تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۷  ، 
شناسه خبر : ۲۰۹۴۴۶
مقدمه: وقتی که در ستاد فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای مصاحبه با سردار سرلشکر محسن رضایی حاضر شدیم به ناگاه در آن فضا خاطرات جنگ و دوران دفاع مقدس در ذهنمان تداعی شد و وقتی سردار با چهره‌ای خندان روبرویمان نشست، عزت و اقتدار و خشم دلاورمردیهای یک سردار سپاه اسلام را به عینه دیدیم. گفتگو را که آغاز کردیم ایشان با طمانینه سخن می‌گفتند و با دقت نظری خاص از جنگ تحمیلی، رهبری حضرت امام خمینی(ره)، عشق و علاقه مردم و... سخن می‌گفتند. فردای روزی که مصاحبه را انجام دادیم، مطلع شدیم که سردار سرلشکر رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با حکم ولی‌امر مسلمین به مجمع تشخیص مصلحت نظام منتقل شدند. به هر حال سپاه پاسداران انقلاب با نام سردار رضایی عجین شده است و ایشان برای همیشه تاریخ زنده و پویای 16 سال فرماندهی و مدیریت یک نهاد انقلابی و مبارز است خاطرات ایشان برای تمام تاریخ و نسلهای آینده ما شنیدنی و غرورآفرین است. آنچه که از نظرتان می‌گذرد ماحصل این گفتگو است. بخش فرهنگی

* سردار رضایی با توجه به اینکه هفته دفاع مقدس را در پیش‌ رو داریم، تقاضایم این است تحلیلی کوتاه از شرایط جهانی و منطقه‌ای که منجر به آغاز جنگ تحمیلی شد را داشته باشید بفرمایید اصولا صدام در این حرکت خود به دنبال چه اهدافی بود؟
** معمولا در شروع جنگ، سه پارامتر موثر می‌باشد، اول محیط مالی، دوم محیط بین‌المللی و سوم شرایط طرف مقابل یا محیط مخاصم. اگر بخواهیم خلاصه‌وار بیان کنیم باید بگویم از نظر داخلی، آسیب‌پذیریهای فراوانی در محیط ملی ما وجود داشت و این آسیب‌پذیریها عمدتا در اثر بروز انقلاب اسلامی به وجود آمده بود. بخش قابل توجهی هم مربوط به ساختارهای پوسیده رژیم شاه بود. بعد از انقلاب اسلامی ما دچار یک خلا قدرت دفاعی شدیم یعنی امنیت ملی ما به نحوی تعریف شده بود که همیشه ارتش ایران در کنار ارتش آمریکا می‌توانست از ایران دفاع کند و لذا ما یک دفاع مستقلی نداشتیم چرا که برای ما تعریف نشده بود انقلاب اسلامی رابطه ما با آمریکا را قطع کرد لذا ما با یک خلاء قدرت دفاعی مواجه شدیم.
نکته بعدی این بود که نیروهای مسلح ما در اثر انقلاب از هم پاشیده بود و هیچ سر و سامانی نداشت. ما در حال نوسازی و اصلاح ارتش بودیم. سپاه هم تازه متولد شده بود و عمدتا به جنگهای چریکی و جنگ کلاسیک وارد نبود. سازمانهای متناسب با جنگ کلاسیک را هم در اختیار نداشت. از نظر اقتصادی نیز وضع مناسبی نداشتیم. از نظر سیاسی هم که کشورهای طرفدار آمریکا به رهبری آمریکا علیه ما بودند. شورویها نیز اگر در ظاهر چیزی نمی‌گفتند اما در باطن، علیه ما بودند. پشتیبانی تسلیحاتی و تجهیزاتی ما و پشتیبانی مالی و مادی ما هم قطع شده بود. محیط مالی ایران حاکی از آسیب‌پذیری‌های جدی ما بود و علائم فراوانی نشان می‌دادند که اگر حمله به ایران صورت گیرد، ایران شکست خواهد خورد. این علائم را هم دنیا گرفته بود، هم آمریکائیها و هم عراق.
از سوی دیگر محیط ملی عراق در وضع خاصی بود. اقتصاد خوب، همراه با 30 میلیارد دلار ذخیره ارزی و رابطه سیاسی بسیار خوب با دنیا، دوستی جدیدی که بین عراق با آمریکا از سال 56 شروع شده بود که تا قبل از جنگ تقریباً سه سال رابطه جدیدی بین عراق و آمریکا ایجاد شده بود. سفرهای مقامات آمریکایی نظیر برژینسکی به عراق، قبل از جنگ، همه اینها نشانگر این بود که وضع سیاسی عراق در سطح بین‌المللی، چه با غرب و چه با شرق، وضعیت مطلوبی است. از نظر نظامی هم که دارای ارتشی سالم و دست نخورده بود. دارای سیستم سیاسی یک‌پارچه‌ای بودند، تقریباً وحدت رهبری و فرماندهی کامل در ارتش و سیاست عراق حکمفرما بود. کشورهای منطقه‌ای به دلیل ترس از انقلاب، حمایتهای جدی از صدام داشتند قبل از آغاز جنگ نیز ظاهرا قول و قرارهای اساسی با صدام گذاشته بودند. همه چیز حکایت از آن داشت که محیط بین‌المللی و محیط داخلی عراق هم برای جنگ، بسیار مناسب است. وقتی این دو عامل را که عبارتند از محیط ملی عراق و محیط بین‌المللی آن را کنار همدیگر قرار دهید، می‌بینید که احساس توانایی برای جنگ دارند. از این طرف هم که علائم فراوانی برای شکست ایران می‌دیدند. وقتی آسیب‌پذیری ایران را در آئینه محیط ملی ما نگاه می‌کردند، می‌دیدند که همه چیز حکایت از این دارد، چنین تصویری برای آغاز جنگ کافی بود و برای کسی که دنبال یک منفعت بود. صدام هم دنبال منفعت بود، کشورهای منطقه و آمریکائیها نیز هر کدام به دنبال یک منفعت بودند. منافع، مشترک نبود، اما حمله، مشترک بود.
این منافع، حتی گاه متضاد و متنوع بود ولی روی یک نقطه، اشتراک ایجاد می‌کرد و آن نقطه نیز تفرق در اهداف و وحدت در حمله به ایران بود و لذا این امر منجر به وقوع جنگ در آن شرایط شد.
* شما به محیط ملی و داخلی ما اشاره داشتید، چندی پیش نیز در جایی اعلام کرده بودید که دشمن با اتکایی که به عناصر داخلی خودش هم داشت، تجاوز را آغاز کرد، بفرمایید این عناصر که به عنوان ستون پنجم دشمن عمل می‌کردند چه گروههایی بودند و تاکید و مصداقهای آنها چه بود؟
** این گروههای داخلی همان گروههایی بودند که در 14 اسفند سال 1359 در دانشگاه تهران پای صحبتهای بنی‌صدر جمع شده بودند و او را که ادعای بیرون کردن صدام از خاک ایران را کرده بود علیه ایران، انقلاب و رهبری تحریک می‌کردند در حقیقت چنین سناریویی کاملا هم ساخته و پرداخته دشمنان ما بود و هم قابل پیش‌بینی برای آنها. آنها با پیش‌بینی چنین زمینه‌هایی در ایران، این تشکلها را علیه ما همراهی می‌کردند و قصدشان هم این بود که سر میز مذاکره‌ای که بین ایران و عراق صورت می‌گیرد در یک طرف میز صدام باشد و در طرف دیگر بنی‌صدر، کاملا معلوم بود چیزی که قربانی می‌شد، خط امام، انقلاب اسلامی و حاکمیت دینی بود آن چیزی که در این میان قربانی می‌شد، نتیجه‌اش روشن بود. پس آنها کاملا این میز را دیده بودند که جنگ را آغاز کردند و قصدشان هم این بود که انقلاب اسلامی را بدست صدام و بنی‌صدر قربانی کرده و از بین ببرند.
* با توجه به اینکه دشمن همه معیارها و جوانب امر را از نظر مادی سنجیده بود، نکته‌ای را در این قضیه فراموش کرده بود و آن هم اینکه رهبری انقلاب و پیوند عاطفی مردم با رهبری بود. ابعاد مختلف زندگی حضرت امام خمینی (ره) برای همه مشخص است، لطفاً بفرمایید فرماندهی و نظارت ایشان در جنگ چگونه بود؟
** دشمن ما دشمنی بود که با کودتا و چیزی شبیه به انقلاب در عراق بر سر کار آمده بود. آنها خیلی خوب احساسات مردم را درک می‌کردند و چون با سیستمهای شرقی هم مرتبط بودند، رابطه رهبری و مردم، رابطه احساسات و عواطف، رابطه ایمان را تقریباً درک می‌کردند. لذا از دو چیز غافل شدند یکی شدت ایمانی که در ایران به ظهور رسیده بود این را باور نمی‌کردند که ممکن است در ایران خانواده‌هایی پیدا شوند که تمام پسرها و فرزندان خود را به جبهه فرستاده که شهید شوند. آنها هیچ وقت باورشان نمی‌شد که در ایران خانواده‌هایی پیدا شوند که داوطلبانه چهار پسر خود را به جبهه بفرستند. این شدت ایمان را نمی‌توانستند پیش‌بینی کنند. آنها چیزی از ایمان را فهمیده بودند، عاطفه و احساس را درک کرده بودند اما این شدت را تا حالا آزمایش نکرده بودند.
مسئله دوم، قدرت سازمان‌یافتگی و سرعت سازماندهی نیروها در ایران بود. آنها می‌گفتند که اگر جنگ 30 سال هم که طول بکشد، بالاخره ایران دارای نیرو و جمعیت و توان زیادی است بالاخره پس از 40 - 30 سال می‌تواند وارد صحنه شده و ما را از خاک ایران بیرون کند، اما آنها باورشان نمی‌شد که ایران یک ساله راه صد ساله را طی کند و در مدت بسیار کوتاه لشکرهای مجرب و کارآزموده‌ای را خلق کند، لشکرهایی از میان جوانان داوطلب کشور که دوره‌های دانشگاهی جنگ را طی نکرده بودند. اصلا این را باور نداشت. دشمن فکر می‌کرد که 30 سال طول می‌کشد، و طی یک پروژه 30 ساله ما از پای درخواهیم آمد. چیزی که دنیا فریب خورد و قادر به درک آن نشد این بود که مدیریت امام و مدیریت نیروهای انقلاب را در یک سازمان‌یافتگی وسیع و سریع، نتوانست پیش‌بینی کند. یعنی خلق لشکرها را نتوانست پیش‌بینی کند.
در حقیقت اینها در دو مورد دچار معضل شدند یکی شدت ایمان و ایثار که در دنیا، نمونه نداشت و دیگری، سرعت و وسعت سازمان‌یافتگی رزمی نیروها و در حقیقت،‌ خلق لشکرها دنیا نتوانست این دو عامل را در مدیریت و رهبری امام که رهبری بر دلها بود و همه عاشقانه سعی داشتند تا خود را فدای آرمانهای امام کنند درک کند و همچنین قادر نبود قدرت مدیریت امام در میدان دادن ابتکارات، اختراعات و نوآوریها و مخصوصاً گزینش فرماندهان لایقی که قادر به ساختن لشکر در یک شب باشد درک کند. البته یک شب که تمثیل است ولی منظور اینکه در مدت یک سال ما چندین لشکر و تیپ تشکیل دادیم که حداقل برای کشورهای جهان سوم، سی، چهل سال به طول انجامد و برای کشورهای پیشرفته با همه امکاناتی که دارند حداقل پانزده تا بیست سال وقت لازم است تا بتوانند چنین لشکرهایی را فراهم کنند. این توان، یک ساله در جمهوری اسلامی صورت گرفت و این هم از آثار مدیریت و رهبری حضرت امام بود. به نظر بنده این دو نکته اساسی‌ترین نکاتی بودند که دنیا قادر به درک آن نبود.
* در آغاز جنگ در کنار ارتشی که ضربه خورده بود و بازسازی هم نشده بود نیرویی تازه‌نفس و نوپا به نام سپاه پاسداران وجود داشت که هر کدام در ارتباط با شیوه‌های جنگ دارای دو دیدگاه متفاوت بودند. یکی معتقد به جنگ کلاسیک مبتنی بر آموزشهای دانشگاهی و دیگری معتقد به جنگهای چریکی و پارتیزانی، در ادامه روند جنگ تلفیق این دو دیدگاه برای هدایت عملیات جنگی‌ چگونه میسر شد؟
** این دو دیدگاه اشاره ‌شده در حقیقت دو دیدگاهی بود که به همراه دو نوع مکتب دفاعی بود. تولد سپاه، همراه با تولد یک مکتب دفاعی برای کشور بود که همان مکتب عاشورایی است که می‌بینیم. این مکتب عاشورایی در حقیقت خود، دارای اصول، قواعد، اهداف و مقاصدی بود ادبیات خاص خود را داشت و دیدگاه مکتب دفاعی کلاسیک هم که از خارج وارد ایران شده بود یک چیز وارداتی بود که از خارج از مرزهای ایران وارد شده بود، آن هم دارای دیدگاههای خاص خود بود.
طی 9 ماهه ابتدای جنگ که بنی‌صدر فرمانده بود،‌ دیدگاه مکتب دفاعی کلاسیک در ایران عمل کرد. البته بنی‌صدر سعی در اضافه کردن یک سری شعارهای ملی‌گرایی داشت ولی کاملا مشخص بود که اینها وصله‌های ناجوری است. مثلا می‌گفت: من می‌خواهم به سبک اشکانیان بجنگم که زمین بدهم و زمان بگیرم. اما معلوم بود که او اصلا روی هوا حرف می‌زند، اصلا هیچ مطالعاتی راجع به چگونگی جنگهای قدیم ایران نداشت. کلا یک چیزهایی را قاطی می‌کرد با آن مکتب دفاعی که از غرب وارد ایران شده بود، بعد می‌خواست که اسم ملی‌گرایی روی آن بگذارد بنابراین 9 ماهه اول این دیدگاه وارد صحنه شد و خود را آزمایش کرد و هیچ موفقیتی کسب نکرد.
بعد از بنی‌صدر وقتی دیدگاه مکتب دفاعی اسلام حاکم شد، اصلا وضع جبهه‌ها عوض شد. از فضای معنوی جنگ گرفته تا فضای طراحی و طرح‌ریزی گرفته تا فضای علمیات و آرایشات جنگی و تاکتیکها، همه تغییر کرد و همه چیز با مکتب دفاعی اسلام متناسب شد. در اینجا واقعا یک مکتب نویی خلق شد و یک تدوین جدیدی از نبرد، از نظریه و ساختار جنگ مطرح شد. الان هم دوستان ما در حال تدوین این مباحث هستند. امیدواریم تا چند سال آینده، دهها کتاب بسیار غنی از معارف جنگی را که به سبک اسلامی و سبک بومی و فرهنگ خودمان استخراج شده را به همراه نظرات و دیدگاههای فرماندهان خودمان منتشر کنیم.
* حضرت امام بارها تاکید کردند که جنگ برای ما نعمات زیادی داشت یکی از این نعمات هم که به موازات جنگ بدست‌ آمد، دسترسی به یک سری امکانات و خودکفایی‌های لازم در زمینه صنایع دفاعی و تسلیحاتی خودمان بود، این روند با توجه به ادامه جنگ و شرایط جنگ چگونه توجیه و ساماندهی شد؟
** با فضای حاکم در ابتدای جنگ، کمبودهای فراوانی داشتیم و دنیا هم درها را به روی ما بسته بود و خود ما ناچار می‌بایست نیازمندیهای خود را تامین می‌کردیم، ما در ابتدای جنگ از نظر سلاح سبک کمبود داشتیم، از نظر مهمات کمبود داشتیم، سپاه که اصلا صلاح متوسط نداشت یا اینکه ما خیلی مختصر، تعدادی خمپاره داشتیم. اصلا توپخانه زرهی و موشک نداشتیم موشکهای ضد تانک هم به مقدار بسیار کم داشتیم آن چیزی هم که در اختیار برادران ارتش بود، یا از رده خارج شده بود و یا قطعات آنها نیامده بود و بدون تعمیرات باقی‌ مانده بودند و یا اینکه همان ماههای اول جنگ، مهماتشان تمام شد. بنابراین تقریبا همه چیز از نظر تجهیزاتی به صفر نیل می‌کرد. چیزی که ما را روی پای خودمان نگهداشت همین خودکفایی ما بود. همین شروع به ساخت با دست خودمان، نوآوری و ابتکار بدست خودمان بود که ابتدا توانستیم سلاحهای سبک و بعد هم سلاحهای متوسط و امروز هم سلاحهای سنگین و موشکهای بسیار پیشرفته‌ای می‌سازیم، همه اینها در اثر محدودیتهای ما در زمان جنگ بود و در طول جنگ آنها را برطرف کردیم و پس از پایان جنگ نیز به این خودکفایی ادامه دادیم.
* با فتح خرمشهر عده‌ای می‌گفتند که جنگ باید در این مقطع تمام شود و شرایط جهانی نیز آماده پذیرش آن بود، چرا و به چه دلیل جنگ ادامه پیدا کرد تا اینکه به قطعنامه 598 رسید؟
** این را بدانید که اصلا شرایط جهانی، ‌آماده نبود، نه تنها پس از آزادی خرمشهر،‌ بلکه از ابتدای جنگ هیئتهای صلح می‌آمدند، ایران همواره پذیرای این هیئتهای صلح بود، حضرت امام جنگ را در دو بعد رهبری می‌کردند یکی در بُعد سیاست و دیگری در بُعد نظامی‌گری. در بُعد سیاست به سیاسیون ما اجازه می‌داد که در یک چارچوبهای شرافتمندانه‌ای تا می‌توانند در مذاکرات شرکت کنند و مسئله جنگ را پیش ببرند. در بُعد نظامی هم به نظامیان می‌فرمودند که با اقتدار کاملی بجنگند و سرزمینها را آزاد و دشمن را تنبیه کنند تا بعد از این قضایا تامین شود. اوایل جنگ مذاکرات ادامه داشت و به نتیجه‌ای هم نمی‌رسید بعد از آزادسازی آبادان، مذاکرات ادامه داشت که به نتیجه‌ای نرسید، پس از آزادی، دزفول، شوش، سوسنگرد و خرمشهر نیز هیچ اتفاق جدیدی در سیاست بین‌المللی اتفاق نیافتاده بود هیچ کسی نیست که ادعا کند که دنیا اعلام کرده باشد که ما آماده‌ایم تا مسئله شما را با صدام در چارچوب و شرایط حداقلی که مورد قبول شما باشد، حل کنیم و ما نرفته باشیم. کسی مدعی این نیست.
خود دشمن از بس جنگ روانی کرده، فکر می‌کنند که ایران آماده صلح نبود ما آماده صلح بودیم، آماده کار بودیم اما پیشنهادی برای ما نمی‌آمد و هیچ بحثی نمی‌شد. قطعنامه 598 تحت شرایطی نوشته شد وقتی ما فاو، شلمچه و همه اینها را که گرفتیم آن را برای ما نوشتند، تازه در قطعنامه 598 که ما این همه امکانات از زمین دشمن در اختیارمان بود، نوشته شده است و ابهاماتی در آن بود که مسئولان سیاسی ما به دنبال آن بودند این ابهامات را حل کنند که وارد سال 67 شدیم و تا قبل از قطعنامه 598 هیچ پیشنهاد مشخصی وجود ندارد.
* لحظه‌ای که شما و سایر برادران سپاه، پیام پذیرش قطعنامه را شنیدید چه احساسی داشتید؟
** احساس خیلی عجیبی بود. چرا که تمامی فرماندهان ما ناراحت بودند و بعضا در گوشه‌های خاکریز گریه می‌کردند و اصلا آمادگی روحی برای پایان جنگ نبود. نه به این دلیل که ما شکست خورده باشیم، به این دلیل که ما خودمان را برای اوج بسیار بلندی آماده کرده بودیم و وقتی می‌دیدیم که باید به حداقل راضی شویم، این امر غرور ما را می‌شکست و آرزوهای ما را تقریباً برآورده نمی‌کرد ما خود را برای سقوط صدام،‌ برای پیشرفتهای بزرگی در داخل عراق آماده کرده بودیم وقتی می‌دیدیم که بایستی در کنار مرزهای خودمان آتش‌بس را بپذیریم ولو اینکه همه زمینهایمان هم آزاد شده بود، و هیچ شکستی هم از دشمن بر ما تحمیل نشده بود، و حتی یک وجب از زمین ما دست دشمن نبود، این دست‌آوردهای حداقل نسبت به آن آرزوهای بلند و اساسی ما، برای ما از نظر روانی بسیار شکننده بود. در این میان هم بسیاری بودند که خوشحال شدند اما کسانی که بیشترین وقت خود را صرف جنگ کرده و در جنگ گذرانده بودند. زحمت کشیده بودند، شهید داده بودند و آرزوهای بلندی داشتند، اینها ناراحت بودند. تعداد زیادی هم در داخل کشور بودند که خوشحال می‌‌شدند بالاخره دیگر جنگ تمام شده اما رزمندگان جزء کسانی بودند که جدا ناراحت بودند.
* شما به عنوان فرمانده 16 ساله سپاه و فرمانده هشت ساله جنگ بفرمایید برای زنده نگهداشتن خاطرات جنگ و دوران سپاهی‌گری‌تان می‌خواهید چه کنید و چه اقداماتی برای تدوین خاطرات این دوران برای نسل‌های آینده کرده‌اید؟
** تقریباً سه‌، چهار سالی است که نسبت به مکتوب کردن این خاطرات، توجه کرده‌ایم. البته خود بنده هنوز شروع نکرده‌ام و سعی کرده بودم که این کار را انجام ندهم، هیچ قصدی نداشتم. یادداشتهایی داشتم ولی دنبال این نبودم تا اینکه تقریبا دارم راضی می‌شوم که کاری را آغاز کنم، چرا که احساس می‌کنم بعضی از زوایای جنگ است که جز یادداشتهای من هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آنها را روشن کند. نمی‌خواهم بگویم که دیگران با برنامه خاصی،‌ ابهاماتی را در اذهان درست می‌کنند یا اینکه بعضی نوشته‌هایی که منتشر می‌شود که نوشته‌های صحیح هم نیست و از روی غرض خاصی تنظیم شده،‌ منظورم اینها نیست، اما دیگر دارم مطمئن می‌شوم که اگر من بعضی چیزها را ننویسم زوایایی از جنگ در پرده ابهام می‌ماند که این امر تقریبا مرا رنج می‌دهد و مرا ناچار می‌کند تا بر این مانعی که تا حال مرا از انجام این کار منع کرده بود غلبه کنم.

برچسب اخبار