تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۱۸۶۶۰۹
کسری صادقی‌زاده مقدمه: سیاست خارجی برایند اقتدارگرایانه تخصیص ارزشها در برخورد با یکدیگر است که یک واحد سیاسی از مجموعه تواناییها و قابلیتهایش جهت افزایش بهره‌وری نورمها و استانداردهای مطلوب در بعد خارجی استفاده می‌کند. طبق نظریات موجود در حوزه روابط بین‌الملل بعد خارجی معمولا می‌تواند در سه سطح ارتباط با دولتها، ملتها و سازمانهای بین‌المللی بروز نماید. برجستگی بررسی سیاست خارجی در نحوه ایجاد و بنای نقطه مماس با کشورها و واحدهای ناآشنا و غیرمانوس با نورمها و استانداردهای اخلاقی دولت جمهوری اسلامی ظاهر می‌شود؛ لذا در این مقاله برانیم تا با استفاده از همین نورمها و ارزشها به تبیین و تفهیم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوره موردنظر یعنی از تاریخ 1980 تا 1987 برائیم. شایسته است تا توضیح مختصری هم درباره مکاتب موجود در رشته روابط بین‌الملل بدهیم تا ببینیم آیا می‌شود سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را براساس آنها تبیین و توجیه کنیم یا می‌بایست برای فهم بهتر این سیاست، چارچوب تئوریک بهتری تولید و ارائه کنیم؛ بطور کلی چهار مکتب یا پارادایم عمده در رشته روابط بین‌الملل یعنی واقع‌گرایی (رآلیسم)، لیبرالیسم، مارکسیسم و سازنده‌گرایی (کانستراکتویسم)، در مورد دلایل رفتاری دولتها وجود دارد که به اختصار به توضیح هر یک از آنها می‌پردازیم:

1. واقع‌گرایی: واقع‌گرایی دیدگاه مسلط در روابط بین‌الملل پس از جنگ دوم جهانی بوده است؛ از این منظر سیاست بین‌الملل صرفا در مورد منافع به معنای قدرت می‌باشد و با اینکه اجماعی در تعریف قدرت نیست اما برخی از عالمان این رشته، قدرت را توانایی تاثیر یک بازیگر در حوزه بین‌الملل بر بازیگر دیگر تعریف کرده‌اند و برخی هم گفته‌اند که قدرت، توانایی یا پتانسیل نفوذ بر دیگران است و این پتانسیلها می‌تواند ملموس یا غیر ملموس باشد که می‌شود از جمله انها تواناییهای نظامی، اقتصادی، تکنولوژیک، دیپلماتیک و... را نامبرد. از نگاه این مکتب محیط بین‌الملل در حالت آنارشی گونه سر می‌برد یعنی هیچ اقتدار مرکزی بالاتر از بقیه اقتدارها وجود ندارد که دولتها زمانی که مورد تهدید واقع شوند بدان متوسل بشوند در نتیجه دولتها خود باید به فکر خود باشند که اصطلاحا به آن سیاست خود یاری می‌گویند و هر دولت بدنبال این است که خود را در مقابل همسایه یا رقیبش قوی سازد و متعاقبا دولت همسایه هم دست به چنین کاری می‌زند و این نقطه شروع رقابت تسلیحاتی است که مصداق آن رقابت تسلیحاتی بین هند و پاکستان است و همچنین طرفداران این مکتب دولت را تنها بازیگر در عرصه بین‌الملل می‌دانند و برای سازمانهای بین‌المللی و غیر دولتی و شرکتهای چند ملیتی جایگاهی قائل نیستند، در پایان باید افزود که از نظر رآلیستها اخلاق صرفا یک وسیله است برای نیل به مقصود اصلی یعنی تامین منافع ملی و کسب قدرت، پس ملاحظه می‌شود که تطبیق آن با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هم ممکن است و هم ناممکن؛ ممکن از آن جهت که ایران هم علاوه در پیش بردن اهداف ایدئولژیک خود در دنیا اعم از حمایت از مستضعفان دنیا و صدور انقلاب و..، در طی این مدت به دنبال تامین منافع ملی خود از جمله تامین امنیت داخلی بوده اما با در نظر گرفتن اخلاق اسلامی چرا که هدف اصلی نظام از تامین امنیت ملی ایجاد بستری برای رشد مادی و معنوی شهروندان بوده و هست پس خود تامین امنیت ملی هم وسیله‌ای است برای یک مقصد بالاتر و آن اعتلای اسلام ناب در جامعه می‌باشد لذا ملاحظه می‌کنید که استفاده از پارادایم رآلیستی برای تبیین سیاست خارجی ایران اسلامی کاری بی‌فایده است.
2. لیبرالیسم: با شروع دهه 1960 میلادی و بروز برخی حوادث و پدیده‌ها که در چارچوب پارادایم واقع‌گرایی قابل تبیین نبود، رفته‌رفته این مکتب مورد پرسش و سپس تردید واقع گشت و ادعاهایی از جمله عدم انحصار نقش بازیگری به دولت و قائل شدن نقش برای سازمانهای بین‌المللی و سازمانهای غیردولتی (NGO)ها و شرکتهای چند ملیتی (MNC)ها، ارائه این فرضیه که می‌توان همگرایی را جایگزین مقابله و منازعه کرد و یا پرده برداشتن از عدم انسجام درونی مکتب رآلیسم و ضعف آن در تحلیل سطوح مختلف و.... منجر به پیدایش این مکت شد و همانطور که دیدید این کمتب در مقایسه با مکتب واقع‌گرایی نسبت به مسائل موجود در حوزه روابط بین‌الملل، خوشبینانه‌تر به مسائل می‌نگرد و خواهان تامین منافع ملی از طریق ایجاد وابستگی متقابل بین دولتهاست لذا خواهان افزایش روابط اقتصادی بین دولتها و احترام به قوانین و هنجارهای بین‌المللی و اشاعه دموکراسی برای تحقق صلح و امنیت می‌باشد اما به اعتقاد نگارنده با این مکتب هم نمی‌شود سیاست خاجی جمهوری اسلامی ایران را تبیین کرد چرا که این مکتب هم مثل مکتب رآلیسم مبتنی است بر عقل خردگرای مادی و به دنبال تجزیه و تحلیل سود و زیان مادی است لذا مفاهیمی مثل شهادت، ایثار، ام‌القرای جهان اسلام بودن، حمایت از نهضت‌های آزادی‌بخش برای اشاعه عدالت نه برای کسب منافع مادی و.. که همگی از حوزه مادیات خارجند در این مکاتب غیر قابل توضیح می‌باشد
3. مارکسیسم: این مکتب تقریبا با فروپاشی شوروی در 1991 از رونق افتاد این کمتب در نظام بین‌الملل به دنبال عدالت و تساوی طبقاتی است و برای نیل به آن منازعه و جنگ را پیشنهاد می‌کند و به دولتها به چشم طبقات نگاه می‌کند و درگیری بین آنها را درگیری طبقاتی (بین کشورهای سوسیالیستی و کشورهای سرمایه‌داری) می‌داند و بسیاری مطالب دیگر که توضیح آنها در این مقاله نمی‌گنجد فقط باید ذکر کرد که این مکتب از ریشه با اسلام مخالف است نه با اسلام بلکه با هر دین دیگر و اصلا کارل مارکس که شارع این کمتب است، دین را افیون توده‌ها می‌داند لذا ملاحظه می‌کنید این مکتب به هیچ عنوان با اسلام سازگاری ندارد و شخص امام (ره) هم خطر کمونیستها را کمتر از خطر امریکا نمی‌دانست پس واضح است که با این مکتب هم به هیچ عنوان نمی‌شود سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را توضیح داد چرا که عنصر دین در سیاست خارجی ایران حرف اول را می‌زند.
سازنده‌گرایی: این مکتب که تازه در حوزه روابط بین‌الملل مطرح گشته معمولا در مقابل مکتب خردگرایی که سه مکتب فوق از شعبه‌های آن است به کار می‌رود. سازنده انگاری دارای تفاوتهای اساسی با پارادایم‌های قبلی در تبیین رفتار دولتهاست. از دید سازنده‌گرایان، رفتار دولتها به طور اساسی متاثر از فهم آنها از دنیای اطرافشان که صبغه اجتماعی دارند، می‌باشد. به عبارت دیگر فهم دولت از اینکه دنیا چگونه است و چگونه باید باشد، بر رفتار آن تاثیر اساسی می‌گذارد. سازنده‌گرایی مدعی است این فهم‌ها به نوبه خود متاثر از هویت و منافع دولتهاست. فهم‌های دولتها که می‌توان آنرا فرهنگ، منتالیته یا گفتمان نامگذاری کرد، صرفا بازتابهای ذهنی یک واقعیت مادی عینی نیستند، بلکه از دل فرایندهای ارتباطی و اجتماعی مانند اجتماعی شدن، گفتگو و گاهی اجبار بروز می‌کند. البته این بدین معنا نیست که واقعیتهای مادی عینی تاثیر خود را از دست می‌دهند، بلکه بدین معنا است که بین این واقعیتهای مادی عینی و رفتار دولتها یک متغیر متداخل به نام لنزهای شناختی (هنجارها، ارزشها و فرهنگ) وجود دارد؛ این مکتب که هنوز نوپا می‌باشد رویکردی متفاوت از دیگر مکاتب را دنبال می‌‌کند و علاوه بر در نظر گرفتن ملاحظات مادی عوامل غیر مادی از جمله فرهنگ و ارزشها و هنجارهای موجود در جامعه را هم مورد مداقه قرار می‌دهد و به نظر می‌رسد بهتر می‌توان با آن سیاست خارجی دولتهایی که صرفا در نظام بین‌الملل به دنبال دستیابی به اهداف مادی نیستند را توضیح داد اما درست همین جاست که پی به ضرورت تولید علم روابط بین‌الملل اسلامی می‌بریم چرا که در درون همین مکتب سازنده‌گرایی هم اختلافاتی با نظر اسلامی وجود دارد که باز کردن آنها در این مقاله نمی‌گنجد پس در روابط بین‌الملل اسلامی مکتبی می‌تواند برای ما راه گشا باشد که علاوه بر در نظر گرفتن ابعاد مادی زندگی بشری از ملاحظات معنوی آن به هیچ‌وجه غافل نباشد و هدف آن در عرصه روابط بین‌الملل اقامه عدالت اسلامی، ایجاد وحدت بین کشورها جهان و در نهایت اشاعه اسلام ناب در دنیا باشد؛ اگر این ارزشها در مکتبی که خواهان تولید آن هستیم در نظر گرفته شود قطعا می‌توان رفتار جمهوری اسلامی ایران را در عرصه بین‌المللی بهتر تبیین کرد و توضیح داد؛ نگارنده بر این باور است که با جدی گرفته شدن مسئله جنبش نرم‌افزاری و تولید علم در ایران بتوان هرچه زودتر به علم روابط بین‌الملل اسلامی دست پیدا کرد، اما مبحث مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران؛ به باور اساتید و عالمان روابط بین‌الملل سیاست خارجی ایران در قبل از انقلاب اسلامی یعنی دوره پهلوی را می‌توان در قالب مکتب رالیسم توضیح داد، سیاست خارجی حکومت پهلوی در آن زمان صرفا براساس کسب حداکثر منافع در عرصه بین‌الملل بود مثلا وارد شدن در پیمان سنتو در این دوره که یکی از اهداف اصلی آن ایجاد یک کمربند امنیتی به دور شوروی بوده و از اشاعه کمونیسم در منطقه جلوگیری می‌کرده و یا اتحاد با اسرائیل و برقرار کردن روابط امنیتی مثلا در قالب پیمان نیزه سه سر، برای کنترل اعراب ناسیونالیست و جلوگیری از سرنگونی حکومتهای دست راستی در منطقه و کنترل اوضاع منطقه بوده همچنین رابطه با امریکا که پس از کودتای 28 مرداد 32 که وارد بعد جدیدی گشته بود باعث شد که پایه‌های حکومت شاه در داخل تثبیت شود و شاه‌ یکه‌تاز میدان در سیاست خارجی گردد و تبدیل شدن ایران به ژاندارم منطقه خود موید این سخن است که هم منافع امریکا در منطقه حفظ بشود و هم حکومت شاه با ثبات گردد که این امر برای هر دو طرف سود قابل ملاحظه‌ای داشت ولی با آغاز انقلاب اسلامی بزرگترین حامی اسرائیل در منطقه به بزرگترین دشمن آنها تبدیل گشت و مسئله صدور انقلاب اسلامی به جهان باعث وحشت کشورهای عربی گشت مخصوصا کشورهای اقتدارگرا مثل عراق و عربستان و اردن و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس این امر به نوبه خود زنگ خطری هم برای دول غربی به ویژه کشورهای اروپای غربی بود که به تازگی به همراه ژاپن از شر مسئله شوک نفتی رهایی یافته بودند چرا که قریب %76 نفت جهان از منطقه خلیج‌فارس عبور می‌کرد و تصور تبدیل شدن کشوری مثل عربستان به یک کشور اسلامی متمایل به ایران برای غرب بیشتر شبیه یک کابووس بود تا مسئله رشد بنیادگرایی در جهان اسلام و یا همینطور برای شوروی مسئله تبدیل عراق به یک کشور اسلامی با اکثریت شیعیان که آنها هم به ایران متمایل بودند به هیچ‌وجه خوشایند نبود چرا که حزب بعث که قدرت بلامنازع در عراق بود کاملا به شوروی گرایش داشت و ذکر این نکته قابل توجه است که این مسائل همگی در اوج جنگ سرد بین آمریکا و شوروی قابل ملاحظه است یعنی رقابت بر سر جذب کشورهای جهان و به ویژه منطقه استراتژیک خاورمیانه لذا ملاحظه می‌کنید که انقلاب اسلامی با منافع هر دو قطب در تضاد است و مسئله خفه کردن آن در نطفه مورد توجه هر دو قطب بوده تنها نقطه اشتراک این دو قطب (که با یکدیگر در منازعه بسر می‌بردند) بحث از میان برداشتن انقلاب اسلامی بوده. با این مقدمات و پیش فرضها به سراغ تجزیه و تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران می‌رویم.
تقسیم‌بندی دوره‌ای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
بطور کلی سیاست خارجی ایران معاصر به دو دوره قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی تقسیم می‌شود و همچنین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب هم خود به چهار دوره قابل تقسیم است:
1. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سالهای 1979 _ 1980 که از مشخصات اصلی آن حاکمیت لیبرالهاست که با شروع دولت موقت آغاز می‌شود و تا استعفای بنی‌صدر ادامه دارد.
2. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سالهای 1987 _ 1980 که آن را در ایران دوره حاکمیت اسلامگرایان اصولگرا و در خارج از ایران به آن دوره حاکمیت رادیکالیسم می‌گویند. و از مشخصات اصلی آن فراوطنی بودن نورمهای ارزشی است یعنی غلبه تام اسلامگرایی بر ملی‌گرایی صرف (این سخن به هیچ‌وجه به این معنی نیست که اصلا به بعد ملی‌گرایی توجه نشده چرا که در احادیث رسیده از ائمه اطهار داریم که حب وطن از نشانه‌های ایمان است) و همچنین در این دوره شاهد اوج تب انقلابی در بین توده مردم هستیم.
3. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سالهای 1997 _ 1988 که مبنای آن عادی‌سازی روابط خارجی براساس ترتیبات منطقه‌ای و الزامات منافع ملی می‌باشد.
4. دوره همکاری مسالمت‌آمیز براساس احترام متقابل و اصل تنش‌زدایی است که از سال 1997 در دوم خرداد 76 با ریاست جمهوری آقای خاتمی آغاز می‌شود و در زمان کنونی یعنی در دولت آقای احمدی‌نژاد هم ادامه دارد اما با رویکرد عدالت محوری و تعامل مثبت با دنیا.
بدیهی است که دوره موردنظر ما در این مقاله دوره دوم می‌باشد که با آغاز جنگ تحمیلی آغاز می‌شود در این دوره ایران در حالت نیمه انزوا به سر می‌برد که با اشغال لانه جاسوسی از سوی دانشجویان پیرو خط امام (ره) و همچنین آغاز جنگ از سوی عراق به انزوای کامل سوق داده می‌شود، آمریکا که تا قبل از اشغال لانه جاسوسی همچنان امیدوار بود منافعش در ایران تامین شود و با لیبرالها به تفاهم برسد پس از اشغال لانه جاسوسی و بالاخره خارج شدن افسار دولت از دست لیبرالها، بکلی ناامید شد و پس از انجام حمله ناموفق (عملیات دلتا که در طبس با شکست مواجه شد) و همچنین کودتای نافرجام نوژه تنها راه جبران غرور و منافع از دست رفته را در تحریک عراق برای حمله به ایران دانست و اهداف اصلی امریکا از طرح حمله به ایران عبارتند از جبران غرور ملی تحقیر شده امریکا در جریان 444 روز گروگانکیری، جلوگیری از صدور انقلاب و گسترش آن با توجه به شعارها و نورمهای توده‌پسند، تهدید نظام ایران و کشاندن آن به مواضع انفعالی، مصون نگه داشتن رژیمهای وابسته در منطقه نفت‌خیز خاورمیانه، فلج کردن اوپک و کنترل صدور نفت و در نهایت ایجاد شکاف در وحدت اعراب و سنگین کردن کفه تل‌آویو در منطقه و پیشبرد روند مذاکرات کمپ دیوید و پروژه صلح در خاورمیانه؛ با سفر زبیگینو برژینسکی به بغداد برای آماده‌سازی عراق و اطلاع از وضعیت عراق برای شروع جنگ و همچنین فروش آواکسهای امریکایی به عربستان و ارائه اطلاعات جاسوسی به عراق و ارائه کمکهای مالی و اعتبارات فراوان در اختیار عراق، سعی کرد تا موج انقلاب اسلامی را در نطفه خفه کند و در این راه دیگر دول غربی را از جمله انگلستان و فرانسه و المان را هم با خود همراه کرد (کمکهای مالی و تسلیحاتی دول مذکور به عراق) همچنین آمریکا برای تحقق اهداف مذکور، کشورهای حوزه خلیج‌فارس را تشویق به ایجاد پیمانی در راستای امنیت دسته جمعی منطقه کرد و این عمل با شروع جنگ ایران و عراق، توسط ستون اقتصادی خلیج‌فارس یعنی عربستان سعودی پوشش داده شد و شورایی مرکب از شش عضو عمان، عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین با هدف مکتوب ایجاد یکپارچگی اقتصادی و نیل به اهداف فرهنگی و اجتماعی، اما با هدف واقعی سیاسی _ امنیتی تشکیل شد. این شورا به منظور افزایش ضریب امنیتی، علی‌رغم اختلاف داخلی بین اعضا، از مواضع عراق در جنگ به صورت همه جانبه (وفاداری مادی و معنوی)، پشتیبانی کرد و نوک پیکان حمله خود را از رژیم اشغالگر قدس به سمت دشمن جدید و مشترک برای کیان همگی آنها یعنی ایران اسلامی تغییر داد و در عمل با پوشش دادن به دشمنی با ایران، سعی کرد مشکلات داخلی و شکافهای عمدتا مرزی آنها را پنهان کند. عکس‌العمل طبیعی ایران در برابر مردم با مردم آن کشورها بود. بر این اساس ایران به منظور فشار آوردن بر حکام این کشورها از طریق جنبشهای اسلامی آنها عمل کرد و به منظور جذب، اقناع و مجاب کردن آنها به عنوان تکنیکهای اعمال نفوذ از نورمها و استانداردهایی که قادر به بسیج توده‌ها باشد استفاده می‌کرد، باید توجه داشت که استفاده از چنین مکانیزمی در روابط با ملتهای دیگر اولا مبتنی بر معیارهای مذهبی جمهوری اسلامی ایران و ثانیا تحت تاثیر عواملی بود که خود آن کشورها به وجود می‌آورند، عواملی که ویژگی‌هایی چون خصومت با ایران را مدنظر داشت.
برای فهم علل اتخاذ مکانیسم ارتباط مردم با مردم از طرف جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر عوامل بالا بایستی به یک نکته دیگر نیز اشاره کرد.
در بحث رسمی شیوه تنظیم سیاست خارجی، سه سطح ملتها، دولتها و سازمانهای بین‌المللی از انعطاف بیشتری برخوردار است. عموما حکومتها با خط‌مشی ایدئولوژی و رژیمهای سیاسی مردمی به سطح تماس با مردم گرایش دارند و در اعمال سیاست خارجی خود اهدافی را مانند شوروی سابق برای پیشبرد سیاست خارجی نسبت به ملتها در نظر می‌گیرند.
در مقابل دولتها و حکومتهایی که از سطح متوسط قدرت برخوردارند توجه بیشتری به سازمانهای بین‌المللی برای تامین اهداف سیاست خارجی خود دارند و دولتهای بسیار نیرومند با توجه به برتری قدرت و ابزارهای اعمال سیاست خارجی به سطح تماس با دولتها توجه بیشتری نشان می‌دهند. البته آرمانگرا یا واقع‌گرا بودن در سیاست خارجی نیز در برخورد نسبت به این سطوح سه‌گانه تاثیر زیادی دارد. بر این اساس ایران در این دوره ملتها را به عنوان سطح تماس در سیاست خارجی خود قرار داد. میل بر اتخاذچنین مکانیزمی را با توجه به مطالب بالا می‌توان در اصول آرمانگرایانه آن از جمله حمایت از مستضعفان و دفاع از حقوق مسلمانان که شاید بتوان از آن به عنوان اصول انترناسیونالیستی ایران نام برد، یافت. این ارتباط از طریق نهضتهای آزادیبخش تداوم پیدا می‌کرد.
سطح تماس سیاست خارجی ایران در ارتباط با ملتها بیشتر متوجه نهضتها و جنبشهای اسلامی و کمتر متوجه نهضتهای ملی بود. به همین جهت ایران به منظور تسکین و جذب ملتهای دیگر از سکوی پرتاب ایدئولوژی اسلامی بالاخص در سیاست خارجی خود از سیاست "نه شرقی _ نه غربی" استفاده می‌کرد. مهمترین مکانیزم در این دوره برای اثرگذاری بر روی ملتها و از جمله کشورهای مسلمان‌نشین، الگوسازی بود. یکی از این الگوها سیاست نه شرقی _ نه غربی بود که در بعد داخلی و خارجی زمینه‌ساز جامعه‌ای نمونه بود تا از نقطه‌نظر قانون‌گذاری، قضایی، اجرایی، فرهنگی و سیاسی، به صورت خودکار بتواند کشورهای همسایه و نهضتها را در پذیرش اصول سیاستهای جمهوری اسلامی ایران ترغیب کند.
از سویی دیگر رابطه ایران با بلوک شرق نیز بخاطر ماهیت نظام اسلامی تیره و تار گشته بود؛ سردمداران شوروی در ابتدا بر این خیال بودند که در ایران یک انقلاب از نوع بورژوا دموکراتیک رخ داده است و ایران در حال گذار از فئودالیته (زمینداری) به سوی سرمایه‌داری است و با یک انقلاب کارگری و یا حداقل استفاده از بسیج توده‌ها می‌شود به نتیجه‌ای مشابه انلاب نیکاراگوئه (پیروزی ساندینیستها بر سوموزا) که در همان سال رخ داده بود رسید و همچنین ایران از دست بزرگترین متحد امریکا یعنی شاه خارج گشته و به سان سیب رسیده‌ای است که در دامان شوروی می‌افتد و به زودی تبدیل به یکی از اقمار آن می‌شود، اما با روشن شدن ماهیت انقلاب اسلامی نه تنها ایران به سمت شوروی گرایش پیدا نکرد (هم به دلیل ماهیت الحادی نظام شوروی و سیاستهای مداخله‌گرانه شوروی در منطقه از جمله در افغانستان و هم به دلیل حمایتهای بی‌دریغ شوروی از حزب بعث و حکومت دست چپی صدام و در نهایت فعالیت احزاب چپی در ایران از جمله حزب توده) بلکه با ارائه شعار نه شرقی _ نه غربی، جمهوری اسلامی راه خود را بکلی از هر یک از دو بلوک شرق و غرب جدا کرد و راه سومی را پیش پای کشورهای جهان قرار داد.
تبیین سیاست نه شرقی _ نه غربی
این مفهوم به عنوان یک اصل کلی در ترسیم سیاستهای داخلی و خارجی نظام جمهوری اسلامی مورد استناد قرار می‌گیرد و در دو بستر ایدئولوژی و بستر سیاسی قابل ملاحظه است.
به نظر میرسد دوره دوم بیشتر ایدئولوژی را مورد لحاظ قرار می‌دادند و مصادق عینی آنرا در ستیز با آمریکا و شوروی جستجو می‌کردند. حضرت امام (ره) در یکی از پیامها تصریح می‌کنند که "ما در عین حفظ اصول اسلام، برای همیشه تاریخ حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه‌داری غرب و در راس آن امریکای خونخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین‌المللی و در راس آن شوروی متجاوز می‌باشیم.
شعار ما یعنی نه شرقی _ نه غربی ترسیم‌کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی و کشورهایی است که در آینده نزدیک و به یاری خدا، اسلام را به عنوان تنها مکتب نجاتبخش بشریت می‌پذیرند و ذره‌ای هم از سیاست عدول نخواهیم کرد. کشورهای اسلامی و مردم مسلمان جهان نباید وابسته به غرب و اروپا و امریکا و نه وابسته به شرق و شوروی باشند." با توجه به توضیحات بالا سیاست "نه شرقی _ نه غربی" جمهوری اسلامی ایران ظاهرا شیوه‌ای در جهت تنظیم رابطه ایران با کشورهای دیگر است بدین معنا که ایران خواهان ایجاد رابطه صحیح و سالم به معنای احترام و همکاری متقابل و پذیرش استقلال کشورها در جهت تامین صلح و امنیت است. و در جهت ایجاد رابطه صحیح با تمام دولتها، اصل سلطه و وابستگی را نفی می‌کند. این شیوه تنظیم ظاهرا با مکانیزم عدم تعهد، سازگاری بیشتری دارد بدین خاطر ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دگرگون ساختن روابط اقتصادی _ سیاسی خود در صحنه روابط بین‌المللی، از جمله قطع رابطه با آفریقای جنوبی بخاطر سیاست آپارتاید، محکوم کردن سیاستهای رژیم اشغالگر قدس، خارج شدن از پیمان سنتو، پذیرش سازمان آزادیبخش فلسطین و دان سفارتخانه به آن، به عضویت جنبش عدم تعهد درآمد. احتمالا آنچه سیاست "نه شرقی _ نه غربی" را از شیوه جنبش عدم تعهد جدا می‌سازد، واژه عدم تعهد است که در جنبش باندونک از آن تعریف جامع و مانعی به عمل نیامده است. لذا می‌تواند تفاسیر گوناگونی به همراه داشته باشد. تفاوت تعاریف از این عبارت آنقدر مختلف بوده است که هر کشوری توانسته است با کمی اغماض و سعه صدر خود را در جنبش غیر متعهدها جا بزند بطوری که فقط دو کشور اصلی شرق و غرب نتوانستند با هیچ معیار و تعریفی در زمره غیر متعهدها قرار بگیرند!
در حالیکه ایران با اتخاذ سیاست "نه شرقی _ نه غربی" بخاطر عکس‌العمل طبیعی به شرایط قبل از انقلاب مانند حضور در صف کشورهای استثمار شده، بدنبال سیاست مستقل و غیر وابسته به دو بلوک براساس مصالح ملی و مذهبی است. این سیاست مستقل بعضا ایجاب می‌کند با کشورهای دیگر رابطه سیاسی _ اقتصادی برقرار و یا حتی کمک نظامی _ فرهنگی دریافت کند. بدین معنی که حتی با وجود امضای قراردادی با یک کشور، ممکن است در اثر موضعگیری نامطلوب آن کشور در موردی خاص، ایران موضعی خلاف بگیرد.
لازم به ذکر است که سیاست "نه شرقی _ نه غربی" به معنای نفی سلطه شوق و نفی وابستگی به غرب، نباید به نفی رابطه بینجامد. به عبارتی دیگر به معنای نفی نفس رابطه نیست. زیرا در دنیای کوچک کنونی که روابط سیاسی _ اقتصادی را بخاطر جریان آزاد اطلاعات غیرقابل اجتناب کرده است، عدم رابطه به معنای حذف فیزیکی یک بازیگر از قواعد بازی در سیاست بین‌المللی تلقی نمی‌شود.
به هر حال در دوره دوم که ما از آن به اسلامگرایی اصولگرا (در غرب به معنای رادیکالیسم) تعبیر کردیم شعار "نه شرقی _ نه غربی" در بستر ایدئولوژیک خود مورد توجه قرار گرفت و از این نقطه‌نظر توام با اصول ولایت، نفی سبیل و توحید، نظام موجود بین‌المللی را به واسطه پدیده سلطه واجد صلاحیت برای حاکمیت ندانست و رابطه میان کشورها را ناعادلانه خواند و همواره کوشید تا این رابطه را تغییر دهد. باید توجه داشت که در این پیشداوری، تلاش نظام اخلاقی نبایستی به صورتی باشد که اصل حقوق شناسایی دولتها در مورد کشور ما از سوی سایر دول زیر سوال برود.
موضوع‌بندی سیاست ارتباطات خارجی ایران در دوره دوم
در این قسمت به بررسی رابطه ایران با سایر دول می‌پردازیم؛ الف: کشورهای اسلامی: که در سه سطح دوستانه و غیر خصمانه و خصمانه با ایران مورد بررسی قرار می‌گیرد، ایران در این دوره با سه کشور سوریه، لیبی و الجزایر رابطه دوستانه برقرار کرده بود و هدف از آن هم ایجاد شکاف در اجماع جهان عرب در مقابل جنگ با ایران شکستن تحریم علیه ایران بوده البته واضح است که دول مذکور هم از ایجاد رابطه با ایران سود سرشاری بردند مثلا در جریان اتحاد سوریه با ایران، فرصتهای مناسبی را نیز برای حکومت سوریه فراهم ساخت تا بلکه بتواند از بحران داخلی نجات یابد، مشکلات اقتصادی خود را تا حدودی حل نماید و در مساله لبنان تنها نماند. اتحاد سوریه با ایران، می‌توانست حداقل دو فایده در ارتباط با بحران داخلی این کشور داشته باشد. نخست، اینکه پذیرش حکومت علوی سوریه توسط ایران می‌توانست به آن مشروعیت داخلی ببخشد. دوم، اینکه اتحاد با ایران می‌توانست موجب تفرقه میان اپوزوسیون مذهبی سوریه شود.
همچنین کمکهای اقتصادی ایران به سوریه، یکی از مهمترین فواید اتحاد این کشور با ایران بود. سوریه در این زمان، با کاهش درآمدهای نفتی از یک سو، و کاهش کمکهای کشورهای عرب خلیج‌فارس از سوی دیگر، مواجه بود و شرایط اقتصاد داخلی آن به شدت نابسامان بود. از این رو، همکاری اقتصادی با ایران می‌توانست برخی مشکلات حکومت حافظ اسد را مرتفع سازد. در مارس 1982 یک قرارداد تجاری ده ساله بین ایران و سوریه بسته می‌شود، براساس این قرارداد، ایران پذیرفت که سالانه یک میلیون تن نفت به شکل مجانی و پنج تا هفت میلیون تن نفت با تخفیف یک سوم به سوریه تحویل نماید.
و بالاخره اینکه سوریه می‌توانست از نفوذ ایران بر شیعیان لبنان در راستای منافع خود بهره‌برداری نماید. این مساله پس از حمله اسرائیل به لبنان و تاسیس حزب‌الله صحت پیدا کرد. حملات شهادت‌طلبانه گروههای شیعی (که از حمایتهای مادی و معنوی ایران برخوردار بودند) به منافع نیروهای خارجی در لبنان، موجب شد تا این نیروها کشور لبنان را ترک کنند و بدون شک این امر در راستای منافع سوریه بود.
رابطه با لیبی هم به علت کودتایی که در این کشور صورت گرفته بود و گرایش ابتدایی قذاقی به ایران در اوایل گرم بود که بعدها به علت سیاستهای قذافی و گرایش به غرب خصوصا آمریکا از شدت وحدت آن کاسته شد، جالب است بدانید که معمر قذافی در دیدار خود با مقام معظم رهبری (که در آن ایام ریاست جمهوری را برعهده داشتند)، خود را رهبر جهان اسلام پس از امام (ره) نامیده بود!
رابطه با الجزایر هم در ابتدا بدنبال نقش میانجی‌گرانه این کشور در جریان اشغال لانه جاسوسی گرم و مناسب بود که البته بعدها این رابطه به سردی گرایید. اما در میان دیگر کشورهای اسلامی رابطه ایران با پاکستان، ترکیه، عمان، قطر و یمن شمالی غیر خصمانه بود و رابطه ایران با دیگر کشورهای عربی از جمله عراق، کویت، عربستان، مصر، اردن، مراکش و تونس به دلیل سیاستهای خصمانه آنها با ایران، خصمانه بود.
در مورد رابطه با کشورهای غیر اسلامی رابطه ایران با کشورهای امریکا، رژیم اشغالگر قدس، شوروی، افریقای جنوبی (به علت سیاستهای نژادپرستانه که به آپارتاید معروف گشت) و شیلی (به علت کودتای پینوشه و سرنگونی حکومت مردمی آلنده) در حالت مخاصمه بوده و با دیگر کشورها از جمله چین و کشورهای اروپای شرقی و ژاپن و برخی از دول اروپای غربی در حالت بی‌تفاوتی تا روابط عادی بسر می‌برد البته رابطه ایران با کره شمالی هم از وضعیت مطلوبی برخوردار بود و این کشور ایران را در دستیابی به برخی از سلاحهای نیمه سنگین و شکستن تحریم ایران یاری کرده بود.
ارتباط با سازمانهای بین‌المللی و شرکت در کنفرانسها
در این مبحث سازمانهای بین‌المللی به دو دسته تقسیم شده‌اند
1. سازمانهای دولتی و غیردولتی
2. سازناهای منطقه‌ای و بین‌المللی
هدف از این بحث بررسی چگونگی و اهداف ارتباط جمهوری اسلامی ایران با سازمانهای مهم بین‌المللی و منطقه‌ای است.
سازمان ملل متحد
جمهوری اسلامی ایران در این دوره، حضوری دو مرحله‌ای در سازمان ملل متحد داشت. در مرحله اول فقط از باب شناسایی توسط سایر دول شرکت می‌کرد و به علت وجود امتیازات خاصی چون حق وتو که منافی مفهوم ایدئولوژی "نه شرقی _ نه غربی" به واسطه اصل نفی سبیل و اصل ولایت است سازمان ملل را ابزاری در جهت مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به تصمیمات ابرقدرتها تبدیل کرده است نوعی عدم اعتماد سیاسی نسبت به این سازمان داشت. ایران می‌کوشید تا در غالب تصمیمات آنها از پیش تعهد نسپارد اما در مرحله دوم که مساله اساسی جنگ تحمیلی به موفقیتهای خاص خود نزدیک می‌شد و فشار جهانی به منظور اختتام جنگ بدون طرف پیروز ار کانال سازمان ملل به جمهوری اسلامی وارد می‌شد (برای مثال ادبیات سازمان ملل در صدور قطعنامه‌های قبل از قطعنامه 598 و 588 یعنی قطعنامه‌های 479، 514، 522، 540، 552، 582 کاملا غیرمتعهدانه بود و از این منازعه تحت عنوان وضعیت بین ایران و عراق یاد کرده اما پس از آنکه ایران به پیروزی‌های چشمگیری در جبهه نایل شد می‌بینید که لحن قطعنامه‌ها جدی و امرانه می‌شود و دو طرف را به انجام آتش‌بس مکلف می‌کند)، سیاست ایران در مورد مشارکت در سازمان ملل تغییر کرد، زیرا سازمان ملل به عنوان مکانی برای اخذ تصمیمات مهم تلقی می‌شد. توانایی سازمان ملل در زمینه صدور قطعنامه، محکومیت تجاوز، کمک به آوارگان، اعطای وام به کشورهای مختلف برای توسعه و بازسازی اقتصادی آنها، یا کمک در حل و فصل جنگ تحمیلی، همگی عواملی بودند تا ایران دیدگاه خود را نسبت به این سازمان بین‌المللی در راستای اهداف و منافع ملی خود تغییر دهد.
اهداف ایران از حضور در این سازمان عبارتند از:
1. تفهیم اهداف و اصول سیاست خارجی کشور ایران برای سایر دولتها، به منظور تعامل با آنها در امور مشترک.
2. استفاده از امکانات تخصصی این سازمان، بالاخص وجود بخشهای مختلفی چون حمل و نقل بین‌المللی، صلیب سرخ، سازمان غله و خواروبار جهانی و صندوق بین‌المللی پول که تا حدی می‌تواند ظرفیتهای اقتصادی کشور را تقویت کند. مخصوصا توجه به این امر که به نظر بعضی از پژوهشگران، توسعه کشورهای جهان سوم مستلزم همکاری بین‌المللی در بستر سازمانهای تخصصی است.
3. با توجه به سیاستهای عام جمهوری اسلامی ایران که حمایت از مستضعفان و دفاع از حقوق مسلمین را سرلوحه کار خود قرار داده است و با توجه به اینکه برای نمایندگان حرکتهای رهایی‌بخش، جایگاهی در این سازمان پیشبینی نشده است، ایران می‌تواند از تریبون سازمان ملل به عنوان ابزاری در جهت دفاع از حقوق محرومان استفاده کند.
سازمان کنفرانس اسلامی و جنبش عدم تعهد
اهداف شرکت ایران در این سازمانها عبارتند از:
1. استفاده از تریبون این مجامع جهت نزدیک کردن مواضع آنها در مسایل مشترک؛
2. اتخاذ تصمیمات مستقل از سایر بلوک بندیها، که البته راه موفقیت و یا عدم موفقیت این اهداف، فراز و نشیبهایی وجود داشتکه بعضا منجر به همکاری و تعاون بیشتر این کشورها و در بعضی موارد اصطکاک‌هایی می‌شد؛ مثل اوپک.
3. سازمان ناتو و بازار مشترک
به دلیل عدم سازگاری استانداردها و نورمهای نظام اسلامی با موارد دیگر، طبعا نظام جمهوری اسلامی در این دوره در جهت مخالفت با اهداف این سازمانها حرکت می‌کرد و می‌کوشید سازمانهای مشابهی در مقابل این نوع همکاریها ایجاد کند، به عنوان مثال اکو.
جمع‌بندی
به طور کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این دوره ظاهرا با توجه به مفاهیم تئوری بازیها، با استفاده بیشتر از مکانیزم ارتباط با ملتها و رقیق کردن ارتباط با دولتها، سیاست انعزال از محیط بازی را در پیش می‌گیرد. رفتار خارجی ما در این دوره به نحوی بود که در جنگ تحمیلی عراق، توانست تمام کشورها و حتی بی‌طرفها را پشت‌سر خود نگاه دارد (به نقل از آقای هاشمی رفسنجانی _ 1988) و ما می‌کوشیدیم تا دیگران را به خاطر اعمال خود سرزنش کنیم (به نقل از آیت‌الله موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضائیه _ 1988).
به عبارت صریح‌تر ایران توسط کشورهای غربی در انزوای سیاسی _ اقتصادی قرار می‌گیرد. 

برچسب اخبار