محمد ملکزاده
ریشههای جنگ ایالات متحده آمریکا با ویتنام را باید در دوران پس از جنگ جهانی دوم و رخدادهای آن روز جستوجو کرد. به دنبال شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم که با بمباران اتمی در شهر هیروشیما و ناکازاکی این کشور بهوقوع پیوست، شبه جزیره هندوچین)!( که تا آن زمان تحت تصرف ژاپن قرار داشت به اشغال نیروهای فرانسوی درآمد. فرانسویها تا سال 1954 م که مجبور به ترک آن مناطق شدند با حمایت آمریکا تلاش میکردند جنبشهای ملی را که خواهان خروج استعمارگران اشغالگر از سرزمینهایشان بودند، درهم بشکنند. سیاستهای اشغالگرانه فرانسه در شبهجزیره هندوچین و از جمله ویتنام مورد حمایت و تأیید کامل ایالات متحده قرار داشت و حتی آن دولت را با ارسال کمکهای اقتصادی و نظامی خود به نیروهای فرانسوی برای کنترل مناطق تحت اشغال در برابر شورشهای محلی یاری میرساند. اوج این کمکها در سال 1954م بود که فرانسویها با اجرای نبرد هندوچین، جنگ خونین علیه مردمان مناطق تحت اشغال خود به راه انداختند. ایالات متحده آمریکا در راستای آیین سد نفوذ کمونیسم، بخش عمدهای از هزینههای ارتش فرانسه را پرداخت نمود و با پشتیبانی جدی هوایی و زمینی عملاً کنترل جنگ را نیز در دست گرفت.
بالاخره ایستادگی سرسختانه مردم هندوچین در برابر اشغالگران، فرانسویها را مجبور کرد تا در نبرد «دین بین فو» شکست مفتضحانه خود را بپذیرند و تصمیم به خروج از مناطق تحت اشغال بگیرند؛ اما در عوض آمریکاییها کوشیدند جایگزین فرانسه در این سرزمین شوند و جنگ علیه شورشیان چپگرای محلی را دنبال نمایند و به این ترتیب ایالات متحده آمریکا در قبال تئوری «دومینو» -که براساس آن ایالات متحده به خود اجازه میداد به هر قیمت ممکن جلوی بهاصطلاح نفوذ و گسترش کمونیسم را بگیرد- جنگ علیه مردمان این مناطق که ویتنام نیز جزیی از آن بود را آغاز کرد. شکست فرانسه بهعنوان متحد غربی واشنگتن در این منطقه کابوس تکراری و تبلیغاتی گسترش کمونیسم را برای دولتمردان آمریکایی زنده کرده بود و آنها به هر طریق ممکن تلاش میکردند تا مثلاً جلوی تبدیل این کابوس به واقعیت را بگیرند. پس از خروج فرانسه از ویتنام و جایگزین شدن آمریکاییان به جای فرانسویها، یک کنفرانس بینالمللی در ژنو تشکیل و در آن توافق شد که این کشور (ویتنام) بهطور موقت به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شود و پس از دو سال یک انتخابات سراسری به این جدایی پایان دهد. اما ایالات متحده بهصورت یکجانبه با حمایت از «نگودین دیم» رئیسجمهور ضدکمونیست ویتنام جنوبی جلوی برگزاری انتخابات وعده داده شده را گرفت. نکته جالب توجه در این حوادث آن بود که ایالات متحده با بهانه برقراری حکومت دموکراسی به ویتنام رفته بود و در امور داخلی آن کشور دخالت میکرد؛ ولی هر زمان که احساس میکرد دموکراسی منافع نامشروعش را تأمین نمیکند، بههیچ وجه حاضر به تندادن به آرای اکثریت نبود و با برگزاری انتخابات آزاد مخالفت میورزید البته این شیوهای است که مدعیان آزادی و حقوق بشر در نظام لیبرال دموکراسی همواره دنبال نمودهاند.
در هر صورت این اقدام آمریکاییها در ویتنام باعث تشدید بحران و دامنزدن به خشونتهای منطقهای گردید. دولت ویتنام جنوبی علیرغم آنکه حکومتی خشن، سرکوبگر، فاسد و غیرمردمی را اداره میکرد. فقط بهدلیل دفاع از سیاستهای آمریکا در ویتنام مورد حمایت بیچون و چرای واشنگتن قرار گرفت. به مرور مخالفتهای گسترده مردمی علیه حکومت تحت حمایت آمریکا در ویتنام جنوبی بالا گرفت و در همین راستا در سال در سال 1960 جنبشی تحت عنوان جبهه آزادیبخش ملی در ویتنام جنوبی تأسیس شد که عملیات چریکی را در جنگلها و نواحی روستایی علیه دولت مستبد و دستنشانده ویتنام جنوبی آغاز نمود. ایالات متحده نیز برای مقابله با چریکهای جبهه آزادیبخش ملی که از طرف ویتنام شمالی پشتیبانی میشدند و مورد حمایت مردمان ساکن آن مناطق قرار داشتند، به ارسال نیرو و تجهیزات به ویتنام جنوبی مبادرت ورزید. کندی رئیسجمهور وقت حاکم بر ایالات متحده با اعزام نیروی ضدشورش به ویتنام قصد داشت به مردم جهان ثابت کند که حتی جنبشهای ملی نیز نمیتوانند آسیبی به حکومت های تحت حمایت آمریکا برسانند. در منطق حاکمان لیبرال دموکراسی هرجا آنان اراده کنند باید حضور داشته باشند و از هر دولتی که منطق لیبرالیسم تشخیص دهد باید حمایت کنند ولو آن دولت، دولتی کاملاً فاسد و ضدمردمی باشد. اما دیری نپایید که بر آمریکاییها ثابت شد که ویتنام هرگز مکان مناسبی برای قدرتنمایی آنان نیست همچنان که حمایت گسترده آنان از دولت ضدمردمی پهلوی در ایران نیز نتوانست آن دولت مستبد را در برابر سیل خروشان ملت مسلمان ایران سرپا نگهدارد. ادامه دارد...