دکتر سیامک باقریچوکامی/ پس از جنگ جهانی دوم، آیزنهاور، رئيسجمهور وقت آمریکا، اعلام کرد: «بزرگترین جنگی که در پیش داریم، جنگی است برای تسخیر اذهان انسانها.» (هدایتخواه، ۱۳۷۷: ۶۲). این سخن ضمن اینکه بیانگر دکترین آمریکا در موج سوم جنگ نرم است، بر آماج نبرد نرم دلالت دارد که با تحول محیط راهبردی، تکامل دانش و فناوریها و کسب تجربههای متعدد و متنوع در براندازی دولتها، به یک اصل اساسی در منازعات بینالمللی و رکن بنیادی براندازی تبدیل شده است؛ بهگونهای که نظریهپردازان جنگ نرم، سرمایههای انسانی و افکار عمومی را کلیدیترین منبع و تکیهگاه اصلی حاکمیت و اقتدار سیاسی و تنها آماج جنگ نرم دانستهاند.
به زعم آنها اگر این منبع قدرت که صاحبان اصلی کشور به شمار میآیند از دولتها گرفته شوند، یا گسست همکاری و پیوند ارزشی و منفعتی آنها از دولتها امکانپذیر شود، سایر منابع قدرت قادر به حفظ و تداوم نظام سیاسی نبوده و زوال و سقوط آنها حتمی است.
دو رویکرد آماجشناسی جنگ نرم
این رهیافت پس از پایان جنگ سرد، هسته مرکزی موج نوین جنگ نرم را تشکیل داده است؛ لذا ابتنای موج نوین جنگ نرم بر آماجشناسی دقیق و برنامهریزی شدهای است که هر یک از آماج (مخاطبان) از هر طبقه و منزلت اجتماعی بر اساس علوم روانشناسی، جامعهشناختی، علوم سیاسی و ارتباطات صورتبندی شده و اقدامات اجرایی متناسب با آنها تدبیر شده است. با این وجود، در پژوهشهای محققان این حوزه دو رویکرد در مطالعات آماجشناسی جنگ نرم مشاهده میشود:
رویکرد اول ـ در این رویکرد آماج و مخاطبان جنگ نرم فقط منابع انسانی در سیستم را مورد مطالعه قرارمیدهند و سایر منابع انسانی اعم از معاند، مخالف، منتقد و بیطرف از یک سو و منابع بیرون از سیستم مانند افکار عمومی بیرون از مرزها را از سوی دیگر لحاظ نمیکنند. در این رویکرد برخیها مخاطبان و آماج را به چهار دسته ۱ـ رهبران، ۲ ـ نخبگان، ۳ ـ نیروهای دفاعی و امنیتی و ۴ـ حامیان انقلاب اسلامی و توده مردم و برخی دیگر به سه سطح ۱ـ راهبردی (نخبگان)، ۲ ـ سطح میانی (نیروهای مسلح)، ۳ـ سطح تاکتیکی (مردم) دستهبندی کردهاند.
رویکرد دوم ـ در این رویکرد آماج و مخاطبان جنگ نرم شامل همه اقشار و منابع انسانی اعم از حامیان در همه سطوح، مخالفان و معاندان، بیتفاوتها و بیطرفها و افکار عمومی بیرون از مرزها میشود. در این رویکرد برخی این منابع را به سه دسته ۱ـ دوست، ۲ـ دشمن و ۳ ـ بیطرف و برخی به پنج دسته ۱ ـ دشمن، ۲ـ مخالف، ۳ـ خودی، ۴ـ موافق و ۵ ـ بیطرف و برخی دیگر به هفت دسته ۱ـ رهبری کشور هدف، ۲ـ نیروهای حافظ نظم و امنیت، ۳ـ نخبگان، ۴ـتوده مردم، ۵ ـ گروههای ناراضی، ۶ـ نخبگان اپوزیسیون و ۷ـ افکار جهانی تقسیمبندی کردهاند.
در هر صورت از نظر بازیگران اصلی تهاجم نرم، آماج جنگ نرم همه افراد، گروهها و تشکلهای داخلی و خارجی که به نوعی با نظام سیاسی مستقر در ارتباط هستند را شامل میشود؛ حال این افراد، چه گروهها و تشکلها، حامیان، منتقدان و بیطرفها و چه دشمنان، معاندان و مخالفان نظام باشند.
ابعاد انسانی مورد هدف جنگ نرم
آنچه در رابطه با سرمایه انسانی بهمثابه کلیدیترین منبع اقتدار سیاسی و گرانیگاه یا نشانگاه اصلی تهاجم نرم حائز اهمیت راهبردی است، بعد فیزیکی و عینی این منابع را شامل نمیشود؛ بلکه هدف، بعد نافیزیکی و غیرعینی آنها است. بررسی آثار محققان، نشان میدهد جنگ نرم چهار بعد انسان را هدف قرار میدهد. (الیاسی، ۶۴:۱۳۸۳) جنگ نرم سیاسی نیز معطوف به مؤلفههای سیاسی این چهار بعد؛ یعنی ۱ ـ نظام شناختی، ۲ـ نظام باوری و ایمانی، ۳ـ نظام عاطفی و گرایشی، ۴ـ نظام هنجاری و رفتاری مخاطبان است.
۱ ـ نظام شناختی: در جنگ نرم سیاسی با هدف قرار دادن حوزه عقلانی، محاسبات، تأملات و سازوکارهای عقلانی را تحتتأثیر قرار داده و به تناسب ماهیت و سطوح مخاطبان آنها را با اشتباه محاسباتی روبهرو میسازد. عاملان جنگ نرم با بهرهگیری از روشهای مجابسازی، تغییر نگرش، تغییر ذهن و شستوشوی مغزی در پی آن هستند تا افکار، اندیشهها، اطلاعات، تحلیلها و ذهنیتهای سیاسی ـ اجتماعی مخاطبان در سطوح مختلف، دچار اشتباه و انحراف شده، یا دچار جابهجایی و تغییر شوند.
۲ـ نظام باوری و ایمانی: باورهای سیاسی مخاطبان نقش اساسی در مقاومت مخاطبان در حفظ و تغییر نظام سیاسی دارد. به میزان سستی در باورهای سیاسی هر یک از دو طرف منتهیالیه طیف مخاطبان نظام سیاسی(موافق و مخالف) میتوان ثبات و تغییر سیاسی را در روند تحولات سیاسی تشخیص داد. بازیگران جنگ نرم سیاسی تلاش میکنند تا باورهای سیاسی حامیان را سست و مردد کرده و باورهای سیاسی مخالفان را تقویت و مسجل کنند، در عین حال سعی دارند تا حامیان نظام از حیث باوری به بیطرف، منتقد، پشیمان، مخالف و معاند تبدیل شوند.
۳ـ نظام عاطفی و گرایشی: جنگ نرم در عرصه سیاسی تلاش دارد، با دستکاری عواطف مخاطبان(ذائقه، میل، عشق و علاقه) به صورت مستقیم و غیرمستقیم؛ و گرایش آنها نسبت به ارزشهای سیاسی سیستم، خطمشیهای داخلی و خارجی نظام، اصل حاکمیت و مبانی و ایدههای سازنده آن، نهادهای حاکمیتی و کارگزاران را تحتتأثیر قرار دهد و در شدیدترین وضعیت، نفرت و انزجار آنها را علیه دولت و حاکمیت و ارزشهای آن برانگیزند و علاقه آنان را به الگوهای دیگری معطوف کند.
۴ ـ نظام هنجاری و رفتاری: به باور بازیگران جنگ نرم، زمانی که نظام شناختی، باوری و گرایشی مخاطب تغییر کرد، منش و رفتار او نیز به صورت نامحسوس و تدریجی تغییر خواهد کرد؛ بهگونهای که فرد به اپوزیسیون نظام تبدیل شده و به طور آشکار با همکاری و وحدت با مخالفان و حتی دشمن سابق خود و نظام معرفتی و سیاسی گذشته او در براندازی عملی و کف خیابانی مشارکت میکند.
در مجموع، بازیگران جنگ نرم با دستهبندی آماج و مخاطبان جنگ نرم و با استفاده از علوم بین رشتهای برنامههای تغییر را براساس تعیین اهداف روانی و رفتاری هر یک از مخاطبان دنبال میکنند. شناخت این اهداف در مدیریت جنگ نرم بسیار حائز اهمیت است.