جبهه ملی
جبهه ملی اول در فضای پر التهاب سال 1328 پای به عرصه سیاست ایران گذاشت. جبهه جریان خودانگیختهای بود که هدف اصلیاش برقراری دموکراسی و استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب بود. این جریان دوره پرفراز و نشیبی را پشت سرگذاشت و بعد از یک دوره زمامداری 27ماهه با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی در 28 مرداد 1332 سرنگون شد و برای همیشه از صحنه قدرت حذف گردید. بعد از کودتا نیروهای وفادار به مصدق نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند. کارگردان اصلی نهضت افراد مذهبی از جمله آیتالله سیدرضا زنجانی بود. مبارزه با استعمار، حفظ استقلال کشور و ادامه راه نهضت ملی اهداف اصلی این جریان سیاسی بود.1 نهضت از طریق پخش اعلامیه، برپایی تظاهرات و انتشار نشریه مخفی سعی کرد مبارزات خود را ادامه دهد، اما به مرور به علت نداشتن تشکیلات منسجم نتوانست بر مشکلات غلبه نماید. نهضت از شکل سازمانی خارج شد و فعالیتهایش به دیدارهای شخصی بین سران محدود و منحصر گردید و سرانجام در سال 1336 از هم فروپاشید.
در فاصله سالهای 1339 تا 1342 که شاه و حاکمیت با بحران روبرو شد و جان اف کندی رئیس جمهور جدید هم دکترین معروف خود یعنی «دموکراسی هدایت شده» را مطرح کرد، فضای مناسبی برای فعالیت احزاب و گروهای سیاسی فراهم آمد. جبهه ملی نیز مانند دیگر جریانهای فصلی بار دیگر به صحنه آمد و شعار همیشگی خود یعنی انتخابات آزاد و رعایت قانون اساسی را مطرح نمود. هواداران به امید دست یافتن به قدرت از طریق انتخابات آزاد وارد گود مبارزات شدند. بعد از سقوط سریف امامی، دکتر علی امینی مجری اصلاحات مورد نظر آمریکا زمام امور را به دست گرفت. در حالی که سران جبهه امینی را رقیب خود میشمردند نخستوزیر به دنبال ائتلاف با ملیون بود تا در برابر شاه موقعیت خود را تقویت نماید. در آغاز صدارت امینی جبهه دست به نمایش قدرت زد و در 28 اردیبهشت 1340 تظاهرات بزرگی در میدان جلالیه برگزار کرد که در نوع خود بینظیر بود.2
جبهه یک جریان اصلاحطلب بود نه انقلابی از این رو سران آن چارهای نداشتند جز اینکه در چارچوب قانون اساسی فعالیت کنند. با روی کار آمدن امینی اصلاحطلب و مورد حمایت ایالات متحده، جبهه ملی دچار سردرگمی شد؛ زیرا اندک امید خود برای رسیدن به قدرت را ازدست داد. بیبرنامگی جبهه از دو فرضیه نشأت میگرفت. نخست، بعد از کودتای 28 مرداد بسیاری از سران به وجود دست قدرتهای خارجی در سیاست ایران از جمله امریکا اعتقاد پیدا کرده بودند. چنانچه از این منظر به قضیه بنگریم هیچ فرد یا گروهی بدون حمایت آمریکا نمیتوانست اداره امور را به دست بگیرد. روی کار آمدن کندی و چراغ سبز وی به برخی سیاسیون خاورمیانه سران جبهه را امیدوارتر کرد.3 از این رو شورای مرکزی جبهه ملی برای رفع هر گونه سوءظن نسبت به خود و رفع اتهام کمونیست بودن از گویندگان و سخنرانان خود خواستند که علیه آمریکا هیچ سخنی نگویند.4 البته جبهه در زمینه جلب نظر آمریکا شکست خورد، زیرا سیاست کندی اجرای اصلاحات برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم بود اما جبهه عملاً هیچ طرح و برنامهای در این زمینه ارائه نداد.
فرضیه دوم بر این اساس استوار بود که شاه در آن زمان در اوج قدرت بود که امکان تضعیف یا غلبه بر آن امکان نداشت. همین امر موجب شد تا به اشتباه خود را از پیش بازنده بداند. تحلیل اشتباه سران از شرایط به زیانشان تمام شد اولاً آنها نیروی بیکران مردم را نادیده گرفته و به راحتی این انرژی را رها کردند که در نهایت باعث سرخوردگی آنها شدند. ثانیاً شاه در آن زمان حال و روز خوشی نداشت و با بحران روبرو شده بود، ملیون میتوانستند به راحتی از چالش بین شاه و امینی به نفع خود بهره ببرند اما سران این فرصت را هم از دست دادند.حال باید دید جبهه چه راهی در پیش گرفت و چه نتیجهای عایدش شد. رهبران از همان آغاز با امینی سر ناسازگاری گذاشتند. آنها این نکته را درک نکردند که مخالفت با امینی نه تنها هیچ نتیجهای برای آنها نداشت بلکه با تضعیف موقعیت نخستوزیر ناخواسته بزرگترین خدمت را به شاه نمودند و ناآگاهانه به متحد ضمنی شاه تبدیل شدند. هر چند امینی تلاش کرد با جبهه ائتلاف نماید اما نپذیرفتن وی از سوی آنها باعث شد تا در این کارزار در برابر شاه تنها بماند و بازی را به حریف واگذار کرد تا او هم با اقتدار موقعیت حکومت خود را مستحکم نماید. با وجود هشدارهای حسن ارسنجانی وزیر پر سروصدای دولت درباره عواقب درافتادن با امینی جبهه همچنان بر مواضع خود یعنی برگزاری انتخابات آزاد توسط دولت و فعالیت شاه در چارچوب قانون اساسی تأکید داشت.5 ملیون هرگز به این فکر نکردند که با وجود شاه هرگز خواسته آنها برآورد نخواهد شد.
در بهمن ماه 1340 دانشجویان طرفدار جبهه در اعتراض به سیاستهای دولت و همدردی با دانشآموزان اخراجی تحصنی در دانشگاه برگزار کردند. این اعتصاب در نهایت به درگیری بین ساواک و دانشجویان منجر شد. بعد از این قضیه دولت و جبهه عملاً رو در روی هم قرار گرفتند و زمینه برای حذف هردو از صحنه فراهم گردید. در عین حال این واقعه در بین رهبران هم شکاف ایجاد کرد و برخوردهای درونی و اختلافات آنها را دو چندان نمود. دولت به تلافی مشکلات به وجود آمده عدهای از سران جبهه را بازداشت کرد و به زندان انداخت. بازرگان این بازداشت را حمله سنگین از جانب هیات حاکمه برای متلاشی کردن جبهه از درون ارزیابی میکند.6 البته امینی هم چندان بر اریکه باقی نماند و در برابر شاه که موفق به جلب حمایت کندی شده بود تسلیم شد و در 27 تیر 1341 استعفاء کرد.
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
هنگامی که اسدالله علم سیاستمدار و معتمد شاه ریاست دولت را به دست گرفت در صدد برآمد با جبهه ملی کنار آمده و تا حدی فعالیتشان را کندتر نماید. او از طرف شاه ماموریت یافت با سران جبهه تماس گرفته و با رهبران این تشکل بر سر برخی اختلافات به تفاهم برسد. علم پیشنهادهایی از جمله واگذاری چند سمت و وزارت به رهبران این جریان پر نفوذ، برگزاری انتخابات آزاد، واگذار کردن انتخابات شهرهای تهران، تبریز، مشهد، اصفهان و یزد به جبهه ملی ارائه کرد. همچنین به شاه که قصد خریداری سران ارشد را داشت پیغام فرستاد که با توجه به صحبتهای صورت گرفته در دربار مناسبترین فرد برای سرپرستی ولیعهد اللهیار صالح است. بعد از پایان مذاکرات صالح پیشنهادهای علم را در شورای جبهه مطرح ساخت و شورا همکاری با جبهه را به تحقق یافتن سه شرط موکول کرد: 1) اجرای کامل قانون اساسی؛ 2) آزادی انتخابات در سراسر کشور؛ 3) دخالت نکردن شاه در سیاست. این گفتگوها هم که به قول دکتر صدیقی به «گفتگوی آبگوشت ولایتی» معروف شده بود به علت عدم موافقت ملیون با پیشنهادها بینتیجه ماند.7
در هفتم آذر جبهه مشروح مذاکرات و سخنان رد و بدل شده بین طرفین را منتشر کرد و اعلام نمود که مذاکرات به علت عدم پذیرش پیشنهاد جبهه برای اجرای قانون بینتیجه بوده است. با نگاهی گذرا به اصول جبهه در آن شرایط متوجه میشویم که خواسته آنها معقول بود اما آیا اجرای آن با وجود یک شاه مستبد و قدرت طلب امکانپذیر بود؟ محدود کردن شاه در حدود قانون غیرواقعبینانه بود و همین موضعگیریهای سادهلوحانه بود که باعث تنش درون گروهی شد. بعد از افشای ملاقات با دولت برخی از اعضای حزبی به این کار اعتراض کردند و سران برای توجیه اقدام خود اعلام کردند که مذاکرات تنها در محدوده خواستهای قانونی بوده و هیچ صحبتی از سازش با دولت مطرح نبوده است.8
جبهه که سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفته بود از توجه به مسائل پیرامون غفلت کرد، یکی از مهمترین آنها مبارزه اقشار مذهبی علیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. این جریان سیاسی نسبت به این قضیه واکنشی نشان نداد که دلایل آن را میتوان در دو فرضیه مطرح کرد: 1ـ جبهه به عنوان یک جریان روشنفکر هیچ مخالفتی با این لایجه نداشت اما به خاطر ترس از دست دادن حمایت بازار و برخی روحانیون که همچنان به مبارزات جبهه امید بسته بودند از اظهار نظر صریح خودداری کرد و عکس آن هم امکان داشت یعنی مخالفت با آن به معنای بر انگیختن مخالفت تحصیل کردهها و دانشجویان بود.9 از این رو سکوت هزینه اش کمتر بود. 2ـ شاه و نخستوزیر با علم به اینکه جبهه در عین اینکه محبوبیت زیادی داشت با مشکلات درونی هم دست به گریبان بود مذاکرات سرگرمکننده خود را با سران آن آغاز نمودند تا افکار آنها را به سمت و سویی سوق دهند تا مبادا در اثر فشار ردههای پایین که از سیاست صلح جویانه رهبران ناخرسند بودند با رهبران مذهبی ائتلاف نموده و رژیم را با مشکل روبرو کنند. این قضیه بار دیگر نشان داد که جبهه ملی در برخورد با مشکلات جدی از تصمیمگیری ناتوان بود که عمده دلایل آن را باید در اختلافات شخصی سران با یکدیگر جستجو کرد.10 این تناقض رفتاری از یک جهت دیگر هم قابل تامل است به این معنا که جبهه همواره خود را حامی قانون اساسی معرفی کرده بود اما با این اقدام خلاف قانون علم که بدون نظر مجلس میخواست به یک مصوبه شکل قانون بدهد هیچ مخالفتی نکرد.
با مبارزات مرجعیت و لغو لایحه مزبور این امیدواری برای جبهه به وجود آمد که بتواند از عقبنشینی شاه بهره برده و به تقویت موقعیت خود بپردازد از این رو در دی ماه نخستین کنگره خود بعد 28 مرداد را برگزار نمود. طبق اسناد این کنگره بزرگترین همایش سیاسی در آن زمان بود اما عملاً هیچ نتیجهای برای جبهه به همراه نیاورد چرا که بین اعضا بر سر تشکیل حزب واحد و یا بازسازی جبهه اختلاف افتاد. سرانجام بعد از کشمکش بسیار، اعلامیهای صادر و به دنبال آن اعضای نهضت آزادی از جبهه اخراج شدند. از نکات قابل توجه کنگره این بود که جبهه با این که میدانست مسأله حضور زنان در عرصه سیاسی به بزرگترین چالش بین مذهبیون و حکومت تبدیل شده دو تن از زنان وابسته به جبهه را به این کنگره دعوت کرد و همین امر موجب نارضایتی برخی از حامیان گردید. تناقض رفتاری در جای دیگر هم خود را نشان داد. رهبران تصمیمگیری نهایی برای گنجاندن عضویت زنان در اساسنامه را منوط به تطبیق آن با موازین اسلامی دانستند.11
هنوز جبهه در التهاب مشکلات درونی بهسر میبرد که با یک بحران بیرونی روبرو گردیدو آن اعلام برگزاری رفراندوم از سوی دولت برای لوایح ششگانه بود. این مسأله به شکافهای درونی جبهه بیشتر دامن زد؛ زیرا آنها بر سر شرکت یا تحریم آن بار دیگر عیله یکدیگر موضعگیری نمودند. سرانجام توافق شد که از هر گونه اظهار نظر مثبت یا منفی در این خصوص خودداری کنند. جبهه بیبرنامهتر از آن بود که بتواند شعاری موازی و یا در راستای اصول ششگانه مطرح نماید که هم بغض و عداوت زارعین را به خود جلب نکند و هم موجودیتش را از دست ندهد و احترام خود را در بین مردم حفظ کند.12
دکتر سنجابی از چهرههای شاخص جبهه در آن زمان میگوید رفراندوم شاه بعد از برکناری امینی برای خارج کردن جبهه از صحنه بود و ما متوجه شدیم که رفراندوم به معنای یک تحول اجتماعی و در خط دموکراسی نبود بلکه برای آن بود که با یک ظاهرسازی نهضت دمکراتیک ایران و حرکت استقلالطلبی ایران را متوقف و عنوان اصلاحات و برنامههای انقلاب یک اقدام صوری برای پرده پوشی بر دیکتاتوری بود.به همین جهت جبهه یک اعلامیه هیجان انگیز منتشر و به مردم هشدار داد که تمام اینها ظاهرسازی است و چیزی جز توطئه برای استقرار دیکتاتوری نبوده و نباید گول آنرا بخورند.از این رو شعار «اصلاحات آری و دیکتاتوری نه» را مطرح کردند.13 این شعار چندان هم هیجان انگیز نبود و در ظاهر یک شعار کلیشهای بیشتر حساب نمیشد و نیز تکلیف حامیان را روشن نکرد تا بدانند رأی بدهند یا ندهند. در نهایت جبهه تصمیم گرفت در 6 بهمن یک تظاهرات برگزار نماید اما قبل از اینکه موفق به چنین کاری شود رهبران ارشد بازداشت شدند. پیش از این دانشجویان وابسته اعتراضات خود را آغاز کرده بودند اما با حمله کماندوها تظاهرات سرکوب و شمار زیادی بازداشت شدند.
قیام 15 خرداد
در زمان برگزاری رفراندوم رهبران در زندان بهسر میبردند و دیگر نقشی در وقایع بعدی ایفا نکردند. اما دانشجویان مانند قبل به مبارزات خود ادامه دادند و با برگزاری تظاهرات اعتراض خود را به عملکرد رژیم نشان دادند. در روز نهم بهمن هنگامی که دکتر باهری ـ معاون نخستوزیر ـ برای تدریس به دانشکده حقوق رفت دانشجویان وابسته به جبهه که در رأس آنها رسول لاهیجی و ابوالحسن ضیاءظریفی قرار داشتند به کلاس درس او رفته و علیه او شعار دادند. دانشجویان به برگزاری رفراندوم و آوردن دهقانان به محوطه دانشگاه معترض بودند.14 سرخوردگی آنها از مسامحه بزرگان با حکومت باعث شد تا آنها در نامههایی به مصدق رهبر دربند خود اعتراضشان را نشان دهند. دراین زمان نهضت امام رو به نضج بود به همین علت این نیروی جدید که سازش ناپذیری اش با حکومت ثابت شده بود جذبه بیشتری برای جوانان داشت. مواضع محکم و انقلابی امام در برابر لایحه انجمنها و رفراندوم بر همگان روشن شده بود. از این رو برخی به نمایندگی با امام ملاقات و حمایت خود را اعلام کردند.15
رهبران در بند هم از وقایع بیرون چندان اطلاعی نداشتند ولی با آگاه شدن از سرکوب مردم در قم و مدرسه فیضیه در زندان دست به اعتصاب غذا زدند.16 در این شرایط سرهنگ ناصر مقدم مأمور مذاکره با ملیون شد. در نتیجه این ملاقات دکتر صدیقی تقاضا کرد دانشجویان را آزاد نمایند که دولت به تعهد خود عمل کرد و دانشجویان بازداشتی را آزاد نمود. دولت به مذاکرات خود ادامه داد و این بار صنعتیزاده از نزدیکان دربار به زندان فرستاده شد تا شاید بتواند جبهه ملی را راضی نماید که دست از مخالفت خود بردارد اما صدیقی و صالح امکان هرگونه مذاکره در زیر شمشیر و زندان را بینتیجه خواندند اما دو طرف تا بعد از 15 خرداد به مذاکرات ادامه دادند. رهبران در زندان از واقعه 15 خرداد در زندان قزل قلعه اطلاع یافتند. 17
هر چند ردههای بالای جبهه مطلقاً نقشی در این قیام ایفاء نکردند، اما دانشجویان حامی جبهه فعالانه وارد گود مبارزه شدند و آنها شعارهایی در حمایت از مصدق سر میدادند. تظاهرات در ساعت یازده از جلوی دانشگاه شروع شد. شعار «شاه جلاد و خون آشام خون خلق میریزد» را بر سر در دانشگاه نصب کرده بودند و به سوی کامیونهای ارتش سنگ پرتاب میکردند.18 از طرف کمیته دانشجویان وابسته به جبهه ملی به افراد دانشجو دستور داده شد که حتی الامکان در بین متظاهرین نفوذ کرده و رهبری آنها را بدست بگیرند. در سند دیگری آمده که تعداد 60 نفر ازدانشجویان دانشگاه تهران عضو جبهه ملی دستجات ده و پنج نفری به سرپرستی خسرو سیفی، نیکدل و شاملو دانشجویان دانشکده ادبیات برای برگزاری تظاهرات به طرف بازار حرکت کردند. آنها قصد داشتند در صورت عدم موفقیت در بازار به طرف خیابان شاه حرکت کنند.19 در پایان روز 15 خرداد مشخص شد که حسین مهدوی، حسن ضیاء ظریفی عضو جبهه و حسن راضی از حزب مردم ایران به اتهام تحریک مردم و اغتشاش بازداشت شدند. به گفته عراقی این دانشجویان شعار در حمایت از مصدق و علیه شاه میدادند.
فاجعهای که رخ داد عمیقتر از آن بود که هر جریانی که داعیه آزادیخواهی داشت بتواند نسبت به آن بیتوجه بماند. مهندس بازرگان که در زندان با سران هم بند بود بر صدور یک اعلامیه با امضای شورای مرکزی برای محکوم کردن آن اصرار داشت. او استدلال کرد که عده زیادی از مردم کشته و زخمی و جمعی از مراجع و دانشجویان بازداشت و زندانی شدهاند؛ پس باید به آن اعتراض کرد. باید صدای مظلومیت مردم را به گوش جهانیان رساند. اما برخی با آن مخالفت کردند به گفته نجاتی از 35 نفر اعضای شورای مرکزی 12 تن در زندان و 4 تن در خارج با صدور اعلامیه موافقت کردند 7 تن هم مخالف و بقیه هم نظر خاصی نداشتند. مخالفان صدور اعلامیه در زندان را خلاف اساسنامه میدانستند و موافقین بر عکس نادیده گرفتن قانون را مهمتر از اساسنامه دانسته و بر معرفی عاملان این جنایت اصرار داشتند.20
دسته بندی در زندان نشان داد که جبهه نمیتواند مدت زمان زیادی دوام بیاورد. در همین جلسات بود که صدیقی تهدید کرد بعد از آزادی دیگر با جبهه همکار ی نخواهد کرد. اعضا در شهریور از زندان آزاد شدند بدون اینکه موضعشان را در این زمینه مشخص نمایند. به گفته میثمی نشریات در آن زمان نوشتند جبهه در قیام هیچ نقشی نداشته و حتی با آن مخالفت هم نموده اما جبهه در برابر این اخبار یا شایعات واقعی یا دروغ هیچ واکنشی نشان نداد و آنرا تأیید و تکذیب نکرد.21
برخلاف جبهه در داخل شعبه دانشجویان خارج از کشور به حمایت از قیام امام پرداخت. دومین کنگره سازمانهای جبهه ملی ایران و اروپااز 24 مرداد تا 29 مرداد 1342 در ماینس آلمان غربی گشایش یافت. در این کنگره ضمن بررسی حوادث یکسال گذشته به تحلیل قیام 15 خرداد پرداخته و اعلام شد که این قیام قیامی اصیل و ناشی از اراده طبیعی مردم بوده است و تودههای شرکتکننده در آن مرتجع نبوده و ارتباطی با ارتجاع ندارند. در این کنگره از رهبران مذهبی تجلیل شد و شرکتکنندگان در بیانیه خود اعلام کردند «در برابر این قیام بزرگ تاریخی سر تعظیم و تقدیس فرود میآوریم و به روان پاک شهدای آن درود میفرستیم.»22
حزب زحمتکشان ملت ایران
حزب زحمتکشان در اردیبهشت 1330 یعنی در اوج ملی شدن صنعت نفت توسط مظفر بقایی و خلیل ملکی تاسیس شد. این حزب دارای ماهیتی سوسیالیستی بود و با حمایت سفارت آمریکا برای مقابله با حزب توده به وجود آمد.23 زحمتکشان در اواسط سال 1331 دچار انشعاب شد و ملکی در حمایت از مصدق حزب نیروی سوم را به وجود آورد و بقایی هم به عنوان مخالف مصدق زمام امور حزب زحمتکشان را بر عهده گرفت. از این به بعد حزب به ابزاری برای مقاصد سیاسی بقایی تبدیل گردید. بعد از کودتا در حین استقرار نظام دیکتاتوری حزب منزوی شد تا در سال 1339 با تعییراتی که در سیاست آمریکا در قبال ایران به وجود آمد بقایی با حمایت شمس حزب خود را بازسازی و به عرصه آورد تا در آن فضای به ظاهر آزاد فعالیت نماید. بعد از درگذشت آیتالله کاشانی برخی از یاران او به حزب زحمتکشان پیوستند که سرشناسترین آنها حسن آیت بود. از نظر آنها تنها جریانی که عقایدش با افکار کاشانی نزدیکی داشت این حزب بود. 24
در حزب، بقایی محور بود و تصمیمگیری فردی او به روش سیاسی حزب جهت میداد. با روی کار آمدن امینی به علت اعتراض مدت کوتاهی در زندان بود اما بلافاصله آزاد شد. او در برابر برنامه اصلاحی امینی سکوت اختیار کرد که از دلایل مهم آن عبارت بود از این که «مجال خرابکاری به مخالفین اصل اصلاحات ارضی ندهد.» این عمل رهبر حزب این سئوال را در برابر افراد رده پایین قرار داد که چرا در برابر مسائل به این مهمی موضعگیری نمیکند که بقایی صراحتاً اعلام کرد که دولت امینی مورد تایید وی است؛ زیرا او کارهای محال و نا ممکنی را انجام داده و یک عده را از تخت فرعونی پایین آورده است 25 بنابر این امینی را هرچند که خائن هم باشد به افراد نظامی و امثال علم و اقبال ترجیح میدهد.26
با برکناری امینی رهبر حزب در برابر علم موضعگیری کرد و در کنگره حزب که در مرداد 1341 در اصفهان برگزار شد به طور علنی با علم مخالفت نمود و به شاه پیشنهاد کرد که نخستوزیری را به او و حزبش بدهد تا اصلاحات را با قدرت پیش برده و موارد مورد نظر را اجرا نماید.27همچنین در این کنگره آیت پیشنهاد کرد که ایدئولوژی حزب بر اساس مذهب شیعی پی ریزی شود که با مخالفت سایر اعضا روبرو گردید.28 استدلال بقایی برای برکناری علم بر این پایه استوار بود که نخستوزیر یار گرمابه و گلستان شاه است بنابر این چنانچه او در اجرا شکست میخورد به نام شاه تمام میشد و این به عظمت مقام شامخ لطمه وارد میکرد. از سوی دیگر او میترسید با شکست علم کمونیستها بر ایران مسلط شده و زمام امور را به دست بگیرند.
اما حال باید دید که حزب زحمتکشان در وقایع حساس 41 و 42 چه نقشی ایفاء کرد. هنگامی که انجمنهای ایالتی و ولایتی از سوی دولت اعلام شد مراجع و روحانیت به آن اعتراض کردند اما بقایی در برابر آن سکوت کرد و حزب هیچ نظر خاصی اعلام نکرد. حتی برخی اسناد حکایت میکنند که بقایی به افراد حزبی دستور داده بود که هیچ کس با قوانین جدید هر چند عقب افتاده هم باشند مخالفتی نکند و با تمام کسانی که چه در داخل حزب، چه در خارج و روحانیون و هر دسته دیگر که با دولت مخالفت میکند مبارزه نمایند.29
سرانجام با مبارزات روحانیت دولت در برابر لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی عقب نشست اما بار دیگر آنرا در قالب لوایح ششگانه30 در 19 دی ارائه داد و اعلام کرد که آن را به رفراندم خواهد گذاشت. بعد از این در 29 دی جلسه کمیته مرکزی برگزار شد. رهبران حزب به جای اعلام موضع و مخالفت با این برنامه به افراد دستور دادند که از ذکر نام شاهنشاه بدون واژه «همایونی» در حوزههای حزب خودداری کرده و از اهانت به دربار بپرهیزند. افراد موظف به رعایت احترام شاه بوده و در غیر این صورت اخراج میشدند.31 این تصمیمات نشان میدهد که بقایی منتظر شکست علم بود تا شاید شاه این بار به او روی خوش نشان دهد. درباره رفراندم با آنکه روحانیت آنرا تحریم کرد اما حزب باز هم هیچ اعلامیه یا بیانیهای در این زمینه نداد و نظر حقیقی خود را اعلام نکرد. بر طبق اسناد موجود «بقایی به افراد حزبی دستور داد که هیچگونه فعالیتی در این چند روز [روزهای منتهی به ششم بهمن موعد برگزاری رفراندوم] ننمایند و کاملاً بیطرف باشند نامبرده اظهار داشته اگر بشنوم کسی در رفراندوم شرکت کرده یا [وارد درگیری شده و از] پلیس کتک خورده و یا فعالیتی کرده باشد به شدیدترین وجهی تنبیه خواهد شد.»32
این عمل مورد انتقاد برخی از افراد رده پایین بود و آیت در جلسه 19 بهمن از رهبر حزب درباره رفراندوم، تظاهرات در قم و نهضت علما سئوالاتی نمود که نتیجه دلخواه را از سئوالات خود نگرفت. در ماجرای سرکوب طلاب در مدرسه فیضیه هم حزب واکنشی نشان نداد اما بقایی عدهای را مأمور کرد که از چند و چون حادثه اطلاع کامل به دست آورند. این سکوت مصلحتی بار دیگر حزب را با چالش درونی روبرو کرد. این استراتژی از سوی ردههای پایین که بسیاری از آنها از طرفداران کاشانی بوده و تمایل مذهبی داشتند غیرقابل قبول بود. سکوت بقایی نمیتوانست یک معنا بیشتر داشته باشد و آن اینکه او منتظر فرصت بود تا موج نارضایتی که راه افتاده بود زمینه را برای انتقال قدرت از علم به وی هموار کند.
بعد از فیضیه، موج نارضایتی در حزب روز بروز بیشتر میشد به ویژه آنکه رقبای آنها از جمله دانشجویان نهضت آزادی و جبهه ملی گوی سبقت را از اعضای جوان زحمتکشان ربوده بودند. آنها از رهبران حزب خواهان توضیح و توجیه درباره انفعال در آن شرایط حساس بودند. بقایی به صحبتهای سرگرمکننده روی آورد و استدلال کرد که اولاً روحانیت به خاطر از دست دادن زمینهای وقفی با رژیم درگیر شده درثانی اگر شاه ساقط میشد روحانیت به قدرت نمیرسید بلکه جبهه ملی زمام امور را به دست میگرفت؛ آن وقت حزب زحمتکشان را قلع و قمع میکرد. برخی با این حرفها اقناع نشده و تصمیم فردی گرفته و خود را به روحانیت نزدیک کردند. سیدجلال حسینی و سیدمحسن امیر حسینی بعد از این وقایع به قم رفته و با امام ملاقات کردند. آنها خود را مقید به نادیده گرفتن مسائل مذهبی نمیدیدند. در این ملاقات بود که آنها نظر امام را درباره بقایی جویا شدند و ایشان در جواب فرموده بود که بقایی خود سازمان امنیتی است وگرنه چرا تلاش نمیکند با ما همگام شود.33
با جدیتر شدن نهضت به ویژه در عاشورا حزب به دو دسته تقسیم شده بود در یک طرف رهبران قرار داشتند در سوی دیگر جوانان حزب از جمله حسینی، آیت، قوانینی و... که معتقد بودند باید از روحانیت حمایت کرد و بر همین اساس در تظاهرات خیابانی هم شرکت کردند. در سوی دیگر بقایی قرار داشت و میگفت که باید در چارچوب قانون عمل کرد و به مرامنامه حزب هم وفادار بود. معلوم نبود که این چه قانونی بود که کشتار و سرکوب را محکوم نمیکرد و چرا بقایی حاضر به عبور از این خط قرمز نشد؟
پانزده خرداد
در روز پانزدهم خرداد آن مواضع حزب همچنان نامعلوم بود و سکوت پیشه اصلی سران بود. همین امر موجب سردرگمی اعضا شده بود. پیش از این بقایی درباره هرگونه اقدام خودسرانه و بدون اطلاع شورای مرکزی به اعضا هشدار داده بود. در اسناد هم اشارهای به فعالیت این حزب در روز پانزدهم خرداد نشده و میتوان احتمال داد که دیگر اعضای رده پایین هم در این روز از سران تبعیت کرده باشند. اما این وضع باعث سرافکندگی افراد حزب دربرابر رقبا شد. به همین منظور بعد از قیام به رویه حزب و سکوتش اعتراض کردند. بقایی در جلسه 18 خرداد حزب برای توجیه عملکرد خود گفت که این انقلاب را از مدتها پیش به حاکمیت گوشزد کرده اما آنها به حرف او گوش نکردهاند. خرابکاری هم از سوی خود دولت هدایت میشد تا بهانه لازم برای سرکوب مخالفان را به دست آورد. او اضافه کرد که حزب همچنان به سکوت ادامه خواهد داد ولی افراد حزبی بایستی تا آنجا که بایشان تولید خطر ننماید با مردم همکاری و آنها را ارشاد نمایند. بقایی ادامه داد اگر یکی از افراد حزبی زخمی یا دستگیر شود بنده که رهبر حزب هستم و همگی شما را هم دوست دارم برایش فاتحه نخواهم خواند. ما نباید وارد مبارزه روحانیت شویم چون از یک طرف باعث تضعیف و سست شدن آنها خواهیم شد و از طرف دیگر متهم به فرصتطلبی میشویم که از مبارزه دیگری به نام خود بهره بردهایم که ما هم به چنین چیزی فکر نکرده ایم.34
بقایی فقط به دنبال کسب قدرت بود و بجز آن به چیز دیگری نمیاندیشید. او مدعی بود که در آن شرایط تنها فردی بود که میتوانست بحران با نیروهای مذهبی را خاتمه دهد. سوابق دوستی نزدیک با آیتالله کاشانی زمینه مساعدی برایش فراهم کرده بود تا کشتی طوفانزده را نجات دهد و صراحتاً اعلام کرد که تا این روز حائل دولت با مردم بوده که خود را کنار میکشد تا سرنیزههای دولت بدن ملت را سوراخ کند35 تصورش این بود که با افزایش فشار بر مردم علم سرنگون شده آنگاه شاه او را مأمور تشکیل کابینه خواهد کرد؛ امری که هیچگاه تحقق نیافت. ردههای پایین هنوز به رویه حزب انتقاد داشتند. آیت در یکی از جلسات از بقایی درباره وضعیت مشکوک معاف بودن حزب از قانون حکومت نظامی پرسید که بیجواب ماند. از سوی دیگر برخی افراد خود را مسلمان معتقدی میدانستند که نمیتوانستند نسبت به این واقعه بیتفاوت باشند. سیدجلال حسینی فارغ از تعلقات حزبی بعد از پانزدهم خرداد به ملاقات آیتالله میلانی رفت. فشار افراد حزبی برای اعلام موضع، حزب را با تنش روبرو کرد.
در اواسط تیرماه شایع شد که دولت قصد بازداشت طرفداران بقایی را دارد. این امر و اختلافات مورد اشاره باعث شد تا بقایی تغییر عقیده دهد و به اعضا دستور دهد تا با علما ارتباط برقرار کنند. همزمان حزب با صدور نامه سرگشادهای با عنوان «حزب زحمتکشان و موضوع آیتالله خمینی» ضمن انتقاد از حاکمیت و هشدار درباره تقلب در انتخابات از علما درخواست کرد که با دقت نقشههای حکومت برای محاکمه مخفیانه آیتالله خمینی (ره) را زیر نظر داشته باشند و تقاضا نمود مرجعیت امام را اعلام کرده و ایشان را به عنوان جانشین آیتالله بروجردی معرفی کنند. به گفته بقایی چنانچه نقشه رژیم اجرا میشد دیگر دینی باقی نمیماند.36 در ادامه آمده، کمیته خود را مجاز میداند که به نام کلیه افراد مسلمان مرجعیت تامه آیتالله را اعلام کند. هنگامی که امام از زندان آزاد و به داودیه منتقل شدند بقایی سعی کرد با ایشان ملاقات کند اما هیچگاه بین آنها ملاقاتی صورت نگرفت.
نهضت آزادی ایران
در 26 اردیبهشت 1340 چند نفر از جناح مذهبی جبهه ملی در منزل حاج صادق فیروز آبادی گرد هم آمدند و حزب جدیدی تشکیل دادند که به «نهضت آزادی» معروف شد. مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیتالله طالقانی بنیانگذاران واقعی این تشکل جدید بودند. مهندس بازرگان در نطق اولیه خود این حزب را «مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی» اعلام کرد. این حزب با توجه به مشی فکری و ایدئولوژی که برگزیده بود خیلی سریع جای خود را در بین مردم ازجمله روشنفکران دین مدار و دانشجویان باز کرد. در بین مؤسسان مرحوم طالقانی در پراکندن اندیشه نهضت آزادی نقش داشت. او با سخنرانیهای خود در مسجد هدایت بسیاری از مردم را به سوی این جریان ملی ـ مذهبی کشاند. با توجه به گرایش سران به مذهب از همان آغاز رابطه تنگاتنگ بین آنها و روحانیت به وجود آمد. روحانیت از آغاز دهه 1340 خود را به عنوان یک نیروی مبارز و بالنده معرفی کرده بود و دیگر در عرصه سیاسی وزنه سنگینی محسوب میشد.
ظاهراً در جناح بندی درون گروهی دیدگاههای متفاوتی درباره نوع برخورد با نیروهای مذهبی وجود داشت و برخی هم تمایلی به همکاری با روحانیت نداشتند. افرادی در این دسته قرار داشتند که بیشتر تحتتأثیر جبهه ملی بوده و نسبت به مبارزات مرجعیت بیتوجه بودند. حسن نزیه چهرة شاخص آنها بود. البته فارسی، احمد صدر حاج سیدجوادی را از این زمره میداند.37 گروه دوم افرادی بودند که صرفاً به تایید مبارزه روحانیت میپرداخت که لطفالله میثمی متنفذترین فرد را شبستری از بازاریان تهران میداند. سوم گروهی که نسبت به حرکت روحانیت برخورد تعالی بخش داشتند. این گروه که جناح میانه رو را تشکیل میدادند بر این عقیده بودند که باید به نهضت روحانیت عمق بخشید. در نهایت آنها اداره حزب را در دست گرفته و مبارزة مراجع را تأیید کردند.38
لایحه انجمنهای ایالتی ولایتی
نهضت آزادی به عنوان یک نیروی آزاداندیش نمیتوانست نسبت به تصمیمات خودسرانه دولت علم بیتفاوت بماند. از این رو از همان آغاز در همسویی با روحانیت مواضع شفاف و صریح خود درباره لایحه انجمنها را اعلام کرد. در واقع وجه تمایز آن با دیگر احزاب در این بود که اعلامیه و بیانیههایی متعددی علیه دولت و اصلاحات آمریکایی صادر نمود و مخالفت خود را با آن ابراز کرد. در آبان ماه اعلامیهای به نام «دولت از هیاهوی انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی چه خیالی دارد» به افشای ماهیت لایحه پرداخت. در این اعلامیه آمده بود «... چندی است که هیات حاکمه به عنوان یک گام تازه و بلند دیگر در جهت تامین آزادی و تعمیم دمکراسی به منظور تسریع در وظایف اسلامی وسیع خود (!) وعده انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی را داده، سروصدای حقرأی خانمها را براه انداخته است.» در ادامه آمده دولت با این برنامه چه خوابی دیده به طور قطع و یقین دل آقایان برای مردم نسوخته و حق انتخاب آزاد به کسی نخواهند داد. خواهران گول این صحنه را نخورید چهبسا هدف دولت از پرتاب این گلوله تبلیغاتی چیز دیگر باشد. و در نهایت نتیجهگیری میکند که هدف دولت عبارت است از ایجاد سروصدا برای سرگرم کردن مردم، ملعبه قرار دادن ناموس دینی و ملی ملت، ایجاد اختلاف و سوءظن در جامعه. در هر صورت نهضت آزادی از دولت دمکرات و آزادی پرست تقاضا دارد فعلاً حق واقعی مردها را بدهد و در انتخابات دخالت نکند تا نوبت به خانمها و لایحه انجمنها برسد. 39نهضت در انتشار اعلامیهها بسیار موفق عمل کرد. به گفته میثمی نهضت در اقدامی ابتکاری بیانیه مفصل دیگری تهیه کرد که در آن تمام نظرات علما و مراجع را گنجانده بود و دارای مضمونی ضداستبدادی و حمایت از قانون اساسی بود به گونهای که تحسین همگان را بر انگیخته بود. 40
بدون تردید، اقدام حزب در همکاری با روحانیت در آن نبرد نابرابر قابل تحسین است. آنها موفق شدند تبلیغاتی را که رژیم در دانشگاه علیه روحانیت راه انداخته بود و این قشر را متهم به ارتجاع مینمود خنثی نمایند. آیتالله طالقانی در مسجد هدایت نقش مهمی در این زمینه ایفاء کرد. به نظر میرسد روحانیون هم از این اقدام استقبال میکردند و چندین بار دانشجویان آن حزب به ملاقات مراجع رفتند. در همین ملاقاتها بود که دانشجویان در مسجد اعظم قم تجمع کردند که به تظاهرات ضدحکومتی تبدیل شد.41
رفراندوم
بعد از لغو لایحه انجمنها رژیم درصدد برآمد آن را در قالب دیگری دنبال کرده، به همهپرسی بگذارد. اما نهضت آزادی که اینک خود را به عنوان یک اپوزیسیون فعال مطرح کرده بود بار دیگر مواضع خود را در برابر رفراندوم اعلام کرد. در روز سوم بهمن با انتشار اعلامیهای به نام «ایران در آستانه انقلاب بزرگ (!) و برگرداندن تاریخ خود» مواضع خود را اعلام کرد. در ابتدای اعلامیه آمده که نهضت آزادی از رفراندم 6 مادهای شاه احساس خطر نموده و با سئوالهای چه کسی انقلاب میکند؟ چگونه انقلاب میکند؟ و نتیجه آن چه میشود؟ به ماهیت غیرواقعی رفراندوم تأکید میکند. در نظر تدوینکنندگان اعلامیه نه دهاتیها انقلاب میکنند نه شهریها نه دولت و نه مجلس، بلکه فقط یک نفر یعنی شاه انقلاب میکند. در حالی که در انقلاب دوطرف وجود دارد یکی ظالم و دیگری مظلوم که ستمدیده برای رهایی دست به انقلاب میزند. نهضت آزادی درباره پیامد آن هم میگوید چیزی بجز برقراری دیکتاتوری به همراه ندارد.42 بر خلاف جبهه ملی که هیچگاه به شاه حمله نمیکرد و تنها به انتقاد از دولت اکتفاء میکرد نهضت آزادی شاه را مخاطب قرار میداد که در واقع یکی از اختلافات آن دو از این قضیه بود. موازی با این، آیتالله طالقانی هم در مساجد به سخنرانی پرداخت و گفت در 17 سال پیش که من کتاب اصلاحات در اسلام را منتشر کردم کسی به آن توجه نکرد اما امروز هرکجا میرویم سخن از اصلاحات انحرافی است تا مردم را از پیمودن راه اصلی باز دارند. در مملکتی که قانون رعایت نشود و آزادی بیان و اندیشه نباشد رفراندوم معنا و مفهومی ندارد. ما با اصلاحات واقعی مخالف نیستیم ما با خیمهشببازی مخالفیم.43 بعد از این سخنرانیها، سران نهضت در روز چهارم بهمن (طالقانی، سحابی و بازرگان) بازداشت شدند.
شاه میخواست از این طریق زمینه را برای رفراندوم هموار کند. با دستگیری سران ارشد ظاهراً یک خلأ در سطح رهبری به وجود آمد، اما دانشجویان وابسته به نهضت ابتکار عمل را در دست گرفته و در مخالفت با رفراندوم چندین بیانیه صادر کردند و درباره عواقب این برنامه مردم فریب که هیچ هدفی جز استقرار دیکتاتوری دنبال نمیکرد هشدار دادند.44 حاکمیت که هنوز موفق به سرکوبی کامل این حزب نشده بود تصمیم گرفت دانشجویان را نیز بازداشت کند و به سرعت عزتالله سحابی، عباس شیبانی و احمدعلی بابایی را دستگیر کردند. بعد از رفراندوم هم اعلامیه تندی درباره رفراندم منتشر شد که در آن اشاره شده بود که نتیجه همهپرسی چنان وقیحانه بود که رژیم از پیروز معرفی کردن خود شرم دارد. به گفته جلالالدین فارسی این نشانه نفوذ دانشجویان انقلابی در بدنه اجرایی حزب بود و در این زمان آنها با روحانیت مبارز نزدیکتر شده و اعلامیه هم با هماهنگی مرجعیت و امام منتشر شد.45 نهضتیها در ماه بعد نیز مبارزه با رفراندوم را ادامه دادند و به اقدامات خلاف قانون از جمله حکومت کردن به جای سلطنت، بازداشت سران جبهه ملی و نهضت آزادی و حمله به دانشجویان را محکوم نمودند.
وقایع منتهی به 15 خرداد
بعد از حمله ساواک به مدرسه فیضیه گروهی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان وابسته به کمیته مرکزی نهضت آزادی برای همدردی با روحانیت به قم رفته و با امام ملاقات کردند. بعد از بررسی اصلاحات ارضی و مضرات آن برای کشور جهت هماهنگی بیشتر دانشجو و روحانیت برای مبارزه با رژیم یکی از آنها پیشنهاد همکاری بیشتر حوزه با دانشگاه را میدهد.46 بعد از این به گفته فارسی بین نهضت و جمعیت مؤتلفه اسلامی ملاقاتهایی در این مورد صورت گرفت. او با اختیاراتی که از طرف رهبران دربند دریافت کرده بود با صادق امانی و صادق اسلامی مذاکراتی نمود و در نهایت به جای ائتلاف تصمیم گرفته شد دو طرف با هم همکاری نزدیک داشته باشند.47 به نظر میرسد صدور اعلامیه با عنوان هدف روحانیت در مبارزه اخیر در این راستا صورت گرفته است. طبق اسناد نهضت آزادی روحانیون سه هدف یعنی 1ـ مبارزه با قانون شکنی حاکمیت 2ـ مبارزه با تقویت اقلیتهای غیراسلامی (صهیونیزم و بهاییها) 3ـ پاره کردن ماسک اصلاحات دروغین شاه را دنبال میکردند.48 هر روز اعلامیههای تندتری به نام نهضت آزادی چاپ میشد که رهبران در بد برای سنگین نکردن جرم خود هرگونه مشارکت در انتشار آنها را تکذیب کردند و آنرا به ساواک نسبت دادند.49 در هر صورت به علت زندانی بودن رهبران برخی از دانشجویان در تظاهرات و تجمعات منتهی به 15خرداد مشارکت فعالانه داشتند. پیش از عاشورای 42 آیتالله طالقانی از زندان آزاد شد. گویا او هم مانند همه روحانیون نباید علیه شاه و دربار چیزی میگفت اما هنگامی که به مسجد هدایت رفت آشکارا علیه حاکمیت افشاگری نمود. در این ایام مدام بین دانشجویان و ایشان ملاقاتهایی صورت گرفت. دانشجویان انجمن اسلامی هم با ارائه گزارش مفصلی از اوضاع و وقایع قم رهبر روحانی خود را از اقدامات رژیم سرکوبگر آگاه ساختند. در روز هشتم محرم در منبر به انتقاد از سیاست رژیم برای توسعه نفوذ اسرائیل و فرقههای ضالّه پرداخت.50
در تظاهرات روز 13 خرداد مصادف با عاشورا، اعضای نهضت آزادی فعالانه مشارکت داشتند. شهید عراقی که در سازماندهی تظاهرات آنروز نقش بسیار مهمی داشت در خاطرات خود به این قضیه اشاره میکند و میگوید درمسیر تظاهرات مسجد ابوالفتح تا دانشگاه تهران چند نفر از دانشجویان نهضت آزادی به سخنرانی پرداختند. در چهار راه مخبرالدوله مرتضی زمردیان و در مقابل دانشگاه تهران شیخالاسلامی سخنرانی کرد. در روز چهاردهم هم قرار بود که طالقانی در مسجد هدایت سخنرانی کند اما چون ساواک توطئهای علیه او طراحی کرده بود تا او را دستگیر واتهامات او را سنگین کند با هوشیاری اطرافیان سخنرانی لغو شد.51 آیتالله طالقانی نقش بیبدیلی در ایجاد انسجام در بین مخالفان رژیم داشت از این رو ساواک به طور مداوم در تلاش بود تا برایش محدودیت ایجاد کند.آیتالله طالقانی اعلامیههای متعددی صادر کرد یکی از آنها خطاب به افسران ارتش بود و در آن از نظامیان خواسته بود از نهضت علما حمایت کنند و خود را قربانی شاه خائن نکنند. این متن به معنای تحریک ارتشیان برای قیام مسلحانه بود و بعداً در محکومیت وی تاثیر زیادی داشت.52 نهضت آزادی با استناد به گفتههای آیتالله میلانی هر گونه سازش و تسلیم را خیانت میدانست و هشدار میداد همگان مراقب توطئه رژیم که قصد مخدوش کردن قیام را دارد باشند. قیام مرجعیت را نه علیه اصلاحات بلکه ضدظلم شاه میداند و در پایان میگوید: «افراد نهضت آزادی ایران... با ایمان راسخ و قاطعیت و بدون تزلزل با قیام عمومی مردم ایران همگامی نموده و به یاری خدا ملت ستمدیده ایران را با پیروزی معاونت خواهد کرد.»53
اعضای نهضت با اعلامیههایی که صادر کرد صراحتاً همراهی خود را با نهضت روحانیت اعلام کردند. همانگونه که دانشجویان در روز 13 خرداد به خیابانها آمده بودند برای رژیم شکی نماند که این حزب با روحانیت متحد شده از این رو دور جدید بازداشت را آغاز کرد و طالقانی، منصور عطایی، رحیم عطایی، عباس سمیعی، عباس رادنیا، علی اکبر عدالت منش و ایرج سحابی از جمله دستگیر شدگان بودند. در روز 15 خرداد افراد حزب به خیابانها ریخته و دوشادوش مردم آن روز به زدو خورد با نظامیان پرداختند. به گفته میثمی دانشجویان خود را به پارک شهر و خیام رساندند و ظاهراً در حمله به باشگاهی (شاید منظور باشگاه جعفری باشد) که مرکز فساد بود مشارکت داشتند و آنرا آتش زدند.54 در این روز شمار زیادی از اعضای حزب بازداشت شدند که عبارت بودند از احمد علی بابایی، ابوالفضل حکیمی، عباس فدایی، عباس شیبانی، محمدحنیفنژاد، عنایتالله رباتی، ابراهیم عربزاده، نیرصادق فرهنگی، مهدی جعفری، پرویز یعقوبی و هوشنگ پور قبادی.55 هجمه رژیم برای بازداشت افراد حزب به خوبی بیانگر فعالیت آن در این قیام تاریخی است. ضمن اینکه در این روز بیانیههای متعددی صادر شد که فارسی نقش مهمی در این میان ایفاء کرد. در 16خرداد نهضت بیانیهای به نام «دیکتاتور خون میریزد» صادر و در آن به اقدامات رژیم اعتراض کرده بود. «خون سراپای وطن تب دار و اسیر ما را پوشانیده است. سربازان گمنام راه آزادی و ایمان در برابر سپاه چنگیزی دژخیم بزرگ به خاک میغلطند و به آسانی جان میدهند... کسانی که امروز کوچه و خیابانها و کوهستانهای ایران را با خون خویش رنگین ساختهاند از مکتب بزرگترین شهیدان آزادی و انسانیت حسین (ع) درس شجاعت و جانبازی آموخته و در روز قیام او قیام کردهاند...»56
15 خرداد و رویه خشن حکومت در سرکوب مردم خط بطلانی بر مبارزات اصلاحطلبانه نهضت آزادی کشید و از این زمان به بعد شمار زیادی از جوانان به سوی فعالیتهای مسلحانه حرکت کردند.
حزب توده
حرب کمونیست توده در مهرماه 1320یعنی چند روز بعد از سقوط رضا شاه تاسیس شد. به سرعت در بین قشر روشنفکر و متوسط جای خود را باز کرد اما به خاطر اشتباه تاکتیکی رهبرانش به زودی جایگاه خود را در انظار عموم از دست داد. بعد از وقایع آذربایجان و سوءقصد به جان شاه حزب غیرقانونی اعلام شد. با روی کار آمدن جبهه ملی، تودهایها بار دیگر این فرصت را به دست آوردند تا در عرصه سیاسی فعالیت نمایند. با کودتای 28 مرداد دوران استقرار دیکتاتوری فرارسید و نخستین گام در این راه سرکوب نیروهای مخالف از جمله حزب توده بود. با آغاز سرکوب برخی از سران متواری و یا با ابراز ندامت مورد عفو ملوکانه قرار گرفتند ولی چند تن از آنها زندانی و اعدام شدند.
در سال 1339 رهبران حزب توده هم سعی کردند تا از فضای باز سیاسی بهره برده و خود را مجدداً سازماندهی کنند اما موفق به این کار نشدند. آنها میخواستند با نزدیک کردن خود به جبهه ملی بار دیگر به صحنه باز گردند و حتی در تلاش بودند به نام جبهه دست به یکسری تظاهرات بزنند57 با آغاز اصلاحات در ایران حزب توده مواضع مشخصی نداشت. حزب در این دوره بسیار ضعیف و نابسامان بود و اصلاً در آن شرایط بحرانی توانایی مواجهه با بحرانها را نداشت و به صراحت میتوان گفت که هیچ تاثیری در جریان وقایع نداشت و بعداً به تاریخسازی روی آورد و برخی سران در خاطرات خود بر نقش حزب در همسویی با نهضت امام تأکید کردند. اولاً ساواک با نفوذ در حزب چنان ضربهای بر آن وارد آورد که دیگر هیچگاه نتوا نست سر راست کند. ثانیاً رادمنش که دبیر کلی حزب را بر عهده داشت نتوانست سیاست واحدی در برابر اصلاحات در پیش گیرد و برداشت او از شرایط غیرواقعبینانه بود. در حالی که اسکندری آنرا مفید و مترقیانه میدانست کامبخش، طبری و رادمنش آنرا قلابی ارزیابی میکردند. کیانوری بر این عقیده است که حزب میبایست از امینی در برابر شاه حمایت میکرد چنانچه او موفق به تغییر ساختار سیاسی ایران میشد اقتدار دربار محدود و در نتیجه زمینه برای تحقق آرمان روشنفکران لائیک مساعدتر میگردید.58
واقعیت این است که حزب توده در این دوره بسیار سردرگم بود و حتی بیبرنامهتر از جبهه ملی به نظر میرسید. به گفته مؤمنی روشنفکران تودهای در آغاز اصلاحات را دروغ میپنداشتند و به مرور وضعیت به گونهای پیش رفت که در عمل نتوانستند بر دیدگاه خود پافشاری کنند و مجبور شدند آنرا به عنوان یک امر مترقی بپذیرند. قبول اصلاحات ارضی به منزله امری مترقی طبعاً با پذیرش اجراکنندگان به عنوان گروه مترقی همراه بود. ولی اینان برای حل این تضاد به خلق یک فرمول دست زدند. آنها در تبلیغات خود میگفتند که مبارزات دهقانان به جایی رسیده که هیات حاکمه در برابر آن ناچار به عقبنشینی شد. برخی هم ادعا میکردند اصلاحات به هر نحوی که صورت گیرد ثمره مبارزه دهقانان است.59
یقیناً حزب به عنوان یک حزب لائیک دیدگاهش با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی همسو بود. آنها خواهان تجدیدنظر در قانون اساسی و مسأله حقوق زن بودند و یکی از شروط اساسی ترقی اجتماعی را تأمین حق انتخاب کردند برای کلیه افراد کشور اعم از زن و مرد که به سن 18 سالگی رسیدند و انتخاب شدن برای عموم افرادی که به سن 25 سالگی رسیدهاند فارغ از زن، مرد، نژاد و مذهب و عقیدهشان میدانستند60 و این دقیقاً با آنچه در لایحه گنجانده شده بود تطبیق میکرد.
یک نکته که نباید درباره حزب توده فراموش کرد نوع رابطه آن با سیاست شوروی در ایران بود که احتمالاً قسمتی از این بیبرنامگی به رابطه مزبور باز میگشت. بعد از توسعه روابط اقتصادی ایران با شوروی و موافقت آن کشور با مسأله اصلاحات ارضی مواضع حزب هم تغییر کرد و آنرا مرحله انتقال از جامعه فئودالی به سرمایه داری ارزیابی کردند.61 بر همین اساس ایوانف مورخ معروف روس به مداحی اصلاحات پرداخته و میگوید علی رغم اقدامات رفورمیستی رژیم ناخرسندی اقشار روز به روز شدیدتر میشد و روحانیون مرتجع سعی نمودند از این ناخشنودی در راستای اهداف خود بهره برند و با استفاده از منابر و مساجد مردم را به شورش علیه اصلاحات و حقوق انتخاباتی زنان دعوت میکردند و از این نیرو در راستای اهداف خود بهره بردند.62در قضیه رفراندوم هم حزب سکوت اختیار کرد ولی در وقایع منتهی به 15 خرداد سیاست منتاقضی از حزب دیده شده که مشخص نیست علی رغم دفاع کیانوری از عملکرد حزب در آن روزهای بحرانی چرا جایگاه آن در آثار تاریخی نشناخته مانده است. به نظر میرسد اعضای حزب توده در داخل موافق قیام نبودند. اما دانشجویان خارج از کشور تا حدی با قیام که ماهیتی ضدامپریالیستی داشت همدلی کرده و در رسانه خود یعنی رادیو پیک و روزنامه مردم اخبار مربوط به قیام و نهضت امام را منعکس میکردند. «بار دیگر در میهن ما شعلههای خشم و کین علیه سلطنت ضدملی و استبدادی محمدرضاشاه زبانه کشیده، دولت و محافل وابسته به سازمان امنیت میکوشند برای این تظاهرات جنبه ارتجاعی و ضداصلاحات قائل شوند و حتی آن را به قشر معینی از مالکین سودپرست و روحانیون جاه طلب نسبت میدهند و بنا به گفته رئیس سازمان امنیت گویا با خارج در ارتباط بودهاند.» 63همچنین دستاندرکاران روزنامه مردم امام خمینی را مردی آزادیخواه و قهرمان تظاهرات خرداد ماه میدانند.64 به نظر میرسد دانشجویان وابسته به حزب برخلاف دانشجویان انجمن اسلامی وابسته به نهضت آزادی نقشی در قیام نداشتند. روزنامه «ایزوستیا» ارگان کمونیستهای شوروی مدعی شد که رهبران مذهبی مرتجعند که با اصلاحات ارضی و رفرمهای شاه مخالفت میکنند.65
با این وجود برخی نشریات خارجی برای فرافکنی، این قیام را به نیروهای چپی نسبت میدادند؛ زیرا در آن زمان مبارزه با کمونیستها یک ارزش حساب میشد. نیویورک هرالد تریبون و رادیو مونیخ با اشاره به سرکوب قیام میگویند کمونیستها و روحانیون مرتجع علیه اصلاحات شاه طغیان کردهاند که البته شاه موفق به مقابله با آنها شده و در رسیدن به خواستهشان ناکام ماندهاند.66 البته اینها همه تبلیغات برای موجه جلوه دادن اقدام شاه بود و اصلاً نهضت اسلامی هیچ وجه مشترک ایدئولوژیکی با کمونیستها نداشت.