تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۸۹ - ۰۸:۵۴  ، 
شناسه خبر : ۱۶۳۲۵۴
موهبتی آشکار، ازلی و خاتمه‌ناپذیر

محمد کریمی حسین‌آبادی
مبحث ولایت در بین عرفای مسلمان دارای اهمیت خاص و ویژه است. در یک کلام می توان گفت هر گاه این نگاه تحقق پیدا کرد که دین دارای ظاهر و باطنی است آن گاه صحبت از ولایت خواهد شد. ولایت در اندیشة عرفانی امام خمینی نیز دارای جایگاه ویژه ای است. اهمیّت این موضوع در نزد امام تا بدانجا است که ایشان رساله ای مجزا در موضوع ولایت نگاشته اند. در این کتاب به ابعاد مختلف مسئلة ولایت پرداخته شده و از ولی با عنوان خلیفة الهی تعبیر شده است. با توجه به اهمیّت موضوع در ادامة این مبحث به مفهوم ولایت از نگاه امام خمینی و ارتباطی که با موضوع صادر اول دارد می پردازیم.‏
‏ امام خمینی همچون ابن عربی نبوت را ظهور خلافت و ولایت می داند و می فرماید:‏
نبوت حقیقی مطلق، عبارت است از ظاهر نمودن آنچه در غیب الغیوب است در حضرت واحدیت، بر حسب استعدادهای مظاهر و بر اساس تعلیم حقیقی و انبای ذاتی. بنابراین ، نبوت مقام ظهور خلافت و ولایت است و این دو ‌مقام ، بطون نبوتند. ‏
‏ ایشان ائمه معصومین (ع) را بطون نبوت و ظهور ولایت می داند و به این ترتیب آن بزرگواران را کلید باب خلقت معرفی می نماید. با در نظر گرفتن این دو نکته می توان نتیجه گرفت که از نظر حضرت امام ائمه معصومین(ع) از جهت باطن نبی و از جهت ظاهر ولی هستند. ‏
در حدیثی از حضرت امام صادق(ع) عبودیت و بندگی همچون گوهری دانسته شده است که ربوبیت باطن آن است. امام خمینی با توجه به این حدیث ولایت را فانی کردن رسوم عبودیت و همان ربوبیتی دانسته که در حدیث مذکور کنه عبودیت نامیده شده است. این تعبیر از ولایت چنانچه ذکر شد در آثار ابن عربی نیز دیده می شود. با این نگاه، ولایت نسبت تام با خلافت خواهد داشت و همان گونه که خلیفة الهیه واسطة ظهور الوهیت در بین مظاهر بود حقیقت ولایت نیز همان ظهور الوهیت است. مهمترین وجه تمایز بین ابن عربی و امام خمینی در بحث ولایت، اختلافی است که در معرفی خاتم ولایت دارند. همان گونه که قبلاً اشاره شد از نگاه عرفا حقیقت محمدیه تعین اول اسم اعظم است. حضرت امام نیز ولایت را با عنوان ولایت علویه باطن خلافت ختمیه محمدیه می داند و بر این اساس ولایت از سوی ایشان با عنوان تعین اول اسم اعظم نامگذاری شده است. به بیان دیگر، ‌حضرت امام با توجه به حدیث منسوب به حضرت علی(ع) و قضیّه "نقطة تحت الباء" که در آن حدیث مورد اشاره قرار گرفته شده است، مقام ولایت را تعیّن اول اسم اعظم می داند؛ در حالی که قبلاً حقیقت محمدیه را با این عنوان یاد کرده بود. بنابراین شاید این توهم پیش آید که در اینجا تناقضی صورت گرفته است. در پاسخ به این اشکال می توان گفت: درست است که از سوی عرفا اسم اعظم باطن حقیقت محمدیه معرفی شده است اما توجه به این نکته هم لازم است که عرفا اسم ولی را باطن اسم الله دانسته اند؛ ‌بنابراین به گفتة یکی از صاحب نظران، اسم ولی، باطنِ باطنِ حقیقت محمدیه خواهد بود به این نحو که ولایت باطن حقیقت محمدیه است و حقیقت محمدیه ظاهر و صورت و‏‏لایت و الهیت است. ضمن اینکه از زاویة دیگر، ظاهر عین باطن و باطن عین ظاهر است و تفاوت آن دو در تمایز عقلی است ولی در وجود یگانه‏اند. ‏
‏ حال با توجه به این که حضرت امام نیز ولایت را باطن خلافت ختمیه (حقیقت محمدیه) می داند، تفاوت بین ولایت و حقیقت محمدیه چیزی نیست جز تفاوت نوع نگاه به این دو مفهوم،‌ بنابراین توهم مذکور رفع خواهد شد، چنانچه می فرماید:‏
این خلافت ... ، همان حقیقت "ولایت" است؛ زیرا که ولایت عبارت از قرب، یا محبوبیت، یا تصرف یا ربوبیّت و یا نیابت است، .... و این خلافت ربّ ولایت علویه (ع) است که با حقیقت خلافت محمدیه (ص) در نشئة امر و خلق، متحد است. ‏
‏ در معرفی مصداق ولی مطلق، حضرت امام ضمن صحه گذاردن بر این مطلب که مرتبة اولیاء به یک نحو نیست و ولایت دارای مراتب است به حدیث "قرب نوافل" اشاره می کند و آن را اولین منزل از منازل ولایت می داند؛ ضمن اینکه تأکید می کند اختلاف اولیاء در این مقام و دیگر مقامات به حسب اختلاف اسمایی است که بر آن تجلی می کند. ایشان بر این اساس که پیامبر(ص) از حضرت ذات به حسب مقام جمعی و اسم اعظم ظهور یافته است ‌آن حضرت را مظهر اسم احدی جمعی و ولی مطلق می داند و دیگر اولیاء را مظاهر ولایت ایشان می داند؛ بنابر این می فرماید:‏
پس همان طور که در ازل و ابد هیچ تجلی جز تجلی به اسم اعظم که اسم محیط مطلق ازلی و ابدی است وجود نداشته، ‌هیچ نبوّت و ولایت و امامتی نیز جز نبوت و ولایت و امامت نبوده است. و اسمای دیگر تراوشات اسم اعظم و تجلیات جمال و جلال اویند، و دیگر اعیان ، قطرات چشمة احمدی (ص) و تجلیات نور و جمال و جلال و لطف و قهر او هستند. پس، خداوند متعال "هوی" مطلق و او (ص) ولی مطلق است. ‏
‏ نکتة دیگر در بحث ولایت از نگاه امام خمینی ختم ولایت است. حضرت امام، پیامبر اسلام(ص) را دارای ولایت مطلقه می داند و معتقد است حق تعالی به جمیع شئون ذاتیه و صفاتیه و افعالیه بر آن حضرت تجلی نموده و بنابراین علاوه بر ختم نبوت واجد ولایت مطلقه نیز هست. ایشان در جای دیگر همچون ابن عربی معتقد است ولایت برخلاف رسالت لاینقطع است. لذا در تعلیقات خود بر شرح فصوص قیصری ذیل همین مطلب، سر این دوام ولایت را این گونه بیان می فرماید:‏
از آنجا که مدار رسالت بر احتیاجات ملکی،‌ اعم از سیاسات و معاملات و عبادات، دایر است که از جمله امور وجودیّه ای است که با پایان یافتن عالم وجود منقطع خواهد شد، لذا ضرورتاً رسالت نیز با تشریعی تام،‌ نظیر تشریع پیامبر ما(ص) که متکفل همة احتیاجات بشر باشد پایان خواهد یافت به خلاف ولایت؛ زیرا که حقیقت ولایت با قرب حاصل می گردد و یا خود، همان قرب تام است که این غیر منقطع است همان گونه که مخفی نیست.‏
‏ حضرت امام نسبت خاتم رسل با خاتم ولایت را نیز مانند نسبت او با سایر انبیا می داند چرا که معتقد است خاتم ولایت از جهت باطن دارای مرتبة رسول است و رسول خاتم همین مرتبه را از جهت ظاهری دارد. به این ترتیب ایشان همچون قیصری بین ولی خاتم و رسول خاتم تفاوتی قائل نیست و در حاشیه ای بر عبارت شرح فصوص الحکم می فرماید:‏
قوله: "ولاتفاضل" أی، لا تفاضل لخاتم الولایة على ختم الرسالة، فإن ختم الولایة من مظاهره فی الظاهر، فهو أخذ من مظهره، و شاهد جمال الحق فی ذاک المظهر، کما أن الحق شاهد جماله فی مرآه الإنسان الکامل، کما قال فی القدسیات: "خلقت الخلق لکی أعرف." أی، یعرف ذاتى لذاتی فی مرآة التفصیل، کما کان معروفاً فی حضرة الجمع أولًا و أزلًا. ‏
‏ در مورد مصداق ختم ولایت از نگاه حضرت امام می توان گفت با توجه به اینکه ایشان صاحبان واقعی ولایت عرفانی را پیامبر اکرم و ائمه اطهار می داند،‌ و این نکته که آنها را یک حقیقت واحد می داند،‌ بنابراین معرفی حضرت مهدی (عج) از سوی ایشان به عنوان صاحب ختم ولایت منطقی می باشد. چنانچه می فرماید:‏
همان طوری که رسول اکرم (ص) به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی همان طور حاکم بر جمیع موجودات است؛ ‌آن خاتم رسل است و این خاتم ولایت، آن خاتم ولایت کلی بالاصاله است و این خاتم ولایت کلی بالتبعیه است. ‏
‏ از این رو امام خمینی،‌ حضرت صاحب‏‎ ‎‏(عج) را دارای جایگاه واسطه فیض و عنایت حق می داند که خداوند در این زمان مواهب خود را به واسطه او بر خلایق ارزانی می دارد. تا آنجا که از دید ایشان امام زمان دارای سلطه و احاطه بر جمیع تغییرات عالم طبیعت است . یعنی تعیین و تدوین سرنوشت هستی در زمان حاضر در دست اوست که این به واسطه دارا بودن قدرت ولایت الهی می باشد . به واسطه این قدرت می تواند در تدبیر طبیعت تغییراتی ایجاد نماید. به گفته حضرت امام، هر یک از جزئیات طبیعت را خواهد بطیء الحرکه کند و هر یک را خواهد سریع کند،‌ و هر رزقی را خواهد توسعه دهد و هر یک را خواهد تضییق کند، و این اراده حق است و ظل و شعاع اراده ازلیه و تابع فرامین الهی است. ‏

برچسب اخبار