تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۱  ، 
شناسه خبر : ۲۰۱۷۹۶
محسن مقدسی اشاره: آنانکه به امام لقب بیمار دادند،‌بیدار نبودند در صورتی که مسلم است و تحقیق شده که امام سجاد(ع) در روز عاشورا هیچ بیماری خاصی نداشت مگر تنها همین که زخمی بود، رفته بود میدان جهاد کرده بود، جنگیده بود، زخمی شده بود، جنباز بود. در متون تاریخی، استاد سیدمحمد رضا جلالی حسینی ـ از استادان بزرگ قم ـ کتابی نوشته به نام الجهاد و امام سجاد علیه‌السلام که دو بار چاپ شده است. در این کتاب مفصل به این موضوع پرداخته که امام سجاد بیماری خاصی نداشت که افتاده باشد و از عالم و آدم بی‌خبر باشد بلکه در میدان حضور حماسی داشت و زخمی می‌شود.

* یالثارات: برای آنکه خوانندگان ما با کارهای پژوهشی شما بیشتر آشنا شوند توضیحاتی را در مورد تحقیقات و فعالیت‌هایتان بفرمایید.
** صحتی: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. تقریباً از هفت یا هشت سال پیش به این طرف به این نکته پی بردم که در گذشته بیشترین مشغله ذهنی و حتی عاطفی و احساسی‌ام را با یاد و نام امام حسین علیه‌السلام و عاشورا گذرانده‌ام و همین نکته مرا به این رساند که اگر در «عاشوراپژوهی» کار کنم بیشتر به نتیجه خواهم رسید، چون به گذشته که برگشتم دیدم یادداشت‌ها و مطالب فراوانی را مربوط به امام حسین(ع) و عاشورا فراهم کرده‌ام و دو ـ سه سالی هم در دایره المعارف امام حسین(ع) ‌دانشگاه سپاه بودم و با آنها همکاری داشتم و مسؤول گروه فرهنگ و ادب دایره‌المعارف امام حسین(ع) بودم، زبان هم که باز کردیم با نام امام حسین بود. پیش از اینکه به دبستان بروم صدها بیت با نام امام حسین(ع) ‌در حافظه داشتم که همین‌ها باعث شد که بیشتر به عاشورا بپردازم و بیشتر همتم را روی تحلیل‌شناسی عاشورا بگذارم. عاشوراپژوهی و شرط توفیق در عاشوراپژوهی نیز این است که ابتدا تاریخ عاشورا تهذیب شود، تاریخ زندگانی امام حسین(ع) از چیزهایی که ساختگی هستند و با حقایق مخلوط شدند پاک گردد، همان‌طور که گفتند: «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» لذا از این باب بیشتر هم و غممان روی عاشوراپژوهی و در رأس آن تحلیل‌شناسی عاشورا است.
* یالثارات: از سوالاتی که جای تعمیق و تأمل می‌طلبد ارتباط نهضت امام حسن(ع)‌ و قیام امام حسین(ع)‌ است. به نظر شما شیوه و مشی این دو بزرگوار تا چه اندازه در طول یا عرض یکدیگر قرار دارند؟ به یک نظر تفاوت‌ها و شباهت‌های این دو نوع استراتژی برخورد چه بوده است؟
** صحتی: ببینید! اینجا یک بحث عمده وجود دارد و آن اینکه امام حسن مجتبی علیه‌السلام پیشوای امام حسین(ع) است یعنی امام حسین 20 سال پیرو امام حسن بوده است. امام حسن سبط اکبر است و امام حسین سبط اصغر، این سخن خود گویاست که امام حسن، پیشوای امام حسین(ع)‌ بوده است اما هیچ‌گاه نمی‌شود گفت امام حسین هم پیشوای امام حسن بوده، یعنی امام حسین(ع) جانشین امام حسن(ع) است و حضرت مجتبی(ع)، امام حسین(ع) را به امامت منصوب کرده است و حضرت سیدالشهداء 20 سال نیز پیرو امام حسن(ع) بوده، 10 سال در زمان حیات امام حسن(ع) ـ از سال 40 که سال شهادت امام علی است تا سال 50 که شهادت امام حسن(ع) است ـ و 10 سال هم بعد از شهادت امام حسن(ع) نیز از روش آن حضرت پیروی می‌کردند یعنی آن معاهده‌ای را که امام حسن(ع)‌بسته بود، امام حسین بدان پایبند بود تا اینکه معاویه در سال 60 مرد. بعد که یزید سرکار آمد تا شهادت امام حسین(ع) 6 ماه طول کشید. در این 6 ماه نیز اگر شما دقت کنید سیره و روش و مشی امام حسین بازمانند امام حسن(ع) ‌است و هیچ تمایزی نیست. حتی ما معتقدیم روز عاشورا نیز همین‌طور است یعنی نمی‌شود گفت امام حسین(ع) از امام حسن(ع) شجاع‌تر بود یا امام حسن(ع) کمتر شجاع بود،‌نمی‌خواهم این نکته را تنها از دید شیعه بیان کنم چرا که واقعیت تاریخی نیز همین را بیان می‌کند. امام حسین(ع) به هیچ‌وجه جنگجو نبوده و حشت او از خونریزی کمتر از امام حسن(ع) نبود. نکته جالبی یادم آمد. یک نویسنده عرب در جایی نوشته بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا، حتی بعد از آنکه بعضی از اشخاص خانواده‌اش مانند حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی‌اکبر(ع) ‌شهید شدند باز هم ناایمد نبود. هدف اصلی او این بود که مردم را آگاه کند. امام با تمام صمیمیت و صداقت، هم و غمش این بود که آنها را بیدار و آگاه سازد و به مسیر کمال و انسانیت و اسلام بازگرداند ، حالا نقل می کنند که تا آنجا قضیه پیش رفت که طفل شیرخواره‌اش را بر روی دست، ناجوانمردانه تیز زدند، اما طفل را بدست گرفت و او را پشت خیمه‌ها دفن کرد و آنگاه گفت: دفنه و دفن معه آماله، اینجا بود که امام حسین(ع) از هدایت طرف مقابل، قطع امید کرد. تا آنجا هدفش این بود که دشمنانش هدایت یابند و راه حق را شناخته و از راه باطل برگردند. این بزرگترین تحریف در زندگانی امام حسین(ع) و عاشوراست. ما متأسفانه از امام حسن(ع) غفلت می‌کنیم در صورتی که زندگانی و اندیشه‌های امام حسن(ع)، مانند مقدمه‌ای است بر کتاب زندگانی امام حسین(ع). یعنی کتابی است که مقدمه و رأس و اصلش زندگانی امام حسن(ع) است.
* یالثارات: یعنی شما می‌گویید اشکال عمده کتب زندگانی امام حسین(ع) که تا به حال نوشته شده در غفلتی است که از زندگانی امام حسن(ع) شده است؟ خواهشمندیم در خصوص این طیف متب بیشتر توضیح دهید.
** صحتی: بله. ما اگر خواستیم امام حسین را بشناسیم باید از زندگانی امام حسن(ع) ـ سبط اکبر ـ شروع کنیم. متأسفانه اینجا دو تحریف ناخواسته بوجود آمده است؛ یکی این که امام حسن مظلوم . مغفول واقع شده و در نتیجه کتاب کربلا بدون مقدمه خوانده می‌شود و تحریف دیگری که از این بدتر و بزرگتر می‌باشد این است که ما یک ضمیمه با کتاب کربلا همراه کرده‌ایم که هیچ تناسبی با این مقوله ندارد و آن هم جریان مختار ثقفی است. از دیرباز که مقتل نوشته‌اند، دیده‌اند بیشتر غم و اندوه و گریه و نوحه و مظلومیت است؛ برای اینکه نسبت به شیعیان و جراحاتشان و زخم‌های دلشان آبی پاشیده شود، آمدند به کتاب عاشورا ضمیمه‌ای متصل کرده‌اند که آن قیام مختار است که هیچ تناسبی با این کتاب ندارد، درست مانند این است که یک نویسنده‌ای یک کتاب در موضوع خاصی دارد و یک مقاله‌ای نیز دارد، در یک موضوع دیگر که هیچ تناسبی با این موضوع کتاب ندارد و نتوانسته در جایی از آن استفاده کند و آن را خرج کند، می‌بیند این کتاب مشتری هم دارد، این وصله ناجور را به کتاب وصله می‌کند و به خورد خوانندگان می دهد؛ از آن طرف و این طرف، یعنی مقدمه و ضمیمه. ما عاشورا را تحریف کردیم و مثل اینکه اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است، اول آنکه امام حسن(ع) نادیده گرفته می‌شود و آخر آن که امام سجاد(ع) نیز نادیده گرفته می‌شود، یک تحریف و خبط و خطایی نیز اینجا صورت گرفته که ما از آثار و اندیشه‌ها و تعالیم امام سیدالساجدین غفلت کرده‌ایم، بیشتر در این عزاداری‌های محرم و اربعین می‌بینید قهرمان کربلا، امام حسین است، حضرت عباس است، زینب است و از امام سجاد خبری نیست در صورتی که دومین قهرمان عاشورا امام سجاد است. عاشورا دو قهرمان معصوم و الهی دارد: اول امام حسین می‌باشد و در تداوم آن امام سجاد است. او امامی است که امامتش از روز عاشورا شروع می‌شود، اگر شهید عاشورا امام حسین(ع) است، امام عاشورا نیز حضرت سجاد(ع) است. این واقعیتی است که مغفول مانده و از امام عاشورا غافل ماندیم و توفیق این را نداشتیم که به امام عاشورا اقتدا کنیم.
اگر به امام عاشورا اقتدا می‌کردیم عاشورا را آن‌طور که بود می‌شناختیم نه آنطور که تبلیغاتچی‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس به ما تحمیل کردند. کار بدانجا نمی‌رسید که اگر به تکایا و حسینیه‌ها بروید می‌بینید که به زبان‌های مختلف توصیفی که برای امام سجاد(ع) ناخواسته می‌کنند هیچ درست نیست مثلا می‌گویند امام سجاد بیمار، یا نوحه‌سرا برای اینکه قافیه‌اش جور شود می‌گوید ـ استعفرالله ـ امام علیل. ایشان معروف به امام بیمار شده است. خدا رحمت کند سلمان هراتی شعری دارد می‌گوید: «بیزارم از حنجری کو زارت خواند / چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند / فریاد تو صبح سبز بیداران است / بیدار نبود آنکه بیمارت خواند». واقعیت این است. آنانکه به امام لقب بیمار دادند، بیدار نبودند در صورتی که مسلم است و تحقیق شده که امام سجاد در روز عاشورا هیچ بیماری خاصی نداشت مگر تنها همین که زخمی بود، رفته بود میدان جهاد کرده بود، جنگیده بود، زخمی شده بود، جانباز بود. در متون تاریخی، استاد سید محمد رضا جلالی حسینی ـ از استادان بزرگ قم ـ کتابی نوشته به نام الجهاد و امام سجاد علیه‌السلام که دوبار چاپ شده است. در این کتاب مفصل به این موضوع پرداخته که امام سجاد بیماری خاصی نداشت که افتاده باشد و از عالم و آدم بی‌خبر باشد بلکه در میدان حضور حماسی داشت و زخمی می‌شود. ایشان از نوشته‌های سده دوم یا سوم «تسمیه من قتل مع الحسین علیه‌السلام» که خیلی نزدیک به عاشورا بوده استفاده برده‌اند. از امام سجاد نه تنها غفلت کردیم بلکه او را بد شناختیم. حتی در بین خواص از عرفان که صحبت می‌شود می‌روند سراغ ابن عربی و امثال اینها در صورتی که عرفان صحیح صحیفه کامله سجادیه است که به حق اخت القرآن و زبور آل محمد(ص) نام گرفته و انجیل اهل بیت(ع) اطلاق شده است. بعد از قرآن از نظر سندیت و صحیح بودن کتابی به صحیفه سجادیه نمی‌رسد حتی نهج‌البلاغه که با 400 سال فاصله نوشته شده و بعضی خطبه‌ها نیز جای بحص دارد. ما عاشورا را از اول و از آخر کاری کردیم که اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است، نه از امام حسن(ع) درصدرش خبری است و نه از امام سجاد(ع)، در ضمن آن خبری است و در نهایت و غایتش.
* یالثارات: به نظر شما این سبک و سیاق فعلی عزاداری ما شیعیان از کجا و به چه شکل اخذ شده است و تا چه اندازه از دست خود اهل بیت(ع) گرفته شده است؟
** صحتی: ببینید! در طول تاریخ فرهنگ زیدیه غلبه فرهنگی یافته است حتی این سخن را با احتمال می‌توان گفت که الان یکسری از عزاداری‌هایی که ما داریم ـ آن فرهنگی که از زبان قال امام حسین(ع) و یاران و آلش بیان می‌کنیم ـ بیشتر فرهنگ زیدی است، و فرهنگ سجادی، باقری و جعفری نیست.
زیدیه هستند که بیشتر به جنگ و خونریزی بها می‌دهند حتی در فرق زیدیه، امام بزرگترین خصلتش این است که قائم به سیف باشد، در صورتی که در تشیع امامی و علوی اولین شاخصه امام، هادی بودن است که از قرآن، این را به ما آموختند که امامت همواره با هدایت توأم است. در قرآن از هر جا صحبت از امامت است همراه با هدایت است. امام معصوم، ‌هادی است، نه حاکم و جنگجو. امام حیات‌بخش است، متأسفانه چون شیعه همیشه در تاریخ مظلوم بوده و قدرت در دست رقبا بوده،‌زیدیه و اسماعیلیه یک فضایی ساخته‌اند که الان آن فضا را نه تنها در هیأت‌ها که در صدا و سیما نیز می‌بینیم، صدا وسیما و بسیاری از روزنامه‌ها هنگامی که از امام حسین و فرهنگ عاشورا صحبت می‌کنند بوی زیدیه‌گری، ‌ناخواسته در آن هویداست و بعضاً غلبه زیدیه بیشتر از جعفری بودن مطلب است. یک نکته نیز الان به نظرم رسید که خیلی مهم است و آن این که میثم تمار(ره) یکی از رجال معروف شیعی و از شهدای پیشتاز عاشوراست.
یعنی شما به تاریخ که مراجعه کنید می‌بینید میثم زمانی شهید شد که امام حسین(ع) به کربلا نزدیک می‌شد یعنی اواخر ذی‌الحجه سال 60 و در دهه سوم آن. مسلم بن عقیل یک ماه یا چهل روز پیش‌تر به شهادت رسیده، ما او را جزو شهدای عاشورا و کربلا می‌دانیم اما از میثم تمار غافلیم در صورتی که او از حواریون مولا علی(ع)‌نیز شمرده می‌شود. چرا ما به مختار می‌پردازیم و چرا مختار را رد تداوم عاشورا به حساب می‌آوریم، در صورتی که در تداوم حرکت عاشورا باید امام سجاد(ع) باشد، نه مختار. مختار هر که باشد چه صحیح و چه ناصحیح، امام که نبود، پیشوا و رهبر شیعیان که نبود، ما امام سجاد(ع) را مغفول گذاشتیم و ضمیمه و تتمه عاشورا را مختارانه قرار دادیم. صحیفه سجادیه مغفول مانده، مختار را به عاشورا چسباندیم، این خیلی خبط و گرماه‌کننده است. در همان اوایل نیز بعضی‌ها کیسانی مذهب بوده‌اند که بجای امام سجاد از محمدبن حنیفه پیروی می‌کردند. مختار و سیداسماعیل حمیری شاعر معروف متهم به کیسانی‌گری و مذهب کسیانی بوده‌اند که البته سید حمیری باز می‌گردد و از مداحان اهل بیت می‌باشد. قبل از او و در رأس همه مداحان کمیت اسدی بود که در سال 60 هجی بدنیا آمد و محضر 4 امام را درکر کرد و ازقبیله او پنج یا شش شهید عاشورا در خدمت امام حسین بودند مثل حبیب بن مظاهر(ره) و... که در کتاب هاشمیات از آنها نام می‌برد و شرح حالی ارائه می‌کند. مخصوصاً دانشمند دیگری در سده ششم یا هفتم بر آن کتاب شرحی نوشته و آنجا کنیه‌ها و القاب این شهیدان را آورده که در هیچ مقتلی پیدا نمی‌شود و در هاشمیات کمیت موجود است. متأسفانه به هاشمیات کمیت نیز چندان التفات نشده در صورتی که از اولین شعرایی است که به عاشورا پرداخته و در حالی که در سده‌های اول اسلامی کسی که در کوفه هاشمیات کمیت را حفظ نبود،‌شیعه خوانده نمی‌شد،‌ما آمدیم معلقات سبع یا علویات سبع این ابی الحدید را ترجمه کردیم، در حالی که هاشمیات مغفول مانده است. بعد اشعار سید اسماعیل حمیری و دعبل خزاعی بودند. اما افسوس که ما اسوه و الگو نیز که می‌خواهیم معرفی کنیم می‌رویم سراغ مختار و غیره که جای بحثند.
من مثالی می‌زنم که خود گویاست و آن در رابطه با امام سجاد است که گفتند او بیمار بوده است. نقل می‌کنند امام حسین(ع) در روز عاشورا در وداع آخر به خیمه‌ها آمد و سراغ سجاد(ع) را گرفت و امام سجاد(ع) از او پرسید پدر جان! کار تو با این قوم به کجا کشید و امام جواب داد که جنگ شد. امام سجاد(ع) یکی ـ یکی می‌پرسید: قاسم چه شد؟ امام حسین(ع)‌می‌گوید شهید شد، برادرم علی اکبر، عمویم چه شد و همین‌طور امام می‌گوید شهید شدند. این را خیلی نقل می‌کنند اما یک نفر نیست اینجا تأمل کند که در این معرکه امام سجاد(ع) آنقدر غافل بود، این نه تنها محال عقلی و عقیدتی است بلکه محال عادی هم هست منتها می‌گویند و نقل می‌کنند.
چرا؟ تا مردم را به گریه وادارند. اگر دقت کنیم این چنین مواردی به وفور یافت می‌شود که اگر دقت کنیم متن مقتل نیم سطر است. پنجاه سال پس از انتشار این متن، مقدمه این نیم سطر فرضاً شده دو سطر، بعد از صد سال شده یک صفحه و همین‌طور زیاد شده که نظامی می‌گوید خطاب به پیغمبر که «بس که بستند بر او برگ و ساز/ گر تو ببینی نشناسیش باز». در این قضیه نیز اگر مراجعه کنید، می‌بینید واقعه این است که امام حسین رفت و داعیه امامت را به امام سجاد سپرد و وداع کردو خب این را یک مداح نقل کند مردم که گریه نمی‌کنند! چکار کنیم که گریه مردم را درآوریم؟ بیاییم یک مکالمه درست کنیم! شهادت علی‌اکبر و قاسم را به یاد بیاور تا مردم گریه کنند و بسیاری از تحریف‌ها نیز به همین نیت ساخته شده که مردم گریه کنند در صورتی که اصل فهمیدن مردم است، درست است که گریه عبادتی است که ریا در آن راه ندارد اما آمده‌اند قیاس به نفس کرده و تباکی را نیز بد معنا کرده‌اند، تباکی به این معنی نیست که خودت را به حالی بیندازی که خودت را به حال گریه انداخته و شبیه گریه‌کنندگان بکنی، تباکی معنایش تعاون در بکاست. حدیث هست که «من یکی او ابکی او تباکی للحسین عارفا بحقه و جبت له الجنه»، بکی یعنی کسی گریه کند،‌ابکا یعنی دیگری را بگریانی، تباکی هر دو را دارد یعنی هم گریه است و هم گریه کردن، نه اینکه اداری بکی را درآوری، این «ریا»ست که شرک شمرده شده است و با عاشورا تضاد دارد. اگر بشود به آن قیام بگوییم به نظر من کار امام حسین بیشتر یک اعتراض بود. حتی کتابهای می‌بینیم بنام ثوره الحسین،‌اینجا ثوره معنا ندارد، امام حسین کارش انقلاب نبود. ما دلمان می‌خواهد قهرمان بسازیم و داستان را حماسی کنیم و همین ذهنیت ناخواسته تحریفاتی را ببار می‌آورد. کار امام حسین(ع) انقلاب نبود، قیام هم نبود، ‌کار او اعتراض بود. من تعجب می‌کنم این معنا سالیان سال من را مشغول کرده بود که یک حرفی شهید مطهری در سخنرانی «حماسه حسینی» داشت که من نمی‌توانستم آنرا به خودم بقبولانم.
ایشان می‌گفت «یا مظلوم» از شعارها حذف شود در صورتی که مظلومیت امام حسین بیش از بقیه شعارهاست. امام حسین در مدینه زندگی می‌کند و یزید به او بیعت را تحمیل می‌کند و قبول نمی کند و به مکه می‌رود. آنجا نیز او را می‌خواهند بکشند اما او به صحراها کوچ می‌کند، به سمت کوفه می‌رود و آخر در جایی که به هیچ‌کس دسترسی ندارد او را محاصره می‌کنند و آب را نیز به روی او می‌بندند. امام حسین(ع)‌مظلوم است. اگر زندگانی او را نگاه کنی مظلومیت او بیش از هر چیزی است. همان کمال الزیارات را که مورد غفلت قرار گرفته از متونی است که اساتید همه اخبارش را صحیح می‌دانند. امام حسین(ع) در آن کتاب از زبان معصومین مظلوم خوانده می‌شود یعنی مظلوم لقبی است که ائمه به امام حسین داده‌اند، مظلوم که می‌گوییم به معنای پذیرفتن ظلم نیست. امام حسین نه تنها نمی‌خواست مظلوم شود حتی نمی‌خواست دشمنش مظلوم شود،‌اما واقعیت تلخ این است که امام حسین مظلوم زندگی کرد و مظلومانه به شهادت رسید، این یک شاخصه است، یک شعار عاطفی نیست. امام حسین برای آنکه ظالم نشود، مظلوم گردید یعنی امام حسین در شرایطی بود که یا باید مظلوم می‌شد یا ظلم را تأیید می‌کرد و اگر بیعت می‌کرد ظالم می‌شد و امام حسین مظلومیت را برگزید اما یک حرف به نفع ظلم نزد و گامی نیز به سمت ظالمان برنداشت. امام حسین(ع) بخاطر خدا مظلوم شد تا مظلومیت خود را برساند. یعنی بین ظلم به خدا و اسلام و پیامبران پیشین، و مظلومیت خود دومی‌را برگزید چرا که یزید و معاویه به نام دین ظلم می‌کردند و همین ظلم به خدا بود، ظلم به پیامبران و قرآن بود. امام حسین(ع) کسانی را که با نام خدا، به خدا ظلم می‌کردند رسوا کرد لذا مجبور بود مظلومیت خودش را بپذیرد تا از مظلومیت خدا بکاهد و خیلی هم پیش رفت و «شهید پیروز» است. اگر با این چشم نگاه کنیم که امام حسین رفت تا حکومت را بدست بیاورد از این دید امام حسین شکست خورده است چرا که کوفه را نیز نتوانست تسخیر کند.
مظلومیت امام حسین چیزی است که نمی‌توان از آن گذشت، واقعیت هم همین‌طور است و سخنان ائمه و امام حسین(ع) نیز این را می‌رساند. هدف امام حسین(ع)‌یکی ـ دو تا نبود، اهداف زیاد بود، امام حسین(ع) اهداف زیادی را دنبال می‌کرد اما هدف غایی چیز دیگری بود. امام حسین(ع) نمی خواست بیعت کند و هرگز حاضر نبود مهر تأیید به حکومت اموی بزند و گامی به نفع بنی‌امیه برداشته باشد. بزرگترین هدف که در سخنانش، در حرکتش از مدینه به مکه و از مکه به کوفه پیدا بود،‌این بود که نمی‌خواهد بیعت کند. اسلام اموی را نمی‌خواهد تأیید کند ولی باز هم این هدف غایی نیست. هدف این بود که امام حسین(ع) می‌خواست از مظلومیت خدا بکاهد. من خیلی دقیق شدم، سال‌ها در سخنان امام حسین(ع)‌به این نیت رفتم و دیدم که جایی سخنی فرموده که فصل الخطاب عاشوراست و هدف غایی خود را بیان داشته؛ می‌فرماید من این راه را می‌روم «لتکونوا کلمه الله هی العلیا» می‌خواهم کلمه الله فراتر از تمامی کلمات باشد. این یک حرف حساب است برای تنظیم وقایع عاشورا و قیام عاشورا و این که آن روز کلمه الله، علیا نبود، بنی‌امیه که اسلام رسمی اسیر دست آنها بود، کلمه الله را سفلی کرده بودن. ابوبکر، عثمان،‌عمر و بنی‌امیه خدا و پیامبر و قرآن را خرج کرده بودند، آنقدر که ولید آمد و نماز صبح را مست خواند. دیگر کلمه الله چگونه سفلی می‌شود؟ انسان هر قدر هم که زبون و پست باشد و از همه ببرد، با خدا قهر نمی‌کند اما آنها کاری کرده بودند که مردم با خدا هم قهر کرده بودند. چرا؟ بخاطر اینکه کلمه الله سفلی شده بود. امام حسین(ع) می‌خواست این کلمه را به اصل خود بازگرداند و کلمه‌ای را که از نورش کاسته شده بود می‌خواست نجات دهد و این کار تنها با مظلومیت می‌شد، مظلومیتی که درونش افشاگری باشد، مظلومیتی که نه تنها عقل‌ها بلکه دل‌ها را نیز معطوف به خودش بکند. قبل از قیام عاشورا بین مسلمانان بیشتر مرگ عثمان مطرح بود یعنی اگر عاشورا نبود، امروز بزرگترین روز غم مسلمانان روز درگذشت عثمان بود. اما امام حسین با شهادتش این را از دست بنی‌امیه گرفت و روز شهادت خود را بعنوان بزرگترین روز غم و حزن و اندون مسلمانان به ثبت رساند و با این کار دل مسلمین را در طول تاریخ معطوف خود و خدای خود ساخت. این کار را در حقیقت با مظلومیت خود انجام داد، لذا امام حسین(ع) به عقیده ما هدف نهایی‌اش افشاگری بود، افشای ستمگران و غاصبان که این نه تنها در آن زمان بلکه در طول تاریخ بود. در محرم وقتی ما می‌گوییم «یا وظلوم»، دو مفهوم دارد: یکی یا حسین(ع)‌و دیگری لعنت بر ظالم. یک شاعر مسیحی در لبنان است که شعری برای امام حسین دارد. می‌گوید: یا حسین! هر جا که از تو یادی می‌شود و نامی برده می‌شود بعنوان یک شهید روزگار، آزاد مردها را بوجود می‌آوری. اینها ندا در می‌دهند که دولت ظلم نباید باشد و اگر هم کشته نشود باید فرار کند و بین انسان‌های آگاه و بیدار جایی برای انسان‌های ستمگر نیست.
* یالثارات: یک مقدار از تحریفاتی را که در مورد عاشورا وجود داشته و در کتابتان آورده‌اید بیان کنید.
** صحتی: تحریفات زیاد است، یکی ـ دو تا نیست، منتها ما در این کارمان به تألیفاتی پرداختیم که در عین اینکه تحریف‌است خیلی هم مشهور است و نه تنها بین عوام مشهور است، حتی بین خواص شهره می‌باشد. متأسفانه بیشتر کتابهایی که درباره عاشورا نوشته می‌شود تبلیغی است. ما به اینها پرداختیم و گرنه اگر به خرافات و داستان‌ها و قصه‌ها می‌پرداختیم مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شد لذا ما آمدیم و کارمان را محدود کردیم به حرف‌های مهم که در عین اینکه تحریف شده‌اند اهمیت دارند و تأثیر گذارند. از آنها یکی را که می‌توان نام برد و حتی در ارشاد شیخ مفید نیز هست اینکه شب عاشورا یا عصر تاسوعا، امام حسین(ع)‌با عمر سعد جلسه‌ای داشتند. امام آخرش پیشنهاد می‌کند از سه کار یکی را به من اجازه دهید. یا بگذارید به مدینه برگردم یا بگذارید به یکی از سر حدات بروم و مرزبانی کنم یا بگذارید بروم به دمشق. این در ارشاد شیخ مفید نیز هست، به متون بعدی که می‌رسیم می‌بینیم به آن بال و پر دادند که بگذارید خودم بروم با یزید صحبت کنم چون او حرف مرا زود می‌فهمد(!) یا بعضی نوشته‌اند: بگذارید بروم با یزدید بیعت کنم(!)
این حرف‌ها خیلی سبک است اما مرحوم شیخ مفید آمده پشت سرهمین خبر بلافاصله یک خبر دیگر با سند از سماعه، غلام رباب نقل کرده است. ایشان نقل می‌کند: من از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا با امام حسین(ع)‌و در خدمت او بودم ، یک بار هم ندیدم که این حرف‌ها را بزند که بگذارید بروم شام. او این را انکار می‌کند. یکی این مورد است، که با روحیات نه تنها امام حسین بلکه اصحاب امام حسین نیز نمی‌سازد و یکی دیگر هم که خیلی بدان پرداخته‌اند قضیه شریح است که می‌گویند شریح به قتل امام حسین فتوا داد که این غلط است. در تاریخ چند شریح داریم که دو سه تا از آنها همزمان بوده‌اند و دو تا از این‌ها خیلی معروفند؛ یکی شریح بن حارث که همان شریح قاضی است؛ یکی شریح بن هانی که از حواریون مولا علی(ع) بوده است.
این دو تا با هم متفاوتند. مع هذا درباره شریح بن حارث حرف در تاریخ زیاد است، مثلا زمانی در عصر مولا،‌قاضی بوده و قضاوت داشته. به بعدی که می‌رسیم می‌بینیم که مسلم بن عقیل(ع) بنا به بعضی نوشته‌ها، طفلان خویش را در کوفه به شریح می‌سپارد و شریح اینها را می‌آورد و به امام سجاد(ع) تسلیم می‌کند و پس از واقعه عاشورا، آنها را می‌‌گیرند و زندانی می‌کنند. البته در خود این هم حرف است. در رابطه با طفلان مسلم ما بحث کردیم و کار کردیم و در متون متقدمین صحبت از دو طفل مسلم نیست بلکه صحبت از دو پسر از نسل جعفر طیار است یعنی آن قضیه مفصل که بنام دو پسر مسلم نقل می شود در امالی شیخ صدوق بنام دو پسر از نسل جعفر طیار نقل شده است و خیلی از وقایع آن هم مطابق با این وقایع که به وقایع فرزندان مسلم معروف است، می‌باشد. اینجا نقل است که شریح بن حارث فرزندان مسلم(ع) را به امام سجاد(ع) می‌رساند. حرفی که در مورد شریح است، این است که علیه امام حسین قدمی برداشته و در قتل‌هانی بن عروه شریک است. اینجا خیانت می‌کند و به ستمگری کمک می‌کند. ما به شریح که لعنت می‌گوییم از این باب است، اما در رابطه با این که به قتل امام حسین فتوا داده، این صحیح نیست، من بیش از ده سال حساسیت داشتم و تمام کتب مقاتل و کتب رجال را گشتم اما هیچ خبری نیست. از متن فتوایی هم که به شریح نسبت داده شده پیداست که ساختگی است. دیدم که متن آن به متن فتاوای علمای قاجاری می‌خورد و سبک آن همانند سبک آن زمان است و دیگر آنکه در زمان امام حسین(ع) فتوا متداول نبود بلکه این کم‌کم از زمان امام صادق(ع) و چهار امام اهل تسنن رواج یافت. این را ساخته‌اند و «یک کلاغ ـ چهل‌کلاغ» کرده‌اند و گفته‌اند که صد نفر از اهل کوفه آن را امضا کرده‌اند در حالی که از اصل مخدوش است.
* یالثارات: در بحث اشعار و روضه‌های که در تکایا و هیأت‌ها خوانده می‌شود؛ تا چه حد در تحریفات یا مستندات اینها کار کرده‌اید؟
** صحتی: از همین مقتل‌ها به اشعار هم رفته است مثلا تشبیه می‌کنند امام حسین(ع) را به یک پادشاه و همین فرض در اشعار تأثیر می‌گذارد. خیال می‌کنند امام حسین(ع) یک قدرتمند بود یا رییس قبیله بود،‌پادشاه فرض کردن غلط است چون در عصر قاجار روضه‌خوانی سلطنتی بود و امثال ناصرالدین شاه بها دادند، از آنجا اشعار باب شده که تشبیه می‌کردند به شاه که یک نگاه تحریف‌ساز است.
یا فرضاً قیاس به نفس می‌کنند، خودشان چطور احساس دارند، همان احساس را از زبان امام حسین(ع) بیان می‌کنند. این غلط است. مولا علی(ع) در نهج‌البلاغه در خطبه اول ـ همان اوایل نهج‌البلاغه ـ می‌فرمایند: «با آن پیامبر هیچ‌کس از امت را نمی‌توان مقایسه کرد». اما ما ناخواسته خودمان را با اینها مقیاسه می‌کنیم در حالی که «کار پاکان را غیاث از خود مگیر/ گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر». حتی مثلا امام حسین(ع) را با یک مرجع تقلید قیاس کردن، این هم اشتباه است، اما در شعر چون شاعر بیشتر کارش با تشبیه و استعاره و قیاس است لذا این پرتگاه است، مثلا اگر پسرش را بکشند نسبت به قاتل پسرش چه دیدی دارد، خیال می‌کند امام حسین(ع) نیز نسبت به قاتلان علی‌اکبر همان دید را داشت اما من قسم می‌خورم امام حسین در دلش ذره‌ای کینه هیچ انسانی را نداشت و فراتر از این حرف‌ها بود. امام حسین به معنی کامل کلمه حرم‌الله بود. خدا بیامرزد سیدمحمد حسین شهریار را؛ شعری دارد که نقل می‌کند: «شمر گوید: گوش کردم تا چه خواهد از خدا/ جای نفرین زیر لب دیدم دعا دارد حسین». فرزند همان پیامبری است که هر بلایی سرش می‌آورند می‌‌گفت: بار پروردگارا! قوم مرا هدایت کن؛ اینها نادانند. امام حسین می‌خواست کاری کند که آنها آگاه باشند و دلش بحالشان می‌سوخت و می‌خواست با تمام دلسوزی، شمر هم به راه هدایت و راه انسانیت باز گرداند. بالاخره انسان‌ها را خدا آفریده و خدا خیر مطلق است و شر نمی‌آفریند.
* یالثارات: یک بحثی که اینجا هست تحریف به این معناست که یک چیزی را که وجود ندارد به واقعیتی نسبت دهیم. در بحث عاشورا دو نوع تحریف می‌تواند وجود داشته باشد: یکی تحریف در اهداف عاشوراست و دیگری تحریف در ظاهر و حوادث عاشورا روی قسمت دوم ار تحریفی صورت گرفته باشد به چه شکل است و آیا این هم به اندازه همان اولی خطرآفرین می‌باشد؟
** صحتی: اینجا سنجیدن اینکه ضرر یا نفع کدام می‌چربد،‌کار سختی است. موقعی که از امام حسین(ع) و عاشورا یاد می‌شود اهداف مختلفی تعقیب می‌شود. می‌بینید انسان‌های عادی موقعی که امام حسین(ع) را مثل خودشان تصویر کنند زود به او نزدیک می‌شوند و همدلی برقرار می‌شود و گریه می‌کنند، خیلی‌ها هستند که در همین 10 روز آیینه دل را با یاد امام حسین(ع) خانه تکانی می‌کنند، این کم نیست. با یاد امام حسین(ع) دل‌ها تکان می‌خورد.
* یالثارات: در روایات داریم برای امام حسین(ع) با زبان خودتان روضه بخوانید. حال اگر ما بخواهیم حالات یک بچه شش ماهه یا دختر سه ساله را بیان کنیم، تشبیه‌سازی می‌شود که ممکن است در آن زمان حالاتی وجود نداشته باشد. در این مورد چه نظری دارید؟
** صحتی: اینجا دو حرف است که نباید با هم قاطی شود، یکی فرهنگ عاشوراداری و یکی واقعیت‌های عاشورا. ما زمانی بعنوان یک محقق و پژوهشگر می‌خواهیم در مورد تاریخ عاشورا کار کنیم ولی یک زمانی هم جایگاهمان جای دیگری است و می‌خواهیم به فرهنگ عاشورا دست پیدا کنیم که خیلی لازم است. در آنجا حضرت رقیه سلام‌الله علیها را در فرهنگ عاشورا نمی‌توان حذف کرد. نماد معصومیت و مظلومیت است اما در تاریخ و واقعیت‌های عاشورا وقتی بخواهیم وارد شویم تفاوت پیدا می‌کند و ما باید جایگاه هر کدام را بدانیم و مرتبه فرهنگ را با مرتبه تاریخ و یا امام‌شناسی در هم نیامیزیم. باید عاقلانه و دقیق قدم برداشت.
* یالثارات: چرا اقدامی درباره انتشار پژوهش‌هایتان درباره عاشورا انجام نداده‌اید؟
** صحتی: باید بین عموم برای این کارها جایگاهی باشد. دیدیم بهتر این است که با زبان مداحان و هیأتی‌ها جلو رویم و آنها را تفهیم کنیم تا این‌ها مسأله را جدی بگیرند. متأسفانه عوام‌زدگی هم بین خواص یداد می‌کند و این هم یک مشکل دیگر است.
* یالثارات: توصیه‌ای که به یک مداح می‌کنید تا هم بعد احساسات را داشته باشد و هم تحریف ایجاد نشود،‌چیست؟
**‌صحتی: برای مداح‌ها خیلی حرفها را می‌توان یادآوری کرد: اول اینکه یک زمانی بگذارند برای اینکه امام حسین(ع) را بعنوان یک انسان کامل که خدا او را برگزیده و یک انسان پیروز و سربلند است، بشناسند و با پادشاه و مرجع تقلید و اینها قاطی نکنند،‌اول شناخت امام حسین است و بهترین کار این است که بروند سراغ سخنان معصومین و خود امام حسین(ع) و بعد مقتلهای معتبر را بخوانند، از جمله لهوف «سید طاووس» را و زندگی مداحان را که در عصر معصومین می‌زیستند و مورد تأییدند مانند کمیت اسدی، سید حمیری و دعبل خزاعی که به فارسی نیز نوشته شده و در هیأت کار فکری و کار دلی را با هم یکی را فدای دیگری نکنند و برای اینکه مردم بگریند، دیگر دروغ نگویند. می‌شود با حرف راست هم مردم را گریاند، مظلومیت امام حسین(ع) زیاد است؛ آنها را پیدا کنند و نقل کنند و همیشه این را بدانند که تنها حال کردن و عشق کردن بدون عقل نمی‌تواند مفید باشد، عشق بعد از کمال عقل است، یک جوان تازه به بلوغ رسیده دم از عشق بزند خوب است اما مبنایش باید عقل باشد و باید با پای عقل به سراغ عشق برود؛ یکی هم این است که مداحان خلوص داشته باشند و نیت را داخل آن کنند.
* یالثارات: حاج آقا! در مورد بحث قمه زدن،‌نقل می‌کنند و من خودم هم خوانده‌ام از بعضی علمای بزرگ که در عالم شهود می‌بینند که معصوم(ع) به آنها می‌گوید وقتی که قمه می‌زنید ملائکه از آب کوثر بر سر شما می‌ریزند تا زخم سرتان خوب شود...
** صحتی: اگر این سخنان راست باشد ـ ما نمی‌گوییم دروغ است ـ می‌گوییم باور نکنید، این حرف‌ها اگر راست باشد و فرد تنها باید خودش باور کند. «هر که را اسرار حق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند». برای ما فقط رویاست. اگر در روایات بود قبول می‌کنیم. اینها رویاست و تنها برای کسی ارزش دارد که رویت می کند.
* یالثارات: در بحث قمه زدن،‌مقام معظم رهبری فرمودند: حرام است. معظم له این حکم را در ملاءعام گفتند یعنی اینکه اگر کسی در خاتمه قمه بزند،‌اشکال ندارد. کسانی هستند که می‌گویند ایشان ملأعام را حرام کردند و خیلی از علما در حرمت آن نظر ندادند.
** صحتی: هرکس از یک چشمی نگاه می‌کند. اگر موهن باشد و نتیجه این باشد که نگاه کننده بگوید اینها هنوز در توحش هستند، مسلماً حرام است و در حرمت موهن بودن هیچ‌کس شک ندارد و فتوا هم نمی‌خواهد. یک صحبتی بود که در مجلسی که همه اهل حالند و همه اهل دلند و فرد ناخواسته، حالتی پیدا می‌کند و اختیار از دست می‌دهد، اینها مورد ندارد. امااینکه حضرت زینب سلام‌الله علیها سرش را به محمل کوبید و بعد به این استناد بکند، این حرف سندیت ندارد و این پایه اشتباه است. اولا اینکه راوی این واقعه کسی است بنام مسلم جساس، مزدور ابن زیاد. او اجیر بود که دروازه شهر را گچ‌کاری کند. این می‌گوید من دید، ‌و فقط در دو کتاب آمده که در هر دو آنها بحث است و سندیت ندارد و مخدوش است. یکی نورالعین است که معلوم نیست نویسنده‌اش کیست، شیعه یا سنی است، یکی هم منتخب طریحی است که مرثیه‌خوان و نوحه‌خوانی بود و اشعاری را برای خود جمع کرده بود که وقتی منبر می‌‌رود، بگوید و هر دو هم نزدیک به ما هستند و نقل نکرده‌اند که از کجاست و سندش چیست. مرحوم شیخ عباس قمی(رض)، کتابی نفس المهموم دارد. ایشان قضیه را در کتاب نقل کرده، بعد که مطالعاتش زیاد شده، آمده در کتاب بعدی‌‌اش یعنی منتهی الامال همین خبر را نقل کرده و بعد آن را رد کرده است و مقتل‌ها هم همین را گواهی می‌دهند که محملی در کار نبوده است. اسیر را که با محمل جایی نمی‌برده‌اند.
* یالثارات: در مورد اشعار محتشم چه نظری دارید؟
** صحتی: محتشم کارش کاری است مانا، از نظر هنری و کارش در ترجیع بند بسیار موفق بوده و خیلی تأثیرگذار بوده است. از لحاظ معنا به ساحت امام حسین نزدیک نمی‌شود ولی از لحاظ عاطفی زبان حال شیعیان را خوب گفته.
* یالثارات: پس این لحنی که علامه شهید در مورد ایشان دارند از چه بابی است؟
** صحتی: البته ایشان به هنگام سخنرانی بوده و قصد انتشار نداشته است ولی، بله عبارات یک کمی تند بوده است و با این حساب باید در نوشته‌های ایشان بیشتر از سخنرانی‌هایشان تأمل کرد.
* یالثارات: با تشکر از شما به خاطر شرکت در این گفت‌و‌گو.