مرضيه برومند گفت: ما در زمينه عروسك فعاليت گسترده و مفيدي نداشتيم و ميگوييم كه چرا باربي، دنياي كودكان ما را گرفته. دليلش نبود جايگزين است؛ همانند ديگر فعاليتهايمان. اگر احساس ميكنيم فرهنگ غربيها در كشور ما رخنه كرده، بايد با محصولاتمان با آنها بجنگيم، اما ميبينيم كه هيچ كاري صورت نگرفته است.
محبوبه ابراهيمي/ سبك زندگي مدرن، با دوندگيها و روزمرگيهاي تكرارياش براي همهمان آشناست. كار و فعاليت دائمي، فشارهاي روحي و جسمي و استرسهايي كه حالا بخشي از زندگيمان شدهاند، همه حاصل همين نوع زندگي است كه كم و بيش با آن درگيريم. اين دوندگيها و ناآراميها، به تدريج روح و جسممان را خسته و افسرده ميكند و اثري از نشاط و سلامتي در وجودمان باقي نميگذارد. به دقت كه به اطرافمان نگاه كنيم، همين حالا هم اين روند وارد زندگيمان شده و خيليها در آرزوي فرار از آن هستند؛ مادرها از تكراري شدن روزها و بيحوصلگيهايشان گلايه دارند؛ پدرها در ترافيك كسبوكارهاي متعدد اسير شدهاند و به اجبار، ساعتهاي طولاني دور از خانه و خانواده هستند. بچهها هم بعد از نه ماه تحصيل و دوندگي، وارد فصل تعطيلات شدند و در انتظار يك تنوع و تحول اساسي هستند. انگار خستگيها و دوندگيها وقتي به اين حد نفسگير ميشوند، ديگر كار از پارك و شهربازي و بوستان و ساير سرگرميها ميگذرد. فقط روزمرگيها نيستند كه بايد از آنها گريخت؛ بلكه بايد شهر را با همه هياهو و شلوغيهايش رها كرد و با كولهباري ساده راهي جاده شد. فرقي ندارد مقصد كجا باشد و سفر چند روز... مهم جابهجا شدن از مكان هميشگي و دور شدن از تكرارهاست كه ميتوان اميد داشت حس نشاط و شادابي را به انسان برگرداند. در سفر، افراد خانواده فارغ از دغدغهها، فرصت يك دورهمي متنوع را مييابند و ميتوانند به حس خوب مشترك برسند. همين حس مشترك، مقدمه صميميت و دلبستگي آنها ميشود و پيوند و بنيان خانواده را محكمتر ميكند؛ يعني ميتوان نقش خانواده را كه در عصر تكنولوژي و در ميان شلوغيهاي كار و تنشهاي فكري گم شده، با مسافرت احيا كرد. كافي است خانواده گردشي جمعي را انتخاب كنند تا با تجربههاي جديد و خاطرات به ياد ماندني، به اين مقصد بزرگ برسند و لذت با خانواده بودن و دلبستگي به آن را درك كنند؛ اما علاوه بر اين، سفر تأثير بينظيري هم بر سلامتي جسم و روان افراد دارد. روح آدمها هم همپاي جسمشان از زندگي صنعتي و مدرن و از اين همه مشغلههاي فكري و جسمي خسته ميشود؛ سفر علاوه بر جسم، روح را هم از فشارهاي زندگي دور كرده و سبب ميشود مدتي استراحت كند و آرامش خود را بازيابد و براي شروع زندگيِ دوباره، با انرژي و نشاط مضاعف آماده شوند. شايد به همين دليل است كه در تعاليم ديني تأكيد زيادي بر سير و سفر شده و آيات و روايات متعددي بر اين مهم تأكيد دارند و به صراحت امر ميكنند سفر كنيد تا تندرست باشيد. جالب اينجاست كه محققان هم پس از سالها تلاش براي رهايي انسانها از هيجانات و نابسامانيهاي زندگي، به همين راهكار رسيدهاند و مسافرت را توصيه ميكنند. تحقيقات آنها نشان داده است افرادي كه سفري در پيش دارند، روزهايشان را شادتر از ديگران سپري ميكنند يا از ميزان افسردگي، استرس، اضطراب و خستگيهايشان به شدت كاسته ميشود. ريسك سكته مغزي در ميان اين افراد كمتر است و سلامتي روحي و جسمي بالاتري را تجربه ميكنند. همين مسئله سبب شده است روانشناسان، براي درمان بسياري از بيماريها مانند افسردگيهاي دوران بارداري و پس از زايمان يا ساير بيماريهاي روحي و رواني، مسافرت را به فرد پيشنهاد دهند تا جايي كه معتقدند بيمارانشان به جاي قرار گرفتن در دوره درماني روانشناسي و روي آوردن به قرصهاي آرامبخش، بهتر است به دامان طبيعت پناه برده و از آرامش طبيعت لذت ببرند يا با مسافرتي ولو كوتاه، به دنبال درمان روحي باشند. در حقيقت، سفر افزون بر اينكه نقش پيشگيري و كنترل بيماريهاي رواني دارد، در درمان آنها هم مؤثر است و به همين دليل بايد جدي گرفته شود. روانشناسان معتقدند، حتي بسياري از بيماريهاي جسمي هم ريشه رواني دارند و بر اساس اين، سفر ميتواند با دور كردن ذهن از دغدغهها و مشكلات، جسم را هم از بيماريهاي گوناگون نجات دهد. با اين اوصاف، مسافرت و گردش، عامل سلامتي روح و جسم است و نبايد از آن غافل ماند. پس اگر از استرسها و فشارهاي رواني كلافهايد، خودتان اين داروي اعجابانگيز را براي خودتان تجويز كنيد و مقصدي را براي سفر در نظر بگيريد؛ ديدن اقوامي كه در شهرستان ساكنند، گردش در ييلاقها و طبيعتهاي متنوع كشور، بازديد از مناطق توريستي و تفريحي و تاريخي شهرهاي مختلف، درياي جنوب و جنگلهاي شمال يا زيارت گنبدي به درخشندگي آفتاب، همه و همه مقصدهاي خوبي براي دل به جاده زدن هستند؛ به ويژه در اين روزهاي بلند و دلنشين تابستان كه لذت گردش و سياحت را صد چندان ميكند؛ طرح يك سفر كوتاه را بريزيد و با همه احساسات منفي و ناآراميهاي رواني وداع كنيد.
ندا كرمانشاهي/ صاحبنظران حوزه كتاب و نشر معتقدند كه يكي از مهمترين عوامل كاهش بيش از پيش سرانه مطالعه، گسترش و همهگير شدن فضاي مجازي است. واقعيت هم غير اين نيست و اين را به راحتي ميتوانيم در خود و اطرافيان ببينيم. هميشه گوشيهايمان در دستمان است و آنقدر در آنها ميچرخيم كه اگر كسي تذكري به ما ندهد، متوجه گذر زمان هم نميشويم.
قطعاً اينگونه زمان گذراندن، نه تنها از خواندن كتاب غافلمان ميكند، بلكه اشتياق ما را هم از بين ميبرد؛ در حالي كه دلمان را به مطالب زرد و بدون پشتوانه علمي فضاي مجازي خوش كردهايم. شايد در اين ميان كسي بپرسد مطالعه، مطالعه است؛ چه در فضاي مجازي و شبكههاي مختلف آن و چه با ورق زدن يك كتاب؛ اما واقعيت اين است كه اين تنها توجيهي براي قصورمان در كتابخواني است؛ زيرا مطالب موجود در فضاي مجازي كاملاً سطحي و كمعمق؛ بنابراين خواننده آن را هم همين گونه تربيت خواهد كرد. افرادي كه در موضوعات مختلف عميق فكر نميكنند بصيرت ندارند و بسيار گذرا از موضوعات گوناگون ميگذرند.
يكي از ناشران در اين باره معتقد است كه مرور مطالب شبكههاي اجتماعي جايگاهي در مطالعه ندارد؛ چرا كه شما نميدانيد آنچه در اين شبكهها ميخوانيد حقيقت دارد يا خير.
آيتالله سيداحمد ميرعمادي، نماينده وليفقيه در استان لرستان و امام جمعه خرمآباد در اين رابطه تعبير زيبايي دارد و ميگويد: «هيچ مطالعهاي به اندازه يك كتاب مؤثر و ماندگار نيست؛ كما اينكه تأثير آن مانند نقش بستن بر روي سنگ است؛ اما تأثير مطالعه اينترنتي و فضاي مجازي مانند نقاشي بر روي آب است و باقي نميماند.»
اكنون اين پرسش مطرح است كه براي بازگشت مردم به مطالعه چه بايد كرد؟ قطعاً وظيفه تكتك ما در برابر خود و خانوادهمان انكارناپذير است؛ اما واقعيت اين است كه ناشران نيز بايد خود را به روز كنند و اين فضاي مجازي را كه ميتواند تهديدي براي تربيت سرمايههاي انساني كشور باشد يك فرصت بدانند.
ناشران ميتوانند با استفاده از فضاي مجازي و آيتمهاي جذاب مردم را به خواندن كتابهايشان تشويق كنند؛ مانند منتشر كردن بخش جذاب كتاب، ساختن تيزر و راهاندازي پويشهاي مختلف كتابخواني. چند سال پيش تيزري براي كتاب «دختر شينا» منتشر شد و بسياري را مشتاق تهيه و مطالعه اين كتاب كرد.
شايد برخي بگويند راهاندازي پويش راهحل مناسبي نيست؛ زيرا عادتمان ميدهد كه براي خواندن كتاب هميشه منتظر چنين تشويقهايي باشيم؛ اما واقعيت اين است و بايد بپذيريم كه ضروري است از همين فضاهاي مجازي استفاده كنيم و مردم را مانند پدر و مادري كه فرزندانشان را به خواندن كتاب ترغيب ميكنند، تشويق به مطالعه كنيم؛ به اميد آنكه همين امر زمينه را براي انس بيشتر با كتابخواني فراهم كند.
اين رويداد درباره چندين كتاب رخ داد و نتيجه بسيار مطلوبي داشت؛ براي نمونه سال گذشته كتاب «جام جهاني در جواديه» براي نوجوانان در قالب يك پويش ارائه شد و اتفاقاً نوجوانان زيادي را مشتاق به تهيه و مطالعه اين كتاب كرد. از طرفي فضاهاي مجازي هم دائماً اين پويش را پوشش دادند و سبب اطلاع خانوادهها از وجود اين كتاب و مسابقه آن شدند.
حال كه فضاي مجازي اين چنين زندگيهاي واقعيمان را تحت تأثير قرار داده است، بايد از آن براي هرچه بهتر كردن سبك زندگيمان استفاده كنيم تا اين تهديد به فرصتي طلايي تبديل شود.
شهناز سلطاني / نظام آموزشي در هر كشوري نهادي با اهميت تلقي ميشود. آن هم به اين دليل كه نقطه آغاز حركتهاي رو به جلو محسوب ميشود. به همين دليل است كه سرمايهگذاري روي آن به تضمين توسعه هر جامعه كمك فراواني ميكند و بالعكس جامعهاي كه از سواد و آموزش بيبهره است، نقطه شروعي براي بازگشت به عقب است.
سواد آغازگر راه توسعه
نظام آموزشي در هر كشوري مسئوليت خطيري به عهده دارد؛ زيرا مهمترين وظيفه را بايد انجام دهد كه آن هم سوادآموزي است. سواد آموختن هم به معناي هموار كردن راه توسعه و پيشرفت جوامع محسوب ميشود؛ زيرا از اين راه است كه آگاهي نشئت ميگيرد و ميتوان گامهاي رو به جلو برداشت. «پائولو فريري» كه يكي از برجستهترين پژوهشگران در زمينه سوادآموزي است، معتقد است: «سواد به معناي توانايي خواندن يك كلمه نيست، بلكه به معناي توانايي درك دنياست.» بنابراين آموختن سواد گشودن دريچههاي جديد به زندگي است و بالعكس بيسوادي بسته ماندن دريچههايي است كه ميتواند آغازگر راههاي روشن باشد، ولي محقق نميشود.
دكتر «كاترينا پاپويچ» دبيركل IUCAE يا كنوانسيون بينالمللي آموزش بزرگسالان و عضو كليدي اتحاديه جهاني سواد براي همه و استاد كامل در دانشگاه بلگرادـ صربستانـ است. او معتقد است: «در كشوري كه سهم زيادي از افراد بيسواد هستند، هم اقتصاد فرصت رشد ندارد و هم ساختار سياسي قدرتطلب و بيتوجه به خواستهاي مردم است و اين يعني عقب ماندن سياسي و اقتصادي و اجتماعي مردم و كشور از روند رشد.» به گفته اين محقق به جرئت ميتوان گفت، افزايش سطح سواد سبب ميشود مردم قدرت تفكر هدفمند خود را افزايش دهند و خود را در معرض انتخابهاي بزرگتر قرار دهند. در جامعهاي كه سطح سواد مردم بالاتر است، احتمال تأثيرگذاري نيروهاي افراطي از قبيل داعش كمتر است؛ زيرا مردم به درستي ميتوانند خوب و بد را از هم تشخيص دهند. مطالعات ما نشان داده است بين سطح فقر و سواد رابطه مستقيمي وجود دارد.
ريشهكن كردن بيسوادي ممكن است؟
دلايل زيادي وجود دارد كه ثابت ميكند سوادآموزي به مردم يك جامعه تا چه اندازه كمك ميكند جايگاه آن جامعه و مهمتر سلامت جسمي، رواني و اجتماعي مردم و به تبع آن يك جامعه ارتقا پيدا كند. البته در همه جوامع از جانب سردمداران آن شرايط سوادآموزي مهيا نميشود. ناگفته پيداست كه چشمانداز يونسكو براي ريشهكن كردن بيسوادي در جهان تا سال 2030 محقق نخواهد شد، البته به اذعان صاحبنظران حوزه سوادآموزي در جهان، چرا كه بيسواد نگه داشتن جامعه قطعاً راه مطمئني براي سلطه و ادامه آن از جانب حكومتهاي خودكامه است.
از 47 تا 91 درصد باسوادي
خوشبختانه كشور ما در دهههاي گذشته در زمره كشورهايي قرار گرفته است كه بر توسعه سواد تأكيد شده است. طبق آماري كه «علي باقرزاده» رئيس سازمان نهضت سوادآموزي ارائه كرده، نرخ باسوادي جمعيت در سال 1355 فقط 47 درصد بود و اين يعني بيش از نيمي از جمعيت كشور حتي سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. البته خوشبختانه اين ميزان در سال 1390 به رقم 91 درصد ارتقا پيدا كرد. به گفته «مهدي نويد ادهم» دبير كل شوراي عالي آموزش و پرورش در سالهاي قبل از انقلاب فقط 37 درصد جمعيت دانشآموزان دختر بودند كه اين ميزان هم اكنون به 49 درصد افزايش پيدا كرده است.
وضعيتي كه در بيحجابي اجباري دختران و زنان در سالهاي قبل از انقلاب حاكم بود، سبب شده بود بسياري از خانوادههاي مذهبي و مقيد به حجاب زنان و دختران از تحصيل فرزندان دخترشان خودداري كنند. همين به تنهايي كافي بود تا درصد پوشش تحصيلي دختران كاهش چشمگيري در مقايسه با پسران داشته باشد. مطالعات نشان داده است وقتي سطح سواد والدين به ويژه مادر در يك خانواده بالا باشد، احتمال اينكه فرزندان آنها مدارج علمي را طي كنند، خيلي زياد است. حال تصور كنيد مادري را كه بيسواد است تا چه اندازه فرزندان او از اين كاستي تأثير ميپذيرند و ناخواسته تا چه حد به مسدود كردن راه آگاهي و توسعه كمك ميشود.
9 ميليون بيسواد
طبق آخرين سرشماري كه در كشور انجام گرفته تا دو سال قبل 8 ميليون و 800 هزار بيسواد در كشور وجود دارد كه البته درصد بالايي از اين جمعيت را ميانسالان و سالمندان تشكيل ميدهند.
«رضوان حكيمزاده» معاون آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش چندي قبل گفته بود: «پوشش تحصيلي در دوره ابتدايي به 70 درصد رسيده است.» اين به معناي اين است كه اگر فكري به حال 30 درصد باقي مانده نشود، هر سال به اين جمعيت بيسواد كشور افزوده ميشود. كودكان بازمانده از تحصيل مسئلهاي است نه فقط براي مجموعه نظام آموزشي، بلكه براي جامعه كه به دنبال خود مسائل بيشتري هم ميسازد. بخشي از اينها كودكان كار هستند كه بنا به دلايل مختلف خواسته و ناخواسته از تحصيل و حضور در مدرسه محروم هستند. اين كودكان براي امروز و آينده هر جامعهاي كه در آن باشند، آسيب محسوب ميشوند و هرچه زودتر بايد به حال آنها فكري كرد. بخشي از اين كودكان بازمانده از تحصيل به دليل فقر فرهنگي است. در برخي از روستاها و شهرهاي محروم و دورافتاده مانند برخي از مناطق سيستان و بلوچستان هنوز هم با فرستادن دختران به مدرسه مخالفت ميشود. بخشي ديگر از بازماندگان از تحصيل كودكان معلول و ناتوان ذهني هستند كه بايد به همه اين گروههاي آسيبپذير توجه جدي شود. بنابراين نظام آموزشي كشور به يك بازنگري جدي در برنامههاي پوششي خود نياز دارد. هنر اين است كه ما اين گروههاي سني را كه ناتوان از رفتن به مدرسه هستند، راهي كلاس درس كنيم و سواد و مهارت شغلي بياموزيم تا براي خودشان و جامعه مفيد واقع شوند؛ وگرنه در شرايط عادي براي ورود كودكان به مدرسه محدوديتي وجود ندارد.
ليلا وطنخواه /بايد بگوييم هر گونه ارتباط عاطفي و دوستانه دختر و پسر نامحرم چه از طريق پيامكي، تلفني، حضوري، چت و... با هر توجيهي، به قصد شناخت بيشتر از نظر شرعي اشكال دارد و جايز نيست. گفتني است، رابطه علمي و كاري زن و مرد هنگام ضرورت، با رعايت كامل مسائل شرعي اشكالي ندارد؛ ولي آنجا هم بايد بسيار مراقب بود كه اين رابطه شكل دوستانه و عاطفي به خود نگيرد. درباره ارتباطهاي پيامكي و تلفني ميتوان گفت، با توجه به گرايش طبيعي دو جنس مخالف نسبت به هم، به روابط حضوري نيز منتج ميشود و ابعاد خطرناكتري پيدا ميكند كه ترك آن رفتارها و نجات از آسيبهايش بسيار مشكل ميشود.
اگر كسي بگويد من ميخواهم با جنس مخالف رابطه عاطفي و دوستانه پيامكي و تلفني داشته باشم بدون شهوت! از محالات است؛ چرا كه اولاً به دليل وجود غريزه جنسي كه خداوند آن را در وجود هر انسان سالمي قرار داده، دو جنس مخالف به طور طبيعي به هم تمايل دارند و در رابطههاي عاطفي، دوستانه و خارج از چارچوب به دليل اين ويژگي انسانها، مسلماً شهوت وجود دارد و كسي كه آن را نفي كند، تنها خود را فريب داده است؛ ثانياً شهوت در معناي اصلي خود به معناي ميل و رغبت به چيزي است و وقتي شما با اراده و اختيار خود، با جنس مخالفتان رابطه عاطفي و دوستانه برقرار كنيد، به معناي اين است كه ميل به اين كار داريد و اين ميل هم به دليل وجود همان غريزه جنسي است. پس فرض رابطه عاطفي و دوستانه دختر و پسر بدون وجود شهوت، فرض باطلي است.
بعضيها ميگويند ما ميخواهيم با جنس مخالف ارتباط داشته باشيم و حرفهاي معمولي بزنيم و نيت بدي نداريم! به اين افراد بايد گفت، چرا اين حرفهاي معمولي را با دوستان همجنس خود نميزنيد؟ وقتي به درون خود رجوع كنند، ميبينند رابطه با جنس مخالف برايشان لذتي ديگر دارد و اين همان شهوتي است كه معطوف به نامحرم است و گناه محسوب ميشود. هر انسان عاقل و بالغي ميداند كه حتي فكر رابطه دوستانه و عاطفي با جنس مخالف(نامحرم) تحريككننده است، حال چه برسد به ارتباط؛ نبايد خود را فريب دهيم. البته گرايش زن و مرد نسبت به هم طبيعي است، ولي بايد از راه شرعي به آن پاسخ داد كه آن راه ازدواج است.
طرح پرسش: 3000990033