* آقای روشنگر، به عنوان اولین پرسش بفرمایید اصلی ترین مشخصه های ادبیات مهاجرت و تبعید ایران در چه ویژگی هایی وضوح دارد؟
** من وقتی از ادبیات مهاجرت صحبت می کنم، به ادبیات محض یا ادبیات ناب Pure literature نظر دارم که بیشتر پیرامون رمان، داستان کوتاه، شعر و احیانا نمایشنامه دور می زند، اما ادبیات تبعید از این فراتر می رود و شامل هر نوشته ای می شود که خشم نویسنده را به روی کاغذ می آ ورد و می توان همه نوشته های سیاسی را در این قلمرو قرار داد. نوستالژی سرزمین مادری و خشم بیرون رانده شدن از سرزمین مادری، دو عنصر اصلی ادبیات تبعید است. نثر و پیام این ادبیات هم صریح و آشکار است، اما ادبیات مهاجرت لزوما پیام آشکار ندارد و از این نوستالژی و خشم دوری می گزیند. فی المثل رمان <درحضر> خانم مهشید امیرشاهی در ژانر ادبیات تبعید است، اما رمان <همنوایی شبانه ارکستر چوب ها> اثر رضا قاسمی در ژانر ادبیات مهاجرت است و هر دوی اینها هم در پاریس زندگی می کنند.
* آیا می توان ادبیات تبعید را دارای یک قلمرو جغرافیایی خاصی دانست؟
** قلمرو جغرافیایی تبعید آن سوی مرزهای سرزمین مادری است، اگر شما را یارای بازگشتن به سرزمین مادری باشد. گرچه می توان از تبعیدهای درون سرزمینی هم یاد کرد. قلمرو جغرافیایی مهاجرت هم در آن سوی مرزهای سرزمین مادری قرار دارد، با این تفاوت که بازگشت به سرزمین مادری هنوز در دسترس شماست. به عبارتی، تبعید اجباری است و مهاجرت اختیاری.
* به نظر شما تبعید، مهاجرت، پناهندگی و مسائلی از این دست، بیشترین تاثیراتش را بر روی کدام یک از ویژگی ها و مشخصه های آثار ادبی می گذارد؟
** به نظر من تاثیر تبعید و مهاجرت بر آثار ادبی، در دو چیز است: یکی در آن چیزهایی است که نویسنده به سبب جابجایی جغرافیایی از آنها <محروم> می شود و دیگری در آن چیزهایی است که به سبب این جابجایی <به دست می آورد.> این از دست دادن ها و این به دست آوردن ها شامل همه تجربیاتی است که انسان با آن روبروست: از هویت حقوقی او گرفته تا زبان و عادات و رسوم و مزه غذاها یا نفس آزادی، توام با همه واکنش های روحی و روانی که این جابه جایی در انسان پدید می آورد و همه اینها دستمایه ها و مواد خامی است که نویسنده در خلق اثر هنری و ادبی خود از آنها استفاده می کند.
* آقای روشنگر! اگر بپذیریم که محدودیت زبان و یادگیری آن در مخاطب پذیری آثار ادبی ایرانیان موثر است، به نظر شما آیا زبان فارسی توانسته است در فرهنگ های میزبان به مخاطب جهانی برسد؟
** این سوال شما را چند بار خواندم که دریابم منظور شما چیست. سوال بسیار مبهمی است و به طور روشن نفهمیدم منظور شما چیست؟ گاهی اوقات از خودم می پرسم مثل این است که ما در قلمرو جغرافیای مهاجرت روشن تر از شما که در قلمرو و سرزمین مادری زندگی می کنید، می نویسیم. امیدوارم این انتقاد مرا به دل نگیرید.
* به هیچ وجه. امیدوارم این هم اندیشی، نتیجه ای برای ادبیات ما داشته باشد...
** من به سمت دوم این سوال شما که آیا زبان فارسی توانسته است به مخاطب جهانی برسد یا نه چنین پاسخ می دهم: ما در قلمرو تبلیغ و شناساندن ادبیات فارسی - چه آنها که در سرزمین بومی ایران تولید می شوند و چه آنها که در قلمروهای فراسرزمینی تولید می شوند - با مشکل <سیاست> به معنی روابط سیاسی ایران با دنیای خارج روبرو هستیم. مثال آمریکا را در اینجا بیان می کنم. در وهله نخست ما هنوز آثار غبار <امر گروگان گیری> را در فضای آمریکا احساس می کنیم. دوستی دارم که در هالیوود در بخش دریافت فیلمنامه برای پیداکردن تهیه کنندگان سینمایی با یک آژانس سینمایی کار می کند. این دوست به من می گفت به محض آنکه فیلمنامه ای از یک نویسنده ایرانی تبار به دست رئیس او می رسد، نخوانده آن را وارد سبد آشغال می کند. عین همین مساله در مورد ناشران آمریکایی مصداق دارد. ناشران بزرگ رغبتی به ترجمه و چاپ آثار فارسی نشان نمی دهند. اخیرا هم که وزارت بازرگانی با تفسیری که از یک قانون قدیمی کرده بود، رسما ترجمه و ویرایش و چاپ آثار نویسندگان را تحت عنوان <یاری رساندن به دشمن[ >جمله ای که از قانون مورد تفسیر به وام گرفته شده بود] قدغن کرده بود: با 10 سال زندان و تا یک میلیون دلار جریمه، اگر ناشری دست به چنین اقدامی می زد. تنها یک ناشر خطر کرد و مجموعه ای از داستان های کوتاه و گزیده ای از اشعار نویسندگان و شاعران داخل و خارج از کشور را در کتابی به نام <روزگار غریبی است، نازنین> منتشر کرد ) (Strange Times، my Dear)البته در این فاصله، با اعتراض صدها نویسنده و دانشمند از میان تمامی کشورهای جهان، وزارت بازرگانی آمریکا از خر شیطان پایین آمد و با بخشنامه ای دستورات اولیه خود را ملغی کرد.(
در چنین شرایطی است که ناشران آمریکایی رغبتی به ترجمه و چاپ آثار فارسی نشان نمی دهند. معهذا، تعداد کتاب هایی که به زبان انگلیسی درباره ایران چاپ می شود، قابل ملاحظه است، اما در قلمرو ادبیات محض، تعداد این جور کتاب ها کم است. تنها راه جبران این کمبود همان است که دولت ترکیه انجام داده است. تجربه ترکیه الگوی خوبی در پیش روی ماست.
من وارد جزئیات آن نمی شوم، زیرا دسترسی به آن آسان است و اگر روزی دولت ایران بخواهد در این راه قدم بردارد - که باید بردارد - تمامی این تجربه بیخ گوشش قرار دارد.
* به نظر شما عمده ترین موضوعات آثار ادبی ایرانیان در حوزه کشورهای آمریکایی و اروپایی چیست؟
** من از این پرسش شما اینجور می فهمم که درونمایه یا تم ادبیات تخیلی یا آثار ادبی نویسندگان فصل مهاجرت چیست؟ پاسخ به این سوال نیازمند پژوهش بسیار وسیع است که دوره ای از آن را در کتاب <مقدمه ای بر ادبیات تبعید> اثر خانم ملیحه تیره گل می توان یافت. پژوهش تیره گل یک دوره 18 ساله یعنی سال های بین 1357 تا 1375 را در برمی گیرد. اگرچه تیره گل صراحتا می گوید که به همه کتاب ها دسترسی نداشته، اما توانسته بن مایه ها و درونمایه های مشترک را طبقه بندی کند. مثل تجربه های روزمره اجتماعی، نخستین بازتاب های ضربه مهاجرت یا تبعید، تجربه های مبارزه، زندان، شکنجه، اعدام، انتقاد از خود، کنش پذیری، گریز از ایران، عشق و جنسیت و مرگ قهرمان. جای دیگری که می توان به برخی از این بن مایه ها و درونمایه ها دست یافت، فصلنامه های ادبی چاپ خارج از کشور است. فی المثل فصلنامه <بررسی کتاب> در مدت 15 سال گذشته، با انتشار 45 شماره )تا تاریخ 1383( به نقد تحلیلی بسیاری از رمان ها و مجموعه اشعار و داستان های کوتاه نویسندگان فصل مهاجرت پرداخته که نگاهی به آنها می تواند راهنمای پژوهشگر تاریخ ادبیات معاصر ایران، بویژه در رابطه با ادبیات مهاجرت باشد.
* آیا ادبیات ایران )ادبیات مهاجرت و تبعید( توانسته است در این دو حوزه بزرگ به دیدگاهی خاص در زمینه های مضامین و قوالب نوین دست یابد؟
** از آنجا که ادبیات مهاجرت در کشورهای گوناگون تولید می شود، طبعا در هر کشوری توجه کشور میزبان با یک کشور دیگر تفاوت دارد. مثال کشور سوئد را برای شما بازگو می کنم تا قدری این پرسش شما را پاسخ گفته باشم.
در سال های اولیه مهاجرت ایرانیان به سوئد، کشور سوئد در چارچوب رفتار خود با اقلیت مهاجر ایرانی، در آنجا که به چاپ کتاب های نویسندگان ایرانی مربوط می شد، به هر نویسنده ای کمک می کرد که اثر خود را دست کم در هفتصد نسخه به هزینه شهرداری هر محله ای که نویسنده در آنجا زندگی می کرد چاپ کند.
این کمک مالی تا سال های سال ادامه داشت تا اینکه دولت سوئد کمک مالی خود را تغییر داد. )دلایل آن را در اینجا نمی آورم زیرا مستلزم بحث جداگانه ای است.( اکنون دولت سوئد و ارگان های مدنی آن این کمک را در اختیار تک تک نویسندگان نمی گذارند، بلکه آن را متوجه ناشران کرده اند. هر ناشری که بتواند در طول سال تعداد قابل ملاحظه ای از آثار فارسی را به چاپ برساند، در پایان سال، با ارائه راندمان کار خود از کمک های مالی شهرداری ها برخوردار می شود. در آمریکا و کانادا، سازمان های دولتی، چه در سطح فدرال و چه در سطح ایالت ها و حتی در سطح شهرها، به نویسندگان و هنرمندان کمک می کنند، اما این کمک ها محدود و تحت شرایط خاصی صورت می گیرد که طبعا شامل همه افراد نمی شود. طبعا بنیادهای فرهنگی هم در این مقوله کمک می کنند اما وسعت این کمک ها محدود و دسترسی به آنها مستلزم عبور از گردونه های کاغذبازی های بسیاری است که ایرانیان را از دریافت چنین کمک هایی محروم کرده است. شخصا جز دو مورد، آن هم یکی در قلمرو موسیقی و دیگری در قلمرو کتاب، به موارد دیگری برخورد نکرده ام و شاهد کمک های وسیعی نبوده ام.
* به نظر شما آثار کدام طیف از نویسندگان و خلاقان ادبی ایرانیان خارج از کشور دارای مخاطب پذیری بیشتری در میان مخاطبان کشور میزبان است؟
** در میان نویسندگان ایرانی مقیم آمریکا که اثر خود را به زبان انگلیسی منتشر کرده اند و با اقبال فراوانی روبه رو شده اند فقط از یک نویسنده می توان نام برد و او خانم آذر نفیسی است که کتابش به نام <بازخوانی لولیتا در تهران) >لولیتا خوانی در تهران( Reading lolita in Tehran تاکنون در حدود ششصدهزار نسخه فروش داشته است و هنوز در فهرست کتاب های پر فروش روزنامه نیویورک تایمز قرار دارد. از این کتاب اکنون دارند فیلمی هم تهیه می کنند.
دیگر نویسندگان، چه در آمریکا و چه در کانادا و چه در انگلستان کتاب هایشان توسط ناشران معتبر چاپ شده، اما از نظر تعداد چاپ به آن درجه از موفقیت نرسیده اند: از این نویسندگان می توان از منوچهر پروین، رویا حکاکیان، رضا براهنی، فیروزه دوما، مجید نفیسی، شعله ولیی، مجید ارشی و ژینا نهایی نام برد که آثارشان به زبان انگلیسی و فرانسه منتشر شده و مورد استقبال هم قرار گرفته اند، اما هیچ کدام در فهرست پرفروش ها قرار نگرفته اند، که این به معنی فقدان شایستگی ادبی این آثار نیست و چه بسا در یک دوره دیگر ناگهان مورد اقبال خوانندگان بیشتری قرار گیرند.
آن عده از نویسندگان خارج از کشور که اثر خود را به زبان فارسی نوشته اند توانسته اند مخاطب خود را در سرزمین مادری به دست آورند و آثار بسیاری از این نویسندگان پس از چاپ در خارج از کشور، توسط ناشران داخل کشور چاپ شده و به چاپ های دوم و سوم هم رسیده و برخی حتی جوایز ادبی داخل کشور را نیز نصیب خود کرده است. از این میان می توانم به این نام ها اشاره کنم: رضا قاسمی )همنوایی شبانه ارکستر چوب ها(، شهران رحیمیان )دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد(، روح انگیز شریفیان )چه کسی باور می کند رفتم(، سودابه اشرفی )ماهی ها در شب می خوابند(، مهرنوش مزارعی )غریبه ای در رختخواب من(، خسرو دوامی )هتل مارکوپولو(، فیروزه حجازی )ستاره های خانه ای کوچک(، علی حسینی )سایه روشن(، عباس صفاری )دوربین قدیمی و اشعار دیگر(، ابراهیم تربتی )عاقبت شعر مرا خواهد کشت.( نام های دیگری هم هستند که اکنون به خاطر نمی آورم و در یک بررسی دقیق می توان از نظر آماری همه آنها را فهرست کرد.
آثار برخی از نویسندگان خارج از کشور که نخست به فارسی نوشته شده اند و بعد به زبان کشورهای میزبان ترجمه شده اند نیز در این بحث قرار می گیرد که می توان به مجموعه داستان های مرتضی میرآفتابی یا حسین نوش آذر و اشعار منصور خاکسار و مجید نفیسی اشاره کرد.
از دو نفر که در این زمینه به جمع آوری آماری آثار نویسندگان خارج از کشور اقدام کرده اند باید یاد کنم: یکی معین الدین محرابی )که اینک به ایران بازگشته است( و دیگری داریوش کارگر. این دو، اولی با انتشار سه مجموعه، جمعا 2099 عنوان کتاب منتشر شده در خارج از کشور را تا سال 1992 گردآوری کرده و دومی، فی المثل با انتشار فهرست سال 1374 جمعا 3110 عنوان کتاب در قلمرو ادبیات داستانی را برای ما فهرست کرده است.
* شما بیشترین بالندگی ادبیات ایرانیان خارج از کشور را به ترتیب در کدام یک از رشته ها می دانید: ادبیات داستانی، شعر، ادبیات نمایشی و نمایشنامه نویسی، نقد ادبی و یا مباحث تئوریک نقد؟
** بیشترین بالندگی ادبیات مهاجرت در قلمرو ادبیات داستانی است و این بالندگی به آنجا رسیده است که این آثار در ایران تجدید چاپ می شوند و برخی هم به دریافت جوایز ادبی نائل آمده اند. این امر باتوجه به دوران کوتاه فصل مهاجرت که در مقایسه با دیگر اقلیت های مهاجر بسیار کوتاه است، قابل توجه است. قلمرو شعر در درجه دوم و نمایشنامه نویسی در درجه سوم قرار دارد.
در زمینه نقد ادبی و مباحث تئوریک ادبی نیز بالندگی بسیار محسوسی به چشم می خورد. من میزان نقدهای تحلیلی منتشر شده در فصلنامه <بررسی کتاب> را، هنگامی که با فصلنامه های مشابه در ایران مقایسه می کنم، چه از نظر محتوا و چه از نظر آماری، در سطح بالاتری می بینم. نقدهایی که در این فصلنامه چاپ شده چندین اثر را به اصطلاح از تاریکی به روشنایی آورده است، تا جایی که این آثار با تجدید چاپ چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور، اکنون از مطرح ترین آثار ادبیات داستانی هستند. به عنوان نمونه از چند نقد یاد می کنم: نقد پرتو نوری علاء برکتاب <سوره الغراب> نوشته محمود مسعودی و <همنوایی شبانه ارکستر چوب ها>ی رضا قاسمی. نقد صاحب این قلم بر کتاب <دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد> از شهرام رحیمیان و <شالی به درازای جاده ابریشم> از مهستی شاهرخی. نقد بهروز شیدا بر آثار حسین نوش آذر و نقد شهرنوش پارسی پور بر کتاب <سنج و صنوبر> خانم مهناز کریمی، نقد علی فردوسی برکتاب <زمستان 62> اسماعیل فصیح، نقدهای خانم ملیحه تیره گل برکتاب های شعر و مجموعه های داستانی منصور خاکسار و مهرنوش مزارعی و دیگران. نگاهی به فهرست همه نقدها، کارنامه بالندگی نقد ادبی خارج از کشور را روشن تر می کند. علاوه براین، فصلنامه های دیگری که چه در آمریکا، چه در کانادا، چه در سوئد، چه در آلمان و استرالیا و دیگر کشورها منتشر می شدند، همه به سهم خود براین بالندگی افزوده اند. اگر روزی تمام این نقدهای ادبی یکجا به صورت کتاب منتشر شود، می تواند به عنوان مرجع مهمی در کار هنر نویسندگی مورد استفاده قرار گیرد. من برخی از نوشته ها و ترجمه های خودم را تحت عنوان <هنر نویسندگی) > (Thearl of fiction در دست چاپ دارم که امیدوارم تا پایان سال جاری منتشر شود.
* آقای روشنگر! مطبوعات فارسی زبان ایرانیان خارج از کشور در حوزه های مختلف را چگونه می بینید؟
** مطبوعات ایرانیان در خارج از کشور را به طور کلی می توان به دو دسته طبقه بندی کرد: دسته اول مطبوعاتی که صددرصد سیاسی و به اصطلاح در جبهه <اپوزیسیون> قرار دارند و مقالات اینها بیشتر در قلمرو مسائل سیاسی روز دور می زند و توجهی به ادبیات و مباحث ادبی ندارند و اگر احیانا کتابی در صفحات این نشریات مورد بحث قرار می گیرد به دلیل محتوای سیاسی اثر است و نه به دلیل شایستگی ادبی آن. تعداد این مطبوعات از نظر عددی بیشتر از دسته دوم مطبوعات است که صرفا به مسائل ادبی می پردازند. دسته دوم یا نشریات تخصصی ادبی تعدادشان از انگشتان دست فراتر نمی رود که چندتایی در آمریکا و چندتایی در اروپا و یکی دو تا هم در استرالیا منتشر می شوند. متاسفانه چون تعداد خوانندگان این جور نشریات محدود است، این نشریات دوام چندانی نمی آورند و پس از انتشار چند شماره تعطیل می شوند. نشریاتی مثل <سنگ>، <مکث>، <پویشگران> و... اما در حال حاضر جز فصلنامه <بررسی کتاب) >ویژه هنر و ادبیات( و ماهنامه <سیمرغ> در آمریکا و اخیرا فصلنامه <باران> در سوئد، نشریات دیگری که توجه خاصی به ادبیات داشته باشند منتشر نمی شوند. اگر چه فصلنامه هایی چون <ایران شناسی>، <ایران نامه> و <ره آورد> در حوزه مطالب ایران شناسی و بحث های اجتماعی نشریات مهمی هستند. فصلنامه <چشم انداز> در پاریس نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
<نامه کانون نویسندگان ایران در تبعید> هم اخیرا با سردبیری مجید نفیسی و منصور خاکسار، هم نظم بهتری در انتشار پیدا کرده و هم توجه بیشتری به مسائل ادبی و امر کتاب دارد و می تواند در قلمرو نقد ادبی اثر گذار باشد.
نشریه <شهروند> در کانادا، در بخش ادبی خود بیشتر از هر روزنامه دیگری به قلمرو ادبیات توجه دارد و بسیاری از کتاب ها در این نشریه مورد نقد و بررسی قرار می گیرد و نویسندگانی چون شهرنوش پارسی پور، دکتر رضا براهنی و ساسان قهرمان به مسائل ادبی در این نشریه توجه خاصی مبذول می دارند.
* به نظر شما آیا نویسندگان ایرانی در خارج از کشور با مساله سانسور مواجه هستند؟
** پاسخ من به این سوال منفی است. نویسندگان در خارج کشور با سانسور مواجه نمی شوند و مقوله سانسور محلی از اعراب ندارد. خودسانسوری هم طبعا وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد مربوط به سلیقه شخصی نویسنده است و نویسنده هم آزاد است که هرگونه می خواهد بنویسد و کسی حق ندارد برای دیگری تعیین تکلیف کند.
* شما عمده ترین تابوهای ذهنی ایرانیان و نویسندگان ایرانی خارج از کشور را چه تابوهایی می دانید؟
** من تابویی برای نویسنده ایرانی خارج از کشور نمی شناسم. در این جا همه در همه موارد آزادند و قلم و ذهن خود را به کار می اندازند، چه در قلمرو مسائل سیاسی و چه در قلمرو مسائل جنسی و چه مسائل فمینیستی و نشریات و وبلاگ ها و تارنماهای الکترونیکی مشحون است از همه گونه نوشته ای. من شخصا طرفدار نوشته های لگام گسیخته نیستم، اما می بینم که برخی از نویسنده ها در به کاربردن کلام از هرگونه بی پروایی هم پرهیز نمی کنند و سد هر نوع تابوی ذهنی را می شکنند، که البته این نوشته ها به قلمرو ادبیات محض تعلق ندارد و صرفا یک نوع لجام گسیختگی است در سرزمین هایی که از هرنوع سانسور به دور است.
* شما دورنمای ادبیات مهاجرت ایران را چگونه می بینید؟
** آینده ادبیات مهاجرت از نظر من بسیار درخشان است. این ژانر ادبی در قلمرو ادبیات فارسی هنوز شاهکار خودش را عرضه نکرده است اما درخت ادبیات مهاجرت به بار نشسته است و میوه های آن را ما هم اکنون چیده ایم. تعداد جوایزی که در سال های اخیر به آن عده از آثار داستانی که امکان چاپ در ایران یافته اند تعلق گرفته خود شاهد این مدعاست. کتاب هایی چون <همنوایی شبانه ارکستر چوب ها>، <دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد>، <دوربین قدیمی و اشعار دیگر>، <ماهی ها در شب می خوابند>، <هتل مارکوپولو> و آثار دیگری که در این لحظه حافظه من نام آنها را به یاد نمی آورد...
باتوجه به دوران کوتاه فصل مهاجرت که تا امروز، بیش از 25 سال از تاریخ آن نمی گذرد و باتوجه به اینکه نسل دوم مهاجران درآینده آثارشان را به زبان های کشور میزبان عرضه خواهند کرد و در نتیجه پژواک وسیع تری خواهد یافت، پیش بینی من این است که آثار در خور توجهی به بازار خواهد آمد و - چه در قلمرو شعر- از میان همین آثار سربلند کند. آنچه از نظر زبان و ادبیات فارسی اهمیت دارد این است که برخلاف گفته مشهور اما غلط از آب درآمده زنده یاد هوشنگ گلشیری که معتقد بود ادبیات مهاجرت ایران راهی به هیچ دهی ندارد، این ادبیات راه به هر دهی پیدا کرده است و زبان آن به غنای زبان و ادبیات فارسی افزوده است. ما هم اگر مثل ایتالیایی ها یا ایرلندی ها یا آلمانی ها و فرانسوی ها دو قرن سابقه مهاجرت را پشت سر بگذاریم، چه بسا در قلمرو ادبیات به دریافت جایزه نوبل هم نائل آییم. من در آن زمان زنده نخواهم بود اما شاید این پیش بینی جامه عمل به خود بپوشاند.