از ابتدای برپایی و ایجاد رژیم اسرائیل (در سال 1948م) و قبل از آن، اقوام و مهاجرانی از 104 کشور مختلف جهان که مجموعاً به 80 زبان متفاوت سخن میگویند عازم این کشور شدهاند. ساختار جمعیتی این رژیم از نژاد و اقوام مختلف آسیایی اروپایی و آفریقایی است که همگی پیروان دین یهودی هستند و حداکثر تلاش در این جهت مبذول میشود که شکاف موجود میان این گونههای متفاوت مردمی از طریق ایجاد یک ساختار اجتماعی پیشرفته و متمدن، از میان برداشته شود.
برای آنکه تضاد و تعارض میان اقوام مختلف یهودی در این کشور در ابعاد مختلف یهودی در این کشور در ابعاد گوناگون آن محسوس و قابل درک شود باید به هدف و مقصودی که بسیاری از یهودیان جهان را به مهاجرت به فلسطین وادار و ترغیب کرده، اشاره کنیم. آیا کلیه این مهاجران به دنبال هدفی واحد بودهاند؟ آیا یهودیان مهاجر برای رهایی از ظلم و ستم اعمال شده در حق آنان عازم فلسطین شدهاند؟ آیا عملاً و بطور واقعی این یهودیان تحت ستم قرار داشتهاند و فشار شدید، اجحاف و تبعیض روا شده علیه آنان موجب مهاجرت اجباریشان شده است؟
آیا یهودیان اروپایی و بویژه یهودیان اتحاد جماهیر شوروی سابق برای ناگزیر وادار کردنشان به مهاجرت، مورد ستم واقع شدهاند؟ اگر علت واقعی مهاجرت این یهودیان ظلم و ستم اعمال شده در حق آنان است به چه علت یهودیان آمریکا و یا انگلستان و برخی کشورهای دیگر اروپایی نیز عازم اسرائیل میشوند؟!!
آیا مهاجرت یهودیان به اسرائیل ناشی از تعالقات معنوی و احساسات دینی و مذهبی نسبت به مقدس بودن این سرزمین بوده؟ اگر چنین است مهاجرت بسیاری از تودههای لائیک یا سوسیالیست و کمونیست نقاط مختلف جهان به فلسطین را چگونه میتوان توجیه و تفسیر کرد؟!!
آیا اوضاع و شرایط نامساعد اقتصادی و یا جنگ طبقاتی علت این موج مهاجرت بوده است؟ در این صورت این مسأله را چگونه میتوان توجیه کرد که جنبش صهیون در جهت مهاجرت دادن ثروتمندان و صاحبان سرمایه و جوانان و نه فقرا و تهدیستان و افراد سالخورده تلاش میکرده است؟
حقیقت آن است که عوامل مختلفی در تشدید و آغاز مهاجرت یهودیان به فلسطین نقش داشتهاند که در این میان نمیتوان به یک عامل مشخص به عنوان مؤثرترین و اصلیترین عامل اشاره کرد. روی همرفته اهداف و مقاصد تودههای مختلف مهاجر، متنوع و گوناگون بوده، حتی در میان یهودیان تحصیل کرده و روشنفکر که مدعی بودهاند هدف از مهاجرت آنها ایجاد و برپایی یک کشور و یا فراهم کردن زمینههای لازم برای تکوین آن بوده کسانی هستند که سیاستها و عملکرد رژیم اسرائیل را به باد انتقاد میگیرند و محکوم میکنند.
امروزه در اسرائیل عنوان «طایفه» به مهاجران و افراد مهاجر کشوری معین اطلاق میشود و به این ترتیب «طایفه»ها در این کشور نشانگر و مؤید وجود اقوام و تیرههای مختلف با فرهنگ و زبان متفاوت است بطوری که قبل از هر چیز تعیین و تشخیص اینکه هر فرد به کدام طایفه و یا گروه مهاجر یهودی تعلق دارد از اهمیتی زایدالوصف و فوقالعاده سرنوشتساز در جامعه اسرائیل برخوردار است و نوعی احساس برتری و بالا بودن در میان برخی از اقوام و پستی و ذلت در میان برخی دیگر را موجب شده است.
در واقع زمانی که در اسرائیل عنوان یهودیان غربی (اشکنازیم) و یهودیان شرقی (سفاردیم) مصطلح میشود، بارزترین جلوههای اختلاف طبقاتی و شکافهای موجود میان اقوام مختلف مهاجر عینیت مییابد. چنین اطلاقهایی ناشی از ملاحظاتی مبتنی بر تفکیک و تقسیم جامعه یهودی اسرائیل به دو گروه با فرهنگ و تمدن اروپایی و فرهنگهای جهان سومی است که براساس این تقسیمبندی مالاً یهودیان اروپایی از برتری و رجحان ویژهای بر سایر اقوام و تیرههای مهاجر شرقی برخوردار میشوند.
شکاف موجود حتی در دوران زمامداری حزب کارگر تعمیق بیشتری یافت که علت آن ناکامی جنبش کارگری در بسیج امکانات و تخصیص بهینه آنها در زمینههای مختلف اجتماعی بود و این در حالی است که جنبش مذکور به ضرورت تسریع در ایجاد و برپایی یک ساختار اقتصاد و مستحکم و قدرتمند (در درجه اول) و سپس پرداختن به معضلات اجتماعی معتقد است. پس از آن و به دنبال به قدرت رسیدن حزب «لیکود» سهلانگاری و بیتفاوتیهای موجود نسبت به واقعیتهای جاری در خصوص تعارضات طبقاتی و اجحافهای اجتماعی ابعادی جدید و گستردهتر به خود گرفت.
زمینههای تعارض و اختلاف طبقاتی
اولین اقوام و گروههای مهاجر، از روسیه و اروپای شرقی و بعدها اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و اروپای مرکزی و غربی عازم اسرائیل شدند.
از اینرو مهاجران مذکور که به «اشکنازیم»ها معروفند معتقدند که اسرائیل بر شانههای آنان بنا شده و آنان نقش اصلی و محوری را در برپایی دولت یهود داشتهاند. اما واقعیت انکارناپذیر آن است که دولت جدید و تازه تأسیس شده اسرائیل به کسانی نیاز داشت که در بخشهای کشاورزی و صنایع دستی و کارخانهها و نیروهای نطامی به عنوان نیروهای «صف»، چرخهای اقتصادی و حیاتی کشور را به حرکت در آورند. لذا امواج مهاجران جدید آسیایی و آفریقایی آغاز شد و سپس از سال 1948م شدت بیشتری یافت. در آن زمان و پس از آنکه اقوام جدید مهاجر از اتحاد جماهیر شوروی سابق عازم اسرائیل میشدند، مهاجرت یهودیان در بسیاری از کشورهای اروپایی تا سال 1953 م ممنوع و تحت مراقبتهای شدید قرار گرفت.
«میخائیل سلزر» نویسنده اسرائیلی در کتاب خود تحت عنوان «سر راهیهای اسرائیل» مینویسد: «علیرغم آنکه هر یهودی مهاجر که به سوی اسرائیل مهاجرت میکند تحت تأثیر یک عامل عمده و مهم جذب کننده، یعنی یهودیت، عازم این کشور میشود اما یک عامل و نیروی گریز از مرکز به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و حتی نژادی در جهت عکس نیرو و انگیزه اول عمل میکند. این یهودیان مهاجر در اسرائیل مانند یمنیها و یا لهستانیها و آلمانیها و آمریکاییها میاندیشند و رفتار و صحبت میکنند یعنی هر کدام از آن نماینده کشوری است که از آن مهاجرت کرده است. این جمله معروف در میان آنها بر سر زبانها جاری است که: «زمانی که در مجارستان (و با هر نقطه دیگر) بودم همواره خود را یهودی میدانستم اما اکنون و در حالی که در اسرائیل هستم خود را یک مجار به شمار میآورم». به این ترتیب یهودیان مقیم اسرائیل در برخورد با یکدیگر شدیداً متأثر از احساسات قومی و نژادی هستند.
دو عامل زیر در تشدید چنین احساساتی دخیل است:
1ـ ادامه مهاجرت از نقطه و مکانی مشخص به سوی اسرائیل و روند فزاینده آن نسبت به مهاجران سایر مناطق. این روند همراه تجانسی فرهنگی و یکی بودن آداب و سنن اجتماعی و زبان خاص آنها و تعارض و اصطکاک آنها با فرهنگ و آداب و سنن و زبان سایر گروههای مهاجر است. عوارض و تأثیرات این تناقض و ضدیت در زمینههای مختلف زندگی بروز میکند و به گونهای ویژه در زمینههای سیاسی تبلور مییابد.
2ـ افزایش شدید رشد طبیعی جمعیت یهودیان شرقی نسبت به یهودیان اروپایی. این امر موجب نگرانی یهودیان گروه دوم از برهم خوردن موازنه میان یهودیان شرق و غرب شده است. این روند، همراه با محدودیت مهاجرت یهودیان اروپایی به فلسطین است که زمینهسازی برتری یهودیان شرقی و برخوردار شدن آنها از وزن سیاسی موثر و موقعیت ممتاز اجتماعی است.
آمار و ارقام حکایت از آن دارد که یهودیان شرقی 56 درصد از مجموع کل جمعیت یهودیان اسرائیل با رشد جمعیتی 5/1 درصد را تشکیل میدهند. شاخص نرخ رشد جمعیتی یهودیان شرقی معادل 5/3 درصد است. در این میان نرخ رشد یهودیان اروپایی معادل 9 دهم درصد (یعنی رشد منفی) است. این اختلاف نرخ رشد، بر این نکته تأکید دارد که یهودیان شرقی اسرائیل به نیرویی بازدارنده در برابر یهودیان اروپایی مبدل شده و در پایان قرن حاضر جمعیت آنان بیش از 70 درصد از کل جمعیت یهودیان اسرائیل، افزایش خواهد یافت.
«جلوههای تعارض»
الف: یهودیان شرق و غرب
علیرغم آنکه یهودیان شرقی درصد بیشتری را در ساختار جمعیتی جامعه اسرائیل تشکیل میدهند اما در ردیف محرومترین قشر این جامعه قرار گرفتهاند. روزنامه عبری زبان «عال همشمار» (مورخ 7 آگوست 1987 م) با اذعان به این واقعیت مینویسد: «یهودیان شرقی همگی فقیر و تهیدست نیستند اما کلیه فقرای اسرائیل از یهودیان شرقی هستند». نرخ متوسط درآمد خانوادههای یهودی اروپاییالاصل در اسرائیل در مقایسه با درآمد خانوادههای یهودی شرقی تبار به میزان 34 درصد در سال 1976 م رشد داشته است.
این اختلاف درآمد به طور سالانه روند صعودی داشته به طوری که در سال 1978م به 39 درصد رسیده است. این روزنامه در پایان و به عنوان نتیجهگیری تحلیل خود در خصوص اختلافات موجود میان یهودیان شرقی و غربی مینویسد: «ما اکنون و بلافاصله نتایج و پیامدهای اختلاف جاری را تجربه نمیکنیم اما وقوع انفجار اوضاع در آینده، حتمی خواهد بود.»
یهودیان شرقی تبار از تصدی پستهای کلیدی و حساسی که «اشکنازیم»ها و یا یهودیان غربی اسرائیل آنها را قبضه کردهاند، به دورند. به ویژه مناصب حزبی و کادرهای مدیریتی و اعضای هیئت علمی دانشگاهها و رهبران اتحادیههای کارگری و همچنین پستهای مهم دولتی همگی در اختیار و تحت سلطه «اشکنازیم»ها قرار دارد.
مقامهای مسئول اسرائیلی با توجیه این وضعیت و تبعیض اعمال شده در جامعه داخلی، مدعیاند گروههای یهودیان شرقی در سطوح پائین فرهنگی قرار دارند و به علت عقبماندگی با استانداردها و شاخصهای جوامع غربی، سازگار و منطبق نیستند.
دکتر «موریه» یکی از مهاجران یهودی عراقالاصل در تشریح این وضعیت در روزنامه «هـ ـ آرتس» مینویسد: «واقعیت آن است که ما تنها محکوم به زندگی هستیم. آنها عناوین و القاب نامناسب و پست و زشتی را بر ما اطلاق میکنند. زمانی که من در ارتش بودم و برای ادامه تحصیل در رشته علوم سیاسی تلاش و فعالیت میکردم یک سروان خطاب به من گفت: چه کسی در اسرائیل با مدرک و دانش شما محتاج و نیازمند است؟! شما باید جزء نیروی کار جامعه اسرائیل و در ردیف و سطوح غیرتخصصی و غیرحرفهای کار کنید»!!!
ب: دین و حکومت
در خصوص چگونگی ارتباط میان دین و حکومت باید به 3 موضع مختلف اشاره کرد: اولین جناح، خواستار تحکیم نقش دین در دولت و حکومت است و گروه دوم با اذعان به اهمیت نقش دین، خواهان عدم مداخله آن در امور مربوط به سیاست است و جناح سوم برکاستن از میزان اهمیت نقش دین تأکید دارد.
در این میان جامعه اسرائیل از آغاز برپایی شاهد طرح مسایل و موضوعهای مختلف دینی بوده است. در متن قانون اساسی مصوب سال 1950 م (قانون «بازگشت») آمده است:
«هر یهودی به عنوان مهاجر میتواند وارد اسرائیل شود.» عنوان یهودی و اشاره به آن در این عبارت، مؤید ملاحظات دینی و احتمام به اموری از این قبیل در عرصههای قانونگذاری داخلی است. در بند (4 ب) از قانون مذکور و برای ارائه تعریفی مشخص از واژه یهودی آمده است: «(یهودی) کسی است که از مادر یهودی زاده شده و یا معتقد به این دین است و به دین دیگری نیست». در این میان گروهی به نام «مسیحیان یهودی» نسبت به قانون مذکور معترض هستند. آنان برای دستیابی به جوازنامه مهاجرین (با استفاده از مفاد قانون بازگشت)، شکایتنامههایی را ارائه کردهاند (زیرا یهودی هستند و به دین و آئین دیگری اعتقاد ندارند اما معتقدند که یسوع همان مسیح(ع) است. آنها به قداست روز شنبه احترام میگذارند و به آن ایمان دارند و اعیاد و مراسم یهودیان را برگزار میکنند و به سنت کاشیر (پاک) ملتزم هستند و خود را به تمام معنی یهودی میدانند)
مبداء مهاجرت این افراد زیمبابوه و آفریقای جنوبی است و در منطقه «راماتها شیرون» اقامت گزیدهاند و «آریه سورکرام» ریاست و رهبری آنها را برعهده دارد. اما علیرغم اعتقادات و باورهای با صبغه یهودی، یک دادگاه اسرائیلی به ریاست قاضی «مناحیم ایلون» و نیز «آهارن براک» و «ابراهیم مالیمه»، با صدور حکمی تقاضای آنان را به علت محسوب شدنشان در زمره معتقدین به دینی غیر از یهودیت، مردود و بیاساس دانست.
یهودیانی که از مبداء اتیوپی به اسرائیل مهاجرت کردهاند در زمره یهودیان درجه دوم و یا سوم محسوب میشوند. این یهودیان که شمار آنها بالغ بر 14 هزار نفر است (و از طریق پل هوایی و ظرف 22 ساعت در سال 1991 م وارد تل آویو شدهاند) تاکنون از نعمت داشتن خانه و کاشانه محروم ماندهاند. آنها حتی به ندرت امکان معاشرت و مصاحبت با یهودیان به اصطلاح «اصیل» را مییابند و زبان عبری را به سختی صحبت میکنند. یهودیان اتیوپی تبار، تنها اجازه دارند در بخشهای مربوط به خدمات اولیه شهرداریهای به طور «جمعی» کار کنند. «حامیم العازر» یکی از اتیوپیهای برجسته در تشریح وضعیت اسفبار این یهودیان و تبعیضات اجتماعی اعمال شده در حق آنان میگوید: «محلههایی که آلونکهای متعلق به این یهودیان در آنجا قرار دارد به «گیتو»ها شباهت دارد و اسرائیل به این لحاظ و به علت قرنطینه کردن عملی یهودیان سیاهپوست، به یک کشور معتقد به تبعیض نژادی از دید خارجیان تبدیل شده است.»
«العارز» ضمن تشبیه محلههای این یهودیان به شهرکهای سیاهپوستنشین در آفریقای جنوبی میگوید: «این محلهها از لحاظ بهداشتی بسیار کثیف و فاقد امکانات رفاهی و خدماتی و بدون فضاهایی برای تفریح و سرگرمی کودکان است و با کمال تاسف باید بگویم که این نقاط «سووتو»های جدیدی (در اسرائیل) هستند.»
در حالی که به آنان وعده برخوردار شدن از نعمت خانه و کاشانه داده شده، اما دولت «رابین» نیز پس از احراز قدرت، عملی شدن این وعده را در گرو گذشت حداقل 3 سال اعلام کرده است. تبعیضاتی که یهودیان اتیوپی تبار با آن مواجهند نوعی تبعیض نژادی در لفاف دین است. «ایحیحای دجن» نویسنده اسرائیلی در ضمیمه روزنامه هـ ـ آرتس (شماره ژوئن 1988 م) به نقل از کتاب «تئودور فرقط» مینویسد: در اسرائیلیها هرگز گرایش و انگیزهای برای ایجاد رابطه با «فلاشاها» وجود نداشته زیرا در اعتقاد دینی آنان شک دارند. اسرائیلیها از بدوی بودن «فلاشاها» در هراسند. زمانی که این یهودیان سیاهپوست وارد شهر «صفد» شدند، مدرسه دینی کرمل خواستار تحت تعلیم مجدد قرار گرفتن آنان و تجدید آموزشهای دینی و احکام آن به فلاشاها شد».
حکومت اسرائیل با توجه به درصد بالای جوانان در میان مهاجران اتیوپیایی (بالغ بر 20 درصد) از آنان در ارتش و یا به عنوان نیروی کار ارزان، استفاده میکند.
همچنین سایر یهودیان شرقی که از عراق، مراکش، مصر و یمن به اسرائیل مهاجرت کردهاند در چنین بخشهایی از جامعه آن کشور به خدمت گرفته شدهاند.
«عزمی بشاره» رئیس گروه فلسفه و مطالعات فرهنگی و استاد دانشگاه «پیرزیت» طی مقالهای با عنوان «گرداب دین و دولت در اسرائیل» که در مجله مطالعات مربوط به امور فلسطین (شماره تابستان 1990 م) به چاپ رسیده، به تعارضها موجود در اسرائیل میان دین و حکومت پرداخته و مینویسد: «زمانی که ارگانهای مذهبی در اسرائیل و به ویژه خاخام اعظم درابانوت راشیت» در اعتقاد بخش بزرگی از مهاجران یهودی اهل اتحاد جماهیر شوروی سابق در جریان آغاز امواج جدید مهاجرت به سوی تلاویو، شک کردند، مباحث داغ و پر سر و صدایی در مطبوعات و جراید اسرائیل براه افتاد. (در اسرائیل) برخلاف سایر حکومتهای نژادپرست مقوله «امت» با موضوع «شهروندی» در تعارض و عدم سازگاری است و بدین ترتیب هر شهروند اسرائیلی لزوماً جزئی از «امت اسرائیل» نیست.
اکثر اسرائیلیها یهودیانی هستند که به یک امت جهانی یعنی امت یهود، تعلق دارند. در واقع مشاجره و منازعه کنونی صرفاً بر سر آن است که آیا اسرائیل کشور یهود است و یا فراتر از آن یک حکومت یهودی است، یعنی از گرایشات مذهبی یهودیت برخوردار است یا خیر؟
در حال حاضر موضوعها و مسایل حقوقی متعددی مربوط به رابط میان دین با حکومت محور مباحثات و جدلهای داغ جاری در اسرائیل است. مسایلی از قبیل عدم اعطای رسمیت و جنبه قانونی به انجام ازدواج بدون اجرای مراسم و تشریفات شرعی و دینی، مداخله دوایر و سازمانهای مذهبی در اعطای جوازنامه به رستورانهایی که مطابق با اصول شرعی مبادرت به طبخ و ارائه غذاهای خود میکنند. غالباً چنین مجادلاتی در اسرائیل به صورت مبارزهای علیه به اصطلاح «تحمیل دین بر حکومت» بروز میکند.
بویژه با بهرهبرداری احزاب مذهبی از انشعاب «کنست» (پارلمان اسرائیل) به دو گروه محافظهکار و میانهرو (که جناح لیکود و احزاب دست راستی دیگر در یک سو و حزب کارگر و احزاب چیگرای دیگر در طرف دیگر آن قرار دارند) و سنگینتر شدن کفه ترازو به نفع این احزاب (احزاب مذهبی) در پی تحمیل نظرات و عقاید خود در چارچوب انجام مذاکرات بر دولت، فضای خصومت و موضعگیری علیه احزاب مذهبی، ابعادی جدید و گستردهتر به خود گرفته است.
در این میان شایان توجه آنکه احزاب لائیک صهیونیستی نیز طی اعتراضها و اقدامهای مخالفتآمیز خود شعارهایی مبنی بر به خدمت گرفتن طلاب مدارس دینیه (الیشیفوت) در ارتش را سر دادهاند.
اما واقع آن است که عملی شدن چنین درخواستی و خدمت طلاب مدارس دینیه در ارتش، معضل و مشکل بوجود آمده در خصوص چگونگی رابطه میان دین و حکومت را حل نخواهد کرد.
از سوی دیگر صهیونیسم مورد بغض و نفرت شدید یهودیان متدین قرار گرفته و بسیاری از خاخامها آنرا به باد انتقاد و سرزنش گرفتهاند زیرا صهیونیسم به جای تبلیغ انجام فرایض دینی و اشاعه احکام و تعالیم تورات که مایه حفظ و بقاء یهودیت در میان سایر امتها بوده، به ایدئولوژی ملیگرایی به عنوان عاملی وحدتبخش برای یهودیان سراسر جهان تاکید کرده و آنرا نصبالعین فعالیتهای تشکلبخش و انسجامآفرین خود قرار داده است.
خاخام «رحیم هالیفی» میگوید: «جماعت صهیونیست اکنون استحکام و قوام تشکیلاتی یافته و اعلام کردهاند که هدف آنها ریشهکن کردن اعتقادات دینی است... ملت اسرائیل باید از همساز شدن با چنین قماری که تهدید به نابودی دین کند پرهیز کند».
خاخام «گور» در این رابطه میگوید: یهودیان نباید به اشرار ملحق و با آنها همراه شوند. این اشرار همان صهیونیستها هستند». این خاخامها از پیش قراولان و بنیانگذاران مدارس دینی هستند که خاخام «شاخ» اکنون در اسرائیل ریاست آنها برعهده دارد.
خاخام «موشه هرش» آمریکاییالاصل رهبر جماعت «ناتوری کارتا»ست. شمار پیروان و طرفداران این جماعت به صدها نفر بالغ میشود که در سراسر جهان پراکندهاند و مرکز و مقر اصلی مذهبی آنها محله «میشعاریم» در قدس است) عمدهترین و بارزترین ویژگی جماعت فوقالذکر خصومت و عدوات آنها با صهیونیسم است. این جمعیت معتقد است صهیونیسم یک ایدئولوژی ملیگرای غربی مآب را بر یهودیان تحمیل کرده که باعث خلع ویژگیها و خصایص تاریخی و مذهبی از آنان شده است. بعلاوه جماعت «ناتوری کارتا» صهیونیسم را مخالف و ناقص احکام و تعالیم تورات میداند. زیرا این جماعت نیز مانند بسیاری از گروههای مذهبی بر این باور است که دولت یهود تنها پس از ظهور مسیح واقعی و راستین برپا خواهد شد.
از اینرو جماعت مذکور از به رسمیت شناختن دولت صهیونیست یهودی، خودداری کرده و از مشارکت در ارکان و دوایر تشکیلاتی آن پرهیز دارد.
جماعت «سامری»ها نیز که خود را یهودیان راستین میدانند و دولت یهودی اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند همرای با جماعت «ناتوری کارتا» هستند.
در اسرائیل. جماعتی با عنوان «راب ارله» وجود دارد که یکی از منزویترین و گوشهگیرترین جماعتهای «حسیدیزم» یهودی است. پیروان این جماعت نه تنها از ایجاد ارتباط و تماس با یهودیان ارتدکس خودداری میکنند بلکه حتی از مصاحبت و تماس با سایر جماعتهای «حسیدیزم» یهودی که از نظر مبانی اعتقادی و آداب و سنن و زبان با آنها مشترکند احتراز میکنند.
بنیانگذار این جماعت، خاخام «هارون روث» است که به سال 1894 میلادی در مجارستان زاده شده و پس از آنکه در سال 1925 به فلسطین آمده مجدداً به مجارستان بازگشته و تا زمان مرگ خود یعنی سال 1964 م در آن کشور بسر میبرده است.
این جماعت، مقر و مرکز مذهبی خود را در محله «میشعاریم» مستقر ساخته است.
جماعت «بوگراس» عنوان و شهرت دیگر این طایفه یهودی است. آنها از آداب و سنن خاصی برخوردارند که با سایر یهودیان و در واقع بیشتر آنها متفاوت و مختلف است. طرز لباس پوشیدن جماعت «بوگراس» و یا «رأب ارله» نیز شکلی خاص و ویژه دارد که شامل کلاه و کمربند و لباده مخصوص است و از کوتاه کردن موهای سر و صورت در ناحیه شقیقه خودداری میکنند. آنها بر موضوع مسیح «واقعی» تأکیدی خاص دارند و معتقدند که رهایی یهودیان تنها به دست او میسر خواهد بود و بوسیله هیچ شخص دیگران امکانپذیر نیست و تنها حکومت مشروع نیز حکومتی است که او برپا خواهد کرد و کلیه حکومتهای قبل از ایجاد حکومت مسیح راستیم، نامشروع است. به این ترتیب حکومت کنونی تلاویو در نظر آنها یک دولت غیرشرعی است و حتی آنها این حکومت را مانعی بر سر راه ایجاد حکومت مسیح واقعی و عاملی در جهت به تاخیر افتادن برپایی به موقع آن قلمداد میکنند.
از اینرو آنها از مشارکت در امور سیاسی و فعالیتهای مربوط به حکومت دوری میجویند. چنین نحوه نگرشی نسبت به حکومت، منطبق با عقاید و نظرات جماعت یهودی ارتدکس: «ناتوری کارتا» است.
علاوه بر تعارضهای مذهبی، ساختار جمعیتی ناموزون به وجود آمده در پی مهاجرت بیرویه یهودیان سراسر جهان به سوی اسرائیل تناقضات شدید و جدیتری را موجب شده که میتوان آنرا اجمالاً به سه دسته ذیل تقسیم کرد:
1ـ یک گروه خواستار تجدیدنظر در تعریف «یهودی» شدهاند، به طوری که شامل هر کسی که از مادر یهودی به دنیا آمده و یا فردی که بعداً به کیش یهودی درآمده بشود. آنان همچنین خواهان بخشودگی و معافیت طلاب زن و مرد علوم دینی (یشیفاء) از خدمت نظام بدون طی مراحل و تشریفات مرسوم اداری (و به محض حصول اطلاعات اولیه مبنی بر اشتغال به تحصیل آنان در این مدارس) شدهاند. به این ترتیب و در صورت عملی شدن این درخواست سالانه در حدود 19 هزار ارتدکس از خدمت نظام معاف میشوند.
آنان همچنان خواستار تدوین قانونی هستند که میزان اعتقاد مذهبی افراد، مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد. احزاب «مفدال»، «اگودات اسرائیل»، «شاس»، «یهودت ـ هتوراه»، «لیکود» و «هنحیاه» از حامیان و طرفداران این گروه هستند.
2ـ گروه دیگر بر لزوم اهمیت روابط میان دین و حکومت اذعان دارند اما به ضرورت اعطای تضمینهایی برای ایجاد نظام چند حزبی و عدالت و آزادی اختیار مذهبی نیز تاکید میورزند. حزب کارگر و «نئولیبرال» که از لیکود انشعاب کرده از طرفداران این گروهند.
3ـ طرفداران گروهی دیگر خواهان به دور داشتن سیاست به طور کلی از حوزه مداخلات دینی و مذهبی و ممنوعیت هرگونه فعالیت حزبی تحت عناوین مذهب و دین و کاهش جدی تعداد افراد معاف شده از خدمت نظام (طلاب علوم دینیه) و ارجاع تصمیمگیری در این خصوص به ارتش به طور کامل و تمام هستند.
جنبشهای «تسومت»، «مولیدت»، «میرتس» و «حداش» در زمره جریانهایی هستند که چنین مواضعی را اتخاذ کردهاند. ادامه دارد...