عبدالله گنجی
یکی از محورهای مبارزه نرم غرب با نظام جمهوری اسلامی ایران برجستهکردن مخالفان نظام در قالب روشنفکر، مبارز در راه حقوق بشر، مبارز برای آزادی، اندیشمند و غیره است. این پدیده بعد از سال 1376 شروع شد و همچنان ادامه دارد. افرادی مانند سروش، محسن کدیور، اکبر گنجی، عمادالدین باقی، شیرین عبادی و اخیراً نیز زهرا رهنورد(کاظمی) و... تاکنون برجسته شده و بعضاً مبالغ قابل توجهی نیز اخذ کردند.
شیرین عبادی در قبال مبارزه با نظام اسلامی جایزهای میلیاردی را دریافت کرد و آقایان گنجی، سروش و باقی در ردههای پایینتر قرار گرفتند. گنجی و سروش آنچه اخذ کردند را هدیه خواندند که میخواهند صرف امور خیریه کنند. اما عزیمت آنان به آمریکا و سکونت در آنجا و تهیه امکانات تدریس و تبلیغ برای آنان، نشان از اهمیت این افراد برای غرب دارد. در نگاه اول میتوان فهمید که وجه مشترک این افراد مبارزه نرم با نظام جمهوری اسلامی ایران است. در غیر این صورت باید افراد دیگر نیز که در حوزه علم و اندیشه وحقوق بشر، پژوهش و تألیف و تحقیق داشتهاند، مورد توجه قرار میگرفت. آیا آیتالله حسنزاده آملی با بیش از 150 اثر، آیتالله جوادی آملی با بیش از 100 اثر خصوصاً در زمینه حقوق بشر، شایسته برجستهسازی نبودهاند؟ اگرچه این بزرگواران با رتبهبندی توسط غرب احساس حقارت خواهند کرد. اما زاویه نگاه غرب به افراد از منظر علم و اندیشه و حقوق بشر، بلکه صرفاً براساس میزان تقابل آنان با نظام جمهوری اسلامی ایران است.
خوشبختانه هیچ یک از افراد مورد توجه غرب، جایگاه مردمی در ایران ندارند، به طور مثال سروش به همراه ده شخصیت برتر دیگر و کروبی و دفتر تحکیم، جمعاً 330 هزار نفر در ایران رأی داشتند. اما برجستهسازی غرب، ارتباطی با جایگاه و پایگاه مردمی نیز ندارد اگر اقبال عمومی از تفکر و ایدهها به عنوان یک معیار باشد، حضرت امام(ره) با پایگاه اجتماعی 98 درصدمردم ایران باید در رأس این لیست قرار میگرفت، زیرا غرب مدعی مردمسالاری و حرکت در مسیر مردم است. اخیراً نیز زهرا رهنورد، همسر میرحسین موسوی به این جمع اضافه شده است. سؤال اساسی این است که چرا اکنون رهنورد در این سطح معرفی میشود؟
اگر رهنورد تألیف یا پژوهشی داشته باشد، همه آن به سالهای گذشته برمیگردد و قطعاً ایشان در روزهای منتهی به انتخابات که همراه همسر در حال سفرهای استانی بود و بعد از انتخابات که مشغول بیانیهنویسی و سازماندهی خیابانی بود، امکان تألیف و پژوهش نداشته است اما رمز معرفی ایشان در روزهای اخیر چیست؟ مصاحبههای مکرر وی با رسانههای غربی جهت تخریب و ایجاد شبهه به نظام و همسرش با کسانی که قبلاً مورد اقبال غرب بودهاند، از جمله دلایل این برجستهسازی است. در واقع میتوان گفت غرب، رهنورد را اخیراً کشف کرده است در مجموع میتوان علل زیر را عامل اصلی شخصیتپردازی و برجستهسازی غرب از عناصر غربگرا دانست.
1- عبور آنان از چارچوبهای تفکر دینی و حمایت علنی از لیبرالیسم
2- تأیید رهاوردهای غرب در عرصه سیاسی و اجتماعی
3- حرکت و مبارزه فکری با نظام مستقر با معیارهای مورد تأیید غرب
4- میزان زاویه با نظام جمهوری اسلامی، یعنی هر قدر زاویه افراد با نظام بیشتر باشد، جایگاه بهتری در غرب خواهند داشت.
دانیل برامبرک متخصص امور ایران در کاخ سفید درباره یکی از این افراد مینویسد:«اهمیت اصلی فعالیتهای سروش و همفکرانش اثرات سیاسی آنان است. زیرا آنان ترویج کننده جدی سکولاریسم هستند. افرادی مانند سروش آشکارا نظریههای [امام] خمینی و نظام اسلامی را فاقد صلاحیت و قدرت کافی برای استمرار میدانند.» بنابراین آنچه سروش را برجسته کرده است، چالشسازی برای مبانی اعتقادی مسلمانان و تشیع نیست زیرا دنیای غرب میداند که بسط تجربه نبوی، حمله به امام حسین(ع) و... توسط سروش جهت تضعیف مبانی نظام جمهوری است. بنابراین با صراحت اعلام میدارند که «اهمیت فعالیتهای سروش اثرات سیاسی آن است».
یکی از فمنیستهای ایران میگوید:« بعد از اتفاقی که در مورد خانم عبادی رخ داد، طبیعتاً حرکت بیشتری در جنبش زنان شکل گرفت که فعالیتهایشان را به سوی کار شبکهای پیش ببرند. تا حرکتی اثر بخشتر و صدایی رساتر داشته باشند». «صدایی رساتر» همان برجستهسازی و بینالمللی جلوه دادن افراد است که در ارتقای مصونسازی و چهرهپردازی صورت میگیرد.
مشاور وزیر دادگستری بلژیک درباره جایگاه و اهمیت برجستهسازی شیرین عبادی میگوید:«شیرین عبادی تبدیل به سمبل جامعه مدنی و دموکراسی در ایران شد؛ به خاطر نزدیکی فرهنگ شما با کشورهای خاورمیانه این رویداد مانند موجی در کشورهای دیگر نیز تأثیرآفرین است.»
بنابراین اصل شخصیتپردازی و برجستهسازی افراد وجه مشترک همه حامیان آنان در غرب است. آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، شناخت همه عرصههای مبارزه نرم با جمهوری اسلامی است. در کنار اقداماتی همچون شبکهسازی، انقلاب سایبری، بودجههای علنی و سری، برجستهسازی نیز باید در فرایند تقابلی و تهاجمی مورد توجه قرار گیرد و شخصیتهای بادکنکی، برای مردم معرفی و اهداف برجستهسازی آن برملا شود. زیرا جنبشسازی آنان در جهان سوم و خصوصاً در ایران به رهبرانی همسو با غرب نیازمند است. این رهبران را در حال و آینده باید شناخت و افشا کرد. اگرچه ملت ما تاکنون از آنان بیزار بودهاند.