27 آذرماه روز شهادت شهید آیتالله دکتر مفتح است. شهید مفتح حلقه اتصال حوزه و دانشگاه بود و به همین مناسبت روز شهادت آن مجاهد نستوه بعنوان روز «وحدت حوزه و دانشگاه» نامگذاری شده است. به راستی در تحقق این وحدت، چه ثمرات شیرینی برای حوزه و دانشگاه و در نهایت برای جامعه نهفته است که دشمن کجاندیش، مفتح را در صحن دانشگاه ترور میکند و مطهری را از ناحیه سر که گرانیگاه علم و اندیشه است، مورد هجوم سلاح خویش قرار میدهد.
اهمیت همگرایی حوزه و دانشگاه آنگاه روشنتر میگردد که محصول آن احصاء شده و در بوته چینش قرار گیرد. بر هیچ کس پوشیده نیست که انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، و سرنگونی نظام خائن و فاسد پهلوی که بیش از پنجاه سال در اوج بیلیاقتی بر امورات این مردم حاکم بودند بدون تعامل مثبت دو گروه روحانی و دانشگاهی، هرگز امکانپذیر نبود.
در طول هشت سال دفاع مقدس که بعنوان یک افتخار بینظیر در تاریخ معاصر ایران زمین قابل ثبت است، عقبه اعتقادی و معنوی حوزویان و کار فکری و عملیاتی دانشگاهیان باعث شد تا استکبار جهانی علیرغم برتری نظامی و فنی و رسانهای، طعم شکست را به خوبی بچشد.
طبق آمارهای نهادهای مسئول، بیشترین درصد شهدای صنفی جنگ هشت ساله مربوط به شهیدان حوزه و روحانیت است و از سوی دیگر بسیاری از فرماندهان عالیرتبه و مغزهای متفکر جنگ متعلق به قشر دانشگاهی است که شهدای بسیار باارزشی همچون شهید دکتر چمران، وزیر دفاع، و شهید مهندس مهدی باکری، فرمانده لشکر 31 عاشورا، و شهید سیدحسین علمالمهدی، فرمانده رشید دانشجویان شهید، و ... از آن جملهاند.
از سوی دیگر به دلیل آنکه گسست نخبگان جامعه که طلبه و دانشجو مصداق بارز آن هستند، تأثیرات سوء بسیاری بر زندگی دنیوی و اخروی مردم دارد، گزاف نیست اگر بگوییم اصولاً وحدت این دو قشر باید بعنوان یک حق برای مردم تلقی گردد که تک تک افراد جامعه حق دارند آن را همچون حقوق اساسی دیگر، از جامعه علمی و فکری کشور مطالبه کنند.
با عنایت به آنچه که گذشت روشن میگردد که در اهمیت و ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه نباید اندکی تردید به خود راه داد و باید ذهن را به تحقق کامل آن معطوف نمود. برای تحقق این امر نخست باید تصویری از حوزه و دانشگاه ارائه دهیم و آنگاه وارد تعریف موضوع شویم.
واقع آن است که به دلیل عدم شناخت کافی حوزویان و دانشگاهیان از یکدیگر، ناخواسته انتظارات غیر معقولی مطرح میشود که اصولاً قابل پیگیری و تحقق نمیباشد. ناگفته پیداست که دانشگاه محیطی است علمی و فرهنگی که از همان بدو تأسیس، جهت رشد و تعالی علمی و صنعتی، اقتصادی و فرهنگی کشور بنیان نهاده شده است، و دانشجویان در چنین محیطی باید به دنبال کسب علم و آگاهی بوده و بعد از اتمام تحصیلات، در همان رشته تحصیلی وارد عرصه صنعت و فنآوری و امور مربوطه دیگر گردند، و به عبارت دیگر دانشجو و دانشگاه در کنار برخی نهادهای دیگر، حداقل متکفل امور زندگی مردم است و در این امر پرچمدار است و عرصه ابداع و اعمال بدست اوست. البته به دلیل کثرت دانشگاههای کشور و تنوع آن و وسیع بودن مخاطبان، این مجموعه علمی، در حد بالایی برای عموم مردم تعریف شده میباشد.
اما اگر بخواهیم در خصوص حوزه روحانیت اصیل، مطلبی ارائه کنیم، به دلیل عدم شناخت صحیح و کافی اکثر مردم خصوصاً دانشجویان از این مجموعه، باید نگاه ژرفتری به موضوع داشته باشیم. باید گفت که هر یک از اصناف اجتماعی به هدف رفع یکی از نیازهای زندگی انسان پدید آمده است.
بدون شک نیاز انسان، منحصر در تأمین خوراک و پوشاک و آسایش مادی نیست. نیاز غیر مادی انسان به به مراتب از نیاز مادی او فراوانتر و اساسیتر است. زیرا حقیقت انسان و انسانیت او در گرو عناصر غیر مادی است. از جمله این نیازها نیاز به وحی، نیاز به دین، و نیاز به هدایت آسمانی است. پروردگار جهان برای رفع این نیاز مهم، شخصیتهای برگزیدهای را به همراه پیام آسمانی به میان مردم فرستاده است، این چهرههای ممتاز بشریت حامل سه مسئولیت بزرگ هستند: 1- دریافت پیام خدا 2- انتقال پیام به مردم 3- اجرا و تحقق محتوای پیام در سطح جامعه (امامت).
پس از رحلت آخرین پیامبر و غیبت آخرین وصی او ـ امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ این سه مسئولیت عظیم متولی میخواهد. لازم است در کنار اصناف مختلف که به رفع نیازهای گوناگون اجتماعی میپردازند، صنف دیگری پدید آید که این وظایف سنگین را بر دوش گرفته و دنبالهرو حرکت پیامبران گردد. این صنف، روحانیان و عالمان دین نام گرفتهاند. عالمان دین وارثان و جانشینان پیامبران هستند: «ان العلماء ورثه الانبیاء»، و با الهام از مسئولیتهای سهگانه پیامبران، سه تکلیف بزرگ برعهده دارند. آیه 123 سوره توبه به این سه تکلیف اشاره دارد:
«و مان کان المومنون لینفروا کافه، فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا اللیهم لعلهم یحذرون = و شایسته نیست مؤمنان همگی کوچ کنند، پس چرا از هر فرقهای، از آنان دستهای کوچ نمیکنند تا در دین آگاهی عمیق پیدا کنند و قوم خود را ـ وقتی به سوی آنان بازگشتند ـ بیم دهند؟ باشد که آنان (از کیفر الهی) بترسند.»
در این آیه که پس از آیات جهاد نازل شده است، گروه معینی از مؤمنان از حکم وجوب جهاد و حرکت به سوی جبهه و جنگ استثناء شدهاند تا این سه هدف را پی گیرند:
1- فهم عمیق دین و دریافت پیام وحی از منابع دینی
2- بازگشت به میان مردم و انذار و هشدار آنها و ابلاغ پیام دین
3- تلاش برای تحقق آرمانهای دینی
تحصیل ادبیات عربی که زبان منابع دین است، آشنایی با قواعد مفاهمه عرفی در علم اصول فقه، علوم قرآنی، علوم حدیث، تفسیر، بررسی منابع روایی، پژوهش به هدف کشف نظر دین در موضوعی خاص و... همه تلاشهایی است که در راستای فهم عمیق دین صورت میگیرد. ایجاد کتابخانه و نمایشگاه، تولید نرمافزارهای علوم اسلامی، کتابنامهها، فهرستها و معاجم و ... گرچه گامی مستقیم در راه تفقه به شمار نمیرود اما به کاروان فهم دین کمک مینماید و مسیر حرکت این کاروان را هموارتر یا کوتاهتر میکند.
سخنرانی، تدریس، تألیف کتاب، ترجمه متون دینی، تولید نرمافزارهای کاربردی و فیلم، تشکیل مراکز فرهنگی و ... تلاشهایی است که در جهت هدف دوم یعنی تبلیغ دین صورت میگیرد.
ولایت اجتماعی، قضاوت و دادرسی، اجرای حدود شرعی، طراحی مدلهای دینی در علوم انسانی، بسترسازی برای اجرای احکام الهی و تحقق اهداف مکتب، و ... تلاشهایی است که در دایره وظیفه سوم یعنی تلاش برای تحقق آرمانهای دینی قرار دارد.
مقام معظم رهبری در تعریف دو نهاد حوزه و دانشگاه چنین بیان میدارند:
«ما دو نهاد اصیل دانشجویی داریم، یکی متوجه به کسب علوم مربوط به فهم و تبلیغ دین و نوآوری در مباحث دینی و نوآوری در فهم مسائل روز و حادث شونده در زندگی است که این حوزه است و کارش عبارت است از تحقیق در مسائل دینی و فراگرفتن احکام الهی در همه شئون زندگی، آن هم نه فقط در آنچه که مربوط به کنج محراب یا خانه است بلکه در قلمرو وسیع زندگی بشر، این گروه این را باید یاد بگیرند، احکام جدیدش را تحقیق کنند، ناخالصیها و ناسرهها را از آن بزدایند و آن را با زبان مناسب در هر جامعهای و هر زمانی و هر مخاطبی به رساترین شکل ممکن به مخاطبین برسانند. این وظیفه آن نهاد حوزوی است و اسمش حوزه علمیه است.
یک نهاد دانشجویی دیگر داریم که این نهاد ناظر است به اداره امر زندگی مردم منهای مسائل مربوط به دین، مردم معاش دارند، کسب دارند، شناساییهای گوناگون لازم است، تحقیق در امور زندگی مردم لازم است، تحقیق در امور زندگی مردم لازم است، علوم مختلف و انوع و اقسام دانشها برای بهتر کردن و راه انداختن زندگی مردم، وجود دارد. این نهاد هم مشغول فراگیری این دانشهاست که اینها را فرا بگیرد. ... و آنها را برای پیاده شدن در جامعه آماده کند، تحقیقات نو دنیا را جذب کند و خودش به نوبه خود تازههایی در این دانشها بیافریند و به بشریت عرصه کند.
این هم یک نهاد دانشجویی دیگر، حالا اگر هر دوی این نهادهای دانشجویی خوب کار کنند و با هم رابطه متقابل دوستانه و از خود دانستن یکدیگر داشته باشند معنایش این خواهد شد که این جامعه، هم دینش هم دنیایش آباد خواهد شد. آنها جهتگیری زندگی او را تصحیح میکنند. و اینها حرکات زندگی او را تسهیل می کنند،آنها فکر و ذهن و روح او را از زشتیها و نادرستیها میآلایند تا بفهمد به کجا باید حرکت کند و اینها وسیله این حرکت را به دست او میدهند تا حرکت کند.»(1)
اکنون نوبت آن است جواب این سؤال داده شود که وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چه؟
تاکنون تعاریف متعددی از این موضوع شده و نیز دیدگاههای مختلفی در این زمینه وجود دارد و ما نیازی به طرح تعاریف و دیدگاههای مختلف نمیبینیم و صرفاً تعریف مد نظر را که منطقیتر و کاربردیتر به نظر میرسد بیان میکنیم. به نظر میآید منظور از وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت آنها در عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی یا حفظ هویت هریک از این دو است و تحقق این وحدتت نیازمند چند چیز است:
1- اینکه سیاستگذاران و برنامهریزان حکومت و فعالان سیاسی و اجتماعی و نخبگان و مسئولان حوزه و دانشگاه، «وحدت و همگرایی حوزه و دانشگاه» را راهبرد و استراتژی بنیادین بشناسند و با این معیار، تصمیمها و برنامههای کلان کشور را تنظیم و تعدیل کنند.
2- هر دو نهاد حوزه و دانشگاه یکدیگر را به رسمیت شناخته، وجود دیگری را برای اداره جامعه لازم و ضروری دانسته کارکردهای خود و محدوده وظایف و اختیارات خود را پذیرفته و ظرفیت تحمل خود را بالا ببرند.
3- هر دو نهاد حوزه و دانشگاه تواضع و ادب لازم را در ارتباط با یکدیگر رعایت کنند.
مقام معظم رهبری در زمانهای مختلف و با تعابیر گوناگون به تبیین وحدت بین این دو قشر پرداختهاند: «وحدت حوزه و دانشگاه یعنی وحدت در هدف، و هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو حرکت نمایند.» (2)
«طلاب جوان و عزیز و زحمتکش و قانع و مومن در حوزههای علمیه و نیز دانشجویان عزیز، این جوانان، این فرزندان و این جگرگوشههای ملت، این بهترین و پاکترین عناصر جامعه ما در دانشگاهها، باید در خط اسلام و در جهت عظمت کشور و بلند کردن پرچم اسلام و بیدار کردن ملتهای عالم و روح بخشیدن به این دنیای مرده به وسیله دستهای استکباری، درس بخوانند و کار و تلاش کنند تا مطمئن شوند که فردای ایران اسلامی به مراتب از امروز بهتر خواهد بود، این هدف شماست. این هدف وحدت حوزه و دانشگاه است.»(3)
اکنون بنابر آنچه ذکر شد باید پرسید که این مهم تا چه اندازه محقق شده است؟
در یک نگاه خوشبینانه باید گفت که به جز چند برنامه کلیشهای آن هم به بهانه گرامیداشت سالروز شهادت شهید دکتر مفتح، کار خاصی صورت نپذیرفته است، و بسا در این سالهای اخیر حرکت وحدت این دو نهاد، سیر قهقرایی به خود گرفته است.
علی ای حال سوال این است که چرا کار به اینجا انجامیده است؟
بیشک عدم شناخت لازم و کافی و توقعات غیرمنطقی این دو نهاد از یکدیگر و عدم همت عالی مسئولان رده بالای اجرایی کشور در این خصوص، عامل اصلی شکست این جریان است.
حقیقت این است که دولتهایی که بعد از انقلاب سرکار آمدهاند، توان لازم را در این زمینه مصروف نکرده و چه بسا از سوی برخی مسئولان میانی کارشکنیهایی نیز صورت گرفته است، از دیگر سو نگاه برخی حوزویان به دانشگاه و دانشجو، نگرش آمیخته باظن و گمان است، آنهم از نوع منفیاش، در بسیاری از مواقع پوشش ظاهری و یا روح کنجکاوی و پرسشگری و عقلگرایی دانشجویان حتی در اصول مسلم دینی، موجبات رنجش و پیشداوریهای بخشی از حوزویان را فراهم میسازد که صد البته این نقیصه باید از ناحیه حوزه بر طرف گردد، چرا که بسیاری از رفتارهای ظاهری دانشجویان با انگیزه اسلام گریزی صورت نمیگیرد بلکه یک نوع فرار از تظاهر است، گرچه این یک نقیصه است و باید علل و عوامل آن به دور از هر گونه تنگنظری و زودداوری توسط مسئولان مربوطه بررسی شود و چارهاندیشی گردد.
آن روی سکه نیز چنین است. طیف وسیعی از دانشجویان شناخت صحیح و معقول از حوزویان ندارند و به خاطر عدم آگاهی به مبانی، روشها و اهداف حوزه و حوزههای علوم دینی، دچار اشتباه شده و انگ تحجر و واپسگرایی و جمود بر آنان میزنند. برخی از دانشجویان نیز انتظار دارند که حوزویان باید تمام علوم را فرا بگیرند و مثل برخی علمای قدیم همچون ابن سینا و علامه بحرالعلوم و شیخ بهایی و ... در تمامی علوم و فنون پاسخگو باشند، در حالی که با اندک حوصله و دقت خواهند دانست که به دلیل گسترش علوم و تخصصی شدن رشتهها، دیگر امکان جامع تمام علوم و فنون بودن وجود ندارد. همچنانکه شیوه حوزه درسی امام صادق علیه السلام نیز گواهی بر این مدعاست.
در رجال کشی از هشام بن سالم نقل شده است که: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم، مردی از اهل شام وارد مجلس شد، امام فرمود بنشیند، بعد فرمود: حاجتت چیست؟ گفت به من خبر دادهاند که شما به هر آنچه بپرسند دانایید، آمدهام با شما مباحثه کنم. امام فرمود: در چه چیز؟! گفت: در قرآن، در حروف مقطعه و در سکون و رفع و نصب و جر آن، امام فرمود: ای حمران! به این مرد جواب بده. ... حمران به همه سؤالات جواب داد اما او در مقابل سؤال حمران عاجز ماند، آنگاه خطاب به امام گفت: میخواهم درباره عربیت با شما مناظره کنم اما فرمود: ای ابان بن تغلب!
با او مناظره کن، ابان بن تغلب نیز او را مغلوب کرد و امام علیه السلام در خصوص سؤال فقهی، او را به زراره، و در کلام به مومن طاق و در استطاعت به حمزه بن محمد طیار، و در علم توحید به هشام به سالم، و در امامت به هشام بن حکم ارجاع داد و آن مرد شامی درمقابل همه آنان عاجز ماند و در نهایت نیز شیعه امام صادق علیه السلام گردید.
اینک به نظر میآید برای دوری از تنگنظریها و احیاناً جدایی و تفرقه بین این دو قشر، میتوان روی سه موضوع که از اهداف مشترک هر دو قشر است و متمرکز شدن روی آنها، لاجرم، وحدت عملی را نیز به دنبال خواهد داشت تاکید نمود. که عبارتند از:
1- جنبش نرمافزاری
جنبش نرمافزاری و تولید علم از جمله مسائل بسیار مهمی است که در چند سال گذشته از سوی فضلا و دانشمندان حوزه علمیه قم مورد دقت قرار گرفت و پس از آن بارها و بارها توسط مقام معظم رهبری تقدیر و تجلیل و بر آن تاکید شد.
اگر انسان را در عالم به عنوان یک سختافزار پیشرفته برای اندیشیدن، تفکر و آگاهی فرض کنیم و جهان خارج را به عنوان موجوداتی که معلوم بالقوه هستند بدانیم، برای اینکه این سخت افزار مهم به عنوان برترین و بهترین مخلوق خداوند احدیت بتواند جهان خارج را پردازش و بر آن تسلط پیدا کند، نیازمند نرمافزارهایی است که توانایی ارائه اطلاعات و پردازش و ایجاد کارایی نسبت به پدیدههای خارجی را به انسان بدهند، این نرمافزارها همان علوم و چارچوبهای معرفتی انسان است که از یک سو با باورهای پیشین او پیوند خورده و از سوی دیگر به مثابه یک هسته، توانایی بسط پیدا کردن و تبدیل شدن به یک درخت تناور و بارور را دارد.
اگر معتقد باشیم که علوم فعلی بشر چه در مقولههای تجربی و چه در موضوعات فراتجربی، کاستیها و کژیهایی دارند و عمدتاً دارای پیشینهها و ریشههای اومانیستی (انسان محوری) هستند. بدون آنکه بخواهیم دستاورد بشر را در طول قرنهای گذشته کمارزش کنیم باید اذعان کنیم که نیازمند نرمافزارهای جدید و الهیای در جذب، پردازش و نتیجهگیری در خصوص پدیدههای عالم هستی هستیم و این به معنای ایجاد نهضت نرمافزاری و تولید علوم جدید است.
ناگفته پیداست که تحقق چنین جنبشی بالاجباره در دو محیط حوزه و دانشگاه امکانپذیر است. بنابراین تأکید بر چنین مسیر مشترکی و پیگیری مجدانه آن، اتحاد ایدئولوژیک دو نهاد مذکور را نیز به ارمغان خواهد آورد.
2- عدالتخواهی
عدالت خواهی نیز از جمله موضوعات کلانی است که همواره منشأ حرکتها و خیزشهای مهم اجتماعی خصوصاً توسط دانشگاهیان و حوزویان بوده است.
واژه عدالت گمشده این دو قشر در سراسر گیتی است که در طول حیاتشان همواره به دنبال آن بوده و با امید نیل به آن زیستهاند، اولین شهید محراب، یار و صحابی بزرگ پیامبر، امیرالمؤمنین، علی علیه السلام نیز قربانی عدالت محوری خویش است، به راستی چگونه است که حوزه و دانشگاه علی رغم دارا بودن چنین فصل مشترک بزرگی، در الفبای وحدت ماندهاند، اما دشمنان مرز و آئین با کمترین مشترکات آن هم از نوع باطل، دست در دست هم و یکصدا، یک نوع همگرایی باطل را به نمایش میگذارند، واقع آن است که تمدنی که اکنون غرب طلایهدار آن است ریشه در تمدن ظلممدار امرای حکومتهای فاسد، ولی به ظاهر اسلامی اندلس دارد و چون اثری از عدالت محوری و مردمگرایی در آن وجود ندارد نمیتواند بشر را به سر منزل مقصود برساند، بنابراین ناگزیر از بنیان نهادن تمدنی هستیم که بعنوان یک تمدن اسلامی مبتنی بر فریضهها و اصول خدامحور باشد تا عدالت و انصاف را به ارمغان بیاورد و بدیهی است که کانونهای تفکر و تولید اندیشه برای برقراری چنین تمدنی غیر از حوزه و دانشگاه نمیتواند باشد بنابراین ضروری است تا این دو قشر به خاطر چنین هدف عالیهای که گمشده بشریت امروز است و به عنوان یک افق از سوی توده جهانیان مطرح میشود، یک اتحاد فکری را بنیان بگذارند.
بارزترین شاهد برای اثبات جذابیت این موضوع برای هر دو قشر، طرح شعار عدالتمحوری توسط رئیسجمهور محترم جناب آقای دکتر احمدینژاد و استقبال چشمگیر قشر نوپای حوزه و دانشگاه از این شعار است.
3- جهانی شدن و حکومت جهانی امام مهدی(عج)
جهانی شدن را نخستین بار فردی به نام «مارشال مک لوهان» (1960 م) مطرح کرد و در کتاب «جنگ و صلح در دهکده جهانی» از دهکده جهانی در فضای گسترش ارتباطات سخن گفت. از این منظر، جهانی شدن یعنی پیوند انسانها در عرصه جهانی، یه وجود آمدن ارتباطات زنده و مستقیم و کمرنگ شدن اهمیت زمان و مکان، و بوجود آمدن دهکده جهانی که باعث میشود فرهنگهای خاصی که مبتنی بر زمان و مکانهای ویژه بودند اهمیت خود را از دست بدهند. البته اگر عقبتر نیز برویم، کشیده شدن جاده ابریشم بین شرق و غرب و سفرهای مارکوپولو را نیز میتوان از مقدمات برزو جهانی شدن یا جهانی سازی به حساب آورد.
در خصوص جهانی شدن، دیدگاههای مختلفی وجود دارد، برخی همچون فوکویاما و هانتینگتون معتقدند جهانی شدن همان جهان گستر شدن مدرنیته لیبرال دموکراسی غربی است، بعضی نیز اعتقاد دارند که نباید انسانها را به یک چشم دید و ایده خاصی را به آنها تحمیل نمود، هر کس هر کجای دنیا میتواند ایده خودش را داشته باشد، پست مدرنها طرفدار این نظریه هستند، عدهای دیگر نیز که متدینان ادیان مختلف هستند، جهانی شدن را سرآغاز عصر موعود پنداشته و به امید آن گذران شب و روز میکنند.
همه میدانیم که اسلام یک دین جهان شمول است و ناسیونالیسم و اومانیسم در آن جایی برای بروز ندارند برنامه آسمانی آن نیز واحد است و برای کل امتها نازل شده است، پس در حقیقت اسلام از همان آغاز ظهورش، قدم در عرصه جهانیسازی و جهانی شدن نهاده است و حتی خطابهای قرآنی نیز نوعاً خطابهای عامی همچون «یا ایها الناس»، «یا ایها الانسان» و... بوده و مردم را به یک اندیشه واحد دعوت میکند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز در آغازین روزهای رسالت، نمایندگان خود را به مراکز مهم قدرت جهانی همچون ایران و روم گسیل داشت و آنان را به تبعیت از دین واحد و حکومت واحد فراخواند.
هم اکنون نیز قاطبه مسلمانان اعم از شیعه و سنی منتظر فرزندی از فرزندان فاطمهاند تا ظهور کند و حکومت جهانی تشکیل دهد. حوزه و دانشگاه ناگزیرند بعنوان خواص و نخبگان و هنجارآفرینان جامعه زیر ساختهای لازم چنین حکومتی را فراهم آورند و به یقین، عوامگرایی است اگر چنین تصور سوء که بدون فراهم آمدن زیربناهای فکری، علمی، اخلاقی، اقتصادی، صنعتی و رسانهای لازم، ظهور آن خورشید عالم تاب عملی گردد، به راستی اگر دو قشر دانشگاهی و حوزوی که حسرت یک مدینه فاضله و یک دولت کریمه را به دل دارند برای تحقق آیه و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا تلاش کنند مجالی برای ظهور برخی اختلافات اساسی باقی نمیماند، مضافاً اینکه هم اکنون کشور ما که امالقرای جهان اسلام و مرکز مبارزه با تمامیت خواهی و ظلم است در آستانه یک جهش و رنسانس همه جانبه قرار گرفته است و همین مساله، خود موجب توجه و حساسیتهای قدرتهای بزرگ و مراکز فکری وابسته به آنها به ما گردیده است، به گونهای که بعنوان نمونه موسسه اقتصادی «گلدمن ساچ» که به بانک آمریکایی «سرمایهگذاری جهانی» وابسته است در گزارشی، ایرن را جزو 11 قدرت نوظهور اقتصادی جهان نام برده است که قابلیت تبدیل شدن به یکی از ابرقدرتهای اقتصادی را داراست، بدیهی است نیل به این مقصود و تثبیت آن، جز با اتحاد فکری نخبگان حوزه و دانشگاه میسر نخواهد بود.
شایسته است وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری، و مرکز مدیریت حوزه علمیه قم یک ارگان خبری مشترک از قبیل سایت اینترنتی، خبرگزاری و یا روزنامه تاسیس نموده و یک همکاری مدام را تجربه نمایند.