1- طرح آمریکا برای صلح خاورمیانه
همانطوری که اشاره شد استراتژی آمریکا برای ایجاد تغییرات در خاورمیانه، صرفا به عراق محدود نمیشود و در واقع اقدام نظامی اخیر دولت بوش بخشی از این سناریو به حساب میآید. هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا معتقد بود که حل مساله فلسطین از طریق بغداد میسر است. بر طبق این ایده، استقرار نظام منطقهیی مطلوب آمریکا در خاورمیانه، نیازمند حلوفصل مساله فلسطین طبق طرحها و ایدههای آمریکا است و پیششرط حل مساله، تغییر رژیم سیاسی عراق است.
ارایه طرح ROAD MAP برای صلح خاورمیانه در زمانی که حمله به عراق از نظر دولتمردان آمریکایی قطعی گردید و ادامه فشار به فلسطینیها برای تعیین نخستوزیری که بتواند طرف معامله با اسرائیل در مذاکرات باشد و دور کردن عرفات از صحنه تصمیمگیری جدی در مورد فلسطین، همه حکایت از این مساله دارد که استراتژی ایالات متحده پس از عراق ایجاد دولت فلسطینی است که حداکثر منافع اسرائیلیها در آن دیده شده باشد.
براساس این سناریو، تغییرات اساسی در مساله انتفاضه و کاهش توان گروههای حماس، جهاد اسلامی، حزبالله و در صورت امکان سیاسی کردن و یا در نهایت حذف آنها از صحنه معادلات، مدنظر استراتژیستهای آمریکایی و اسراییلی است. طبق این ایده، حزبالله، حماس و جهاد اسلامی پس از کاهش حمایت سوریه و فشار همزمان واشنگتن به کشورهای حامی آنها، در وضعیت دشواری قرار خواهند گرفت که در آن شرایط، توان ادامه مبارزه موثر با اسرائیل را نخواهند داشت.
مهمتر از همه تصور آنها این است که با تضعیف این نیروها و مهار قیام انتفاضه، جناح مذاکرهکننده فلسطینی که به احتمال قوی نخستوزیر جدید دولت خودگردان خواهد بود اهرم قدرت چندانی برای بازی در برابر اسرائیل را نخواهد داشت و مجبور خواهد شد که در برابر فشارهای آمریکا و اسرائیل به نوعی سازش و مصالحه با اسرائیل تن دهد.
2- طرح آمریکا برای سوریه
از دید آمریکاییان، مشکلات اساسی سوریه با آنها عبارتند از: وجود نیروهای آنها در لبنان، ساختار غیردموکراتیک آن کشور، نگهداری سلاحهای کشتار جمعی از جمله شیمیایی، عدم انعطاف لازم در مذاکرات با اسرائیل و بالاخره حمایت آن کشور از گروههایی که آمریکا آنها را گروههای تروریستی مینامد.
تهدیدات روزهای اخیر و بویژه پس از سرنگونی رژیم صدامحسین و ادعاهای مقامات ارشد آمریکایی و بعد انگلیسی در مورد سوریه و بویژه اشاره به سلاحهای کشتار جمعی و حمایت از گروههای تروریستی نشان میدهد که طرح بعدی آمریکا پس از عراق بتدریج به مرحله پختگی و بهرهبرداری نزدیک میشود.
در این شرایط حساس مشکل سوریها این است که بیش از 200 هزار نفر از نیروهای زبده آمریکایی در کنار مرزهای این کشور مستقر هستند و از سوی دیگر با شروع هر تنشی در روابط آن کشور با آمریکا و متحدانش ممکن است اسرائیلیها از مساله سوءاستفاده سیاسی و نظامی کنند.
بویژه آنها در این وضعیت کشورهای عرب و خصوصا کشورهای مهم عربی همچون مصر و عربستان سعودی نیز گفته میشود خود از اهداف آمریکا به حساب میآیند و به غیر از حمایتهای لفظی محدود کار دیگری نمیتوانند انجام دهند. این بدان معنی نیست که به سوریه حتما حمله نظامی صورت خواهد گرفت بلکه فشارهای پیدرپی و متعدد از جمله تحریمهای سیاسی و اقتصادی مورد اشاره مقامات آمریکایی که در عراق هم به همین ترتیب شروع شد، میتواند رژیم سوریه را برای مقابله با خواستههای آمریکا و اسرائیل، ناتوان جلوه دهد.
پیشبینی استراتژیستهای پنتاگون و شورای امنیت ملی آمریکا این است که چنین وضعیتی سوریه را در محاصره امنیتی نیروهای دشمن، رقیب، متحد آمریکا و یا خنثی قرار خواهد داد لذا سوریه در شرایط جدیدی برای ادامه مقاومت در برابر اسرائیل و حمایت از انتفاضه و گروههای فلسطینی و لبنانی تحت فشار شدید قرار خواهد گرفت و اگر سوریه در حمایت از این گروهها و عدم سازش با اسرائیل اصرار ورزد، پروژه فشار مستقیم بر دولت و رهبری کشور در چارچوب بهانههایی چون حمایت دمشق از گروههای تروریستی به مورد اجرا در خواهد آمد.
تحلیل محافل استراتژیکی مذکور بر این است که سوریه بین دفع فشارهایی که متوجه حیات و بقای رژیم بشار اسد میشود و تقاضای آمریکا برای قطع حمایت از گروههای فلسطینی و لبنانی مجبور به انتخاب خواهد شد و تحت فشار شدیدی که با آن روبرو خواهد گردید مجبور میشود بقا و حیات خود را انتخاب کند و دست از حمایت گروههای مذکور بردارد. طبق این سناریو، پیشبینی شده است با قطع رابطه سوریه با گروههای مذکور، اهرمهای اصلی دمشق برای تاثیرگذاری بر مساله فلسطین و مبادلات دو جانبه سوریه - اسرائیل از کنترل و اختیار رهبری آن کشور خارج شده، لذا در گام بعدی سوریه مجبور به سازش با اسرائیل طبق طرح آمریکا خواهد شد.
البته در این سناریو واکنشهای مردمی در سوریه و جهان عرب در رابطه با کوتاه آمدن این کشور در مقابل اسرائیل نادیده گرفته شده و به دنبال آن بحرانی که دولت سوریه با آن مواجه خواهد شد برای آمریکا و اسرائیل به هیچوجه اهمیت نخواهد داشت.
3- طرح آمریکا برای مصر و عربستان سعودی
تا قبل از حادثه 11 سپتامبر، آمریکاییان دو کشور عربستان سعودی و مصر را از دوستان نزدیک ایالات متحده در منطقه تلقی میکردند. ولی حادثه 11 سپتامبر و حضور اتباع زیادی از این دو کشور در حوادث مذکور، سیاستمداران و تئوریسینهای آمریکایی را بر آن داشت که در افکار خود تجدیدنظر کنند، بویژه آنکه براساس تحقیقات به عمل آمده توسط آمریکاییها بعضی از افراد درون حاکمیت در عربستان سعودی نیز به تروریستهای القاعده کمک مالی میرساندند.
برداشت آنها از این حوادث این است که وجود ساختارهای غیردموکراتیک در این کشورها باعث شده گروهها و بویژه جوانان و تحصیلکردگان این کشورها به جای فعالیت در زمینههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورشان، وقت خود را صرف گرفتن موعظه و آموزش از علمای اهل تسنن و بویژه علمای وهابی و سلفی در عربستان میکنند و تاثیر تفکرات آنها بر این طبقات اجتماعی موجب نفرت از ایالات متحده و در نتیجه رشد تروریسم میگردد.
به اعتقاد ریچارد پرل استراتژیست دولت بوش، دشمنان آمریکا در جهان عرب در کشورهایی بسر میبرند که آمریکا به ظاهر با دولتهای آنها روابط دوستانهیی دارد. در آمریکا اکنون این اعتقاد تقویت میشود که عربستان هسته اصلی و مرکزی اسلام سیاسی رادیکال در جهان اهل سنت است که یکی از تهدیدات جدی علیه امنیت ملی آمریکا به شمار میرود. از سوی دیگر ساختار سیاسی - اجتماعی این کشورها و بویژه عربستان به نحوی است که اجازه هر برخورد با این روند داده نمیشود و در مجموع دولتهای فوقالذکر میبایستی در قبال کمکهایی که از سوی مردم و گروههای اسلامی به گروههای به اصطلاح تروریستی فلسطینی و القاعده میشود سکوت کنند.
همچنین معتقدند ذخایر عظیم نفت عربستان و تولید زیاد آن کشور هم ابزار مادی کمک به این گروهها را فراهم میکند و هم عربستان با هماهنگی با دیگر کشورهای نفتی منطقه با وجود مشکلاتی که بین آنها وجود دارد تاکنون در حفظ و انسجام اوپک نقش مهمی بازی کرده است. آمریکاییها اکنون دریافتهاند که امیر عبدالله رهبر فعلی عربستان بدون آنکه ضدآمریکایی باشد نسبت به مسائل، منطقیتر عمل میکند و همین مساله تا حدودی به عنوان مانعی در مقابل سیاستهای ایالات متحده آمریکا در منطقه به شمار میرود.
لذا به نظر میرسد با تغییر رژیم عراق و حاکم شدن آمریکاییها بر آن کشور، در میان مدت ایالات متحده میخواهد اهرم افزایش تولید نفت عراق را در جهت کاهش قیمت نفت و تضعیف اوپک و افزایش واردات نفت شرکتهای آمریکایی از عراق را به عنوان اهرمی در جهت کاهش وابستگی آن کشور به نفت عربستان مورد توجه قرار دهد و با این اقدام از طرفی تضعیف تبلیغات سلفیگری و از سوی دیگر کاهش نفوذ عربستان در منطقه و کمک به گروههای منطقهیی را موجب خواهند شد.
در این میان فشارهایی به این دو کشور در زمینه برقراری دموکراسی و حقوق بشر و نیز تحریک و حمایت مخالفان سکولار آنها به عمل خواهد آمد که احتمالا منجر به ایجاد فضای بازتری در این کشورها خواهد شد. نتیجه آنکه ایجاد فضای باز در مصر، ریاست جمهوری مادامالعمر حسنی مبارک را به خطر خواهد انداخت و تغییرات قابل توجهی نیز در ساختار سیاسی عربستان به وجود میآید.
هرگونه تغییرات سیاسی در عربستان سعودی بخاطر پیوند با دیگر کشورهای شبه جزیره عربستان تاثیراتی بر دیگر کشورهای امیرنشین خلیجفارس بر جای میگذارد هرچند که دولتهای بحرین و قطر از قبل با دوراندیشی اقداماتی در زمینه واگذاری بخش کوچکی از اختیاراتشان را به مردم به عمل آوردهاند تا از یک تکان شدید مصون بمانند.
4- طرح آمریکا برای جمهوری اسلامی ایران
هنری کیسینجر در آخرین کتاب خود با عنوان «آیا آمریکا نیاز به سیاست خارجی دارد» در تشریح سیاستهای منطقهیی آمریکا، چند صفحهیی را به مساله ایران و آمریکا اختصاص داده و در جهت هدایت دولت جرج دبیلو بوش، دولتی که کیسینجر را به عنوان یکی از هدایتگران مسائل استراتژیک خود میداند دولتمردان فعلی آمریکا را به سه موضوع اساسی توجه میدهد:
- موقعیت ژئوپلتیک ایران تعیینکننده سرنوشت این کشور است و این اهمیت نبایستی در سیاست خارجی آمریکا نادیده انگاشته شود.
- دولت ایران بعد از انقلاب خود، اقدامات خصمانه زیادی را علیه منافع آمریکا انجام داده و میدهد.
- تغییر رفتارهای سیاست خارجی ایران تنها از راه اتخاذ ابتکارات و اعطای امتیازات از سوی دولت آمریکا امکانپذیر خواهد بود. وی در این کتاب معتقد است که آمریکا باید با ایران وارد گفتوگو شود. در ادامه میگوید: اعطای امتیازات سیاسی به ایران بتدریج میتواند این کشور را وارد مرحله گفتوگو بنماید.
هرچند که این کتاب در قبل از سقوط رژیم صدامحسین و حضور چشمگیر نیروهای آمریکایی در منطقه نوشته شده است، اما این موضوع نمیتواند دلیلی باشد که ایالات متحده آمریکا بخاطر سیطره نظامی در خلیجفارس، همان طرحی را که در مورد عراق به اجرا درآورد در مورد دیگر کشورهای هدف در منطقه دنبال خواهد کرد. در استراتژی ایالات متحده هر کشوری جایگاه خود را دارا است و قطعا استفاده از یک شیوه برای همه کشورها خطرات عمدهیی را متوجه منافع آن کشور خواهد کرد.
همانطوری که سقوط رژیمهای طالبان در افغانستان و سقوط رژیم صدامحسین در عراق موفقیتهایی را نصیب ایالات متحده کرد که در نتیجه این موفقیت میتواند سیطره خود را در منطقه عمق و گسترش دهد ولی در عین حال مسائلی که هماکنون در افغانستان و عراق میگذرد دست آمریکاییان را خیلی برای حمله به کشور دیگری باز نمیگذارد و مسئولیت آمریکاییان را در مقابل جهانیان و بویژه اتباع خود سنگینتر میکند.
جمهوری اسلامی ایران کشوری است با وسعت زیاد، مردمانی والا و اهمیت ژئوپلتیکی بالا که در میان دو حوزه عظیم نفتی دریای خزر و خلیجفارس قرار گرفته و برخورد نظامی با آن همچون عراق پیامدهای سنگینی را برای منطقه و جهان به دنبال خواهد داشت. آنچه در شرایط حساس منطقه میتواند نگرانیهای ما را کاهش دهد داشتن یک سیاست خارجی براساس تحولات جدید منطقه و سروسامان دادن به مشکلات سیاسی - اجتماعی و اقتصادی داخل کشور است بطوری که در شرایط فعلی شکاف بین دولت و ملت به حداقل کاهش یابد.
برخلاف کشورهایی همچون سوریه، مصر و عربستان که باز شدن فضای سیاسی در کشورهایشان ممکن است به فروپاشی بینجامد و کنترل اوضاع را از دست مسئولان خارج کند در ایران بخاطر انقلابی که توسط خود مردم صورت گرفته ایجاد هرگونه فضای بازی موجب وحدت، تقویت و تحکیم روابط دولت و ملت و وفاق ملی در داخل کشور میگردد.
نتیجتا باید گفت: آنچه مسلم است تغییر نگرش ایالات متحده نسبت به منطقه جدی است و جمهوری اسلامی ایران نیز خارج از طرح آمریکا نیست. مقامات تصمیمگیرنده در ایالات متحده بطور نسبی به این اجماع دست یافتهاند که باید در مجموعه تحرکات این کشور در سطح نظام بینالملل و در چارچوب استراتژی مبارزه با تروریسم خود با آوردن فشارهای لازم، در ایران نیز تغییرات رفتاری قابل توجهی را به وجود آورند.
در عین حال، از آنجایی که تهدید نظامی همچون عراق برای کشورمان وجود ندارد و فضای لازم برای کار سیاسی و دیپلماتیک وجود دارد باید از زمان کوتاه موجود حداکثر بهرهبرداری را کرد. در حقیقت از آنجایی که کشورهای منطقه در حوزه نظامی دارای مزیت نسبی نیستند باید فضا را برای کار دیپلماتیک و سیاسی آماده کرده و بتوانند در آن میدان بخوبی بازی کنند تا منافع خود را حفظ و از ارزشهای فرهنگیشان نیز دفاع کنند.