مقدمه:
«جهان نه گرد پايهگذاران هياهوهاي نو كه گرد پايهگذاران ارزشهاي نو ميگردد: با گردشي بيصدا.»(1) فردريش ويلهلم نيچه
فروپاشي رژيم بعث عراق در پي هجوم نظامي ايالات متحده، نمايانگر سطح جديد مداخله خارجي در مجموعۀ امنيتي منطقه خاورميانه با هدف تغيير مناسبات سياسي و ايدئولوژيك است و از مهمترين تأثيرات حادثه 11 سپتامبر بر سياست خارجي آمريكا در جهان پس از جنگ سرد به شمار ميرود.
تا پيش از اين رويداد، ايالات متحده آمريكا هرچند به دليل اهميت راهبردي منابع نفت و نيز پيگيري خطمشي مهار دوجانبه در حوزه خليج فارس (به مثابه يكي از زيرمجموعههاي امنيتي خاورميانه) حضور داشت اما با اتخاذ رويكردي محافظهكارانه، از تغيير مستقيم و بنيادين رژيمهاي سياسي منطقه خودداري مينمود. اين امر پيش از هر چيز به پيچيدگي منطق توازن قوا و الگوهاي رقابت و رفاقت در اين منطقه بازميگردد به گونهاي كه به بيان باري بوزان:
«در اين منطقه براي هر بازيگر بومي يا جهاني دشوار است كه از بازيگر ديگري در برابر يك دشمن مشترك پشتيباني نمايد، بدون اين كه همزمان يك دوست را هم در طرف سوم تهديد نكرده باشد.»(2)
براي مثال در اين منطقه نميتوان اعراب را در برابر ايران نيرومند ساخت بدون آنكه در نزاع تاريخي آنها با اسرائيل، كفه موازنه به سود اعراب سنگينتر نشود و يا نميتوان اصولگرائي شيعي را محدود نمود بدون آنكه به گسترش بنيادگرائي سني نيانجامد. همچنانكه برقراري اتحاد استراتژيك با اكراد عراق، نزديكي و همكاري بيشتر ايران و تركيه را در پي خواهد داشت. تا قبل از واقعۀ 11 سپتامبر، آمريكا سطح مداخله خود در خليج فارس را در سطح اتحاد با كشورهاي «شوراي همكاري خليج فارس» و با هدف مقابله با تهديدات احتمالي عراق و جمهوري اسلامي ايران پائين نگاه داشته بود و از پيوستن به چنين مجموعه امنيتي خودداري ميورزيد. اما پس از اين رويداد و در بطن جريان مبارزه با تروريسم، جوي شكل گرفت كه در پرتو آن آمريكا احساس ميكند از قدرت مانور فراواني برخوردار است و ميتواند با ايجاد فشار همهجانبه و چندبعدي به رقبا و متخاصمان خود در منطقه، مانع بهرهگيري آنها از فرصتهاي به وجود آمدۀ متعاقب تغييرات گسترده و اساسي در مناسبات سياسي شود.
بر اين اساس، مقاله حاضر بر آن است تا براي پيشي گرفتن بر روند رويدادهاي در حال وقوع و با اشراف بر فضاي كنوني به ترسيم درونماي پيامدهاي عراق جديد براي جمهوري اسلامي ايران بپردازد.
در تلاش براي تحقق اين هدف، فرضيه اساسي مقاله مدعي است ايالات متحده با تغيير صورتبندي رژيم سياسي در عراق، از يك سو در صدد ايجاد مرجعيت جديد ايدئولوژيك در منطقه خاورميانه است تا مرجعيتهاي پيشين (ناسيوناليسم عربي و اصولگرائي اسلامي) را بيفروغ سازد و از سوي ديگر با وارد ساختن اين رژيم در ترتيبات امنيتي خليج فارس، ساختار قدرت در اين حوزه را از حالت سهقطبي به دوقطبي تغيير دهد به گونهاي كه جمهوري اسلامي ايران در معادلات منطقهاي به كشوري منزوي و دست دوم تبديل شود. برآيند اين تحولات در صورت تحقق، نظام جمهوري اسلامي را به رژيمي حاشيهاي مبدل ميكند كه از تامين اهداف كلان خود ناتوان خواهد بود. به بيان ديگر آنچه كه در پرتو تحولات جديد عراق در معرض تهديد قرار خواهد گرفت منزلت منطقهاي جمهوري اسلامي ايران است.
کد خبر: ۲۸۵۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۴