برچسب ها
مقدمه: در دوران رياست جمهوري «رونالد ريگان» و «جرج بوش» دولت آمريكا اقدام به اجراي سياستهاي جديدي نمود كه نتايجي چون كاهش هزينه‌هاي رفاهي دولت و نيز كاهش ميزان ماليات را در پي داشت. اما چرا در دوران ياد شده دولت آمريكا اقدام به اجراي سياستهاي جديدي نمود؟ سياستهاي جديد دولت، سياستهاي دست راستي بودند و ما چنين استدلال كرده‌ايم كه بحران اقتصاد سرمايه‌‌داري جهاني و تلاش دولت براي ايجاد مشروعيت سياسي ميان مردم، دو عامل تأثيرگذار بر سياست‌گذاري دولت بودند. به علت كاهش نرخ بهره‌وري، قشر سرمايه‌دار آمريكا به دولت فشار آورد تا به طور مستقيم و با قاطعيت و جديت هر چه بيشتر براي تأمين منافع سرمايه و افزايش نرخ بهره‌وري اهتمام ورزد و در جهت كاهش هزينه‌هاي توليد و هزينه‌هاي اجتماعي گام بردارد و چون كاهش هزينه‌هاي رفاهي دولت مي‌توانست باعث ايجاد تفرقه و تنش در جامعه شود، دولت جهت اشاعه ارزشهاي دست راستي ميان مردم تلاش كرد، براي مثال مردم را به حفظ رسوم قديمي و حمايت از مالكيت خصوصي تشويق كرد و در اين راستا با جنبش راست جديد ائتلاف كرد. ما با الهام از نظريه ماركسيستي، مسئله مذكور را مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌دهيم و با استناد به نظرات «آندره گوندر فرانك» و همچنين «يورگن‌ هابرماس» عوامل مؤثر بر سياستهاي دولت آمريكا را معلوم و مشخص مي‌نماييم در ابتدا بحث نظري ارايه مي‌شود تا از اين طريق مشخص شود كه ما چگونه به اين مطلب پي برده‌ايم كه بايد در واقع از ديدگاه ماركسيستي به مسئله مذكور نگريست و سپس سياستهاي جديد دولتهاي ريگان و بوش را توصيف مي‌نماييم. تلاش بر اين است تا در دو مقاله‌اي كه در آينده تهيه خواهد شد، ابتدا تأثير بحران اقتصاد سرمايه‌داري بين‌الملل بر موضع‌گيري و سياستهاي دولت آمريكا را بررسي نماييم و سپس به عقايد و مواضع اقشار حامي نومحافظه‌كاري و رابطه اين اقشار با دولت بپردازيم و نشان دهيم كه چگونه دولت با حمايت اقشار حامي نومحافظه‌كاري براي اشاعه يك رشته ارزشهاي دست راستي در جامعه اقدام نمود و سعي كرد تا از اين طريق به مردم القا كند كه دولت بايد مثلا ميزان مالياتها را كاهش دهد تا بدين‌وسيله بنيه اقتصادي كشور تقويت شود و كلا جامعه آمريكا بتواند بيش از پيش پيشرفت نمايد.
کد خبر: ۲۸۵۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۳

پربیننده ترین