تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۰  ، 
شناسه خبر : ۱۵۰۱۳۱
گفت‌وگو با محمود واعظی
هاتف جلیل‌زاده مقدمه: منطقه خاورمیانه در سال های اخیر شاهد تحولات بزرگی بوده و به جرات می توان گفت که از زمان حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق، این منطقه بستر تحولات جهانی بوده است. اگرچه در نگاه اول اتفاقات داخلی افغانستان و ادعاهای مرزی عراق می توانند به عنوان بهانه ای برای آغاز وقایع اخیر مطرح باشند اما آنچه که مسلم است تمامی این اتفاقات تحت تاثیر تحولات جهانی و در ارتباط تنگاتنگ با نظام بین المللی صورت گرفته است. گفت وگوی زیر در همین راستا و به منظور بررسی شرایط حال حاضر منطقه ای و جهانی و نیز خاستگاه تحولات دهه اخیر در منطقه، با دکتر محمود واعظی، عضو شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه انجام گرفته است.

* با توجه به شرایط کنونی خاورمیانه و حاکم بودن فضای امنیتی بر آن، خاستگاه این فعل و انفعالات و نیز نقش شرایط بین‌المللی در آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
** پس از فروپاشی شوروی و برهم خوردن نظام دوقطبی، عملاً جهان در شرایط جدیدی قرار گرفت و چنین شرایطی تعریف نظم جهانی نوینی را می طلبید که این خود رقابت خفیفی را بین قدرت های جهانی پدید آورد. از یک طرف آمریکایی ها خود را فاتح جنگ سرد تلقی می کردند و اعتقاد داشتند که آنها باید معمار نظم نوین جهانی باشند که اولین تلاش ها را در این راه بوش پدر و متفکرین وقت ایالات متحده آغاز کردند، از طرفی نیز قدرت های بزرگ دیگر به نوعی خود را در نظم جدید جهانی صاحب نفوذ و سهیم می دانستند. بر همین اساس از سال ۱۹۹۱ با شرایط جدیدی مواجه شدیم. اما پس از وقایع ۱۱ سپتامبر و از سال ۲۰۰۳ بود که خاورمیانه و مشخصاً خلیج فارس به عنوان بستر این بازی بزرگ انتخاب شد. در واقع از سال ۱۹۹۳ دولت بیل کلینتون از دریچه اقتصادی به نظم جدید جهانی نگاه می کرد و سعی بر این بود که با جهانی شدن به اهداف جدید برسد. اتفاقات این دوران که مصادف بود با انفجار اطلاعات واینترنت و IT و تکنولوژی، باعث شد تا نظام اقتصادی بر سیستم امنیتی غالب شود اما پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و جنگ افغانستان عملاً دنیا دوباره چهره امنیتی گرفت و در این میان خاورمیانه نیز که خود بستر این حوادث بود از این امر مستثنی نبود.
* این تغییر و تحولات چه تاثیری بر موقعیت ایران داشته است؟
** اگر تحلیلی بر متغیرهای منطقه ای پیرامون ایران داشته باشیم، خواهیم دید که در دو سال گذشته و از ۱۱ سپتامبر تا به امروز موقعیت منطقه ای و قدرت بازیگری ایران در منطقه افزایش یافته است. در یک دوران طولانی مرزهای نامطمئن افغانستان که فاقد دولت مدرن و منسجم بود همواره دلمشغولی ما بوده است. بی ثباتی، ناامنی و اختلافات قومی در این کشور به اوج خود رسیده بود و دولت ایران بابت امنیت مرزهای خود و نیز قاچاق اسلحه و مواد مخدر، همچنین مهاجرت افغانی ها به ایران هزینه های کلانی را پرداخت می کرد. از طرف دیگر ما با دو نیروی مخالف ایدئولوژیکی و سیاسی در این کشور مواجه بودیم. اول طالبان که همواره با ما سر ستیز داشتند و دوم گروه القاعده که باز تهدیدی برای ایران به حساب می آمد.اما امروز روند دولت - ملت سازی در افغانستان آغاز شده است. مردم این کشور که در ۲۵ سال گذشته از نظر اقتصادی و اجتماعی شرایط بسیار بدی را داشتند اکنون با تصویب قانون اساسی و نیز انتخابات اخیر مجلس روند رو به رشد خود را ادامه می دهند.ایران نیز تلاش گسترده ای را برای ثبات سیاسی و حفظ امنیت افغانستان انجام داده و از کمک های سیاسی و اقتصادی دریغ نکرده است. در یک نگاه کلی آنچه که تا به امروز در افغانستان اتفاق افتاده دورنمای امیدوارکننده تری را برای ایجاد صلح و ثبات و توسعه همکاری ها با آن کشور ارائه می کند. اهمیت این تحول زمانی روشن تر می شود که آن را در قالب ثبات در ضلع شرقی محیط امنیتی ایران ببینیم، ضلعی که در سالیان اخیر همواره دغدغه خاطر ایران بود و حتی در مقطعی به رویارویی نزدیک شد.اما شرایط جدید عراق نیز برای ما بسیار تاثیرگذار بوده است. تجربه ۸ سال جنگ با این کشور از مرزهای طولانی مشترک یک تهدید بالقوه ساخته بود و همواره چندین لشگر نظامی ما را مشغول کرده بود. البته اختلافات دو کشور قبل از انقلاب نیز وجود داشت و حزب بعث حاکم عراق همیشه تفکرات مخالفت با ایران را داشته، اما در حال حاضر با روی کار آمدن دولت مردمی، عراق به یک کشور دوست ما تبدیل شده است. شرایط موجود در عراق در ترکیب با سایر پتانسیل های ایران، ما را قادر ساخته است تا تاثیرات به مراتب بیشتری بر ترتیبات امنیتی منطقه خلیج فارس داشته باشیم و بتوانیم در نظم آینده منطقه از جایگاه بهتری برخوردار شویم.
* در حال حاضر عراقِ بعد از صدام، مورد توجه بسیاری از قدرت‌های مطرح جهان قرار دارد و هر یک اهدافی را در عراق دنبال می‌کند. اما اهداف دولت آمریکا از حمله به عراق چه بود و آیا به این اهداف دسترسی پیدا کرد؟
** دولت آمریکا دو دسته هدف عمده را در عراق طراحی کرده بود که عبارت بودند از: اهداف خرد و اهداف کلان.آنچه که به اهداف خرد بازمی گردد عملاً تسلط بر عراق، کنترل نفت آن و نفوذ سیاسی آمریکا بر این کشور بود به طوری که از نظر امنیتی، سیاسی و نظامی کل منطقه را بتواند کنترل کند و شرایط به گونه ای باشد که موقعیت آمریکا را در منطقه تثبیت کند و در کل دولتی در عراق بر سر کار آید که اهداف آن همسو با منافع آمریکا باشد. اما آنچه که اتفاق افتاد خلاف خواسته های آمریکا بود. از همان ابتدا که صدام سرنگون شد، شعار مردم عراق به عنوان یک ملت خواهان استقلال این بود که ما جایگزینی دیکتاتور داخلی با خارجی را نمی پذیریم بلکه خواهان نفی دیکتاتوری و ایجاد حکومت مردمی هستیم و این امر هنوز هم مطرح است به طوری که هر گروه سیاسی بخواهد در عراق رای بیاورد اعلام می کند که آمریکا باید عراق را ترک کند. از طرف دیگر آمریکا در ارتباط با تعیین دولت و مجلس عراق تلاش زیادی کرد تا گروه های همسو با آنها و حتی طرفدار «علاوی» بر سر کار آیند که البته باز هم موفق نشد.
بدون شک ترکیب فعلی دولت و مجلس عراق طوری است که خواهان ارتباط دوستانه و برادرانه با ایران هستند. خواست ما نیز همین است و امیدواریم بی ثباتی و ناامنی و ترورهای کور در این کشور هر چه زودتر به پایان برسد و به کشوری امن و آباد تبدیل شود.اما در راستای اهداف کلان، آمریکایی ها به دنبال امنیتی کردن فضای جهانی در جهت تعریف نظم نوین بین المللی به رهبری خود برآمدند و می خواستند آن را به دیگران دیکته کنند و اتفاقاً به همین دلیل بود که این کشور بدون مجوز شورای امنیت به عراق حمله کرد و پس از حمله نیز هیچ توجهی به سازمان ملل و کشورهای مخالف نمی کرد چرا که اصلاً این نظم را قبول نداشت و به دنبال تغییر آن بود و در همین راستا بود که شعار «یا با ما، یا بر ما» را مطرح ساختند. اما عملاً ناکامی ها و بی ثباتی ها دولت آمریکا را در موضع ضعف قرار داد.هدف دیگر آنها استقرار سلطه خود از طریق پیاده کردن حکومتی در عراق بود که مطابق معیارهای خودشان باشد تا از نظر حقوق بشر، دموکراسی، تکثر احزاب و انتخابات الگوی دیگر کشورهای منطقه قرار گیرد و این در راستای طرح خاورمیانه بزرگ صورت می گرفت که نه مورد استقبال کشورهای منطقه قرار گرفت و نه مورد استقبال کشورهای اروپایی متحد آمریکا.
دیگر هدف کلان آمریکا حل بحران و معضل فلسطینی - اسرائیلی بود. اعتقاد آنان بر این بود که اگر فضای خاورمیانه امنیتی شود، تحت تاثیر چنین فضایی کسی یارای مخالفت را نخواهد داشت. به همین دلیل بحث مبارزه با تروریسم از القاعده فراتر رفت و در سطح گسترده و کلان مطرح شد چون قصد داشتند تروریسم را به گروه های مبارز فلسطینی و لبنانی بسط دهند. موضوع اسرائیل همواره برای آمریکا مهم بوده است، روسای جمهوری قبلی آمریکا نیز تلاش زیادی کرده بودند تا این بحران به نفع اسرائیلی ها خاتمه یابد. البته در گذشته اروپایی ها نیز همراه آمریکا بودند اما در سال های اخیر به دنبال خشونت و جنایت های بی رحمانه اسرائیل عملاً اروپایی ها سیاست حمایت بی چون و چرا از اسرائیل را تغییر داده اند و رای دادگاه اروپایی بر علیه اسرائیل در مورد دیوار حائل یک تحول مثبت بود.عقب نشینی از غزه و جنوب لبنان نیز نشان داد که دیگر آمریکا و لابی های صهیونیستی توان اجرای طرح های خود را ندارند بنابراین آمریکا در این هدف کلان خود نیز شکست خورد.نطق آقای بوش در پایان سال ۲۰۰۵ که برای مردم آمریکا ایراد کرد، خود سندی بر این ادعاست. چرا که وی از موضع ضعف همواره می گفت: «ما در عراق شکست نخوردیم. تصمیم جنگ را من گرفتم، خود من مسئولیت آن را بر عهده می گیرم. چرا اینقدر اعتراض می شود؟»
* با توجه به شکست آمریکا در دیکته کردن نظم نوین جهانی در چارچوب حمله نظامی به عراق این سئوال پیش می‌آید که چرا این کار را از پایگاه افغانستان انجام نداد؟
** افغانستان هرگز ظرفیت چنین کار بزرگی را نداشت. این کشور از نظر موقعیت ژئوپولتیکی چندان مورد توجه جهانیان قرار ندارد. اما عراق به عنوان کشوری مهم و رهبرش به عنوان یک دیکتاتور مورد توجه بودند. نفت عراق و تاثیر سیاست های عراق بر موضوع اسرائیل و فلسطینیان و دیگر کشورهای عرب خلیج فارس، دلایل انتخاب عراق بودند. فراموش نکنیم که تاکید اصلی طرح خاورمیانه بزرگ بر دنیای عرب بود و عراق در این میان به عنوان کشوری پراهمیت، نقطه آغاز مناسبی به شمار می رفت.
* آمریکا در کنار حمله به عراق و افغانستان سعی در انجام اصلاحات در دیگر کشورهای منطقه نیز داشت. آیا در این عرصه موفق بوده است؟
** به عقیده من در نتیجه فشارهای آمریکا برای اصلاحات در منطقه، آن دسته از کشورهای دوست آمریکا هم که همواره متحد او بوده اند این کشور را به عنوان یک تهدید برای خود تلقی کردند و این تنها نتیجه اصلاحات برای آمریکا بود. ضمن اینکه تا به حال تحول جدی هم اتفاق نیفتاده است.
* نقش آمریکا و شرایط اخیر جهانی و منطقه‌ای را در موضوع هسته‌ای کشورمان چگونه می‌بینید؟
** اگر سال ۲۰۰۵ را مرور کنیم خواهیم دید که آمریکا پیوسته از سیاست یکجانبه گرایی خود، عقب نشینی کرده است. در اروپا جبهه مخالفی در برابر این کشور شکل گرفت و کشورهایی مانند روسیه، فرانسه و آلمان به همراه کشور چین به مخالفت پرداختند. در نتیجه آمریکا با هدف همراهی کشورهای اروپایی سراغ این کشورها رفته تا برنامه های خود را اجرا کند. اما در اجلاس ماه نوامبر دیدیم که کشور های اروپایی و آمریکا به دلیل مخالفت کشور هایی چون روسیه، چین و غیر متعهد ها نتوانستند همانند اجلاس ماه سپتامبر قطعنامه ای علیه ایران صادر کنند و عملاً در حال خرید وقت هستند تا برای خود همفکرانی پیدا کنند. اینکه اینها بتوانند سایرین را با خود همراه سازند یا نه، بستگی زیادی به نوع رفتار ما در صحنه بین المللی دارد.
* صرف نظر از نتیجه حضور آمریکا در منطقه و شکست تلویحی اجرای نظم نوین جهانی، آنچه که مسلم است نمی‌توان حضور این کشور را در منطقه انکار کرد. آینده روابط ما با آمریکا را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟
** طی ۲۵ سال گذشته دولت های مختلفی در هر دو کشور ایران و آمریکا روی کار آمده اند و در هر دوره از نظر تشنج زدایی، فراز و نشیب هایی وجود داشته اما نگاه جوهری دو طرف نسبت به همدیگر تغییر چندانی نکرده است و تا زمانی که دولت آمریکا رویکرد خصمانه خود را نسبت به دولت و مردم ایران تغییر ندهد این وضع باقی خواهد ماند. عکس قضیه نیز صادق است اگر آنها یک تجدید نظر کلی و نه لفظی در نوع رفتار خود با ایران داشته باشند و جایگاه و موقعیت ایران را در منطقه به رسمیت بشناسند تعامل با آمریکایی ها معنی پیدا خواهد کرد.اعتقاد ما بر این است که هر دو طرف باید در این راه قدم بردارند اما موضوع اینجا است که همواره آمریکایی ها از موضع سلطه با ما برخورد کرده اند و هرگز قدم مثبتی پیش نگذاشته اند در حالی که ما در مورد افغانستان پس از جنگ، همکاری های لازم را برای تشکیل دولت جدید انجام دادیم حال آنکه آمریکا پس از آن، ما را جزء محور شرارت قرار داد. طبیعی است که چنین رویکردی پاسخ منفی ما را در بر خواهد داشت. آنان باید یک بار برای همیشه این نکته را درک کنند که با ایران با منطق سلطه نمی توان تعامل کرد.
* اخیراً یک بار دیگر ادعای امارات مبنی بر مالکیت جزایر سه گانه ایرانی مطرح شد. موضع کشور ما و راهکار اساسی حل این اختلاف را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
** جزایر سه گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک ایرانی هستند. اگر تاریخ منطقه را مرور کنیم و به شرایط امروزی برگردیم خواهیم دید که این جزایر همواره ایرانی بوده و هستند. در ارتباط با ابوموسی، براساس آنچه که از قبل بین ما و امارات توافق شده و بر طبق آن در بخشی از این جزیره اتباع اماراتی می توانند با شرایطی خاص زندگی کنند، ما نیز آمادگی داریم که به این تعهد عمل کنیم.ما بارها برای نشان دادن حسن نیت خود آمادگی خود را برای حل سوءتفاهم های موجود از راه مذاکرات اعلام کرده ایم. پیش از این نیز حسن نیت خود را برای انجام مذاکرات نشان داده ایم و معتقدیم اقدامات تبلیغاتی اماراتی ها نتیجه ای جز ایجاد مانع بر سر راه توسعه روابط دو کشور ندارد.
* یکی از همسایه‌های مهم ما همواره ترکیه بوده است. با توجه به تحولات چند سال اخیر این کشور روابط بین دو کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
** ترکیه همیشه برای ما مهم بوده و یکی از راه های مواصلاتی ما با اروپا است و در حال حاضر روابط گسترده ای بین دو کشور برقرار است. ملت ترکیه مسلمان اند و رفت و آمد بین مردم دو کشور زیاد است. سعی ما همواره بر این بوده که روابط خوبی با ترکیه برقرار باشد. درباره موضوعات مهمی مثل قره باغ، عراق، سوریه، کنفرانس اسلامی و... بین مسئولان دو طرف رایزنی و مشورت های زیادی صورت گرفته است.خط لوله گاز بین دو کشور نیز یک موضوع بسیار مهم اقتصادی به شمار می رود و برای هر دو کشور حائز اهمیت است.پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا هم موضوعی است که چون خواست ملت و دولت این کشور است بنابراین ما نیز از آن استقبال می کنیم. در کل روابط ما با ترکیه در سطح گسترده ای است اما قطعاً پتانسیل گسترش روابط وجود دارد.
* نقش روسیه در تحولات منطقه را چگونه می‌بینید؟
** در شرایط فعلی، روسیه در شرایط خاصی قرار دارد و عملاً به دنبال باز تعریف خود در منطقه است. روس ها در مقطعی سیاست «اول اجبار سپس اقناع» را اجرا می کردند اما اکنون ابتدا به دنبال اقناع هستند که تفاوت بسیاری بین این دو سیاست وجود دارد.روسیه ضمن تعریف نقش خود در منطقه با یک جانبه گرایی آمریکا مخالف بوده و سعی دارد در راستای منافع خود حرکت کند. ایفای نقش در بحث هسته ای ایران، مسائل عراق، گروه ۱+۷ و... در همین راستا صورت می گیرد و در مجموع روس ها سعی دارند که از شرایط منطقه بهره برداری کنند.ما با روسیه روابط خوبی داریم اما باید عرصه های این همکاری ها به طور دقیق تعریف شوند.
* با توجه به شرایط منطقه‌ای که بررسی شد، استراتژی سیاسی ما چگونه باید باشد و این راهبرد چه تاثیری را در دیگر مسائل ایران ازجمله اقتصاد می‌تواند داشته باشد؟
** در دنیای امروز مرز بندی شفافی بین روابط سیاسی و اقتصادی وجود ندارد و در واقع این دو با هم ممزوج شده اند. ایران باید با دیپلماسی فعال و با تدبیر و اندیشه آنچه را که در سند چشم انداز بیست ساله ایران آمده است به عنوان هدف و استراتژی خود مد نظر قرار دهد و پیاده کند تا بتواند به قدرت اول علمی و اقتصادی منطقه تبدیل شود. برای رسیدن به اهداف خود باید تحولات دنیای امروز را درک کنیم و با تعامل سازنده، با جهان مواجه شویم. همکاری های نزدیک ایران و تدبیر و دوراندیشی شیعیان عراق در دوری جستن از خشونت و تن دادن به نتیجه انتخابات آزاد نشان داد که خط مشی گروه های شیعه با گروه هایی چون القاعده و طالبان متفاوت است و این خود نشان دهنده ظرفیت مدیریتی ایران در منطقه است.از نظر اقتصادی نیز فرصت ممتازی برای کشور پیش آمده و فروش نفت با قیمت ۵۰ دلار می تواند پشتوانه خوبی برای اقتصاد کشور باشد. اما در کنار همه اینها باید توجه داشت که تهدید و فرصت همواره در کنار هم قرار دارند.اگر تدبیر کنیم می توانیم از فرصت ها استفاده کرده و تهدید را نیز به فرصت تبدیل کنیم اما چنانچه با بی تدبیری نظام بین المللی را در مقابل خود قرار دهیم فرصت ها را نیز به تهدید تبدیل خواهیم کرد و نه تنها به اهداف سند چشم انداز به عنوان استراتژی کلان کشور نخواهیم رسید، بلکه قدرت ملی کشور را نیز به گونه ای گسترده، فرسوده خواهیم کرد.