نفیسه محمدی/ آسیداحمد، دستی به منبتهای دور میزش کشید؛ دستهای زبر و خشنی که سالها از تکهای چوب، معجزهای بینظیر ساخته بود. سعی کرد بدون اینکه به طرحها نگاه کند، آنها را با لمس دستانش تشخیص دهد. پیچش گلها و پروانهای که بالهایش را برای پرواز گشوده بود. بلند شد و سری به کارگاه کوچکش زد. کارگاهی در زیرزمین خانه، که گاهی برای دلخوشی خودش آنجا کار میکرد. مدتها بود درش را هم باز نکرده بود. بعد از سالها آموزش و کار باز هم به همین زیرزمین نمور پناه آورد. چند وقتی بود که زمزمه تعطیلی آموزشگاه و کارگاه بزرگ اکبری سر زبانها افتاده بود...
کد خبر: ۳۵۴۲۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷
احمد، ۶ دی ۱۳۴۸، در روستای ورتوران به دنیا آمد. پسرم که به دنیا آمد، اسمش را محمد انتخاب کرده بودیم؛ اما در گرفتن شناسنامه به اشتباه احمد نوشته بودند. به غیر از ایشان هم دو پسر و دو دختر دارم. احمد در دوران کودکی آرام بود. همه دوست داشتند احمد فرزند آنها باشد. او در اقامه نماز بهموقع و گرفتن روزه مقید بود، اهل مسجد، درسخوان، خوشاخلاق و مهربان بود، نماز شب میخواند، ورزش و با همه رفتوآمد میکرد و به پدرش کمک میکرد....
کد خبر: ۳۵۴۲۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۶