اینک ادامه ماجر:
در دولت دکتر مصدق نیز سازمان افسران قربانی بزرگ بود. واقعیت این بود که سازمان افسران به صورت کلی تنها مجری اوامر و تصمیمات رهبری حزب توده بود. حزب توده در مسأله نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت ملی دکتر مصدق دچار تناقضات و تردیدهای جدی بود. درباره دلایل با این مسأله میتوان تحلیلهای گوناگونی ارایه کرد و این مقاله طبعاً جای پرداختن آن نیست و شاید فرصتی دیگر بایست تا به آن مفصل و منفصل بپردازم. اما اجمالاً میتوان گفت درک غیر دقیق و صحیح از مفاهیم مارکسیسم و همچنین انشعابات متعدد و تبعیدهای اجباری رهبران از یک سو و اختلافت و تضادهای «آنتی گونیستی» میان رهبران و فراکسیونیسم گسترده از سوی دیگر در بعد تشکیلاتی دست به دست هم داد تا در بعد سیاسی حزب توده هیچ گاه نتواند سیاستی صحیح، روشن و مستمر در قبال نهضت ملی نفت و دولت ملی مصدق اتخاذ نماید. اما پیرامون «ما نحن فیه» یعنی «سازمان افسران» میتوان به صراحت گفت که موثرترین و کارآمدترین بخش حزبی در این ایام سازمان افسران بوده است. اطلاعات بسیار زیاد جزیی و کلی پیرامون تحولات ارتش و بحث بسیار پرکشش «کودتا» توسط سازمان افسران به حزب توده منتقل شد. این اطلاعات بارها باعث نجات حزب تا حتی حکومت مصدق شده که مهمترین قصه کودتای 28 مرداد بود.
پیش از این نیز سازمان افسران با ارایه و اجرای طرحهای متفاوتی باعث آزادی رهبران حزب توده از زندان در آذر ماه 1329 و موارد مشابه شده بود. میتوان گفت سازمان افسران به عنوان یک سازمان اجرایی و نه سیاستگذار وظایف خود را به خوبی اجرا کرد. بسیاری از مفسران و تحلیلگران در تحقیق و تحلیل کودتای 28 مرداد از ناکارآمدی و ناتوانی سازمان افسران حزب توده سخن راندهاند و این مسـأله به شکل یک باور عمومی درآمده است که سازمان افسران حزب توده مقصر اصلی در حادثه 28 مرداد است.
نگارنده این سطور بر این باور است که چنین نگاهی از بیخ و بن غلط است. نمیتوان و نباید سازمان افسران و حتی خود حزب توده را مسوول این واقعه دانست. علیرغم احترام زیادی که برای مرحوم مصدق و یاران صدیقش در دولت و سایر ارکان حکومتی آن قایلم اما قطعاً مسوولیت عدم مقابله با کودتا بر عهده او و دوستانش است.
سالیان زیادی است که موافقان و مخالفان مصدق از منظر گوناگون بر این نکه به توافق رسیدهاند که مسوولیت شکست نهضت ملی را بر عهده حزبی قرار دهند که هیچ مسوولیت رسمی و غیر رسمی در حاکمیت نداشت و حتی از سوی دولت «غیر قانونی» شناخته میشد، بگذارند.
همان طور که گفتم توده از بابت این که نتوانست هرگز سیاست شفاف و درست ممتدی را در قبال دولت مصدق اتخاذ کند از نظر سیاست داخلی خود حزب مقصر است و هنوز هم منتقدان داخلی حزب در نقد و بررسی آنچه رخ داده است لحظهای درنگ نکردهاند. اما این نکته نافی مسوولیت اصلی رهبران جبهه ملی در شکست نهضت نیست.
تحلیلگران که همواره دم از مسوولیت سازمان افسران در مقابله با کودتا میزنند به طور عمده بر دو نکته به عنوان پیش فرضهای این تحلیل باور دارند: اولاً معتقدند که سازمان افسران سازمانی بسیار توانا و گسترده و موثر است که با قدرتی مرموز و افسانهای قادر به اجرای هر آن چه میخواهد هست و ثانیاً معتقدند که نظامیان حامی مصدق و سایر دوستان او در دولت و غیر آن فاقد هر گونه اختیار و توانایی بودهاند.
به نظر من هر دوی این پیش فرضها صحیح نیست. در مورد سازمان افسران افسانههای زیادی بافته شده است که نسبتی با واقعیت ندارد. البته برخی اقدامات این سازمان مانند فراری دادن جمعی رهبران حزب توده در آْذر ماه 29 از زندان یا فرار چندین باره «خسرو روزبه» از بازداشتها و زندانهای رژیم- که او را تبدیل به چهرهای افسانهای با قدرتی فراتر از واقعیت کرده بود- و یا اطلاعاتی که منجر به پیشگیری از کودتا و دستگیری عوامل آن در چند مورد شده بود و مهمترین آن در 25 مرداد رخ داد در ایجاد این تصویر نقش عمدهای داشته است لیکن ذهن خلاق و علاقه مفرط بعضی مورخان به پیچیدگی و رازآلودی و توانایی خارقالعاده در تدوین چنین چهرهای از سازمان افسران تأثیر بیشتری داشته است.
از آن سو نیز کمتر در مباحث مربوط به کودتای 28 مرداد از نقش و مسوولیت سران نظامی جبهه ملی سخن گفته شده است. تیمسار ریاحی رییس ستاد ارتش کمترین نقشی در جلوگیری از کودتا نداشت در حالی که قطعاً او بیش از همه در این مورد مقصر است چرا که به هر حال واجد اختیارات قانونی گستردهای برای ایجاد تغییر و تحولات در ارتش به نفع جریان نهضت ملی بوده است اما از این اختیارات استفاده مناسبی نکرد. خیانت رییس شهربانی که منصوب و منسوب دکتر مصدق بود به او و تمام نهضت خیلی کمتر مورد خدشه منتقدان قرار گرفته است تا بیعملی سازمان افسران حزب توده، در حالی که حزب توده درست در روز 27 مرداد به شدت مورد سرکوب نیروهای دولتی قرار گرفته بودند.
اما به هر حال پس از کودتای 28 مرداد، باز هم سازمان افسران حزب توده بیش از همه متضرر گردید و بیشترین تلفات و کشتهها و زندانیها مربوط به این سازمان بود. در حالی که از جبهه ملی فقط مرحوم فاطمی به جوخههای اعدام سپرده شد و از خود حزب توده نیز فقط مرحوم علی علوی اعدام شد اما از سازمان افسران 28 نفر اعدام شدند و 52 نفر دیگر نیز که ابتدا به اعدام محکوم شده بودند بر اثر اعتراضات جهانی و داخلی با یک درجه تخفیف به زندان ابد محکوم شدند.
درباره چرایی و چگونگی افشای سازمان افسران نیز به مانند دیگر عرصههای مربوط به این سازمان ابهامات و اختلافات زیادی وجود دارد.
در ادامه این بحث به طور مجمل و فشرده به فرجام این سازمان خواهیم پرداخت.
پس از کودتا ی 28 مرداد 32 فضای برخورد و خفقان سیاسی کشور را فرا گرفت. دولت برآمده از کودتا که به طور مستقیم از حمایت محمدرضا شاه و آمریکا و انگلیس برخوردار بود با اولویت دادن به مسأله امنیت و حذف مخالفان سیاسی در صدد تثبیت پایههای خود برآمد. تأسیس و بسط سریع «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» (ساواک) از جمله پروژههایی بود که محمدرضا شاه در نیل به ایجاد دیکتاتوری و استبداد به سرعت با همکاری نزدیک آمریکاییان دست به اجرای آن زد.
فرمانداری نظامی با مسوولیت تیمسار تیمور بختیار به جنگ همه آزادیخواهان رفت. اگر چه در همین مقطع سازمان افسران از کار باز نایستاده بود و از نارضایتی ایجاد شده در میان افسران نهایت استفاده را برده و به جذب آنان پرداخته بود.
فرمانداری نظامی کشف بخش نظامی حزب توده را از جمله اهم اهداف خود قرار داده بود. بیشترین فشارها در این مقطع به کمونیستها و تودهایها وارد میآمد چرا که حاکمیت کودتایی آنان را اصلیترین دشمن خود و مسأله مرکزی ارزیابی میکرد و بر این باور بود که جریان ملی توان ایجاد مقاومت و مبارزه مسلحانه یا تشکیلاتی را در سطح وسیع در کشور ندارد. ضمن آن که خصمانه بودن روابط میان آمریکا و انگلیس با شوروی در نوع برخورد حاکمان کودتایی تأثیر بسزایی داشت.
درست یک سال پس از کودتا یعنی در ساعت 9 صبح روز 21 مرداد 1333 هنگامی که سروان اخراجی «ابوالحسن عباسی» عضو هیأت اجراییه سازمان افسران حزب توده در خیابان «جمال الحق» با چمدانی محتوی اسناد و مدارک و کتبی متعلق به حزب توده از منزلی خارج شد، توسط مأموران کلانتری 5 دستگیر میشود، در بازرسی از چمدان و سایر وسایل او به نقل از خبرهای منتشره در روزنامههای وقت «تعداد 104 جلد کتاب خارجی مربوط به رژیم کمونیسم و 2 جلد مجله خارجی به زبان روسی و 8 جلد دفتر سفید و یک جلد دفتر تعلیمات نظامی و 4 عدد نقشه اروپا و آسیا و 106 برگ اعلامیه جبهه ملی مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت و 265 برگ کاغذ مربوط به سرمقالههای روزنامههای چپ و 6 بسته روزنامههای «مردم»، «ظفر» و «رزم» و یک جلد دفتر یک ساله روزنامه «مردم» و 11 برگ نشریه حزب توده و 3 برگ گواهینامه و فرمان دانشکده افسری و یک برگ نقشه کاخ سعدآباد و 4 قطعه عکس انفرادی و دسته جمعی و 10 برگ گراور خارجی مربوط به تمثال اعلیحضرت همایونی، یک رساله مسایل شطرنج و یک برگ شناسنامه شماره 861275 سفید و دیگری به شماره 8972 مربوط به یوسف رحمتیان [ابوالحسن عباسی خود را به این نام معرفی کرده بود] و یک پاکت محتوی اوراق و دستورات و نوشتهجات دستی و علامات مستعار و اسامی افراد حزب. توده...» به دست میآید و ضبط میشود.
مدارک همراه عباسی شکی باقی نمیگذارد که صید مهمی نصیب صیادان گرسنه شده است لذا خبر بلافاصله به شخص تیمسار بختیار فرماندار نظامی تهران- رییس آینده ساواک- میرسد.
عباسی و تنی چند که دستگیر شده بودند- ساکنان منزلی که او از آن خارج شده بود- به پادگان لشگر زرهی تهران که محل اصلی بازجویی و شکنجه متهمان بزرگ بود، منتقل شدند. هیأت اجراییه سازمان افسران همان روز از واقعه آگاه میشود لیکن هرگز تصمیم درستی در قبال این موضوع اتخاذ نمیکند.
بعدها مسأله «خیانت عباسی» سببساز افشای سازمان تلقی شد اما این به هیچ وجه صحت ندارد. بررسی دقیق و صحیح مسأله نشان میدهد که «ابوالحسن عباسی» مرتکب خیانت نشده است بلکه پس از تحمل شکنجههای بسیار مجبور به اقرار شده است. مشکل عمده را باید در بیعملی سران سازمان افسران و حزب توده جستجو کرد.
ظاهراً در همان روز جلسهای میان هیأت اجراییه سازمان و دکتر جودت رابط رهبری حزب برگزار میگردد و ابعاد مسأله مورد بررسی قرار میگیرد. مهمترین مسأله در مقطع شناخت وسیع عباسی از سازمان و افراد آن بود. این گونه که از اطلاعات بعدی برآمده است عباسی قریب یک سوم اعضای سازمان افسران را به طور دقیق میشناخت. خسرو روزبه مرد افسانهای سازمان افسران در بازجویاش در این باره نوشته است: «اعضای هیأت دبیران سازمان نظامی معتقد بودند که اطلاعات او به قدری وسیع است که به هیچ وسیلهای نمیتوان پیشگیری نمود و خطرات ناشی از او را خنثی کرد... [وی] عده زیادی از افراد را با نام و نشان میشناخت و به علاوه تمام خانههای سازمان را، خواه خانههایی که در آنها کار تشکیلاتی میشد، خواه خانههایی که افسران مخفی در آنها زندگی میکردند، بلد بود و برای سازمان نظامی غیر مقدور بود که بتواند دویست نفر را مخفی سازد... هیأت دبیران سازمان نظامی از حل مسأله عاجز بود. فقط کمیته مرکزی حزب توده ایران میتوانست امکاناتی در اختیار سازمان نظامی بگذارد که این عده را مخفی کنند...»
ظاهراً خسرو روزبه در جلسات هیأت اجراییه به اعضا اطمینان میدهد که «عباسی فولاد است و چون کوه مقاومت خواهد کرد.»
همان گونه بعدها ابوالحسن عباسی متهم به خیانت شد و این نظر که عباسی به سرعت «وداد» و تمام اطلاعاتش را در اختیار بازجویان قرار داد لیکن واقعیتهای تاریخی غیر از این را نشان میدهد، سروان افخمی اردکانی از اعضای سازمان افسران که خود عضو رکن دوم ارتش بود در این مورد در مصاحبهای با «بابک امیر خسروی» میگوید: «عباسی در برابر تازیانههای فراوان که هر روز به او زده میشد، مچهای دست خود را گاز میگرفت تا آخ و فریادی از دهانش بیرون نیاید. در زیر تازیانههای بیرحمانه، پشت تا کمر و نشیمنگاه او طوری زخم شده بود که نه میتوانست بنشیند و نه به پشت و پهلو دراز بکشد.»
مطابق مصوبات کمیته مرکزی حزب توده اگر کسی دستگیر میشد میبایست به مدت 48 ساعت از افشای اطلاعات خودداری میکرد و در این مدت تشکیلات میباید تمامی اطلاعات آن شخص اعم از محلهای اختفا و قرارهای ملاقات و ... را میسوزاند و پس از 2 روز فرد میتوانست اعتراف کند. لیکن ابوالحسن عباسی ظاهراً قریب به 12 روز مقاومت کرد و پس از این مدت و پس از تحمل شکنجههای وحشتآور مجبور به اعتراف شد و نکته جالب این است که در این مدت هیچ تغییری در شرایط از سوی سازمان افسران و حزب توده اعمال نشده بود.
به هر حال پس از تغییراتی که در محل و در شرایط بازداشت عباسی پیش میآید که منجر به بیخبری مطلق سازمان افسران از وضعیت عباسی میگردد در نهایت در دوم شهریور 1333 عباسی لب به اعتراف میگشاید و «برخلاف آنچه تاکنون گفته شده عباسی تنها نشانی دبیرخانه سازمان و مخفیگاه ستوان یکم منوچهر مختاری و ستوان سوم نصیری و اسامی اعضای هیأت اجراییه سازمان را در اختیار شکنجهگران خویش قرار میدهد».
به هر حال از سوم شهریور دستگیریها شروع میشود و سرهنگ سیامک، سرهنگ مبشری و سرگرد وکیلی در محل خدمتشان و ستوان مختاری و نصیری و سروان محققزاده و سروان دادخواه در مخفیگاههایشان دستگیر میشوند. به این ترتیب با اعمال وسیع شکنجههای وحشیانه به سرعت مقاومت افراد را میشکستند و به این ترتیب ظرف مدت کوتاهی تمامی سازمان افسران تا نفر آخر کشف شد. در اواسط مهر ماه 33 تقریباً چیز قابل توجهی از سازمان افسران باقی نمانده بود.
محاکمات به سرعت آغاز شد و 27 نفر در 4 گروه در 27 مهر، 8 آْبان، 17 آبان و 26 مرداد 34 اعدام شدند. اسامی این افراد به این شرح است: سرهنگ سیامک، سرهنگ مبشری، سرهنگ عزیزی، سرگرد وزیریان، سرگرد عطارد، سروان واعظ قائمی، سروان مدنی، سروان شفا، ستوان افراخته، غیر نظامی کیوان، سرگرد بهنیا، سروان بیاتی، سروان کلالی، سروان کلهری، سروان مهدیان، سرگرد محبی، سرهنگ جلالی، سرهنگ جمشیدی، سرهنگ افشار بکشلو، سرگرد وکیلی، ستوان واله، سرگرد سروشیان، سرگرد بهزاد، سروان محققزاده، ستوان مرزوان، ستوان مختاری و ستوان نصیری.
همچنین 142 نفر به حبس ابد با کار، 119 نفر به 15 سال با کار، 79 نفر به 10سال زندان مجرد، 5 نفر به 7 سال زندان مجرد، 38 نفر به 5 سال زندان مجرد، 26 نفر به 3 سال زندان مجرد و 3 نفر به 18 ماه زندان محکوم شدند و حدود 37 نفر نیز توانستند از معرکه جان به در برند و به خارج فرار کنند. آخرین بازمانده سازمان افسران یعنی «خسرو روزبه» نیز در 15 تیر 36 دستگیر و در 21 اردیبهشت 37 اعدام شد.