* شما هم تحصیل کرده حوزه و هم دانشآموخته دانشگاه هستید، بنابراین تسلط کافی به آموزش فلسفه در حوزه و دانشگاه را دارید، وضعیت آموزش فلسفه در حوزهها در گذشته چگونه بوده است؟
** در حوزهها خواندن فلسفه در زمانهایی خیلی رایج نبود، بخصوص بعد از رحلت ملاصدرا خیلی از افراد با خواندن فلسفه موافق نبودند و عدهای همچنان فلسفه را تدریس و مطالعه میکردند، از زمان حاجی سبزواری(متوفی1281)، این چراغ حکمت صدرایی برافروخته شد و تا زمان قاجار مرحوم زنونی و ملاعلی حکیم و... در تهران فلسفه تدریس میکردند و بعد از این هم در زمان مرحوم علامه طباطبایی در حوزه بخصوص با توجه به نیاز مبرمی که در زمان تودهایها و کمونیستها به فلسفه بود فلسفه رواج بیشتری پیدا کرد، یعنی احساس نیاز به آن میشد و اکنون در حوزهها عموما فلسفه را میخوانند و بیشتر فلسفه صدرا و حکمت متعالیه است، یعنی بدایهالحکمه و نهایهالحکمه مرحوم علامه طباطبایی و یا منظومه سبزواری که تقریبا بدایهالحکمه و نهایهالحکمه آسان شده منظومه با شرح و بسط بیشتر است. در واقع مرحوم طباطبایی اسفار فشردهای را در بدایه و نهایه آورده و چندین شرح و ترجمه هم بر این کتابهای بدایه و نهایه نوشته شده است.
* یعنی در حوزهها فقط این کتابها تدریس میشود، فلسفه ابنسینا و سهروردی مطالعه نمیشود؟
** نه! اکنون در حوزهها مطالعه این کتابها رایج است البته در کنار اینها بعضیها فلسفه مشاء یعنی اشارات بوعلی را میخوانند، همچنین فلسفه اشراق یعنی کتاب حکمهالاشراق هم بعضا خوانده میشود. آنچه که اکنون در حوزهها رایج است فلسفه صدرا یعنی حکمت متعالیه است که در بدایهالحکمه و نهایهالحکمه فشرده شده است و به صورت عمومی خوانده میشود و همچنین به طور خصوصی هم حکمت متعالیه توسط اساتید برجسته برای طلاب خاص تدریس میشود که از جمله اساتید برجسته آن آیتالله جوادیآملی (حفظهالله) است که سالها این کتاب را تدریس کردند و حاصل تدریس آن هم کتاب «رحیق مختوم» است که 10 جلد آن منتشر شده و 5 جلد آن هم در شرف انتشار است و بقیه آن هم به مرور منتشر خواهد شد. ایشان تقریبا هر جلد از 9 جلد اسفار را در 5 جلد شرح کرده است که کار بسیار عظیمی است.
* به نظر شما مهمترین آسیب آموزش فلسفه در دانشگاهها چیست؟
** یکی از مشکلات نظام آموزشی کشور که در برنامهریزی دانشگاهها به آن انتقاد میکنیم این است که فلسفه در مقطع لیسانس وجود دارد. دانشجوی لیسانس فلسفه مطلبی از فلسفه را میآموزد و بعد که فرا گرفت به دنبال شغل دیگری میرود. اولا هزاران سؤال در ذهن او مطرح شده است و هنوز خود به تنهایی به آن حد نرسیده که بتواند به این سؤالها پاسخ دهد و دچار یک مشکلات ذهنی میشود، بخصوص اگر همین دانشجو بخواهد به تدریس در مقاطع مختلف تحصیلی برای دانشآموزان هم بپردازد و معلم هم شود که معلوم است نه میتواند پاسخ سؤالات خودش را بدهد و نه پاسخ سوالات دانشآموزان را.
پیشنهاد بنده در آن زمان این بود که لیسانس فلسفه وجود نداشته باشد، بلکه از فوقلیسانس شروع کنیم و در کشور هم چند تا مرکز باشد که دانشجو در مقطع فوقلیسانس فلسفه بگیرد و دانشجویان برجسته رشتههای مختلف مانند ریاضی، حقوق، الهیات و... حداقل یک زبان خارجی را به صورت قوی یاد بگیرند و بعد مشغول فراگرفتن فلسفه شوند، همچنین کوشش شود تا آنجا که مقدور است این دانشجویان تا پایان راه، یعنی تا مقطع دکتری هم ادامه تحصیل دهند و در واقع به فیلسوف یا شبهفیلسوف تبدیل شوند. در غیر این صورت دچار کلی سوالات و مشکلات هم خواهند شد و بسیاری از این دانشجویان در همان مقطع لیسانس باقی میمانند، یعنی این شیوه انتخاب رشته که اکنون لیسانس فلسفه با کنکور وارد دانشگاه میشود و دانشآموز از بین چندین رشته که به صورت تصادفی انتخاب میکند یک رشته مانند فلسفه را بدون علاقه قبول میشود، شیوه درستی نیست. خودم شاهدم دانشجوی دانشگاه تهران بیکار است و شغلی پیدا نکرده، بنابراین با تدریس فلسفه در مقطع لیسانس مخالفم.
* اگر بخواهیم از تدریس فلسفه در دانشگاهها آسیبشناسی داشته باشیم یک بخش آن کتابها و منابع آموزشی است. آیا موافق هستید که هماکنون کتابهای مناسب به قدر کفایت در بخش فلسفه اسلامی و هم در بخش ترجمه از فلسفه غرب موجود نیست؟
** نه، ببینید اولا اینکه شما گفتید کتاب و منابع خوبی در دسترس نیست، من این را قبول ندارم. در فلسفه اسلامی آنقدر کتاب نوشته شده که بیش از نیاز فعلی دانشجوهاست. قبلا در زمانی که ما اسفار ملاصدرا را میخواندیم چند نسخه از اسفار بیشتر در دسترس نبود. خدمت مرحوم علامه طباطبایی برای آموزش میرفتیم. تعداد معدودی کتاب از کتابهای رحلی داشتند و ما هم میرفتیم از کتابخانه مدرسه فیضیه یا حجتیه استفاده میکردیم. اکنون اسفار به چند شکل منتشر شده است. آیتالله جوادیآملی (حفظهالله) همان طور که گفتم شرح مفصلی بر اسفار نوشته است. شهید مطهری 2 شرح بر منظومه سبزواری دارد، یکی شرح مختصر و یک شرح مفصل 4 جلدی، الهیات شفا هم با چند شرح کامل و ناقص منتشر شده است.
* گاهی دانشجویان در رشتههای مختلف تحصیلی به خاطر نداشتن آینده شغلی انگیزه خود برای مطالعه را از دست میدهند، نظر شما در مورد اساتید و دانشجویان فلسفه چیست؟
** از باب اینکه فارغالتحصیل فلسفه در مقطع لیسانس اشتغال ندارد قبلا هم اشاره کردم، اصلا مصلحت نمیبینم که لیسانس فلسفه وجود داشته باشد، همانطور که مصلحت نمیبینم لیسانس ادیان داشته باشیم، متأسفانه اکنون نمیدانم برچه اساسی همه دانشگاهها لیسانس ادیان دارند. ادیان رشتهای است که ادیان مختلف را برای دانشجویان معرفی میکند و دانشجو هم گیج و حیران میشود، بخصوص اگر استاد متدین مستحکمی هم نداشته باشند به جای اینکه او را هدایت کنند او را گمراه میکنند. به همین جهت بنده معتقد هستم نباید در مقطع لیسانس ادیان دانشجویی پذیرفته شود، اکنون به دنبال این هستم که به دانشگاه پیام نور تلفن کنم که لیسانس ادیان را در این دانشگاه راهاندازی نکنند. در رشته ادیان هم افراد نخبه و با استعداد را برای مقاطع بالاتر انتخاب کنند. بنابراین معتقدم که لیسانس فلسفه کارایی ندارد. دانشجویانی که وارد دانشگاه میشوند در وهله اول به دنبال این هستند که با این رشتهای که انتخاب کردند شغلی بیابند که با آن ادامه زندگی دهند. برای لیسانس فلسفه هم کار و شغلی پیدا نمیشود، جز در آموزش و پرورش که فارغالتحصیل فلسفه هم به دلایلی که قبلا گفتم در آموزش و پرورش کارایی ندارد؛ اولا شغل مناسب پیدا نمیشود و ثانیا اگر شغل مناسب هم پیدا شود خود این فرد آنقدر مایه ندارد که دانشآموز خود را اقناع کند و هنوز قدرت پاسخگویی به سوالات ذهنی خود را ندارد بنابراین دانشآموزان را هم نمیتواند اقناع کند. اگر قرار است فلسفه تدریس شود برای افراد معدودی در سطح فوق لیسانس و دکترا با اساتید خوب که محاسبه شغل مناسب آنها هم بشود، اگر کسی از روی علاقه آمده باشد فلسفه را مبنا قرار میدهد و شغل مورد نظر خود را پیدا میکند یا استاد دانشگاه میشود و یا به کار ترجمه و یا دیگر کارها میپردازد.
* آیا موافق نیستید که پیدا کردن شغل مناسب در گرو این است که جامعه به اهمیت فلسفه پی ببرد، بداند که دانشجو رشته فلسفه در مقطع لیسانس یا بالاتر نسبت به دیگر رشتهها کارایی بهتری دارد و میتواند بهتر تصمیم بگیرد و مدیریت کند؟
** نه، هرکسی که فلسفه خواند و فارغالتحصیل فلسفه بود که نمیتواند مدیر خوبی شود. مدیریت خودش یک رشته مستقلی است.
* منظورم در تحلیل درست وقایع و استنباط آنهاست!
** بله، کسی که فلسفه خوانده و به آن احاطه دارد تعمق بیشتری دارد چون میداند که رابطه مسائل با همدیگر چیست و استدلال، مصادره و مغالطه چیست. مقدمات و نتیجه چه رابطهای با هم دارند. فارعالتحصیل فلسفه در هر شغلی که باشد اگر آدم ورزیدهای باشد طبیعی است که عمیقتر میاندیشد، اما اینکه هر کسی فلسفه خواند و فارغالتحصیل رشته فلسفه بود میتواند مدیر خوبی هم باشد اینگونه هم نیست.
* براساس استدلال و قدرت تجزیه و تحلیل فلسفه به نظر برخی اگر همه افراد جامعه فلسفه بخوانند برای رشد و توسعه کشور میتوانند مؤثرتر باشند نظر شما در این مورد چیست؟
** در این باره 2 بحث وجود دارد؛ اینکه بخواهید فلسفه را به افراد مختلف بیاموزید و از دوران پیشاسقراطیان شروع کنید تا به عصر حاضر برسید. آموزش و آموختن فلسفه به این شکل نیاز به عمر 50 ، 60 ساله مختص به فلسفه دارد. اما نه!، زمانی است که میخواهید ذهن استدلالی را به دانشجویان بیاموزید، اگر کسی منطق را هم خوب تعلیم دهد به نظرم برای دانشجویان کافی است، البته این ظرفیت و لزوم وجود دارد که برای دانشجویان رشتههای علوم انسانی آشنایی با فلسفه و بحث شناخت و... وجود داشته باشد و تدریس شود، البته لازم است یک کتاب مناسب و دقیق برایشان نوشته شود که به آنها آموخت که معرفت این گونه حاصل میشود و رشد میکند، بدانند تصور و تصدیق چیست و قضایا چگونه تحلیل میشوند و چگونه به دست میآیند و به همین شکل فلسفه به صورت شفاف به آنها تدریس شود و بعد هم رابطه اینها با دین مشخص شود که اساسا دین چه جایگاهی دارد و عقل چه جایگاهی و تا کجا کاربرد دارد و حدش کجاست و در کجاها باید به دین پناه ببریم و از آن کمک بجوییم، اگر این کار انجام شود خیلی خوب و مفید است، اما اگر مراد این باشد که ما مسائل فلسفی را از آغاز به دانشآموزان تعلیم دهیم بیآنکه غایت از آن تأیید شود این کار مناسب نیست.
* منظورم منطق عمومی و فلسفه عمومی است که فضای فکری دانشجویان و دانشجویان رشتههای مختلف باز شود.
** این کار یک کار فنی است که ما منطق را چگونه تعلیم دهیم، خیلی از دانشجویان به خاطر اینکه معلم نمیتواند درست تعلیم دهد از منطق بیزار میشوند، خیلی از اساتید هم منطق را به سادگی و قابل فهم به دانشجویان تعلیم دهند. وقتی که خودم در سال ششم دبیرستان منطق را تدریس میکردم آنقدر برای دانشآموزان آسان بود که میگفتند این همه میگویند منطق سخت است شما آن را براحتی برای ما تدریس میکنید، اگر این گونه برای دانشآموزان تدریس شود برایشان دلنشین است.
* برگزاری همایش روز جهانی فلسفه که در31 آبان و اول و دوم آذر در تهران برگزار میشود چه تأثیری بر وضعیت فلسفه در ایران دارد؟
** از میزان کسانی که به همایش روز جهانی فلسفه دعوت شدند آگاه نیستم، ما فقط در جلسه تصمیمگیری کلی شرکت میکنیم و از این اطلاعات آقای دکتر اعوانی و همکارانشان اطلاع دارند.
کیفیت همایش روز جهانی فلسفه به نوع کسانی که به این همایش دعوت میشوند بستگی دارد. افراد مختلفی مثلا در فلسفههای دکارت، کانت، هگل، شوپنهاور و فیلسوفان جدید مانند ویتگنشتاین، دریدا، نیچه و... تخصص دارند که از آنها دعوت میشود به ارائه نظر خود بپردازند.
هر کسی ممکن است در زمینهای نظری بدهد و مقالهای داشته باشد طبیعی است که اینها با فلسفه اسلامی نسبتهایی پیدا میکند که همه را باید با هم جمع کرد و مقالات موجود در همایش به عنوان مجموعه مقالات منتشر شود تا دانشجویان و اساتید مختلف استفاده کنند.
* به نظر شما فلسفه اسلامی در گفتمان با فلسفه غرب چه حرفهایی برای گفتن دارد؟
** موضوعات زیادی مشترک میان این دو فلسفه وجود دارد، اگر فرصت کنم مقاله مورد نظر خود را تهیه کنم، موضوع مقاله بنده که در همایش شیراز که چندی پیش برگزار شد و کلیات آن را ارائه کردم «زمان در فلسفه صدرا و کانت» است؛ این بحث بسیار مهمی است، ممکن است کسی بحث زمان در فلسفه صدرا و فیزیک جدید یا زمان در کانت و فیزیک جدید را بررسی کند، یعنی میتوان بین موضوعات گوناگون در فلسفه شرق و فلسفه غرب مقایسه انجام داد، مثلا خدا در فلسفه اسلامی و فلان فیلسوف غربی، وجود، ماهیت در اندیشه فلاسفه اسلامی و فلاسفه غرب که موضوعات مختلفی در این باره وجود دارد و شاید در مباحثی هم نتوان این مقایسه را انجام داد.