تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۷  ، 
شناسه خبر : ۱۹۵۶۷۶
گفت‌وگوی مهندس لطف‌الله میثمی با مهندس هاشم صباغیان
اشاره: همان‌گونه که در گفت‌وگو با آقای حسین شاه‌حسینی با عنوان "اول بهمن 1340؛ درس‌هایی برای جنبش دانشجویی" در شماره 24 نشریه ذکر شد، چشم‌انداز ایران بر آن است که به بررسی سه نقطه‌عطف جنبش دانشجویی- شانزده آذر 1332، اول بهمن 1340 و هجدهم تیر 1378- بپردازد. از همین‌رو در ارتباط با واقعه اول بهمن 1340 پرسش‌هایی برای مهندس هاشم صباغیان فرستاده شد، متن این پرسش‌ها در همین شماره در گفت‌وگو با دکتر مسعود حجازی پیرامون این واقعه آمده است. در همین راستا نشریه چشم‌انداز ایران گفت‌وگویی را با مهندس هاشم صباغیان انجام داد که از نظر خوانندگان محترم می‌گذرد.

* ابتدا تشکر می‌کنیم از این‌که وقت خود را به خوانندگان چشم‌انداز ایران اختصاص دادید. قصد داریم که شما را به دوران جوانی و دانشجویی و حدوداً چهل و سه سال پیش برگردانیم. شما در آن سال‌ها دانشجوی سال چهارم رشته راه و ساختمان در دانشکده فنی بودید و در سال‌های 1339 تا 42 دانشگاه یکپارچه شور بود و فعالیت داشت. در سال 1339 به زندان افتادید، اما همان‌طور که آقای دکتر مسعود حجازی نیز در مصاحبه خود با چشم‌انداز ایران درباره واقعه اول بهمن 1340 اشاره می‌کرد، شما یکی از اعضای "سازمان جوانان جبهه ملی" بودید؛ شما، احمد سلامتیان و سیروس یحیی‌زاده. به‌طور کلی می‌خواستیم از شما بپرسیم که سازمان جوانان جبهه ملی چه فعالیتهایی می‌کرد و نقش این سازمان در تظاهرات اول بهمن 1340 و هماهنگی آن با دانشگاه و دانشجویان چه بود؟
** ابتدا من از شخص شما تشکر می‌کنم. نشریه چشم‌انداز ایران در میان نشریات دیگر از جایگاه راهبردی و ویژه‌ای برخوردار است و این نقش و جایگاهی مناسب برای پرورش نسل‌های آینده است. من معتقدم که حوادث تاریخی گذشته حتماً باید به نوعی مکتوب شود، به ویژه این کار باید از نگاه افراد مختلف انجام شود. با این کار خود خوانندگان با مطالعه نظرات گوناگون می‌توانند- با شناخت سابقه سیاسی، اجتماعی آن فرد- به داوری بنشینند.
جبهه ملی دوم در سال 1339 تشکیل شد. نقش و فعالیت دانشجویان در شکل‌گیری این جبهه موثر بود. دانشجویان پیش از آن در انجمن اسلامی دانشجویان فعالیت می‌کردند و این فعالیت بیشتر جنبه مذهبی و اجتماعی داشت تا سیاسی. چرا که پیش از سال 1339 مسائل سیاسی آنچنان مطرح نبود. پس از سال 1334 و کشف سازمان نظامی حزب توده، شاه خفقانی ایجاد کرده بود. وقتی ما به دانشگاه اشاره می‌کنیم، باید بگویم که دانشگاه تهران در آن زمان محور اصلی فعالیتهای دانشجویی بود. دانشگاه امیرکبیر در آن دوران تازه تأسیس شده بود. انجمن اسلامی دانشجویان در آن دوران فعال بود و همکاریهایی هم با انجمن اسلامی مهندسین داشت. به عنوان نمونه وقتی که انجمن اسلامی مهندسین براساس برنامه همیشگی خود- که از سال 1334 آغاز شده بود- نماز عید فطر را برگزار می‌کرد، انجمن اسلامی دانشجویان همواره در برنامه‌های آنها شرکت می‌کرد. این انجمن به دلیل این‌که از نظر تشکیلاتی فعالیت و کار کرده بود، به محض این‌که جبهه ملی دوم تشکیل شد، بسیاری از اعضای آن در جبهه ملی فعال شدند، البته دانشجویان دیگری هم بودند که در این جبهه فعالیت داشتند. مرکزیت فعالیت این دانشجویان در دانشکده فنی بود. دلیل آن هم وجود شخص مهندس بازرگان در این دانشکده بود و از افراد صاحب‌نامی که در انجمن اسلامی دانشجویان بودند می‌توان از مرحوم کاظم سامی، عباس شیبانی، ابوالحسن بنی‌صدر، محمد توسلی، محمد حنیف‌نژاد، سعیدمحسن و ابوالفضل حکیمی نام برد که از فعالان انجمن اسلامی و همچنین جبهه ملی به شمار می‌رفتند. از خانم‌ها هم می‌توانیم از پروانه اسکندری (فروهر) و هما دارابی نام ببریم.
جبهه ملی در سال 1339 دو پایگاه عمده داشت؛ نخست دانشگاه و دیگری بازار بود. پایگاه‌های دیگر همچون پایگاه ورزشکاران بعدها به جبهه ملی پیوستند. پس از آن هم سازمان جوانان در جبهه ملی تشکیل شد، چرا که دانش‌آموزان در این جبهه فعال بودند. کمیته جبهه ملی دانشگاه نیز تشکیل شد، این کمیته از هر دانشکده‌ای یک نماینده داشت؛ این نمایندگان آقایان دکتر سامی، دکتر کیهانی، سیروس یحیی‌زاده، سلامتیان، حقیقی، شیبانی، ابوالفضل حکیمی و اینجانب بودیم و از دانشکده علوم آقای ابوالفضل حکیمی بود. این کمیته تحرک جبهه ملی را سرعت بخشید. در خیابان فخرآباد منزلی را در اختیار جبهه ملی گذاشتند و جبهه ملی دفتر تشکیلات خود را در آنجا قرار داد که به خانه 143 معروف شد. البته آقای دکتر شیبانی را قبلاً دستگیر کرده بودند، چرا که ایشان بسیار فعال بود و عمده فعالیت خود را در دانشکده پزشکی و فنی انجام می‌داد. دانشکده فنی مرکزیت فعالیت‌ها را داشت، به دلیل این‌که تعداد بسیاری از دانشجویان این دانشکده عضو جبهه ملی بودند و دیگر این‌که هسته اصلی انجمن اسلامی دانشجویان در دانشکده فنی متمرکز بود. در سال 1339 حوالی ماه‌های آذر یا دی، شب قبل از یکی از میتینگ‌هایی که می‌خواست در خانه 143 برگزار شود، پنج نفر از کمیته مرکزی جبهه ملی را دستگیر کردند. این پنج نفر شامل آقایان احمد سلامتیان، حقیقی، کیهانی و شیبانی و اینجانب می‌شد و دانشجویان برای آزادی ما نیز در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تحصن کردند. پس از آن ما آزاد شدیم ولی آقای شیبانی را آزاد نکردند. من یک‌بار دیگر در سال 1340 نیز دستگیر شدم. در زمان دستگیری ما را به زندان قزل‌قلعه بردند؛ قزل‌قلعه تنها زندان سیاسی آن دوران بود. این زندان در آن دوران خارج از شهر بود و وقتی جریان تحصن دانشگاه نیز به وجود آمد (در اعتراض به دستگیری ما) عده‌ای دیگر را هم دستگیر کردند و به این زندان آوردند. در آن دوران آقای دکتر فرهاد رئیس دانشکده پزشکی بود که بعدها هم رئیس دانشگاه تهران شد. جمعی از ما پس از آزادی از زندان نزد آقای دکتر فرهاد رفتیم. لازم به ذکر است که ایشان از شخصیت‌های دانشگاهی خوب و محترمی بودند. و از وی پرسیدیم که دکتر شیبانی را برای چه آزاد نکردند. ایشان در جواب گفت که اتفاقاً من نیز بسیار علاقه‌مندم که دکتر شیبانی را آزاد نمایند. دکتر شیبانی چندین سال بود که سال آخر دانشکده پزشکی خود را به دلیل رفتن به زندان‌های مکرر به تأخیر انداخته بود.
حرکت تاریخی جنبش دانشجویی در سال 40
در ششم فروردین سال 1340 آیت‌الله بروجردی به رحمت خدا رفتند. ما، گروه‌هایی از جبهه ملی که عضو انجمن اسلامی دانشجویان نیز بودیم؛ به جبهه ملی فشار آوردیم تا جبهه برای فوت آیت‌الله بروجردی مراسم بگذارد؛ چرا که آیت‌الله بروجردی مرجع بلامنازع آن دوره بود و مراسم زیادی برای فوت ایشان برگزار شد جبهه ملی موافقت نکرد. لذا انجمن اسلامی دانشجویان تصمیم گرفت که از طرف دانشگاه مراسمی برای چهلم آیت‌الله بروجردی برگزار کند و این موضوع مطرح شد و هیئت مدیره انجمن اسلامی دانشجویان تصویب کرد و عده‌ای از دانشجویان جبهه ملی نیز این حرکت را تأیید کردند و با ما همراه شدند و همه به قم رفتیم. از نظر من این اولین پیوندی بود که دانشجویان توانستند با روحانیون برقرار کنند. در این مراسم مردم قم به تدریج به صف دانشجویان پیوستند و شهر قم به تعطیلی کشیده شد و تبدیل به یک تظاهرات اعتراضی عظیم و منظم شد. خود این حرکت باعث شد که در دانشجویان دانشگاه تهران هم تحرک بیشتری به وجود بیاید و اصولاً دخالت در امور سیاسی تبدیل به انگیزه‌ای برای دانشجویان شد. در گذشته سابقه‌ای در مورد چنین حرکت اجتماعی وجود نداشت و پس از آن مردم هم با علاقه بیشتری در چنین تظاهراتی شرکت می‌کردند. جبهه ملی وقتی مشاهده کرد که پایگاه موثری در میان دانشجویان دارد، تصمیم گرفت که دانش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموزان را هم سازماندهی کند و بنابراین سازمانی هم به نام سازمان جوانان جبهه ملی تشکیل شد که شورای مرکزی مسئولیت این سازمان را به عهده دکتر مسعود حجازی گذاشت. ایشان هم هیئتی از جوانان فعال آن دوره را جمع‌آوری کرد که عبارت بودند از آقایان سیروس یحیی‌زاده، احمد سلامتیان، علی‌اصغر تهرانچی و اینجانب. این سازمان نیز در توزیع اعلامیه‌های جبهه ملی و شرکت در جلسات عمومی نقش فعال داشت.
* آیا این دانش‌آموزان فعالیت‌های خودجوشی انجام دادند که شما به فکر سازماندهی نیروهای آزاد شده آنها افتادید یا این‌که در ابتدا خود شما به فکر فعال کردن سازمان جوانان افتادید؟

** جبهه ملی متوجه شد که باید رویکردی به جوانان داشته باشد و دانشگاه‌ها بیشتر کارها و فعالیت‌های اساسی جبهه ملی را انجام می‌دادند و در جلسات جبهه ملی کم‌کم دانش‌آموزان نیز حضور یافتند. در آن دوران کسانی که می‌خواستند فعالیت سیاسی بکنند اما نمی‌خواستند عضو حزب توده شوند، به عضویت جبهه ملی درمی‌آمدند. جبهه ملی دوم در عمر دو ساله خود آنچنان فعالیت تشکیلاتی نکرد و این دانشجویان بودند که از خود جوشش و جنبشی نشان دادند و جبهه ملی را به فکر سازماندهی انداختند.
* شما فکر می‌کنید درگیری اصلی جبهه ملی با دولت امینی چه بود؟ به واقع این درگیری از کجا شروع شد؟
** ما آن دوران به جهت این‌که دانشجو بودیم آنچنان از این جریانات آگاهی نداشتیم، ولی وقتی که من درسم را تمام کرده بودم، پیگیری‌های جدی‌تری کردم، با این وجود ممکن است نتوانم برداشت‌های کاملاً صحیحی ارائه کنم. اما به طور کلی جمع‌بندی آن دوران این بود که امینی می‌خواست با شاه مبارزه کند و تا حدودی به دادن آزادی معتقد بود اما عوامل دربار دست او را در این زمینه بسته بودند. جبهه ملی با امینی آنچنان روابط خوبی نداشت اما این دلیل نمی‌شود که بگوییم جبهه ملی چون با امینی روابط خوبی نداشت، ‌پس با دربار روابط خوبی داشته است. تحلیل داخلی جبهه ملی این بود که با امینی رابطه خوبی نداشته باشد، اما نهضت آزادی که از سال 1340 تأسیس شده بود و ما هم عضو آن بودیم، مبارزه با امینی را - به دلیل این‌که معتقد بود تضعیف امینی در حقیقت به این منجر می‌شود که به‌طور غیرمستقیم آب در آسیاب دربار ریخته شود. درست نمی‌دانست، البته این به معنای تأیید امینی از سوی نهضت آزادی نبود، بلکه نهضت آزادی تضعیف امینی را در آن مقطع تاریخی صحیح نمی‌دانست.
* آن‌طور که سرهنگ نجاتی می‌گوید آیا مخالفت با امینی از سوی جبهه ملی به این دلیل نبود که امینی اصلاحات ارضی را در دستور کار دولت خود قرار داده بود و عده‌ای از اعضای این جبهه جزو مالکین و زمینداران بودند و این اصلاحات را به زیان خود می‌دیدند؟
** من معتقدم که این تحلیل جزو شایعات و اشتباهات آن دوران بود. این تحلیل در آن دوران می‌شد، اما باید گفت که این‌گونه نبود که اکثریت جبهه ملی جزو فئودال‌ها و مالکین باشند. ممکن است یکی - دو نفر از اعضای جبهه ملی زمین‌دار بوده باشند و از این نظر هم ضربه دیده باشند، ولی این جو غالب سران جبهه آن روز نبود. سران جبهه ملی آن دوره همچون اللهیار صالح، دکتر سنجابی و مهندس حسیبی زندگی‌های بسیار ساده‌ای داشتند و از نظر من این‌ها برداشت‌هایی بود که آن روزها بیشتر چپی‌ها و توده‌ای‌ها از این مسئله داشتند و آن را القا می‌کردند، اما هیچ‌گاه کسی نمی‌تواند عضو باسابقه‌ای از جبهه ملی آن روز را نام ببرد که از زمین‌داران و مالکین بزرگ باشد. دکتر امیر علایی و دکتر نریمان نیز از زندگی ساده‌ای برخوردار بودند، حتی دکتر نریمان در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی می‌کرد.
* با وجود شور و فعالیت دانشجویان و اعتمادی که در گذشته به جبهه ملی داشتند، چه اتفاقی افتاد که پس از این حادثه، کم‌کم اعتماد دانشجویان به جبهه ملی کمرنگ شد؟
** من معتقدم که تفاوت اساسی‌ای که دانشجو با مردم عادی دارد این است که دانشجو حاضر نیست مطلبی را کورکورانه بپذیرد، بلکه جست‌وجو و تحقیق می‌کند و به نتیجه می‌رسد. دانشجو تلاشگر است، ‌برای این‌که در این راه آمادگی دارد هزینه بدهد.
رهبران جبهه ملی در آن دوران چندان همراه با مردم حرکت نمی‌کردند و شعارهایشان از شعارهای معقول مردم - نه شعارهای احساسی - عقب‌تر بود و به همین دلیل کم‌کم رهبری آنها ضعیف شد. عامل دیگر، وجود اختلافات میان خود رهبران جبهه ملی بود که بر سر مسائل جزیی با یکدیگر به توافق نمی‌رسیدند، این اختلافات در بیرون انعکاس می‌یافت و روی دانشجویان اثر می‌گذاشت و اعتماد دانشجویان را کم می‌کرد. عامل دیگر که می‌توان به آن اشاره کرد، به گذشته برمی‌گردد و آن این‌که افراد تشکیل‌دهنده جبهه ملی آنچنان سابقه مبارزاتی و سیاسی و تشکیلاتی نداشتند؛ مرحوم دکتر مصدق تنها عده‌ای انسان‌های خوب را دور هم جمع کرده بود. با این حال بر سر کسب بسیاری از مناصب در جبهه با یکدیگر درگیری داشتند و این نشان می‌داد که متأسفانه منافع ملی برای بعضی از آنان در درجه اول اهمیت قرار نداشت و منافع گروهی در درجه اول اهمیت بود و همین عامل نیز باعث شکست و از دست دادن پایگاه‌های آنان شد.
* آیا بر سر موضوع اول بهمن 1340 نیز اختلاف‌نظری میان رهبران و اعضای جبهه ملی وجود داشت؟
** من در کنگره جبهه ملی در سال 1341 به عنوان نماینده دانشگاه تهران حضور داشتم. در کنگره جبهه ملی اختلاف‌نظرها بالا گرفت و من در این کنگره حتی سخنرانی نیز داشتم و در آن سخنرانی منقلب شدم، چرا که به عنوان یک دانشجو بسیار ناراحت بودم از این که چنین اختلافاتی را سران یک جبهه به این ترتیب داشته باشند و در موضوعاتی چون اول بهمن 1340 تصمیماتی گرفته شد که درست نبود، تصمیماتی که کانال تشکیلاتی آن، کانال صحیحی نبود و افرادی شخصاً تصمیماتی گرفته بودند و همه این موارد در کنگره مطرح و اختلافات چشمگیرتر شد.
* در نهایت می‌خواهیم از شما بپرسیم که هم جنبش دانشجویی و هم اپوزیسیون از واقعه اول بهمن 1340 برای امروز چه درس‌هایی می‌توانند بگیرند؟
** این سوال مهمی است و باید پرسید که نسل امروز باید چه بکند و این کوله‌بار تجربه را چگونه باید به کار گیرد. نسل امروز ابتدا باید در جهت خودسازی خود باشد، یعنی فردفرد دانشجویان و نسل جوان امروز ما باید از نظر علمی و تحقیقاتی پربار و اهل مطالعه باشند، چرا که ذهن آنها، ذهن خلاقی است و امکانات کنونی نیز با امکانات گذشته متفاوت است. امروزه دسترسی به کتابخانه‌ها و شخصیت‌های مختلف وجود دارد و یک دانشجو باید درصدد خودسازی خود باشد. یکی از دلایلی که ما در گذشته در برهه‌های مختلف با شکست روبه‌رو شدیم، این بود که انسان‌هایی به معنای واقعی کم داشتیم. یک انسان باید بتواند روی پاهای خود بایستد و صاحب‌نظر باشد و کورکورانه تسلیم تصمیمات گروهی نشود. قرآن هم به صراحت می‌گوید که اگر فرد فرد انسان‌ها تغییر کنند، سرنوشت کل انسان‌ها تغییر می‌کند. (رعد: 11) دومین کاری که باید نسل امروز بکند، این است که در نظر داشته باشد کار فردی اثر چندانی ندارد. در نسل امروز عدم وابستگی به گروه‌ها جا افتاده است و آن را شعار خود قرار داده‌اند و برای خود عدم وابستگی به گروه‌ها را یک نوع خصلت مثبت و نقطه قوت می‌دانند. در صورتی که فرد اگر بالاترین اطلاعات را داشته باشد، اما هویت اجتماعی نداشته باشد، نمی‌تواند تأثیر مثبتی در جامعه بگذارد. افراد باید سعی کنند که هویت اجتماعی پیدا کنند تا برای جامعه مفید واقع شوند. حال این هویت اجتماعی را می‌توانند از هر گروه و سازمان و انجمنی که تشخیص دادند مناسب است، کسب نمایند. تأثیر کار تشکیلاتی قابل مقایسه با کار فردی نیست. یکی از مهم‌ترین دلایل شکست گروه‌های ما، کمبود کار تشیلاتی بود.
مسئله دیگر سعه‌صدر داشتن جوانان می‌باشد. یعنی گروه‌ها اگر پتانسیل لازم را داشته باشند و کار تشکیلاتی هم بکنند، باید هماهنگی لازم را داشته باشند تا بتوانند حول محورهای مشترک، کار مشترک انجام دهند. البته من نمی‌خواهم بگویم که در یک جبهه مشترک قرار بگیرند، بلکه معتقدم که معضل اجتماع را در نظر بگیرند یعنی اگر یک معضل مشترک وجود دارد و همه روی آن اتفاق‌نظر دارند، بعضی از اختلافات خود را کنار بگذارند و کار جمعی و مشترک انجام دهند. این‌گونه اقدامات می‌تواند سرنوشت جامعه ما را تغییر دهد و منافع ملی ما را تأمین کند. من فکر می‌کنم جوانانی که وقت خود را در جهت خودسازی به کار نمی‌برند، فردا در برابر اجتماع مسئول و پاسخگو خواهند بود. گروه‌ها و تشکیلاتی که کار تشکیلاتی صحیح و دقیق علمی انجام نمی‌دهند و سازماندهی مناسبی ندارند نیز در برابر اعضای خود مسئول و پاسخگو هستند و مجموعه گروه‌ها که حول محور مشترک،‌ کار مشترک نمی‌کنند نیز مسئول‌اند و به نوعی به منافع ملی لطمه می‌زنند و فردای تاریخ باید پاسخ اعمال خود را بدهند.
* بخش اول تجربیات شما در کردستان، در ویژه‌نامه چشم‌انداز ایران "کردستان همیشه قابل کشف" درج گردید، امیدواریم همان‌طور که قول داده‌اید، بخش دوم آن را نیز در آینده‌ای نزدیک به گفت‌وگو بنشینیم.