محمدمهدی تهرانی
نماز جمعه تهران فرصتی بود تا رهبر انقلاب ضمن هشدار نسبت به جریاناتی که در مقابل مردم و رأی مردم قرار گرفته اند، مستنداتی تاریخی را مورد اشاره قرار دهند و از مدارا و برخورد امام راحل با جریانات و گروهک ها و اشخاص سیاسی مختلف سخن به میان آورند؛ سخنانی که به نوعی هشداری تلقی می شد برای بانیان آشوب و ناآرامی ها در کشور. ایشان فرمودند:«از اول انقلاب در بین همین گروههائى که در دوران پیش از انقلاب و در حوادث سالهاى مبارزات، همه در کنار هم بودیم، اختلافهائى به وجود آمد. امام (رضوان اللَّه تعالى علیه) با همهى این اختلافات یک جور برخورد نکرد. همین طور که در روش امیرالمؤمنین عرض کردیم، روش امام (رضوان اللَّه علیه) هم همین جور بود؛ یعنى اول با مدارا، با نصیحت؛ لیکن آن وقتى که اقتضاء کرد، برخورد کرد.»
رهبر انقلاب از گروه هایی هم نام بردند. ایشان فرمودند:«یک گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشکلات آنها بود، یک گروه آن کسانى بودند که علیه لایحهى قصاص آن حرکت را انجام دادند، یک گروه حتّى کار را به ترور و درگیرىهاى خیابانى کشیدند؛ با هر کدام از اینها امام یک نحوى برخورد کرد.»
ایشان البته از برخوردهای امام با شخصیت هایی که در سطوح بالای حکومت قرار داشتند هم سخن به میان آوردند:«در سطوح بالاى حکومت هم بود؛ نخستوزیر بود، رئیس جمهور بود، حتّى بعدها در اواخر عمر امام (رضوان اللَّه علیه) در سطوح بالاتر از رئیس جمهور هم بود. امام با کسانى که احساس کردند نمیشود با اینها بیش از آن مدارا کرد، برخورد کردند.»
و توضیح دادند که:«همه هم سوابق انقلابى داشتند، سوابق مذهبى داشتند، خیلىشان هم در سطوح بالا بودند؛ لیکن خوب، اینجور شد دیگر؛ این انشعابها پیش آمد. بعضى واقعاً با امام درافتادند... بعضى با امام درافتادند و مداراى امام را ندیده گرفتند. امام به همین گروهک منافقین که خواسته بودند بیایند با ایشان ملاقات کنند، پیغام دادند که اگر شما به حق عمل کنید، من مىآیم سراغ شما؛ اگر دست از این کارهاى خلاف بردارید، خود من مىآیم سراغ شما. یعنى امام تا این حد با اینها مدارا کردند و حرف زدند. خوب، وقتى احساس خطر شد؛ بخصوص آن وقتى که مسئله، مسئلهى رسوخ دادن مبانى غلط در کالبد نظام و انقلاب است، این دیگر مثل سمِ مهلک است. آن وقت امام رعایت نکردند، مدارا نکردند.»
در این مجال به تفصیل تاریخ گروهک ها و شخصیت هایی که در سال های آغازین انقلاب مورد مدارا و برخورد امام قرار گرفتند، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. تاریخ گروهک ها و شخصیت هایی که روزگاری شاید جزیی از نهضت به حساب می آمدند و بعضا مورد اعتماد کامل انقلابیون بودند اما کم کم راهشان از انقلاب جدا شد. برخی شرایط و مستندات تاریخی قرابت بالایی با شرایط امروز دارد و از قابلیت تطابق بالایی نیز برخوردار است.
الف) گروهک ها و احزاب
1) سازمان مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق جمعی از مسلمانان را شامل می شد که از سال 1344 توسط سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران تاسیس شده و فعالیت سیاسی خود را با مواجهه مسلحانه با رژیم شاه آغاز کرده بودند. اعضای مجاهدین خلق برخلاف نهضت آزادی و جریانات گردآمده در جبهه ملی معتقد بودند با کوتاه آمدن در مقابل شاه و حفظ ظرف در عین نقد محتوا راه به جایی نخواهند برد. از همین رو بود که تفسیر رادیکالی از اسلام را برگزیدند و تشکیلات خود را راه اندازی کردند. شعار "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما" در برخی ادوار فعالیت این سازمان زینت بخش نشریات و روزنامه های وابسته بدان بود. این سازمان بر سه اصل "مبارزه مسلحانه"، "ضرورت تشکیلات" و "مکتبی یا ایدئولوژیک بودن مبارزه" تاکید داشت.
مجاهدین خلق با اوج گیری نهضت همگام با انقلابیون به مبارزه پرداخت اما بعد از پیروزی انقلاب بود که کم کم با خط امام زاویه پیدا کرد. زاویه از آنجا آغاز شد که سازمان مجاهدین خلق حاضر به پذیرش ولایت نشد. همان روزهای نخست که بحث بر سر اصل ولایت فقیه شکل گرفت، سازمان به مخالفت پرداخت و این چنین بود که کم کم تفاوت رویکردها علنی شد. در عین حال رویکرد مارکسیستی سازمان نیز بر اختلاف نظرها می افزود.
سازمان مجاهدین می کوشید تا از جایگاه آیت الله طالقانی به نفع خود بهره ببرد و از این راه تداوم مشروعیت خود را افاده نماید. سنگر گرفتن پشت آیت الله طالقانی تا آنجا پیش رفت که ناآرامی هایی را هم موجب شد؛ ناآرامی هایی که واکنش صریح امام و هشدار ایشان را به دنبال داشت. سازمان مجاهدین می کوشید بین آیت الله طالقانی و روحانیون شکاف ایجاد کند و البته مواردی نظیر دستگیری دو تن از فرزندان آیت الله طالقانی نیز اجرای این پروژه را سرعت می بخشید.
امام از سازمان مجاهدینی ها می خواست که در بحث و گفتگوی آزاد با انقلابیون فاصله های ایدئولوژیک را از میان بردارند. حال آنکه سازمان مایل به گفتگو هم نبود و تنها به توطئه می اندیشید. امام خمینی(ره):«آزادی آراء در اسلام از اول بوده است؛ در زمان ائمه ما (علیهم السلام) بلکه در زمان خود پیغمبر آزاد بود. حرفهایشان را می زدند. ما حجت داریم. کسی که حجت دارد از آزادی بیان نمی ترسد؛ لکن توطئه را اجازه نمی دهیم. اینها حرف ندارند، توطئه می کنند. ما آنها را دعوت کردیم، کسانی را وادار کردیم که دعوت کنند که اگر حرفی دارید بیایید در تلویزیون بگویید؛ مباحثه می کنیم با هم. تا حالا حاضر نشدند.»(1)
اوضاع و احوال جریانات بعد از انتخابات دهم شاید بیشتر قرابت را با سازمان مجاهدینی ها داشته باشد. کسانی که در انتخابات دهم به بهانه تشکیک در نتایج انتخابات بلوا درست کردند با وجود اعلام آمادگی حسین شریعتمداری و غلامعلی حدادعادل برای مناظره هیچ گاه به صحنه گفتگو نیامدند و دلیل و سند درست نیز برای مدعای خود نتوانستند ارائه کنند.
تحریک آیت الله طالقانی و دستاویز قرار دادن او برای رسیدن به مطلوب پروژه دیگری بود که در عین بی اعتقادی به او در آن زمان کلید خورد. مجاهدینی ها طالقانی را قبول نداشتند، اما او را برای رسیدن به قدرت می خواستند. چنانکه برخی در جریان اصلاحات نیز به کرات اثبات کرده اند که کوچکترین اعتقادی به هاشمی ندارند اما چون منافعشان اقتضا می کند، اجالتا گرد او حلقه می زنند.
امام همان زمان تصریح کردند:«خود آنها با آقای طالقانی مخالفند. هر روزی که دستشان برسد سر او را می برند و سر امثال او را! لکن حالا بهانه دستشان افتاده است که مثلا آقای طالقانی رفته اند بیرون! ای بهانه دستشان افتاده و آن بساط را در مدرسه های ما و در خیابانهای ما اینها درست کردند و برای کمیته ها شروع کردند تبلیغات سوء کردن. اینها یک دسته ای هستند که فردا هم یک چیز دیگر پیش می آورند»(2) در آن زمان آیت الله طالقانی به دنبال دستگیری دو تن از فرزندانش به عنوان اعتراض چند روزی از تهران بیرون رفته بود و این مسئله نیز بهانه ای در دست سازمان مجاهدینی ها بود.
خصوصیت دیگر منافقین در کنار تلاش برای ایجاد تفرقه بین علما و تلاش برای سوء استفاده از شخصیت هایی نظیر آیت الله طالقانی، تفسیر به رأی قرآن کریم و استفاده از مفاهیم دینی برای پیشبرد اهداف سازمان بود. این خصوصت نیز دقیقا با شرایط کنونی مطابقت دارد و تداوم همان بر سر نی بردن قرآن در زمان امیرالمومنین است. کسانی که قرآن ناطق و ولایت را ندیدند و قرآن بر سر نی کردند تا بتوانند در مقابل علی بایستند.
امام در مواجهه با منافقین می فرمود:«اولی الامر امروز دولت ما و ما هستیم. بر شما واجب است به حکم اسلام که تبعیت کنید؛ و به حکم قرآن، به حسب رأی علمی خودتان، به حسب رأی مشایخ خودتان. شما اگر چنانچه مسلم هستید، چرا تبعیت از قرآن نمی کنید؟ چرا به حسب آن طوری که علمای شما استفاده کرده اند از آیه شریفه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم"(3) اطاعت نمی کنید؟»(4)
در واقع امام با بیاناتی از این دست ادعای مسلمان بودن و انقلابی بودن منافقین را به چالش کشیدند. امام در ادامه از مدارایی که با سازمان مجاهدین شده است سخن به میان آوردند و تاکید کردند که به دنبال فتنه افکنی های سازمان مجاهدین دیگر مجالی برای مدارا نیست. ایشان به صراحت فرمودند:«ما تا کنون برای اینکه به مردم عالَم بفهمانیم و بفهمند مردم که ما با چه اشخاصی مقابله داریم، ما آزادی دادیم به آنها.» ایشان خطاب به منافقین ادامه دادند:«در عین حالی که به همه مقدسات ما توهین کردید، در عین حالی که با حکومت آن طور رفتار کردید و با اسلام آن طور رفتار کردید در مطبوعاتتان، مع ذلک به شما تعرض نشد. تا آنکه فتنه را دیدیم و فهمیدیم شما فتنه گر هستید، شما منافقینی هستید که می خواهید فتنه بکنید، منافقینی هستید که توطئه کردید بر ضد اسلام، توطئه کردید بر ضد کشور، توطئه کردید بر ضد ملت؛ شما اشخاصی هستید که با سرحدّات و با خارج روابط دارید؛ رفت و آمد شما تحت کنترل است... بعد از اینکه توطئه شما ثابت شد و مردم فهمیدند شما چه اشخاصی هستید، دیگر نمی توانیم اجازه بدهیم آزادانه هر کاری می خواهید بکنید، شما را سرکوب خواهیم کرد!»(5)
مورد دیگری که در مورد سازمان مجاهدین باز با شرایط امروز دقیقا مطابقت دارد ادعای شکنجه و بزرگنمایی پیرامون آن است. بعد از انتخابات دهم به واسطه اغتشاشات تخلف هایی در کهریزک و... صورت گرفت. تخلف هایی که در جای خود باید بررسی شوند و رهبر انقلاب هم بر ضرورت برخورد با عوامل آن تاکید داشتند. اما آنچه رخ داد بزرگنمایی این مقوله برای علم کردن پیراهن عثمانی بود تا کودتای سبز را به سرانجام برساند. گفته بودند اصلاحات خون می خواهد و این روزها فرصت مناسبی بود تا بهره برداری کافی را بکنند و فهرست 72 نفره و 100 نفره منتشر کنند.
اما واکنش امام در مواجهه با ادعای کذب منافقین مبنی بر شکنجه چه بود؟ ایشان در جمع مسئولان دادگاه های انقلاب به جریانی اشاره کردند که اتفاقا قرابت بسیار نزدیکی با ادعاهای آقای کروبی و نتایج بررسیهای هیئت سهنفره قوهقضائیه دارد. ایشان با اشاره به منافقین که دنبال غوغاسالاری هستند، فرمودند:«آنها هم اهل این هستند که داد و قال بکنند و اظهار نگرانى بکنند و این مسائلى که مىگویید، اگر بنا باشد- خداى نخواسته- یک وقت یک جایى یک خلافى واقع بشود، خوب، این خلاف را آنها دامن مىزنند، تبلیغ مىکنند و چه مىکنند، زیاد جلوه مىدهند... همین دیشب یا دیروز بود که یک آقایى به من گفت که من رفتم منزل فلان شخصیت، وقتى از پیش آن شخص بیرون آمدم، بعضى از اشخاصى که در دفتر این آقا بودند گفتند که شکنجه شده، اگر بخواهید ببینید اینجا یکى هست. ایشان گفتند بله من مىخواهم ببینم. ایشان گفتند که من رفتم دیدم که یک شخصى روى [بدنش] را باز کرد آنجا، گفت که اینها با سیگار هست و من را داغ کردند، من را چه کردند و اسم فلان آدم هم با همین سیگار رویش ثبت بود.
اسم یکى از مقامات محترم قضایى، اسم او را مىگفت. آن شخص مدعى بود که اینها را با سیگار اینجورى کردند و من را شکنجه کردند و داغ کردند و آن اسم هم رویش بود؛ یعنى، آن اسم را به قول او با سیگار آنجا نوشته بودند. ایشان گفتند که من ابتدائاً به نظرم آمد که خالکوبى کردند. بعد با او صحبت کردم گفتم که کى شما را گرفت؟ گفت که یک دستهاى تو بیابان آمدند و یک اتومبیل بود و من را گرفتند و شکنجه کردند و چه گفتند. خوب شناختى آنها را؟ گفت نه، سر و کلهشان را بسته بودند آنها. گفتم که کجا شما را شکنجه دادند. گفت که توى همان اتومبیل این شکنجه را دادند و آنها پاسدار بودند. گفتم خوب، تو که مىگویى سر و کلهشان بسته بودند، از کجا مىگویى پاسدار بودند، شاید رفقاى خودت بودند. گفت، ماند و نتوانست جواب بدهد. بعد من گفتم که تو از این منافقین هستى و اینجا آمدهاى شکایت مىکنى. پاشو برو، والّا من پدرت را درمىآورم؛ پا شد رفت. اینها یک همچو وضعى دارند.»
امام خطاب به مسئولین دادگاه های انقلاب به برخی تلاش ها برای بدنام کردن انقلاب اشاره کردند و انگیزه بانیان آن را نرسیدن به جایگاه ریاست جمهوری یا جایگاه های این چنینی دانستند. ایشان افزودند:«بلکه من شنیدهام از یک نفر آدم که در [محکمه] قضایى بود که در فلان جا- حالا یادم نیست، مثل اینکه شیراز ایشان گفت- که بعضى از اینها آن رفیق خودشان را بیهوش مىکنند و شکنجه مىکنند، براى اینکه بگویند شکنجه ما داریم. شما سروکارتان با یک همچو مردمى است... شاید زیاد از اینور آنور اینطور شکایات مىآید و بسیاریش هیچ اصلى ندارد، ممکن هست تویش هم یک چیزى باشد و همینطور دادستانیها، آنها هم بالاخره ناراضى درست مىکنند، براى اینکه قاضى به حق هم باشد، آن طرف ناراضى مىشود، وقتى ناراضى شد، داد و قال مىکند؛ آن وقت، این مال اشخاص عادى است. اما آنهایى که از اول انقلاب مىخواستند که یک مسائلى براى خودشان باشد، در انقلاب کارى نکرده بودند، لکن مىخواستند بهره بردارى کنند، و حتى- مثلًا- رئیس جمهور بشوند، خوب، نشدند، بعدش شروع کردند به کارهایى که همه مىدانید. شما سروکارتان با یک همچو اشخاصى هست که در همه جا توطئه است؛ در حبس هم توطئه است، در بیرون حبس هم توطئه است، در جبههها هم الآن هست، همه جا هست این مسائل، منتها شما در یک محیط محدود هستید و آنها هم در آن محیط محدود تمام همّشان این است که وضع زندان را به آن طورى که مىگویید، بکنند.»
امام از مسئولین خواستند تا حقایق را برای مردم بازگو کنند:«من اعتقادم این است که شماها اینکه در یک جاى محدودى که خودتان نشستهاید و یکى هم من هستم که با شما نشستهام، این مسائل را بگویید، این مسائل باید در جامعه به مردم عرضه بشود؛ یعنى، به شماها نسبت زیاد دادند... خوب، شما پیش من مىگویید که دروغ است این حرفها، خودتان هم پیش من این شکایات را دارید؛ لکن جامعه نمىداند. آنها بین مردم پخش مىکنند به هر طورى که مىخواهند، مع الأسف، بعضى مقامات هم باور مىکنند؛ همین باور، دامن زده مىشود به آن. شما در یک محیطى هستید که با این گرفتاریها مواجه هستید، لکن گرفتاریتان را به مردم نمىگویید؛ آنها که براى شما گرفتارى پیش مىآورند آنها مىروند داد و قال مىکنند و عکس مسئله را نشان مىدهند؛ بعضى از شما را یک آدم کذا و کذا نشان مىدهند.»
ایشان در ادامه زندان را محل تربیت اشخاص دانستند و با اشاره به درد و دل های مطرح شده در مورد فضاسازی های کاذب فرمودند: «بیایید پیش من بگویید، هیچ اثرى ندارد. فرض کنید من هم اعتقادم این شد، اما در این جامعه است که آنها سمپاشى مىکنند و شما حق خودتان را بیان نمىکنید. اینها باطل خودشان را دارند منتشر مىکنند، همانطورى که مىگویید، جورى مىکنند که دیگر پاسدار نخواهد آنجا بماند و بگوید که خوب، ما را اینها دارند اینجا کتک مىزنند، مردم هم از آن طرف مىگویند که ما شکنجهگر هستیم. یک همچو مواجههاى الآن هست بین اشخاصى که مىخواهند اصل این نهضت اسلامى و انقلاب اسلامى را در بین همه جامعهها از بین ببرند و مشوّه کنند و بدنام کنند.»(6)
به دنبال بهانه جویی ها و تفرقه افکنی های سازمان مجاهدینی ها بود که موضع انقلابیون و امام نسبت به آنها صراحت بیشتری پیدا کرد. در انتخابات اول ریاست جمهوری نیز مسعود رجوی کاندیدا شده بود که با استفتایی از امام از دور رقابت ها خارج شد. امام در پاسخ مرقوم فرموده بودند:«کسی که به قانون اساسی رای مثبت نداده، صلاحیت ریاست جمهوری ایران را ندارد.»(7) چون سازمان مجاهدینی ها به واسطه انتقاداتی که به قانون اساسی داشتند و آن برگرفته از روح قانون اساسی یعنی حاکمیت الهی بود، از رای مثبت به قانون اساسی خودداری کرده بودند، از رقابت های سیاسی نیز بازماندند.
با این همه و در حالی که سازمان مجاهدین اسلحه به دست گرفته بود، امام باز هم بارها و بارها از باب نصیحت سخن راندند تا بلکه انقلابیون دیروز به خود آیند و از راه خطای خویش بازگردند. امام فرمودند:«آنهایی که این طور هم با قلمهایشان، علاوه بر تفنگهایشان، با ما معارضه دارند ما به آنها کرارا گفته ایم و حالا هم می گوییم که مادامی که شما تفنگها را در مقابل ملت کشیده اید، یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کرده اید، نمی توانیم صحبت کنیم و نمی توانیم مجلسی با هم داشته باشیم. شما اسلحه ها را زمین بگذارید و به دامن اسلام برگردید، اسلام شما را می پذیرد و اسلام هوادار همه شماها هست... ما می خواهیم با آغوش باز همه گروههایی که هستند، بپذیریم و همه منحرفین را میل داریم که به استقامت برگردند. اسلام برای همین آمده است...»(8)
با این همه باز هم منافقین از مسیر خود باز نگشتند و کم کم دامنه ناآرامی ها را بیشتر و بیشتر کردند تا آنجا که در ترورها و انفجارها جمع کثیری از انقلابیون را به شهادت رساندند و این پایانی بود بر حضور سیاسی آنها در فضای کشور. از سوی انقلابیون بسیاری از اعضای منافقین دستگیر و اعدام شدند تا همگان بدانند بعد از مدارا، نوبت به برخوردی می رسد که اسلام در آن جایی برای مماشات نمی بیند. ادامه دارد...