نيمهتمام دانست كه اميرابراهيم در چه انديشهاي است. او را بازخواست كرد كه چرا باج معهود را نپرداخته و پرچم پرتغال را از قصر خود پايين آورده است. اميرابراهيم به درياسالار مغرور پرتغالي جوابي نداد و الميدا هم به سربازان پرتغالي دستور داد تا شهر را تصرف كنند. اميرابراهيم از در مخفي قصر با جمعي از همراهان خود به جنگلها پناه برد. به اين ترتيب پرتغاليها كيلوا را غارت كرده و در عرض سه هفته، يك قلعه سنگي در آنجا بنا كردند و يكي از طرفداران خود به نام محمد نكوني را به حكومت نشاندند و يكصد و پنجاه سرباز پرتغالي براي حفظ شهر در قلعه گذاشتند.
الميدا هم به علّت نپرداختن ماليات از سوي رهبر شهر مومباسا، آنجا را نيز غارت كرد؛ سپس حملات به ديگر شهرهاي ساحلي ادامه يافت تا سرانجام همه شهرهاي واقع در ساحل شرقي آفريقا، مجبور به پرداخت ماليات به پادشاه پرتغال شدند.
پرتغاليها از استعمار شرق آفريقا دو هدف داشتند: جمعآوري ماليات و كنترل تجارت در اقيانوس هند. اين اهداف تا حدودي موفقيتآميز بود، چون گاهي حاكمان محلّي شرق آفريقا عليه پرتغاليها شورش ميكردند.
به هر حال، كشتيهاي پرتغالي درباره بازرگاني در منطقه غربي اقيانوس هند اختلاف داشتند و به علت كنترل راهبردي بندرها و خطوط كشتيراني، تعرفه زيادي را براي جابهجايي كالا دريافت ميكردند. ساخت دژ «جيسوس» در مومباسا در سال 1593، وسيلهاي براي تقويت تسلّط پرتغال بر منطقه بود؛ ولي با هجوم بريتانياييها، آلمانيها و اعراب عماني در سده هجدهم، از ميزان نفوذ پرتغال كاسته شد. اعراب عماني به طور مستقيم با پرتغال درگير شدند و استحكامات پرتغال را محاصره و به كشتيهاي آنها حمله كردند و سرانجام در سال 1730، پرتغاليها را از سواحل كنيا و تانزانيا بيرون انداختند.