تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۸۸ - ۱۱:۳۱  ، 
شناسه خبر : ۱۳۲۳۸۹

محمد ایمانی

دیروز (9 ژانویه) مصادف با پنجمین سالگرد سقوط بغداد و اشغال عراق به دست نظامیان آمریکایی بود. در سالگرد این اشغال، رایان کراکر سفیر کاخ سفید در بغداد و ژنرال دیوید پترائوس فرمانده نظامیان اشغالگر آمریکایی در عراق پریروز طی گزارش مشترکی خطاب به دو کمیته «روابط خارجی» و «نیروهای مسلح» همان نکاتی را مطرح کردند که بوش دو هفته قبل در شهر دیتون گفته بود؛ «اوضاع امنیتی در عراق رو به پیشرفت اما ناپایدار و قابل برگشت است. این پیشرفت مربوط به افزایش 30 هزار نفری نظامیان آمریکا در عراق می باشد اما برای تداوم آن، باید به ادامه حضور در عراق ادامه داد و فعلا از خروج بخشی از نیروها منصرف شد. ایران با تجهیز گروه های شورشی و شبه نظامیان مخل این پیشرفت امنیتی است.» البته کراکر لابلای گزارش خود، ضرورت مذاکره با ایران را هم- در کنار متهم کردن جمهوری اسلامی- مطرح کرد. یک هفته پیش از این هم آمریکا با ارائه درخواستی رسمی خواستار برگزاری دور چهارم گفت‌وگوها با ایران درباره عراق شده بود.

درباره وضعیت امنیتی - سیاسی عراق، درخواست آمریکا برای گفت‌وگو در کنار متهم جلوه دادن ایران، موقعیت اشغالگران پس از 5 سال اشغالگری و نهایتا پازل چالش بزرگ میان ایران و آمریکا بر سر مسائل خاورمیانه که موضوع عراق بخشی از آن را تشکیل می دهد، چند نکته قابل تامل است:

1- آمریکا 5 سال پیش وقتی فاتحانه وارد بغداد شد، تصور می کرد با انتخاب یک حاکم موقت آمریکایی (پل برمر) و سپس واگذاری حکومت به عنصری لائیک و دست نشانده نظیر ایاد علاوی می تواند روند گذار از نظامی گری به تثبیت سیاسی اشغالگری را به سادگی طی کند. اما در این میان پیش بینی تحلیل گرانی نظیر رئول مارک گرکت عضو ارشد و سابق سیا و دانیل پایپز مشاور ارشد بوش به وقوع پیوست که معتقد بودند در صورت برگزاری هر نوع انتخابات، با توجه به بافت جمعیتی عراق و سازمان قوی شیعیان، «فرزندان معنوی آیت‌الله خمینی و مرجعیت روی کار خواهند آمد.» در عمل هم دولتی که با رأی مردم روی کار آمد، عمدتا متشکل از چهره هایی -اعم از شیعه یاکرد- بود که اپوزیسیون اصلی صدام به شمار می رفتند و دوران مبارزه با صدام را میهمان ملت و دولت ایران بودند. حقیقت این نفوذ در سفر اسفندماه گذشته رئیس‌جمهور اسلامی ایران به بغداد کاملا خود را به رخ کشید و در قیاس با سفر دزدانه برخی مقامات آمریکایی به عراق- بدون استقبال رسمی- واقعیت های نفوذ معنوی بی بدیل و سازنده ایران را نشان داد. اکنون دولت عراق متحد استراتژیک ایران به شمار می رفت و آمریکا به عنوان کشوری اشغالگر، انگشت نماتر می شد. در واقع ایران در قطب مشروع، قانونی و همسو با حاکمیت ملی عراق ایستاده بود و آمریکا در جایگاه مقابل دولت- ملت جدید عراق. نفوذ ایران در عراق چنان واضح می نمود که رایان کراکر سفیر کارکشته آمریکا، دی ماه سال گذشته در دیدار با یکی از مقامات بلندپایه عراق گفت «دیوار چین هم نمی تواند ایران و عراق را از هم جدا کند. من مدت ها پیش در ایران بوده ام و به خوبی از پیوندهای مذهبی، تاریخی و فرهنگی دو کشور آگاهم. کلید حل مشکل عراق در دست ایرانی هاست. آنها روابط عمیقی با مردم عراق دارند.» کراکر این سخنان را ضمن ابراز نارضایتی از وضع سیاستگذاری های آمریکا در عراق عنوان کرده بود و خبر اخیر روزنامه واشنگتن پست مبنی بر اینکه «کراکر به دنبال استعفا از سمت خود در چند ماه آینده پس از روی کار آمدن دولت جدید در آمریکاست»، نارضایتی وی از وضعیت سیاسی خود و دولت متبوعش را تایید می کند.

دولت آمریکا پس از دریافت شوک بزرگ، کوشید ضمن نشان دادن مشت و درفش، قدرت برآمده در عراق را که چالشی اصلی در برابر اشغالگری به شمار می آمد، از درون منحل کند. در کنار تشدید درگیری ها میان سه طیف شیعه، سنی و کرد، جمع آوری و سازماندهی مجدد اعضای موثر حزب بعث و بازگرداندن آنها به ارتش و حتی مدیریت های سیاسی و اطلاعاتی در دستور کار قرار گرفت. رکن دیگر پروژه جدید، تقویت تروریسم بود که لزوم تداوم اشغالگری را توجیه می کرد. اما مهم تر از همه تکاپویی بود که ایجاد یا تعمیق اختلاف در درون جریان های موثر شیعه را در دستور کار قرار داشت. این مسئله خود را در اختلاف های گوناگون صدری ها، حزب الدعوه، مجلس اعلا و دولت مالکی نشان داد و در حادترین شکل خود به درگیری نظامی دولت و نیروهای مقتدا صدر- با صدها کشته و مجروح- انجامید. در چنین فرایندی دولت شیعأ تحت فشار سایر طوایف، درگیر بحران دیگری هم می شد و بدگمانی میان جریان های موثر شیعی نسبت به هم شدت می گرفت. احتمال این بود که ماحصل پروژه- در کنار رایزنی گسترده با نیروهای محلی و استانی- در فرایند سیاسی که در آینده ای نه چندان دور شکل می گرفت، به تقویت موقعیت اشغالگران منجر شود و در عین حال موقعیت ایران، دولت مالکی و سایر نیروهای شیعه را متزلزل کند.

2- آمریکا در حالی درخواست برگزاری چهارمین دور گفت‌وگوها با ایران درباره عراق را مطرح کرد که 51 اسفند سال گذشته و در حالی که هیئت ایرانی به همین منظور در بغداد حضور داشت، به طور غیرمترقبه و یکطرفه، گفت‌وگوهای امنیتی را لغو کرده بوده. دور سوم این گفت‌وگوها 51 مرداد 68 و دور دوم آن 2 مرداد 68 برگزار شد و آغاز دور اول این گفت‌وگوها مربوط به 7 خرداد سال گذشته بود. به عبارت دیگر پس از سه دور مذاکره در فاصله زمانی 2ماهه، برگزاری دور چهارم، هم به خاطر مسائل عراق و هم چالش های جهانی دو کشور بر سر مسائل خاورمیانه و فناوری هسته ای به مدت 8 ماه به تعویق افتاد.

آمریکا اکنون در حالی درخواست رسمی گفت وگو را ارائه می دهد که همزمان به ایراد اتهام مبنی بر حمایت ایران از شورشیان و تروریست ها در عراق می پردازد و در واقع می کوشد تهران را در این مذاکره مورد نیاز بوش، بدور از جایگاه قدرتمند خود در جایگاه ضعف (اتهام) بنشاند و به شکل چندلایه از این مذاکره سود برد. هم به اتهامات تروریستی علیه ایران سندیت بخشد، هم به افکار عمومی خود چنین القا کند که در عراق دست برتر را دارد و هم در عین حال از صدقه سر کمک امنیتی ایران به دولت عراق- و از طریق کانالیزه یا منحرف کردن این کمک امنیتی- احیانا استفاده سیاسی یا امنیتی کند (اینها البته تمایلات آنهاست).

دیپلماسی هنرمندانه و قدرتمندانه جمهوری اسلامی البته تاکنون قرین توفیق بوده است اما باید با هوشمندی مضاعفی به صحنه عراق از یک سو و چالش گسترده و متنوع آمریکا با ما در خاورمیانه و ماجرای هسته ای از سویی دیگر نگریست تا اعتماد به نفس فراهم آمده از توفیقات زنجیره ای چند سال اخیر خدای ناکرده موجب غرور و خطا نشود. امروز خاورمیانه با انواعی از چالش های آمریکا با ایران و جهان اسلام، به شکل پازلی بزرگ درآمده که اگرچه قطعاتی جدا از هم دارد اما این قطعات یک کل به هم پیوسته اند. امروز آمریکا با همداستانی عربستان و برخی دولت های مرتجع عربی، همان نقش اختلاف افکنانه را در عراق ایفا می کند که در قبال لبنان و فلسطین و سوریه. بنابراین مسئله عراق را نمی توان منتزع از نقشه کلی تحولات و چالش ها در خاورمیانه بررسی کرد.

بوش در ماه های پایانی دولت خود، به قماربازی همه چیز باخته می ماند که مجبور است به هر تقلایی دست بزند. او با شعار خاورمیانه جدید و بزرگ، خیلی چیزها را باخت و این باخت در عراق و لبنان و فلسطین را قبل از هر چیز زیر سر ایران می بیند و می کوشد ضمن گشودن چند جبهه، دیپلماسی و مذاکره و زور و فشار و تهدید را به هم بیامیزد تا در این میان امتیازهایی عینی به دست آورد یا لااقل پرستیژ و حیثیت خود را در منظر افکار عمومی بازسازی کند.

ایران همچنان که اعلام کرده مذاکره ای با دولت مستکبر آمریکا ندارد و اگر گفت وگو درباره مسائل امنیتی عراق را پذیرفته صرفا به خاطر امنیت ملت عراق و درخواست متحدانش در دولت این کشور است. بنابراین نباید اجازه داد آمریکا نیاز و گدایی خود را به عنوان یک امتیاز از موضع بالا به ما بفروشد یا بدتر از آن، با ایراد و تکرار اتهام حمایت از تروریسم در آستانه هر درخواست مذاکره ای، به این تهمت سندیت بخشد.

3- نتایج آن سه دور گفت وگو و تحولات یک سال گذشته در عراق را باید به طور همه جانبه ارزیابی نمود. همچنان که باید توجه کرد همه چیز پای میز گفت‌وگو حل و فصل نمی شود و اغلب، تلاش های قبل و پس از گفت‌وگوها در عرصه ایجاد و تعمیق قدرت است که تاثیرات اساسی را دارد. اگر قرار است خلع سلاحی در عراق صورت گیرد که حتما کار درستی است باید در سطح ملی- و نه صرفا جریان شیعه- و در کنار مشخص شدن تکلیف اشغالگری انجام شود. اگر باید دولت ملی تقویت شود که سیاست پسندیده جمهوری اسلامی است، آمریکا هم باید به این مهم متعهد باشد نه اینکه از تروریست ها، بعثی ها، سلفی ها و سایر گروه های دست نشانده معارض با دولت مالکی حمایت کند و به رغم مخالفت این دولت، به شرکت های سیاه تروریستی مانند بلک واتر رأسا مجوز فعالیت دهد تا آدم کشی ها را ادامه دهند. آمریکا ژاندارم نیست و نمی تواند مشی درندگان را علیه ملت و دولت عراق در پیش گیرد و در موقع مقتضی لباس میش بر تن کند و انگشت اتهام به سوی ایران بگیرد. ماحصل دیپلماسی ایران که بحمدالله تاکنون هم قرین توفیقات بزرگی بوده باید بر مدار تقویت پیوند جریان های ملی عراق در برابر سناریوی انشقاق و تقابل و درگیری تداوم یابد و مانع از تبدیل دو قطبی «ملت- اشغالگر» به دو قطبی های جعلی نظیر «شیعه در برابر شیعه»، «شیعه در برابر سنی» و «گروه ها در برابر دولت» شود که آمریکا و برخی دولت های مرتجع قطعا دنبال این جداسازی ها به ویژه در میان جریان قدرتمند شیعه و آنگاه قیچی کردن حیات سیاسی تک تک آنها- از جمله دولت مالکی- هستند.

در عین حال باید این واقعیت را در کانون توجه داشت که برای نومحافظه کاران آمریکا، وضعیت عراق و اشغالگری در چند ماه آتی کاملا حیاتی است. عراق برای آنها نه تنها دستاوردی قابل عرضه به مردم آمریکا نداشته بلکه اسباب اعتراض را فراهم کرده است. آنها با ایجاد بحران و ناامنی در عراق، می خواهند بمانند تا باخت خود را جبران کنند اما انتخابات قریب الوقوع ریاست جمهوری، چون کابوسی انتظارشان را می کشد. در چنین شرایطی خبرگزاری آسوشیتدپرس با اشاره به گزارش اخیر کراکر- پترائوس به سنا و تاکید بر مذاکره با تهران، می نویسد «تلاش برای احیای گفت‌وگوها با ایران، نشانه ای دال بر این امر است که آمریکا فهمیده معادلات در عراق تغییر کرده است.»