«نصر الشمري» سخنگوي جنبش مقاومت اسلامي نجباء گفت: «آمريكا بزرگترين سفارتخانه دنيا را در بغداد احداث كرده است. اين سفارتخانه در همه امور كشور ما دخالت ميكند و حتي به سراغ نيروهاي مقاومت رفته تا با پيشنهادهاي اغوا كننده آنان را جذب كند كه موفق نشدهاند. بهتر است سفارت آمريكا در بغداد، تعطيل و همچون لانه جاسوسي در تهران به موزه تبديل شود.»
انديشكده بنياد دفاع از دموكراسي: صحبت درباره پل زميني منتسب به ايران تا كمتر از سه سال پيش «غير رايج» بود. تا پيش از پاييز سال 2016 نيز غيرممكن به نظر ميرسيد كه ايران بتواند بر كريدوري از تهران تا مديترانه مسلط شود. با وجود اين، سال 2017 و با توجه به تحولات ميداني در سوريه و عراق، ارزيابيهاي كارشناسان در اين باره متحول شد و اوايل سال 2018 تقريباً اتفاق نظر درباره معناي «پل زميني» به وجود آمده بود. آغاز جنگ در سوريه جرقه بحث درباره پل زميني را در واشنگتن زده است؛ البته اين مفهوم در ابتدا مسيرهاي كوتاهتري از فرودگاههاي سوريه تا مناطق تحت كنترل حزبالله در لبنان را در بر ميگرفت. گسترش نفوذ ايران در عراق موجب شد تعريف پل زميني به «كريدوري از تهران تا مديترانه» تعميم پيدا كند.
ميدل ايست آي: بر اساس سند فاش شده انديشكده اماراتي «مركز سياست امارات»، عربستان سعودي و وليعهد اين كشور در حال عملياتي كردن يك «برنامه راهبردي» براي قطع تدريجي رابطه با تركيه و تخريب وجهه «رجب طيب اردوغان» هستند. در اين سند از طرح راهبردي عربستان سعودي عليه دولت تركيه پردهبرداري شده است. رياض نيز اجراي «طرح راهبردي» براي مقابله با دولت تركيه را در حالي آغاز كرده كه محمدبنسلمان به اين نتيجه رسيده است بيش از اندازه در قضيه قتل «جمال خاشقچي»، روزنامهنگار منتقد عربستاني در كنسولگري عربستان در استانبول، در مقابل اردوغان «صبر پيشه كرده است».
اينديپندنت: كشورهاي اروپايي علاقهاي به همراهي با تصميمهاي ترامپ در قبال ايران و تبديل شدن به سپر دفاعي واشنگتن در جنگي تمام عيار در خليجفارس ندارند. بيشتر شركتهاي بزرگ نفتي بريتانيا، در پي تنش ميان دو كشور و به منظور ميسر كردن زمينههاي عبور امن كشتيهاي خود از تنگه هرمز، محل ثبت آنها را تغيير دادند. بياعتماي اين شركتها به دولت بريتانيا كه منافع آمريكا را بر منافع ملي كشورشان ترجيح داده، سبب شده است اين كشتيها ديگر تمايلي به عبور از مسير تنگه هرمز نداشته باشند.
رأي اليوم: به نظر ميرسد براي ترامپ كه عادت به مطيع بودن دولتهاي عربي و اطاعت رهبران آنها از دستورات و خواستههايش بدون هيچگونه ترديدي دارد، مشتبه شده بود كه رهبران ايران اگر فرصتي براي ديدار از كاخ سفيد بيابند از شادي بال در ميآورند و ميروند و در كنار شومينه مشهور آنجا عكس ميگيرند! اين اولين بار نيست كه حماقت و جهالت ترامپ به تمام دنيا ثابت ميشود.
الجزيره: ديدار وزير حج عربستان و رئيس سازمان حج ايران پالسهاي مثبتي دارد. عربستان به اين يقين رسيده كه نميتواند در بحرانهايش به آمريكا اتكا كند؛ چون آمريكا تنها به دنبال باجگيري از عربستان است. دولتهاي خليجفارس تلاش ميكنند براي كاهش تنشها در منطقه اقدامي كنند. از سوي ديگر ديپلماسي ايران به دليل تغيير در مواضع عربستان و امارات موفقيتهايي به دست آورده است.
دبكا: امارات و عربستان تماسهاي مخفيانه خود با ايران را افزايش دادهاند و وليعهد سعودي به طور جدي در حال بررسي گفتوگو با تهران است. امارات و عربستان به اين نتيجه رسيدهاند كه اهداف دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمريكا درباره ايران با اهداف رياض و ابوظبي تطابق ندارد.
ايران اينترنشنال: در دوره ترامپ، به استناد «امنيت ملي» مادر بزرگهاي ايراني را از ديدن خانوادهشان در آمريكا محروم ميكنند؛ اما مرد جواني كه به دليل تهديد به «تجاوز، كشتن و پوستكندن» همكلاسيهايش از مدرسه اخراج شده، ميتواند به طور قانوني كشندهترين سلاحها را بخرد. شما چه فكر ميكنيد؟
الاخبار لبنان: بحران ليبي در حالي وارد پنجمين ماه خود شده است كه به نظر ميرسد درگيريهاي داخلي ميان گروههاي گوناگون به جنگي فرسايشي تبديل شده و هيچ يك از گروهها نميتوانند سرنوشت جنگ را به نفع خود يكسره كنند.
محمدرضا فرهادي/ آمريكا و گروه طالبان پس از هشت دور مذاكرات فشرده و طولانيمدت در كشور ثالث به توافقي رسمي دست يافتند. براساس بيانيه دفتر طالبان، ايالات متحده و طالبان اختلافات در مذاكرات صلح درباره خروج نيروهاي آمريكايي از افغانستان و همچنين تضمين شورشيان براي قطع روابط با ديگر گروههاي افراطي را حل كردهاند. به طور كلي، طالبان با آمريكا بر روي چند موضوع خاص اختلاف نظر داشتند: الفـ تعيين جدول زماني خروج نظاميان آمريكايي از افغانستان؛ بـ تضمين طالبان براي مبارزه با تروريسم؛ جـ برقراري آتشبس در افغانستان؛ دـ آغاز مذاكرات مستقيم گروه طالبان با دولت افغانستان.
آمريكا در ابتداي جنگ افغانستان پيشبيني كرده بود كه در جنگ پيروز خواهد شد، اما با گذشت چند سال و در همان سالهاي آغازين و با تجديد قواي طالبان در اين مدت و هزينههاي هنگفت نظامي و انساني (كشته شدن حدود 2400 سرباز آمريكايي و هزينه 1/07 تريليون دلاري ايالات متحده در اين جنگ) وارد مذاكرات سياسي با طالبان شد. دركنار اين موارد تغيير دولت در آمريكا و شعار خروج از اين كشور از سوي ترامپ نيز مزيد بر علت شد. ترامپ ابتدا سناريوي خروج نيروهاي آمريكايي از سوريه را مطرح كرد و اكنون بر طبل خروج از افغانستان ميكوبد.
در سوي ديگر ماجرا گروه طالبان قرار دارد كه در طول مدت 18 ساله وارد درگيري فرسايشي در داخل افغانستان شده است. طالبان بر اين امر تأكيد كرد كه براي پيشبرد راهبردهاي خود از طريق نظامي توان رسيدن به آنها را ندارد و در اين مسير بايد تغيير راهبرد دهد. به همين منظور رويكرد اين گروه از سال 2009 و با تأسيس دفتر سياسي آن در قطر بر موضوع سياسي و رسيدن به توافقي فراگير در قبال امتيازهاي داده شده برسد. در نتيجه و با توجه به تجربههاي گذشته بنابر دلايل زير نميتوان به آينده اين توافق خوشبين بود:
1ـ هنوز زمان و نحوه خروج نيروهاي آمريكايي از افغانستان نهايي نشده و همين عاملي در جهت تضعيف خواست اصلي طالبان است.
2ـ شرط رسيدن به يك توافق از منظر نظامي در مرحله اول، برقراري آتشبس است و اين امر در مذاكرات طرفين مغفول مانده است.
3ـ اين توافق به منزله پايان جنگ و درگيري نظامي نيست. مهمترين معضل افغانستان، اختلافات سياسي داخلي و نبود اجماع ملي است. درست است كه طالبان بزرگترين گروه شبهنظامي در افغانستان است؛ اما ديگر گروهها (نظامي و سياسي) موضع واحدي در زمينه قضاياي مختلف، همچون توافق با آمريكا ندارند.
4ـ آمريكا اكنون سياست بازي با حاصل جمع صفر را در برابر طالبان پياده ميكند؛ يعني از همه ابزارهاي خود براي رسيدن به منافعش استفاده ميكند. يكي از اين ابزارها استفاده از داعش در برابر طالبان است.
5ـ طالبان قائل به مذاكرات صلح با دولت افغانستان نيست و گفتوگوهاي فعلي را همسو با مذاكرات قطر ميداند. همين عاملي در جهت تعميم موضوعات صلح به طرفين درگير در جنگ است.
در مجموع بايد گفت، مذاكره آمريكا با طالبان نشان از شكست سياستهاي منطقهاي آمريكاست كه آمريكا براي جبران شكست خود به توافق با طالبان روي آورد و اين توافق بيش از آنكه براي طالبان و دولت افغانستان سود داشته باشد، براي واشنگتن سودآور است؛ زيرا از يك سو و با گذشت 18 سال توانسته است با طالبان به صلح برسد و از سوي ديگر واشنگتن از طريق گفتوگوهاي سياسي بهتر ميتواند به امتيازهاي مدنظر خود دست يابد. بنابراين در يك سناريوي كلي آمريكا به دنبال چند هدف كلي از توافق كنوني است: الفـ نمايش تبليغاتي براي ترامپ در انتخابات آينده؛ بـ گرفتن ابتكار عمل از ديگر بازيگران منطقهاي و فرامنطقهاي همچون ايران و روسيه در جهت حل و فصل موضوع افغانستان؛ جـ در امان ماندن از حملات طالبان در داخل افغانستان.