تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۸۸ - ۰۸:۱۲  ، 
شناسه خبر : ۱۲۵۰۵۱
جواد موسوی‌خوزستانی مقدمه: این روز‌ها که رامین جهانبگلو امکان آن را ندارد تا به پرسش‌ها‌یی که در باره‌ی افکار و آرای او مطرح می‌شود، پاسخ بگوید؛ بی‌مناسبت ندیدیم تا با درج نوشته‌‌های دیگران درباره‌ی اندیشه و آرای او، در حد توان و تا حدودی به این نیاز پاسخ دهیم. "نامه" از نوشته‌های همه‌ی صاحب‌نظران در این زمینه، استقبال می‌کند. تحریریه نامه

آخرین مطلبی که موفق شدم از "رامین جهانبگلو" بخوانم گفت‌و‌گوی جذاب امیرهوشنگ افتخاری‌راد با او در نشریه‌ی "نامه" شماره‌ی 46 بود. جهانبگلو در پاسخ به پرسش‌های امیرهوشنگ، به تحلیل بنیان‌های فکری و فلسفی اندیشمندان طراز اول جامعه‌ی هند از جمله: تاگور، گاندی، نهرو، هومی‌بابا، آشیش ناندی، گایاتری اسپیواک، ایجاز احمد و سونیل خیلنانی می‌پردازد، بدین‌منظور که به پرسشی حیرت‌افکن پاسخ دهد که: هندوستان چه‌گونه توانسته است یک کشور دموکراتیک و سکولار باقی بماند درحالی‌که طی 60سال گذشته، برخوردهای خونین قومی و دینی و حتی سلسله‌مراتب "کاست‌"ی در آن دیار، همچنان تداوم دارد؟ و دوم این‌که: کدامین نحله‌ی فلسفی بهتر می‌تواند "اعتراض" را به‌رسمیت بشناسد، بدون این‌که "خشونت" را تأیید و ترویج کند؟
رامین جهانبگلو مدعی است طی قرن اخیر، فلسفه‌ی مدرن و فکر دموکراسی که توسط روشن‌فکران دگراندیش هند در آن کشور ترویج شده است، پشتوانه‌ای استراتژیک جهت پایداری روند توسعه و تداوم نظام سیاسی سکولار آن خطه بوده است. جهانبگلو حتی طرز و شیوه‌ی ترویج ارزش‌های مدرن را نیز دارای اهمیت بسیار می‌داند و به‌جهت اثبات ادعای خود، چندین مشخصه را در گسترش مدرنیته‌ی هندی به ‌ما عرضه می‌کند؛ از جمله می‌گوید که روشن‌فکران هند پیش از هرچیز دارای اعتماد به‌نفس هستند و می‌دانند چه می‌خواهند. وقتی آثار روشن‌فکران طراز اول هند را می‌خوانیم، متوجهمی‌شویم که تا چه حد با تفکر غربی آشنا هستند "بدون آن‌که غربی شدهباشند." و ادامه می‌دهد: این‌اعتماد به‌نفس روشن‌فکران از طریق تمرین روزانه‌ی دموکراسی در محیط آزاد آن کشور به‌دست آمده است. در نتیجه به‌جای تقلید و دنباله‌روی از غرب، به گفت‌و‌گو و تعامل با غرب باور دارند.
‌رامین جهانبگلو شناسه‌ی‌دوم مروجان دموکراسی و اندیشه‌ورزان توسعه‌ی پایدار در هند را عدم اعتقاد آنان به "حقیقت مطلق و غایی" می‌داند. ناباوری به "کلان روایت"‌ها، دوری جستن از تعصب و تک‌صدایی (چه ناسیونالیستی، چه مذهبی و چه مارکسیستی) و بالاخره اعتماد و پایبندی مؤمنانه‌ی آنان به تکثر‌گرایی و پلورالیسم باعث شده است که روشن‌فکران بلندآوازه‌ی هندی، انجام پروژه‌ی تجددگرایی و سکولاریسم از بالا- توسط دولت- را مطلوب و راه‌گشا نیابند و بنابراین، گسترش و تعمیق پروژه‌ی دموکراسی و کشف "سنتز" سنت و مدرنیته را در تمرین مداوم و عمل روزمره- به‌کمک روزنامه‌ها و نقد سیکل‌های کوتاه زندگی روزمره- جست‌وجوکنند. دکتر جهانبگلو سپس می‌افزاید: بحث‌هایی که در جوامع جهانی صورت می‌گیرد، بحث‌هایی است که فقط یک سمت‌وسو ندارد؛ این‌را تفکر هندی به‌ما نشان می‌دهد. با چنین مختصاتی است که این اصلاح‌طلب مستقل ایرانی، در ادامه‌ی گفت‌وگویش با امیرهوشنگ افتخاری‌راد، نتیجه می‌گیرد که رویارویی دموکراتیک و متکثر، از لونی دیگر است و طبعاً نمی‌تواند با روش‌های خشونت و قهر، موافق و همراه شود.
این استاد فلسفه برای خوانندگان خود شرح می‌دهد که خشونت‌گریزی رهبران فکری و سیاسی هند تا آن‌جا عمق و ریشه گرفته است که مخالفت‌شان با مدرنیزاسیون دولتی به‌این‌سبب که سر آخر باعث رشد خشونت و افراطی‌گری و غلبه‌ی تک‌صدایی می‌گردد، پس ناکار‌آمد و از منظر آنان مذموم به‌حساب می‌آید. تأکید جهانبگلو بر فلسفه‌ی مدارا در فرهنگ هندی-شرقی و اثبات پیروزی این تفکر، و نیز ترسیم‌"خط فرضی اتصال" همه‌ی دیدگاه‌ها و جهان‌بینی‌های متفاوت برای رسیدن به گزینه‌ی واحد (بر سه پایه‌ی اعتماد به‌نفس، خشونت‌گریزی، و تکثرگرایی) در گفت‌وگوی مفصل‌اش در مجله‌ی "نامه"، دغدغه و پرسش‌هایی در ذهن خواننده ایجادمی‌کند؛ زیرا ایشان پیش‌تر در کتاب بحث‌انگیزش (موج چهارم) هنگامی که باز هم به شرق و این‌بار به تفسیر نشانه‌شناسانه‌ی نقش و رفتار روشن‌فکران مملکت خویش نظر می‌کند و آنان‌را در یک تقسیم‌بندی قراردادی به چهار نسل تفکیک می‌کند، خواننده این خط فرضی اتصال را نمی‌بیند، بلکه با "فاصله‌گذاری" و شیوه‌ی قرائت متفاوتی مواجه می‌شود. به‌نظر می‌آید داوری ایشان در محک‌زدن و قیاس روشن‌فکران ایران با همتایان هندی، تا اندازه‌ای به باورهای ‌دوبنی ـ دوتایی‌ رسوب‌کرده (از پیش اندیشیده) آغشته است. به حسب مثال، می‌توان نگرش و داوری دکتر جهانبگلو را درباره‌ی روشن‌فکران دینی به بحث گذارد؛ زیرا ایشان هنگام نتیجه‌گیری‌هایش در کتاب موج چهارم، پروژه‌ی روشن‌فکران دینی را، تلویحاً پارادوکسیکال می‌داند که اگر دست از بازاندیشی مداوم بردارد سرانجام در برهه‌ای از زمان، متوقف خواهد شد. این‌که روشن‌فکری دینی فی‌النفسه دارای تناقصی ساختاری است و سرانجام در مقطعی از زمان (زمان تاریخی) متوقف خواهد ماند هشداری است که نه‌تنها از زبان این استاد و متفکر آکادمیک، بلکه از جانب گروهی مشخص از روشن‌فکران سکولار و لاییک و حتی از سوی برخی اندیشمندان دین‌باور نیز مطرح شده است. البته نقطه‌ی عزیمت هریک از منتقدان پروژه‌ی روشن‌فکری دینی، با یکدیگر تفاوت دارد. احتمالاً نقطه‌ی عزیمت دکترجهانبگلو از نگره‌ی فلسفی او و ترس و تردیدش از تبعات باور "غایت‌‌انگارانه‌"ی روشن‌فکران دینی برمی‌خیزد. ترس از به بن‌بست رسیدن این تحول و نوزایی رو به‌پیش، زنگ خطری است که می‌تواند به‌جا،هشداردهنده و از سر صدق و تعهد ایشان تلقی شود. اما پرسشی که باقی‌می‌ماند این‌که کدام پروژه- اعم از فکری، سیاسی، هنری، فلسفی و تمدنی- فاقد پارادوکس است؟ آیا می‌توان تصورکرد پروژه‌ی مدرنیته‌ی غربی، پروژه‌ای یکدست، منسجم و فارغ از تناقض‌های ساختاری است؟ پروژه‌ی ایجاد جامعه‌ی سوسیالیستی چه‌طور؟ پروژه‌ی دموکراتیزه‌شدن جوامع، آیا ساختی پالوده و منسجم دارد؟ پروژه‌های اصلاح‌طلبانه‌ی استقرار حقوق برابر جنسیتی (فمینیستی) چه‌گونه‌هستند؟ ...
بسیار شنیده‌ایم که: روشن‌فکر دینی و دموکراسی دینی از اساس با تناقض همراه است؛ زیرا روشن‌فکری با دین‌مداری همخوانی‌ندارد (چون که دین‌باوران به حقیقت غایی اعتقاد دارند)؛ در تعمیم این نقادی، فمینیسم اسلامی را نیز به انتقاد می‌گیرند، زیرا فمینیسم با باورهای دینی جمع‌ناشدنی است. حتی پروژه‌ی ملی را نیز با پروژه‌ی مذهبی (روشن‌فکران ملی-مذهبی) ناهمخوان می‌پندارند و الی آخر ... نخست این‌که انسان‌ها در زندگی و پراتیک اجتماعی‌شان، تحت‌تأثیر حقیقت مطلق باورهاشان و متأثر از غایت‌های فلسفی‌شان رفتار نمی‌کنند. زندگی آدمیان- به‌ویژه روشن‌اندیشان- از نیازهای عاجل تاریخ معاصر‌شان پیروی می‌کند. دوم آن‌که الهیات آزادی‌بخش ( همین روشن‌فکری دینی) در آمریکای لاتین، اسراییل، آفریقای جنوبی و ... یا مبارزات فمینیست‌های مذهبی- یهودی و مسیحی-، این‌ها بیش از یک قرن است برای اصلاح وضع زندگی‌شان در جوامع غیراسلامی تلاش می‌کنند و در بسیاری جهات موفق هم بوده‌اند. سوم آن‌که خود دکتر جهانبگلو در مورد روشن‌فکران طراز اول هند؛ آنان را در نحله‌های فلسفی و جهان‌بینی‌های متفاوت دسته‌بندی می‌کند: ایجاز احمد، گایاتری اسپیواک، و ... از گروه متفکران مارکسیست هند؛ سونیل خیلیانی، آشیش ناندی و... از گروه متفکران مدرنیست و اخلاق‌گرا؛ و امثال واجپایی، باراتا جاناتا پارتی، و ... از روشن‌فکران طرفدار ناسیونالیسم هندی. جهانبگلو ادامه می‌دهد که این روشن‌فکران افرادی هستند که به‌رغم "تفاوت دیدگاه‌ها" اساساً دغدغه‌های فکری نزدیک به یکدیگر دارند.
حال اگر بنا باشد ما هم از منظر داوری استاد جهانبگلو، و قرائت نشانه‌گرایانه‌اش به ایران و روشن‌فکران فعال و دگراندیش‌مان بنگریم، مشاهده می‌کنیم که روشن‌گران عصر حاضر نیز به‌رغم "تفاوت دیدگاه‌"های فلسفی‌شان، اساساً دغدغه‌های فکری نزدیک به یکدیگر دارند (دغدغه‌ی‌دموکراسی و زندگی عادلانه‌ی توأم با ثبات)؛ حتی شیوه‌های مداراجویانه‌ی تقریباً مشابه‌ای برای پیش‌بُرد پروژه‌ی دموکراسی‌خواهی پیشنهاد می‌کنند. شیوه‌هایی که روشن‌فکران دینی، سکولار، ملی و مارکسیست ایرانی را به همتایان هندو مسلک‌شان در سرزمین بودیسم و واندانا شیوا نزدیک می‌کند. به‌جهت مثال، می‌توان به مشی "مقاومت مداراجویانه" از سوی یکی از مصلحان برجسته و آزادی‌خواه (اکبر گنجی) تأکید گذاشت. سال‌ها محرومیت و حبس و رنج نیز نتوانست بر هستی‌شناسی مداراجویانه‌ی گنجی اثر منفی بگذارد و او را به برخوردهای تندروانه و واکنشی سوق دهد. چه پس از آزادی از زندان همچون روشن‌فکران هند، مروج روش‌های صلح‌جویانه برای نیل به اهداف دموکراتیک است. نمونه‌‌ی مثال‌زدنی دیگر، هم‌بند او (دکتر ناصر زرافشان) با جهان‌بینی کاملاً متفاوت است. ناصر زرافشان به گذار قطعی جامعه به سوسیالیسم باور عمیق دارد اما از درون زندان، برای تحول جامعه‌ی خود، به‌جای تبلیغ "انقلاب قهرآمیز( "از مفروضات پروژه‌ی مارکسیستی)، مبلّغ روش‌های دموکراتیک و اصلاح‌طلبانه است. چنین است وضعیت همسنگر زرافشان (منصور اصانلو) که او نیز به‌رغم همه‌ی فشارها، به روش‌های اصلاح‌طلبانه و مدنی اعتقاد دارد.
نمونه‌ی تأمل‌برانگیز دیگر، نظریه‌پرداز مصلحی است که همه‌می‌شناسیم، و دیدیم که ناجوانمردانه ترور شد، ولی ضاربِ خود را مورد عفو قرار دارد. برخورد مداراجویانه‌ی روشن‌فکران ایران معاصر در جامعه‌ای صورت می‌گیرد که قرن‌هاست خشونت ساختاری بر آن سایه گسترده است. همه‌ی این نمونه‌ها می‌تواند باورناپذیر، حیرت‌افکن و سرشار از تناقض باشد- که هست-! ؛ بااین‌حال قرن‌هاست که زندگانی جماعات انسانی با همین تناقص‌ها و پروژه‌های پارادوکسیکال به‌پیش رفته است (بیش از دو دهه فعالیت مصلحانه‌ی دکتر جهانبگلو در جامعه‌ی پرخشونت ایران، از مدار پارادوکس بیرون نیست.) اساساً جهان ما، مملو از پارادوکس‌ها است؛ جهان متن‌های متناقض، تجمع سلسله‌ای از گفتمان‌های متنازع است؛ دنیای اتفاقات تکان‌دهنده و بستر نمو پدیده‌های ناهمساز، که در بسیاری موارد با قالب‌های فکری، تربیتی و پیش‌اندیشیده‌ی ما احتمالاً ناهمخوان است. به‌هرسو که نظرکنیم، هر متنی را که بررسی کنیم، هر اندیشه‌ای را که عمیقاً پی‌کاویم ناگهان جهانی تودرتو بر ما مکشوف می‌شود سرشار از پدیدارهای "متضاد" و گفتمان‌های "متخاصم" که آن متن یا کلّیت را ساختار می‌بخشند. جالب‌تر آن‌که خود ساختار (کلّیت) در رابطه‌ی متقابل‌اش، آن تضادها را نه مرتفع، که بازتولید می‌کند! و چنین است که جهان ما (جهان متن‌ها و مفهوم‌ها) به‌مثابه کهکشانی از مناقشات پایان‌ناپذیر و "غیرقابل فهم" جلوه می‌کند. به‌جهتمثال، از کهکشان ساختارمند ارزش‌های کلیسایی و از دل آموزه‌های سترگ آگوستین قدیس در "اعترافات"، که خود را حتی از لذت داشتن همسر منعمی‌دارد، سر آخر کشیش همجنس‌گرا در کلیسا جای خود را می‌گشاید! فرزندان مهاجران مسلمان که در غرب متولد شده و پرورش یافته‌اند به شبکه‌ی القاعده می‌پیوندند تا تن و جان بی‌آلایش خود را به تکه‌پاره‌کردن صدها انسان بی‌گناه گره بزنند؛ و عجیب‌تر آن‌که ارزش‌های این بنیادگرایی مذهبی حتی به درون پستو‌های کاخ سفید هم نشت‌می‌کند!
دالایی‌لاما و انبوه روحانیان تبتی، در پروژه‌ی به‌شدت غیرسیاسی مذهب‌شان، هم‌اکنون سیاسی‌ترین نیروی تبت در مقابل چین کمونیست به‌شمار می‌آیند! موسیقی‌کلیپ‌های کوجی‌زادوری به خیالات مبارزاتی جوانان مسلمان در زندان‌های آمریکا می‌پردازد! پارادوکسیکال‌تر از آن، ظهور و گسترش اندیشه‌های پست‌مدرن در فرهنگ سنتی و بومی ما ایرانیان است... ! بله! این‌ها همه، در چارچوب علم تفسیر ما ایرانی‌ها، پدیده‌هایی سراسر تناقض‌آمیز و "غیرقابل فهم‌"اند، اما وجود دارند، کار خود می‌کنند و تأثیر خود را نیز بر تحول و نوزایی جامعه ثبت می‌کنند.
باز هم به جهت مثال از این تناقض‌نماها، می‌توان به نشریه‌ی اصلاح‌طلب "نامه" اشاره کرد. این نشریه با مدیریت نیروهای تازه‌نفس ملی- مذهبی (نسلبعد از دکتر پیمان و مهندس سحابی) فعالانه به نشر آثار و ادبیاتی می‌پردازد که بی‌تردید از نگاه برخی روشن‌فکران حتماً متناقض‌نما است، از رادیکال‌ترین آرای فمینیستی، سوسیالیستی، دانشجویی و کارگری تا طرح مباحث سنگین دینی و تاریخی!؛ بله! بی‌شک "نامه" هم جمع ضدین است، بااین‌حال تأثیرش بر آموزش فکر دموکراسی و ارزش‌های پلورالیستی انکارناپذیر است؛ البته این احتمال وجود دارد که در مقطعی از زمان تاریخی، متوقف شود و در همراهی و انطباق با سرعت تحولات علمی و فرهنگی معاصر شکست بخورد ولی فقط "احتمال" دارد.
از تناقض‌های مثال‌زدنی، باز هم می‌توان نمونه‌هایی به دست داد: محمدجعفرپوینده، بابک احمدی، عباس مخبر و رامین جهانبگلو (پیش‌قراولان ترجمه و نشر آثار و مفاهیم فمینیستی و مدرن) به‌رغم تفاوت‌های فکری‌شان همان‌قدر می‌توانند فمینیست‌هایی مؤمن و باورمند باشند که یوسفی اشکوری، حمیدرضا جلایی‌پور، مجید تولایی، رضا علیجانی و مصطفی تاج‌زاده! و اگر اندام چاق و چهره‌ی سرد مذهبی جلایی‌پور، زن‌گریز است اما افکار فمینیستی و برابرخواهانه‌اش به‌طور قطع برای زنان مبارز، جلوه‌ای گرم و جذاب دارد. با آوردن این نمونه‌ها می‌خواهم عرض‌کنم که ساحت روشن‌فکری ایران و همه‌ی نقاط عالم (چه از نوع سکولار، دینی یا لاییک) آمیزه‌ای است از پارادوکس، تناقض، سیّالیت و چندبودگی!
با همه‌ی این پرگویی‌ها اما نمی‌دانم نوشتن این مطلب و مرور بخش بسیارکوچکی از آرای جهان‌شمول دکتر جهانبگلو تا چه اندازه می‌تواند مؤید این آموزه باشد که: "جسم رنجور روشن‌اندیش چون به حبس اندر آید، اندیشه‌اش گسترشی فزون‌تر یابد! " باور و یقین است که وجود اندیشمندان و تداوم فعالیت‌های گران‌سنگ آنان در جامعه‌ای که قرن‌هاست خشونت و برخوردهای حذفی (حتی حذف فیزیکی) به‌طور عمودی و از بالا در آن جاری و تزریق می‌شود، ضرورتی حیاتی و راه‌گشا است.