اعضای دومین کنگره جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، پیش از هر چیز حادثه غمانگیز و اندوهبار زلزله بم و در خاک خفتن کثیری از هموطنان را تسلیت گفته و از خدای بزرگ برای بازماندگان صبر و برای به خدا پیوستگان رحمت و مغفرت واسعه الهی آرزو میکنیم.
دومین کنگره جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی را در شرایطی به پایان میبریم که همراه با تمام گامهایی که میهن و انقلاب به جلو برداشته است، هنوز چالشهای مهم گذشته پیشروست و کرانههای خطر خیز دیگری نیز چهره نموده است و این همه را وقتی با ناموس خلقت میسنجیم طبیعی مییابیم. چرا که هیچ حرکت اجتماعی- به ویژه اگر واجد عناصر و شاخصههای رشددهنده باشد- از دسیسهها و نیرنگهای پرشمار سپاه ابلیس- که جز رکود و مانداب دستاوردی ندارد در امان نیست و دیگر آنکه اساساً جلوه زندگی اجتماعی همواره از میان جنگلهای سبز و مرغزاران دلگشا و کرانههای نیلی فتنهانگیز هم در این مسیر رخ مینمایند و در این میان تنها مکاشفه و دانایی و آگاهی و عقلانیت میتواند تهدیدهای پرشمار کویرها و کرانهها و بیراههها که هماره در تکاپوی نابودی و انهدام روندهای رشد یابندهاند، به حداقل برساند و چشماندازهای پیشرو را روشنتر از پیش نور بتاباند و شور بالیدن را با شعوری گرمابخش درآمیزد.
و سوم آنکه پشت سر گذاشتن چالشها و موقعیتهای خطی و حساس به کوشش و برنامه، خستگیناپذیری و هماهنگی نیاز دارد. گوهر گرانقدری که این روزها و سالها به خاطر ستیزهایی بیحساس باشگاههای قدرت «سیاسی و اقتصادی» بسیار کمیاب و کیمیا شده است.
در چنین شرایطی برگذاری کنگره حزبی و سازمانی، مفاهیم و معانی خاص و هدفمند خود را دارد و با نشستهای تشکیلاتی برگذار شده در شرایط عادی، بسیار متفاوت است. چرا که در روزگاری چنین، هر سازمان و حزبی که در راه منافع ملی میکوشد، بیش و پیش از آنکه به سامان حزبی و استقرار نهادهای غیرضروری درون سازمانی خود بیندیشد، به چارهاندیشی و ژرف کافی در پیرامون موقعیتهای ملی خواهد پرداخت. زیرا یک تشکل کلان اندیش میداند که تنها در پرتو پویایی ملی، نشاط و حرکت اجتماعی، کم خطر ساختن روندهای جمعی و حکومتی و میتواند ساختار خود را قوم بخشد و نقش و جایگاه ملی خود را در فرآیند رشد و تکامل میهن مشخص سازد. «جمعیت» کاملاً به این شرایط آگاه است و از همین روی انرژی سازمانی خود را برای به گذر از چالشها و گردنههای سخت و حسب پیش رو به کار گرفته و میکوشد تا بر پایه درک و دریافت خود از این شرایط دیدگاههای خود را عرضه کند.
گفتمانهای سه گانه
بیتردید گفتمانهای غالب قرن بیستم میلادی را میتوان در سه طبقهبندی روشن تبیین کرد و مرزهای مشترک و فاصلهگیری بعضاً ژرف آن را روشن ساخت. در ایران ما در فاصله تقریباً سیسال هر یک از این گفتمان با قدرت هر چه تمامتر در عرصه حضور داشتهاند. گفتمان نخست به چارچوب اندیشههای سوسیالیستی باز میگردد که بخش قابل توجهی از محافل دانشگاهی و نخبگان اجتماعی و بسیاری از سازمانهای چریکی مخالف پهلوی و نیز روشنفکران معترض (اعم از مسلمان و غیرمسلمان) را در میدان مغناطیسی و جادویی خود گرفتار کرده بود. گرچه در نیمه سالهای پنجاه شمسی جهان غرب کوشید با استفاده از شرایط نه چندان مطلوب اردوگاه سوسیالیزم، گفتمان دموکراسی غربی را در پوشش «حقوق بشر» کارتری به عنوان شعار و خواستی عام در کشورهای جهان سوم به جریان غالب حرکتهای اجتماعی تبدیل کند، اما در ایران چنین نشد و تنها از رهگذر پارهای از آزادیهای کنترل شده رژیم پهلوی و پارهای از جابهجاییها در دوره مدیریت اجرایی به ویژه تغییر نخستوزیر بخشی از ابعاد مبارزه سیاسی دامنه پیدا کرد و در عین حال هژمونی غالب با گفتمان سوسیالیست بود. پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 واستقرار جمهوری اسلامی اشاره آگاهانه رهبری انقلاب بر حفظ و تأکید بر حضور مردم در تعیین نهادهای حکومتی و مشارکت در تصمیمهای کلان و سرنوشت «سیاسی، اجتماعی و اقتصادی» کشور و از همه مهمتر قدرت شگفت روح زاینده انقلاب اسلامی در بنیانگذاری الگوی جدیدی از «مردم سالاری سنتی بر اندیشهها و آموزههای دینی» و نیز سامان دهی پیروزمندانه دفاع و پایداری هشت ساله برای انسان معاصر طلیعهای امیدبخش یک گفتمان جدید و بدیع را نمایان ساخت. در واقع گفتمان «مردمسالاری دینی» و زعامت «فقیه عادل» دکترین ولایت فقیه- جریان جدیدی در فلسفه سیاسی حکومت و اندیشههای بنیادین اعمال حاکمیت کشور دقیقاً در گرماگرم شکلگیری و قوام گفتمان انقلاب اسلامی، جهان بشری در بهت و ناباوری تمام، فرو ریختن کاخ شیشهای گفتمان سوسیالیستی را در سالهای پایانی قرن بیستم به تماشا نشست و جریان روشنفکری در جهان سوم در سرگردانی رو به رشد خود به یکباره به مرز پایان رسید. اکنون جهان با دو گفتمان امید رو به رو است: «انقلاب اسلامی» و «لیبرال دموکراسی». شرایط اکنون گفتمان «لیبرال دموکراسی» حاکی از آن است که این گفتمان به دلیل فقدان توانمندی لازم برای گشودن چشماندازهای جدید در برابر انسان و نیز عدم ظرفیت برای باز تولید بنیادی فلسفی و فکری خود، در یکی از بدترین موقعیتهای خود قرار دارد. بنابراین اگر ادعا کنیم که انسان امروز بدون آنکه خود بداند، در جان و دل خود فریادکننده گفتمان انقلاب اسلامی است، ادعایی گزاف و پوچ نیست. «جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی» با توجه جدی و باورمند به واقعیت بالا، بیانیه خود را در پایان دومین کنگره صادر و دیدگاهها و مواضع خود را در پایان دومین کنگره صادر و دیدگاهها و مواضع خود را در پیرامون مهمترین مسائل کشور بیان میکند.
الف- وضعیت فعلی کشور:
یک نگاه کوتاه و گذرا به روند تحولات کشور، گویای ژرفای پیدا و پنهان مسائلی است که در شکل دادن به اکنون و گشودن چشمانداز فردای میهن، از نقش بسیار مهم و بنیادین برخوردارند. فشرده این مسائل عبارت است:
1- چالشهای سیاسی داخلی
آنچه در گذر مسائل و رخدادهای سیاسی کشور میتوان دید و دریافت، یکی این است که مرز برخوردها و تفاهمها، پیوستنها و گسستنها و به شرایط خطیری رسیده است. ظاهراً ماندن در قدرت و تحکیم منافع باشگاههای سیاسی به ویژه رفت و برگشتهای علائم میان پارهای از چهرههای شاخص سیاسی و قدرتهای خارجی، فضا را به گونهای رقم زده است که برای برخی از جریانات سیاسی رفتن به سوی معارضهای آشکار و بیپروا با مردم و منافع ملی به عنوان تنها راه چاره برای بقای سیاسی باقی مانده است. روشن است که اگر این معارضه شکل و قوام واقعی خود را پیدا کند و جریانات مذکور نتوانند به فهم و درک درستی از جایگاه خود و شرایط کشور برسند، میهن را در آستانه یک وضعیت پیشبینی نشده قرار خواهد داد.
دیگر آنکه نزاعهای درون حاکمیت و به شکل شخص و روشنتر تقابل درونی و فرساینده قوای حاکم با یکدیگر و مچگیریهای کودکانه از هم به فرایندی میانجامد که تصور آن سخت و صعب مینماید. از دیگر سو فقدان باور و درک غیر جناحی در میان قوای سهگانه و مصادره اتفاقها و صعب مینماید. از دیگر سو فقدان باور و درک غیر جناحی و تنزل جایگاه واقعی و گرهگشای قوای حاکم از منزلت طبیعی و غیرطبیعی به سود منافع جناحی و تنزل جایگاه واقعی و گرهگشای قوای حاکم از منزلت قانونی آنها و تبدیل قوا به یکی از طرفین منازعههای دامن گستر سیاسی کشور، بهتر حوادث و رخدادهایی را رقم میزند که بیگمان برآیند آن کاهش امید سیاسی مردم و القای تحلیلها و تفسیرهایی است که در واقع وجود خارجی ندارند و یک تأمل جدی نشان میدهد که ساخته و پرداخته ذهنهای بیمار و محدوداندیش است که در دایره آنها ایران و منافع ایرانی هیچ جایگاهی ندارد. از دیگر چالشهای سیاسی و مهمی که میهن با آن رو به رو است، مخدوش شدن مرز میان فرزندان راستین وطن و دشمنان منافع ملی است. در واقع آنها که از بالندگی و پیشرفت ملک و ملت در فرآیند اسلامی ایرانی بیمناکاند و در حال و هوای تفکر پارنیه سنگی سیر میکنند و غوطه میخوردند، کوشیدهاند با ایجاد اغتشاش فکری و عاطفی در جامعه، قدرت و فرصت جدا کردن خادمان از خائنان را از تودههای مردم بگیرند تا در پرتو چنین فضایی بتوانند خرمهرههای خود را در بازار مکارهای که بر پا کردهاند به جای مروارید به مردم بقبولانند. جای تعجب نیست اگر میبینیم که پارهای از حافظان بیپروای منافع دشمنان ایرانی و ایرانی از سوی برخی از احزاب، باشگاههای قدرت و نیز بعضی از صاحبمنصبان کژاندیش و فاقد شعور و بصیرت لازم مورد حمایت قرار میگیرند و در مقابل، فرزندان شایسته کشور در زیر بمبارانی از تهمت و دروغ قرار گرفتهاند و سیمای نجیب و معصومشان در غبار فتنهای که فتنهجویان پردهدر برپا کردهاند از چشم وجدانهای پاک، پنهان مانده است.
2- چالشهای سیاسی خارجی:
طبیعتاً کشوری چون ایران با موقعیت ممتاز منطقهای و فرامنطقهای و منابع انسانی و طبیعی سرشار نمیتواند از کانون توجه آنها که خود را ارباب دنیا میخوانند دور بماند. آنچه در گذر بیست و پنج سال گذشته شاهد آن بودهایم گویای سخن بالا است. به همین خاطر، عمر بیست و پنج ساله جمهوری اسلامی با چالش و بحران خارجی همراه بوده است. در شرایط اکنون نیز چالشها (در شکل جدید) به قوت خود باقی است و گذشتن از آن و در خدمت آوردن انرژی متراکم آن، کشور را در پیمودن گامهایی بلند به سوی پویایی بیشتر، یاری خواهد کرد. مشروط بر آنکه «عقل» و «اراده جمعی» همراه با «غیرت» و «همت ملی» در چرخه اداره کشور جایگاه شایسته و بایسته خود را پیدا کند و حاکمان بدانند با «شعار» و «وعده» و «متنهای زیبا» نمیتوان از هماوردی با چالشهای خطیر پیشرو پیروزی و سربلند بیرون آمد. موقعیتهای نفسگیری که در میدان سیاست خارجی فراروی میهن دامن گشوده است در چند سرفصل استراتژیک خلاصه میشود: برنامهها و فعالیتهای هستهای ایران، محاصره فیزیکی ایران، روابط با کشورهای صنعتی به ویژه آمریکا و اتحادیه اروپا، مسأله فلسطین و پدیده نامشروع صهیونیسم و تأمل و درنگ به هر یک از فصلها، به روشنی گویای مسیر سخت و پر سنگلاخی است که نظام با آن رو به رو است در هیچ گریزی از وارد شدن در آن ندارد. دقیقاً به همین خاطر است که هر آهنگ ناامیدکننده، انحرافی، برخاسته از ترس و دنیازدگی و برآمده از وانهادن اصول ملی، خیانتی روشنتر در حق گذشته، امروز و فرداست. تردید نباید کرد که این خیانت را بتوان با «فریب و دغل و آشوب سیاسی» پنهان کرد آینده نزدیکی که در شاه است پردههای «تزویر» را کنار خواهد شد و ژرفای زخم خنجری که از پشت در قلب فرو رفته، در برابر دیدگان خردورزان و اندیشمندان و حتی تودههای مردم به تماشا خواهد گذاشت.
3- چالشهای اقتصادی
پاشنه آتشین نظام حکومتی و اقتصاد ملی وضعیت تلخ و اندوهبار «اقتصاد تک محصولی» است که همگان بر نقش مخرب و بعضاً بازدارنده آن آگاهند ولی برای چارهاندیشی در پیرامون آن هیچ اشاره منسجم، پیگیر و راهگشای دیده نمیشود و این واقعیت ناگوار، روز تا روز سلطه بنامنازع خود را بر بخشها و ابعاد «اقتصاد ملی» میگسترد و ما تماشاگران گیج و گولی هستیم که به سان تندیسهای بیاراده و سنگی، اثرات ویرانگر این پدیده شوم را در چرخه حیات ملی خود به تماشا نشستهایم. در همین ارتباط طبیعی است که کشور را در وضعیت غفلت از استراتژی بلندمدت اقتصاد بیابیم و با تن سپردن به روزمرگی مفرط و اندوهناکی که تا مغز استخوان سیستم اداره کشور رسوخ کرده است، به شمارش از دست رفتن فرصتهای طلایی و غیر قابل بازگشت، خود را مشغول کنیم و در خطابه و سخن از پیشرفت دیگران چنان با حسرت و دریغ یاد کنیم که انگار امکان، منابع طبیعی و نیروی انسانی کارآمد برای «رشد» و «تعالی» نداریم و ناموس خلقت همه ابزارهای «رفاه» و افزایش برخورداری مردم از یک زندگی شایسته و بیدغدغه را از ما دریغ کرده است. با این همه وقتی روند شتابگیر افزایش واردات را پیوند میزنیم و میکوشیم وضع اکنون و آینده میهنم را در بخش اقتصاد خرد و کلان، به تصویر درآوریم و تحلیل کنیم، بیم و اندوه چنان بر جانمان چنگ میاندازد که به سخن نمیآید.
چالش دیگری که کشور با آن رو به رو است موضوع «سازمان تجارت جهانی» و پیوستن یا جدایی از این سازمان است. «سازمان تجارت جهانی» ظاهراً موضوعی «اقتصادی» است و ابعاد آن را باید در نسبت با اقتصاد ملی دید و سنجید. این درست است، اما بازگوکننده هه ابعاد و زوایای پیدا و پنهان این سازمان نیست. واقعیت این است که تأثیرات شگرف پیوستن به «سازمان تجارت جهانی» پیش از بیش از آنکه اقتصاد باشد، به شدت اجتماعی و فرهنگی است و بنیادهای کشور را در این دو بخش نشانه میرود و ظرفیتهای فرهنگ عمومی و فرهنگ نخبگان را در معرض ضعف و نابودی قرار میدهد. با این همه ما معتقدیم در موضوع این سازمان نباید احکام جزمی صادر کرد بلکه بر این باوریم که باید مجموع سود و زیان حضور و یا عدم حضور در سازمان تجارت جهانی را سنجید و برای پیشگیری از تأثیرهای ویرانگر آن در هر سه بخش «اقتصاد، اجتماع و فرهنگ»، نخست چارهاندیشی و سیستمسازی کرد و سپس در راه پیوستن و یا عدم الحاق به آن اقدام کرد.
4- جایگاه قوای سهگانه و احزاب
قانون اساسی کشور با صراحت بر جدایی قوای سهگانه از یکدیگر تاکید کرد و مرتبه و وظایف هر یک را به روشنی تبیین کرده است. بر پایه اصول متعدد قانون اساسی که در پیرامون نقش، جایگاه وظایف و مراتب قوای سهگانه است، محور اقدام قوا چارچوب موازین دینی و حرکت در بستر فرهنگ دراز دامن اسلامی- ایرانی و تحت زعامت «ولایت امر» و تلاش و کوشش پیوسته برای تعالی کشور و سعادت مردم، مشخص شده است. با این همه و علیرغم وضوح اصول قانون اساسی، شاهد دخالتهای گاه و بیگاه قوا در وظایف یکدیگر، گروکشیهای ضدملی، اختلال در وظایف قانونی هم، ایجاد و گسترش فضای فرسایش نیروها و امکانات، تمامیتخواهی و هستیم که به شدت نگرانکننده است و چشمانداز فعالیتها را به تیرگی سوق میدهد. در این میان احزاب که در شکلگیری سنتی در معارف دینی حضوری پر رنگ دارد به جای نظارت بر قوا و نقد و بررسی جدی، آگاهانه، خردمندانه و مصلحانه فعالیت آنها، با غفلت مضاعف از نقش و کارکرد اجتماعی خود از آنجا که عموماً دولت ساختهاند ماهیتی «باشگاه گونه» به خود گرفتهاند و بر پایه این ماهیت، اشکال ویرانگی آنکه افکار عمومی را نمایندگی کنند و از منافع کلان ملی حمایت نمایند، به زد و بندهای مافیایی خود مشغولاند. در باور ما با پذیرش مشکلات و نقائص جدی در رفتار و برنامه قوای سهگانه اگر احزاب در جایگاه واقعی خود قرار گیرند میتوانند بسیاری از نابسامانیهای موجود در قوای سهگانه را اصلاح کنند و جلوی بیشماری از کژتابیهای علمی و ذهنی قوا را که در سطح کلان، زیانهای کمرشکن بر جای میگذارد، از پیش بگیرند و با ارائه راهکارهای هوشمندانه و مردممدارانه کشور را در بهتر تعالی و پیشرفت قرار دادن و روند رشد را گسترش دهند و شمشیر اصلاحگرایانه خود را بر سر مدیران و صاحب منصبان و برنامهریزان، همواره تیز و برنده نگه دارند.
5- جایگاه نیروهای اصولگرا و لزوم ساماندهی آنها:
باید پذیرفت و این پذیرش را با غرور در نیامیخت که با آزردگی رو به افزایش تودههای مردم از منازعههای سیاسی و نیز کارنامههای نیروها و جریانهای واپسگرا، خودرای و بیاعتنا به حقوق مردم شرایط ویژه و مطلوبی برای نیروهای اصولگرا فراهم آمده تا با عرضه واقعی خود و برنامهها و اصولی که برای «رفاه» و «آسایش» مردم تنظیم کردهاند، افکار عمومی را به سوی خود جذب کرده و در رقابتی آزاد، افتخار نمایندگی مردم را در مبارزات مختلف انتخاباتی کسب کنند. در عین حال آنچه نباید فراموش کرد یکی این است که بخشی از اجزای تشکیلدهنده نیروهای اصولگرا باید از نگاه جزئی و خرد در ارتباط با مسائل اجتماعی دست برداشته و درک و دریافت نگاه حکومتی نایل شوند. این مهم البته در زمانی کوتاه و با توصیه و سفارش صورت تحقق نمیپذیرد بلکه کند و گاه در سیره ائمه و سلوک و رفتار امام و مقام معظم رهبری چنین مرتبهای را رقم میزند. نیروهای اصولگرا باید همواره متوجه باشند که در شرایط و موقعیتی، چگونه باید عمل کنند و سخن بگویند که فاصله افکار عمومی با آنها به حداقل برسد و تودیه مردم از بن دل باور داشته باشند که دلسوزان واقعی آنها همین نیروها هستند. ظرفیت بسیار بالایی که آموزههای دین برای مدارا با مردم و جریانهای سالم و البته ناقصاندیش برای یک نیروی اصولگرا فراهم میکند، مرتبه و فضیلتی به او میبخشد که بیگمان هیچکدام از عناصر و جریانهای قدرتطلب که در زبان و شعار از تکثر و مردم سخن میگویند، از این مرتبه برخوردار نیستند چرا که یک انسان اصولگرا نسبت خود با مردم و جریانها و گروهها را بر پایه تعریف خود از نظام هستی و انگاره حقیقی خود از نسبت مردم، خدمت و حکومت با حضرت هستیبخش، شکل میدهد و بر این اساس فضایی بر رفتار و اندیشه خود میگسترد که او را به مراتب بالایی از «عشق» و «حضور» نایل میکند. نکته دیگری که هرگز نباید فراموش کرد این است که بر پایه آموزههای پیش گفته، همگرایی، تعامل و یک جهتی مستمر میان نیروها و تشکلهای اصولگرا بسیار آسان، ضروری و ملی است. چرا که وقتی هدف رسیدن به مرتبه «عشقورزی» و درک «حضور» حضرت عشق تعریف میشود، قاعدتاً «خودانگاری» و «خودبینی» زایل میشود و جای آن را «خدا» میگیرد.
بنابراین اصولگرایان باید پیش از گذشته این ظرفیت عظیم را بشناسند و همراهی و هماهنگی خود را روز به روز ژرفتر کنند تا بتوانند همراه با افزایش معرفت نسبت به حضرت حق، به مردم بیشتر خدمت کرده و از مرزهای انقلاب و کشور با استحکام و قدرت افزونتری نگاهبانی کنند.