یکی از بزرگترین آفات و خطراتی که در مقاطع مختلف تاریخ، هویت دینی و پیوند مستحکم بین مردم مسلمان و روحانیت اسلام را تهدید کرده و آسیب و زیانهای جبران ناپذیر بر آن وارد کرده و هم اینک نیز وارد میکند، ظهور عناصر مستبد در پوشش و نقاب "دیانت" برای مبارزه مرموز با "روحانیت" است. این رخنه و نفوذ را در دوره "مشروطه" و پس از آن در طی مراحل مختلف روی کار آمدن "رضاخان" مشاهده میکنیم و شگفتا که آثار تلخ و مرارت بار آن را در عین صراحت و آشکاری، به فراموشی میسپاریم و هرگز از تاریخ درس نمیآموزیم که استبداد در چهره دیانت و با شعارهای فریبنده آزادی و قانونمداری و مردم گرایی چگونه به مرور و به طور خزنده، همه چیز را به نفع خود و به زیان دین و ملت و روحانیت تمام کرد!
شگفتآورتر این که فریادهای مکرر و آگاهی بخش پیشوای محبوب الهی حضرت امام خمینی را نیز درباره این خطر بزرگ شنیدیم و باز به بصیرت نرسیدیم و به مراقبت نپرداختیم، چرا که در بسیاری از ما "گوش سر" باز است و "گوش عقل" مسدود میباشد و تا چنین "ظاهرگرایی" و "غفلت زدگی" آفت جان و فکر ما باشد، هیچ تازیانه بیداری و فریاد آگاهی بخشی - اگر چه از گلوی مقرب درگاه الهی و رهبر جامعنگری همچون امامخمینی برخیزد - ما را از خواب وخمودی به خود نمیآورد! راستی مگر نه این است که چنین فریادهایی پیش از این از گلوی مطهر ائمه اطهار(ع) برخاست و متاسفانه هر خفتهای نخواست که از خواب غفلت به در آید و دامهای تنیده شده به دور فکر و عقل خود را بزداید و گوی هوشیاری و تیزهوشی را از میادین مبارزات سیاسی برباید و به جای آن که از دشمنان ضربه بخورد، به آنها ضربه بزند؟!
ملت مسلمان حاضر در مقطع تاریخی حیات و رهبری ائمه اطهار(ع) را بنگرید که نه تنها به بیداری نرسیدند و در آگاهی نزیستند و به حمایت از امامان نپرداختند، که از جبهه دینداران جاهل و متعصب و فاقد بینش یعنی "خوارج" ضربه خوردند و به تردید و لغزش افتادند، و نیز از جبهه قدرتمندان مستبد و دیکتاتور و پیمان شکن یعنی "ناکثین" آسیب دیدند و شگفت این که از همین ملت مسلمان، گروههایی به فرقه خوارج در آمدند و جمعی دیگر به فرقه ناکثین پیوستند و در مقابل پیشوای متقین و امام مظلومین یعنی حضرت علی (ع) و یاران فداکار و آزاده و زجر کشیدهاش صفآرایی کردند و در حق آنان ظلمها روا داشتند!
حضرت امام خمینی به مقطع تاریخی "مشروطه" نظر میگسترد و ابتدا از جریان مرموزی سخن میگوید که در ظاهر برای دلسوزی برای دین و مردم، شعارهای آزادیخواهانه و قانون گرایانه و استبداد ستیزانه دادند، لکن در ورای این شعارها و نقابها، به مقابله علیه "روحانیت" برخاستند تا از این طریق مرزبانان فکری دین و مدافعان جامعیت قوانین الهی را از سر راه بردارند و دیکتاتوری و استبدادی را که فقها و علمای دین با آن مبارزه کردند، دیگر بار بر دین و ملت مسلط کنند.
به رهنمودهای امام خمینی در این باره توجه کنیم:
"باز یک جریانی در کار است که نسبت به علمای بلاد، نسبت به اهل علم، نسبت به ائمه جماعات "اهانت" بکنند. و این یک چیزی است که،جریان است که چنانچه خدای نخواسته این جریان به توفیق خودش... که روحانیت را از مردم بگیرد، اگر این امر به توفیق خودشان برسد، شما مطمئن باشید که شکست خواهیم خورد، برای این که روحانیون در همه بلاد، حافظ اسلامند و حافظ مقاصد اسلامی هستند و از اول هم بودهاند.
اگر روحانیون نبودند، ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم. این مجاهدت روحانیون است که برای ما اسلام را تاکنون نگه داشته است. و در هر مسئله و گرفتاری که برای اسلام پیش میآمده، باز پیشقدم همینها بودند و همینها بودند که قیام میکردند... اگر شما - اگر ملت ما - این طایفه را حفظ نکنید، بدانید که سرنوشت شما، سرنوشت زمان مشروطه خواهد شد که روحانیون این کار را درست کردند ودست استبداد را کوتاه کردند، لکن دوباره به واسطه این که ملت مجتمع نبود و با روحانیت آن طور سازش، اطاعت محکم نداشت، مشروطه را آنها به پا کردند و دیگران آمدند و مشروطه را، همان استبداد غلیظتر با اسم مشروطه کردند... گفته میشد که ما مجلس داریم و مشروطه داریم و مشروطهخواه هستیم، لکن "استبداد" به تمام معنای خودش، به تمام کلمه خودش، بر ما حکومت میکرد، چه در زمان قاجار - که من یادم هست - و چه بعد از او زمان رضاخان - که بدترین زمانها بر این ملت گذشت - و چه زمان محمد رضا... روحانیت را اینها میخواهند از صحنه بیرون کنند و در پیش ملت، روحانیت را بد نمایش بدهند."(1)
حضرت امام خمینی بین آنچه در مقطع تاریخی مشروطه و آنچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت یک جنگ روانی تمام عیار علیه رهبران روحانی نهضت به وقوع پیوست و میپیوندد، رابطهای نزدیک برقرار میکنند و این تحرکات ضد روحانیت را همجنس همان تحرکات ضد روحانیتی میدانند که در دوره مشروطه و در دوره رضاخان به وجود آمد.
این تحرکات در دو برهه و مقطع از تاریخ، دارای مشخصههایی میباشد که مهمترین آنها عبارت است از فعالیت مستبدان در پوشش دیانت برای مبارزه با روحانیت.
برنامهریزان این فعالیتهای مخرب، برای از بین بردن آنچه فقها و علمای اسلام با رهبری نهضت مشروطه به دست آوردند، راه و چاره را در آن دیدند که در ظاهر به حمایت از قوانین عدالت پرور و آزادی گستر اسلام بپردازند و از این طریق چهرههای شاخص روحانیت همچون آیتالله شیخ فضلالله نوری را در عصر مشروطه و آیتالله سید حسن مدرس را در عصر پهلوی، از سر راه بردارند.
در عصر مشروطه، سران استبداد داخلی که با ماموران و عوامل استعمار خارجی زد و بند داشتند، با فریب کاریهای خود، روحانی فراماسونر شیخ ابراهیم زنجانی را به استخدام خود در آوردند تا به موقع بتوانند حکم اعلام رهبر اولیه نهضت مشروطه را که پس از دستیابی انگلیسیها و مستبدان بر آن به مخالفت پرداخت و مشروطه مشروعه را مطرح نمود، از قلم او بر کاغذ جاری کنند.
همچنین عوامل استعمار خارجی، در مرحله و مقطعی دیگر از تاریخ، "رضاخان" را با وجههای مذهبی و در پوشش دیانت ساخته و پرداخته خود به میدان آوردند تا مبارزات علمای اسلام و در صدر آنان روحانی وارسته و نستوه آیتالله سید حسن مدرس را خنثی و بیاثر کنند و دیکتاتوری رضاخانی را بر ملت ایران تحمیل سازند.
"رضاخان" یک "دیکتاتور" بود و در همان حال خود را "دین مدار" و "آزادیخواه" مینمایاند! او قبل از آن که قدرت و حکومت را به طور کامل تصاحب نماید، تظاهر به دینداری میکرد، لکن پس از آن که بر اهرمهای قدرت و ریاست دست یافت، به مبارزه علیه مرزبانان دین و تلاش گران راه آزادی یعنی "روحانیت" پرداخت.
امام خمینی به این موضوع تصریح دارند که رضاخان برای فریبکاری در مجالس عزاداری شرکت میکرد (2) همچنین امام خمینی به ادعای تقلید او از مرحوم فیروزآبادی و پاسخ کنایه و طنزآمیز آن عالم بزرگوار این گونه تصریح میکند: رضاشاه وقتی آمده بود به نجف، مرحوم فیروز آبادی در حرم از او ملاقات کرده بود. رضاشاه گفته بود: من مقلد شما هستم آقا.
مرحوم فیروزآبادی گفته بود: مطلب معلوم است!(3)
حرکات رضاخان در تظاهر به دینداری، ناشی از خدعه و نیرنک بود و او مصداق این کلام امیرالمومنین(ع) است که فرمود:
لادین لخداع"
"انسان خدعه گر و فریبکار، دین ندارد."(4)
بیدینی مورد اشاره حضرت علی(ع) به بیدینی از نوع رضاخانی آن محدود و مختص نمیشود، بلکه این بیدینی دارای مصداقهایی است که یکی از آنها رضاخان است، و باید اظهار شگفتی کرد که این بیدینی در جلوهای دیگر در برخی از افراد و گروههایی که خود را تابع اسلام میدانند و در چهره مسلمان ظاهر میشوند، به ظهور و عینیت درمیآید. این افراد و گروهها در همان حال که مسلمان! هستند و نماز! میگزارند و محافل مذهبی! دارند، همدینان خود در همه سطوح، از عالمان آزاده و مبارز و دلسوخته اسلام تا نویسندگان صالح و تلاش گران مومن و فعالان خالص در همه عرصههای فعالیتهای فکری و اجتماعی و سیاسی را از حربه خدعه و مکر خود نصیبی! میدهند و جرعههای تلخ مظلومیت و غربت را به حلقوم جان آنان سرازیر میکنند. این افراد و گروههای تخریبگر و دروغگو و تهمتزن به سهولت "حرمت مومن" را که همچون "حرمت کعبه" واجب است(5) هتک میکنند و به تاخت و تاز علیه حیثیت و آبروی آنان میپردازند و عجیب این که رفتار و عمل ضداسلامی خود را عین اسلام و حقیقت مسلمانی میدانند!
راستی چه تفاوتی است بین رضاخان و رضاخانها که در پوشش دیانت به مبارزه با مراجع و فقهای اسلام پرداختند، با آنانی که هم امروز با نام و عنوان دین و مسلمانی همان حرکات تخریبی را انجام میدهند. بنگریم که حضرت امام خمینی چگونه از این درد و رنج و خطر بزرگ مینالد و ملت مسلمان را به بیداری فرا میخواند:
"به من کرارا اطلاع دادند که بعض جوانها و بعض بیخبرها یا اشخاصی که با طرح وارد شدهاند و آنها را اغفال کردهاند، به بعض مراجع بزرگ اسلام اهانت میکنند. در شهرهای مختلف، این مطلب دیده میشود. و شما بدانید که این مطلب اهانت کردن به مراجع جز این که یک اختلافی در بین ملت ایجاد کند و جز این که یک برخلاف رضای خدایی واقع بشود، نتیجه ندارد."(6)
نکته قابل توجه این است که حضرت امام از اهانت به مراجع در سطح جامعه و توسط برخی از اقشار مردم به ویژه گروههایی از جوانان اعلام خطر میکند و این نشان میدهد کسانی که در قالب تحرکات فکری و جناحی خاص برنامهریز و قائلهگردان این تخریبها و اهانتها علیه مراجع و علمای اسلام میباشند و هماکنون نیز در گوشه و کنار کشور شاهد آن می باشیم، در اهداف و آمال خویش توفیق حاصل کردهاند.
باید توجه داشت که اهانت به مراجع و علمای بزرگ اسلام از جانب هرکس و در هر مسئولیت حکومتی و سیاسی و وابسته به هر جریان و جناح، بسیار خطرناک است و این سخن تکان دهنده امام خمینی که: چنانچه کلمهای اهانت بکند کسی به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خدای تبارک و تعالی "ولایت" منقطع میشود(7)، بدون هیچ شک و شبههای اساس و بنیان مسلمانی هر مسئول و هر فرد از آحاد ملت را دچار اختلال میکند. و همین جاست که باید به یکی دیگر از ابعاد و جلوههای "بیدینی" تصریح نمود که متاسفانه دامنگیر گروههایی از "دینداران"! در سطوح مختلف دردولت و ملت گردیده است و این همان خدعهگری و مکرورزی در دیانت و در مواجهه با روحانیتی است که ریشه در صدر اسلام دارد و به تأیید و امتداد از عصر رسول خدا(ص) تا دوره امامت ائمه دین(ع) و از غیبت کبری تا امروز رسیده است و مسئولیت صیانت و حفاظت از فرهنگ اسلام و تسری آن در همه شئون حیات جامعه را در هر عصر و نسل و با مقابله با همه موانع از جمله ظلم و فساد و استبداد و استعمار، بر دوش کشیده و میکشد.
این نوع خدعهگری و مکرورزی - یعنی در پوشش دیانت با روحانیت به مبارزه پرداختن - که روش بارز "رضاخان دیکتاتور" و همه دیکتاتورها میباشد، بر مبنای فرهنگ و معارف اسلامی " نیرنگ فرومایگان"(8) و "شیوه افراد سرکش و طغیانگر"(9) نام میگیرد.
خطرناکترین جلوه و نمود این نوع مکرورزی این است که بدیها و تباهیها، خیرها و نیکوییها معرفی شود. امیرالمومنین حضرت علی(ع) این نوع خدعهورزی خطرناک را معرفی میکنند:
"من اعظم المکر تحسین الشر"
"بزرگترین و عظیمترین مکر و خدعهورزی، نیکو جلوه دادن بدی است."(10)
براساس این رهنمود هشدار دهنده و آگاهیبخش، کسانی که با ادعای اسلامیت و در کسوت مسلمانی و دیانت به مبارزه با روحانیت اصیل و متعهد و زجرکشیده میپردازند و این نوع مبارزه را از روی مکر و نیرنگ، امری پسندیده و نیک مینمایانند و گروههایی از اقشار مردم به ویژه جوانان ناآگاه و ناآشنا به تاریخ خونبار روحانیت تشیع و نقش کلیدی و محوری وحیاتی مراجع و فقها و علمای بیدار و متعهد را به تردید میافکنند و در مقابل روحانیت قرار میدهند، اولا در پی تحکیم قدرت خود میباشند. ثانیا به مطامع و منافع سیاسی برخی از باندها و جناحها متصل هستند. ثالثا از آنجا که بین مردم و روحانیت تفرقه و جدایی میافکنند نسبت به اسلام خیانت میورزند. رابعا به آن دلیل که هیچ انتقاد و نصیحت بازدارندهای را از مصلحان ناصح نمیپذیرند و هیچ منع قانونی را برنمیتابند و همچنان به خودسری و تاختوتازهای خود ادامه میدهند، عامل ظهور و بروز یکی از بدترین و خطرناکترین نوع دیکتاتوری میباشند که پوستهای از دیانت دارد و محتوایی از خیانت. این نوع "دیکتاتوری" به آن دلیل که در پشت دین مخفی میگردد و نقاب اسلامیت به چهره میزند، بزرگترین ضربهها را به دین مبین حق و اسلام جامع و به دور از افراط و تفریط وارد میکند و "مسلمانی مستقل" را که دارای مشخصههایی چون معرفت، شناخت، بصیرت، دانش، بینش و آزاداندیشی و آزادگی میباشد و معیار عملکرد صحیح جریانها و جناحها و افراد را فکر و عمل مبتنی بر "حق" میداند، نشانه میرود.