علیرضا محمدی
یکم: رویکرد به معنویت، احیا دین و دینگرایی: رشد سریع تفکرات الحادی، خدا گریزی و انسان محوری و گرایش برخی کشورهای جهان به نظام فکری. سیاسی سکولار، بسیاری از صاحبنظران را به این باور رساند که انزوا و اضمحلال کامل، سرنوشت محتوم ادیان الهی است. اما قیام امام خمینی ره و موفقیت انقلاب اسلامی به رهبری ایشان نه تنها توانست گفتمان دینی در ایران را تغییر دهد، بلکه شرایط جدیدی را به وجود آورده که حاکی از ورود جهان به دورههای متفاوت از ادوار گذشته و عصری با ویژگیهای ممتاز دینی و معنوی است.
از دیدگاه بسیاری از تحلیلگران تجدید حیات معنوی و دینی بشر «با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است و به این لحاظ دهه 60 را باید اولین دهه از این تجدید عهد محسوب داشت از این دیدگاه اگر بنا باشد تاریخی را برای احیای هویت دینی در نظر بگیریم آن تاریخ سال 1979 میلادی است یعنی مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی ایران که خیزش عظیمی را برای تفکرات دینی در تمام ادیان به وجود آورده است. آخرین آمارها در مورد احیای تفکر دینی که در سال 1990 م صورت پذیرفته نشان میدهد که تقریباً 70 درصد مردم اروپا احساس دینداری میکنند. در تمام ادیان از هندوئیسم گرفته تا بودایسم و... و انواع فرقههای مسیحیت همه از یک نوع بازگشت به تفکر دینی خبر میدهند و انقلاب اسلامی ایران موجب احیای فکر دینی در جهان گشت» شخصیت الهی و پیامهای معنوی حضرت امامره بسیاری از پیروان سایر ادیان و مذاهی را به شدت تحت تأثیر خود قرار داد تا آن جا که در نظر برخی از تحلیلگران و متفکران مسیحی «او مسیح معاصر بود و دقیقاً اشعه صلابت و سازش ناپذیری عیسیبن مریم ـ علیهالسلام ـ بود». از دیدگاه هفتهنامه آبزرور، «امام خمینی مردی هم پای پیامبران کهن است که دنیا را به پیروی از اصول دینی دعوت کرد. پیام وی برای مردم جهان خلوص عقیده و پیروی از سادگی در مقابل پیچیدگی و آلودگیهای غرب بود و این رمز موفقیت وی و احساس افتخار پیروان اوست.» از دیدگاه شبکه تلویزیونی بی.بی.سی نیز؛ «آنچه در ایران در سال 1979 رخ داد نه تنها برای ایرانیان بلکه برای تمام ادیان جهانی نقطه عطفی که از بازگشت میلیونها نفر در سراسر دنیا به اصولگرایی مذهبی خبر میدهد» به گفته این شبکه «در سراسر جهان پیروان دیگر ادیان مانند مسیحیت و هندو نیز به اصولگرایی مذهبی روی آوردند؛ حتی در ترکیه نیز که هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود روند بازگشت به اصول اسلامی سرعت گرفته است».
آیت الله مصباح یزدی در اینباره با اشاره به جریان دینستیزی و دینزدایی در اروپا و غرب طی قرنهای اخیر که دامنه آن تا کشورهای اسلامی از جمله ایران عصر پهلوی نیز کشیده شده میفرماید: «مهمترین دستاورد حرکت امام خمینی ره احیا دین و دینگرایی در جهان معاصر بود به گونهای که به برکت این حرکت نه تنها پیروان دین اسلام دیگر ادیان از جمله مسیحیت نیز حیاتی دوباره یافته و در نتیجه گرایش به دین و دینداری در سایر ملل نیز افزایش یافت.» ایشان در همین مورد، به سخن یک اسقف مسیحی از مکزیک اشاره مینماید که در دیدار با ایشان اظهار داشت: «این افتخار مخصوص شماست که توانستند ایمان را در دنیا زنده کنید و بالاتر اینکه کشورداری را با دینداری توأم کنید، ما مسیحیان این توان را نداریم که ایمان را در مردم حفظ کنیم، چرا که مردم دیگر اطمینانی به ما ندارند، بالاتر اینکه نتوانستیم دینداری را با کشورداری توأم کنیم» و برخی دیگر از مسیحیان نیز سخن از «تأثیرپذیری شدید مقام و عظمت و تحمل و بردباری شکوهمند امام خمینی ره و درک احساس عطیه و موهبت الهی در اولین دیدار با ایشان» به میان آوردهاند. و به تعبیر اندیشمند پسامدرن فرانسوی، میشل فوکو، « امام خمینی ره منادی معنویت و روحی جدید برای جهان بیروح در عصر حاضر گردید».
دوم: جمع معنویت و حاکمیت: در قرون جدید و تا پیش از قیام شکوهمند امام خمینی ره ، در شرق و غرب جهان امکان جمع معنویت و حاکمیت یک معما، افسانه و محال بود. نه تنها در افکار عمومی، بلکه در تمام متون آکادمیک و دانشگاهی در باب سیاست، در این بحث اجماع داشتند. چنانکه برنارد واندویل، صاحب افسانه کندوی زنبورها در غرب و از نخستین تئوریسینهای جریان مدرنیزم غرب، میگوید: اخلاق از حاکمیت جداست و این دو مقوله هیچ سازگاری با هم ندارند. و با آنچه که در اخلاق به عنوان فضلیت اخلاقی نام برده میشود نمیتوان جامعه و حکومت را اداره کرد.» وی تصریح میکند که اگر بنا باشد همه انسانها اهل زهد، توکل، ایثار و شجاعت باشند، دیگر نمیتوان نظام اجتماعی بنا نمود و حکومت تشکیل داد. جامعه بر خلاف این ارزشها و منطبق بر آنچه که «رذیلت» به آن گفته میشود ساخته میشود. اتفاقاً پیشرفت، توسعه، آبادانی و رفاه جامعه در این است که مردم اهل سخاوت و انفاق و ایثار نباشند، بلکه برعکس باید اهل استیثار، ویژهخواری، خودخواهی، حسادت و حرص و زیادهطلبی باشند. با چنین شرایطی است که میتوان زندگی اجتماعی کرد. فلسفه سیاسی مدرن نیز مبتنی بر همین مفروضات است که بر اساس آن سه آموزه مارکسیسم، لیبرالیسم و فاشیسم به عنوان محصول مدرنیزم غرب در آخرین سده این قرن، شکل گرفته و دنیا را تحت سیطره شوم خویش قرار دادند و خونینترین جنگهای تاریخ بشر را به عنوان مکاتب توجیهگذار جنگها و خونریزیها تئوریزه کردند.
اما حضرت امام خمینی ره این معادله را در دنیا به هم زد و با طرح حیات معنوی و باطنی برای بشریت و ارائه مدل دقیق و کارآمد حکومت اسلامی، عملاً حیات تک ساحتی و تک بعدی غرب را به چالش کشید و اعلام کرد که فضای غیر معنوی غرب نمیتواند برای همیشه ادامه داشته باشد و بشر غربی روزی از زندگی در فضای مادی خسته میشود و ناگزیر دوباره به معنویت روی میآورد: در حقیقت بشر امروز دارد به دوران جدایی مادیت از معنویت پایان میدهد مادیتی که کار بشر را با بنبست مواجه ساخته است و اینک زمان آن است که فعالیت مادی، آمادگی برای اعتلای معنوی انسان تلقی شود و همین تلقی است که بشریت امروز و فردا را به مذهب باز میگرداند. اسلام دینی است که با تنظیم فعالیتهای مادی، راه را به اعتلای معنوی انسان میگشاید.
از این رو امروزه نه تنها دیگر سکولاریسم به عنوان نظریه مطلوب نیست بلکه به عقیده صاحبنظران آنچه فرهنگ غربی را مورد تهدید قرار میدهد همین سکولاریسم است چنانکه برژینسکی اعتراف میکند: سکولاریسم عنان گسیخته حاکم بر نیمکره غربی، در درون خود نقطه ویرانی فرهنگ غربی را میپرورد از اینرو آنچه ابرقدرتی آمریکا را در معرض زوال قرار میدهد همین سکولاریسم است. و تنها راه رهایی از این بحران را در احیاء عنصر مذهب میدانند.
سوم: رویارویی با ایدئولوژیهای حاکم و تحول در نظام بینالمللی: اثرات عمیق اندیشههای امام تنها در بعد نظری و فکری، محدود نگردیده بلکه؛ در بعد عملی حتی مؤثرتر هم بوده است و توانسته معادلات موجود در نظام بینالملل را دگرگون ساخته و اعمال و رفتار و روابط موجود این سیستمهای بینالمللی و مقتضیات حاکم بر نظام بینالملل را به چالش کشاند. چنانکه هنری کسینجر، مشاور رئیسجمهوری آمریکا در دهه 70 اعتراف مینماید: «آیتالله خمینی غرب را با بحران جدی برنامهریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعد آسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامهریزی را از سیاستمداران و نظریهپردازان سیاسی میگرفت. هیچکس نمیتوانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا سخن میگفت و عمل میکرد، گویی از جای دیگر الهام میگرفت. دشمنی آیتالله خمینی با غرب بر گرفته از تعالیم الهی او بود او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت.» تایمز لندن در توصیف حضرت امام ره مینویسد: « امام خمینی مردی بود که تودهها را با کلام خود شیفته کرد، وی به زبان مردم عادی سخن میگفت و به طرفدارای فقیر و محروم خود اعتماد به نفس میبخشید، این احساس آنها را قادر ساخت تا هر کسی را که سر راهشان بایستد از بین ببرند وی به مردم نشان داد که حتی میتوان در برابر قدرتهایی مثل آمریکا ایستاد و نهراسید.» امام ره توانست جسارت و شهادت انتقاد کردن در برابر قدرتها را به دیگر رهبران جهان و دیگر کشورها انتقال دهد و عملکرد نظامبینالمللی را زیر سوال برند.
شکست دو ابرقدرت ـ و بویژه آمریکا ـ در مدیریت تحولات ایران به تمامی ملتها نشان داد که توان و قدرت آنها بسیار زیاد و قابل اتکاست. نامه امام به گورباچف در حقیقت نقدی بر تغییرهای اقتدارطلبانه و انحصاری مدرنیته و مدرنیسم و مدرنیزاسیون با وجوه متفاوت چپ و راست است که تصور میکردند هیچ تحولی در دنیا، دگرگونی علمی، مردمی و انسانی نیست مگر اینکه مطابق با استانداردهای اتوپیای غربی باشد. امام در این نامه، افق دگرگونی مفاهیم و نقشها را در آینده نزدیک جهان نشان میدهد که عبارتند از: 1- افول مارکسیسم و کمونیسم و رفتن این جهاننگری به موزههای تاریخ 2- رشد خداگرایی و دین باوری در میان ملل جهان 3- رهایی فرزندان انقلابی جهان از حصارهای آهنین تغییرهای مارکسیستی و تئوریهای انقلابی چپ 4- پوشالی بودن اتوپیای سرمایهداری غرب 5- ضرورت تجدید نظر در فهم مفاهیمی چون خدا، دین، باغ سبز دنیای غرب، حقیقت، ابتذال و بن بست، مبدأ هستی و آفرینش، زندان غرب و شیطان بزرگ، خیالات مارکسیسم، معقول و محسوس، ترقی و تحول، انسان و حیوان، خلأ اعتقادی، نظام جهانی و.... واقعیت این است که «گرایشهای جسته و گریختهای که امروزه در جوامع مدرن به سمت مذهب در شرف ظهور و شکلگیری است طلیعهای امیدوار کننده از نوعی بیداری و خودآگاهی ملتهای آنان است، (چنانکه) بیشک اجتماع عظیم سیاهپوستان مسلمان ایالات متحده آمریکا در سال 1995 در واشنگتن و برخواستن طنین پر صلابت «اللهاکبر» در مقابل کاخ سفید، مقر ریاست جمهوری آمریکا نشانه میمونی از یک «خیزش معنوی و اخلاقی در کانون یک جامعه مدرن است.»
چهارم: جنبش های اسلامی و رهایی بخش معاصر: حیات جنبشهای اسلامی معاصر مدیون انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام ره میباشند؛ زیرا قیام و انقلاب حضرت امام (ره) به اسلام و مسلمانان حیاتی تازه بخشید، آنها را از عزلت و حقارت نجات داد، بر ناتوانی مارکسیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم در اداره و هدایت مسلمانان مهر تأیید زد و اسلام را به عنوان تنها راهحل برای زندگی سیاسی مسلمین مطرح ساخت. مقام معظم رهبری در اینباره فرمود: «با وجود گذشت بیش از یک 150 سال از برنامهریزی مدرن و همهجانبه علیه اسلام، امروز در سراسر دنیا یک حرکت عظیم اسلامی به وجود آمده است که به موجب آن، اسلام در آفریقا، آسیا و حتی در قلب اروپا، حیات جدیدی را بازیافته و مسلمانان به شخصیت و هویت واقعی خود پی بردهاند.»
امام خمینی ره معتقد است غرب در پی استیلای فرهنگی خویش بر شرق است و این استیلا نظم فرهنگی جامعه شرقی را بر هم خواهد زد. از نگاه ایشان باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. این شیوه اصلاح فرهنگی امام الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود. از این رو غربستیزی منطقی امام ره، همواره بر جهت خاص حفظ و کسب استقلال فرهنگی استوار بوده است. از نگاه امام غربستیزی فرهنگی در کنار تحول فرهنگی در چارچوب فرهنگ شرقی باید به استقلال فرهنگی بیانجامد چنانکه فرمودند: «بالاخره باید فرهنگ متحول شود به یک فرهنگ سالم و یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی». انقلاب اسلامی از یک سو سبب روی آوردن مردم جهان به دین، رشد گرایشهای معنوی و تضعیف اندیشههای مادیگرایانه شد و از سوی دیگر، به الگوی مبارزه مردم ستمدیده در مناطق گوناگون جهان تبدیل گشت.
نتیجه
قیام حضرت امامره هم از حیث نظری، هم از حیث آرمانی و هم از حیث عملی تأثیرات و تحولات شگرف و قابل توجهی را بر جهان غرب بر جای گذارده است. همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند امامره مبشر دوران جدیدی در تاریخ حیات بشری است که مطالبات معنوی بشر و رویکرد دینی و مذهبی انسان بیش از ادوار گذشته و چند قرن اخیر، جلوهگر خواهد شد، البته: « امام خمینیره پیامبر تازهای نبود، اما او از یادآوران بود، از مخاطبان «انت مذکر» که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یادآوری کرد و پس از چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمع کلی میگذشت چون اسلاف خویش از ابراهیم و اسماعیل و محمدص دورهای از جاهلیت و عصر دیگری از دینداری را آغاز کرد، این عصر تازه را باید عصر امام خمینیره نام نهاد.» و «این دوران عصر امام خمینیره دوران اسلام و دوران غلبه ارزشهای الهی و معنوی است، این دوران دوران امام خمینیره میباشد و انشاءالله جوانهای ما آینده را خواهند دید.»